مقدمه
اولگ کالوگین، ژنرال اسبق کا گ ب میگوید: «سیاست آمریکا در دهه ۱۹۸۰ تسریع کننده فروپاشی شوروی بود. یوگنی نوویکوف که در بخش کارمندان ارشد کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی مشغول به کار بود، می گوید سیاست های دولت ریگان عامل مهمی در سقوط نظام شوروی بود.» (۳) الکساندر بسمر تنیخ وزیر خارجه سابق شوروی در اجلاسی در دانشگاه پرینستون گفت که برنامه هایی مانند طرح دفاع راهبردی سرعت فروپاشی شوروی را تسریع کردند. (۳)
اتحاد شوروی به دلیل فرآیند اصلاحات یا مجموعه ای از مناسبات دیپلماتیک از نقشه های جهان پاک نشد. دلیل آن مذاکراتی نبود که وجود خارجی نداشتند بلکه این بود که این نظام عملاً نمی توانست روی پای خود بایستد. مورخان برای چندین دهه یا شاید قرنها درباره اینکه کدام عوامل بیشترین تأثیر را در فروپاشی نظام شوروی داشتند گفتگو خواهند کرد. آیا دلیل این ناکامی، ایدئولوژی دولتی بود؟ آیا شکست آن از پیش مقدر شده بود زیرا کمونیسم با طبیعت انسانی در
تضاد بود؟ آیا بار اقتصاد انعطاف ناپذیر و فرسوده شوروی سرانجام دقیقاً مانند سقفی سست که زیر بارانهای سنگین فرو بریزد، چنان سنگین شد که کمر آن را شکست؟
خلاصه اینکه پاسخ همه موارد بالا و موارد بیشتر دیگری است. نکته روشن این است که یکی از مشکلات اساسی و مزمن کرملین در دهه آخر حیات خود بحران منابع بود.
نظام شوروی تا دهه ۱۹۷۰ توانسته بود «به خوبی لنگان لنگان پیش برود. آری، کمبود مواد غذایی بی پایان بود و کارخانه های ناکارآمد لنگ می زدند. اما در دهه ۱۹۸۰ این مشکلات اقتصادی به مسائلی غیر قابل تحمل تبدیل شدند. تلاش میخائیل گورباچف برای مقابله با این مشکل بسیار جدی بود که به پرسترویکا و گلاسنوست (فضای باز سیاسی انجامید. اگر این بحران های نظام مند وجود نمی داشتند گورباچف هرگز قدم در مسیر تغییر نمی گذاشت.
بررسی فروپاشی شوروی بدون توجه به چارچوب سیاستهای آمریکا کمی شبیه به تحقیق درباره مرگ ناگهانی غیر منتظره و اسرار آمیز یک مرده بدون بررسی احتمال قتل یا حداقل بررسی محیط پیرامون آن است. حتی اگر قربانی دچار بیماری مرگباری بوده باشد، پزشک قانونی مسئول بررسی تمامی احتمالات است. علت مرگ چه بود؟ آیا قربانی داروهای مورد نیاز خود را دریافت می کرد؟ آیا شرایط غیر عادی یا اشیای مربوط به قتل در صحنه قابل مشاهده بود؟
این واقعیت که فروپاشی و خاکسپاری شوروی بلافاصله پس از اتمام دوره ریاست جمهوری ضد کمونیست ترین رئیس جمهور تاریخ آمریکا پس از هشت سال صدارت رخ داد رابطه علت و معلولی آن را اثبات نمی کند، اما مستلزم تحقیق است به ویژه با توجه به شواهد و مدارکی که به تازگی افشا شده اند. تاکنون درباره سیاست ریگان در مورد فروپاشی شوروی تحقیقات اندکی انجام گرفته است. تمرکزها تقریباً منحصر به سیاستهای گورباچف بوده است. این موضوع تا حدودی شبیه به بررسی فروپاشی جنوب پس از جنگ داخلی با تمرکز بر سیاست های ژنرال
رابرت ای لی است بدون اینکه اندک توجهی به راهبردهایی که ژنرال اس گرانت به کار گرفت معطوف شود.
برخی بر این باورند که بین سیاستهای آمریکا در دهه ۱۹۸۰ و فروپاشی بنای شوروی رابطه اندک یا ناچیزی برقرار است همان طور که استروب تالبوت در نمایش تلویزیونی در واشنگتن بیان کرد: از دید کرملین …. تفاوت بین یک دولت جمهوری خواه محافظه کار و یک دولت دموکراتیک لیبرال چندان زیاد نبود. شوروی فروپاشید و دلیل اینکه جنگ سرد تقریباً با وسعت زیادی پایان یافت، تضادها یا فشارهای داخلی شوروی و خود نظام شوروی بود و حتی اگر جیمی کارتر مجدداً انتخاب شده بود و پس از او والتر ماندیل هم انتخاب می شد، باز هم احتمالاً چیزی شبیه به آنچه شاهد آن بودیم اتفاق می افتاد.
مقامات شوروی سابق چنین نظری ندارند واقعیت این است که سیاست دولت ریگان در مقابل شوروی از بسیاری جهات نسبت به گذشته به طور ریشه ای فرق می کرد.
در این دیدگاه کنایه ای هم وجود دارد و آن اینکه در آن کسانی که اکنون معتقدند سیاست امریکا تأثیر کمی در وقایع داخلی شوروی داشته است، در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ توصیه میکردند که باید موضع گیری مناسبی در قبال کرملین اتخاذ کنیم، زیرا ممکن است رفتار شوروی را تعدیل کند. ریگان «کابوی بی پروا» یی
پیروزی
خوانده شد که ممکن بود همه ما را به پرتگاه جنگ هسته ای سوق دهد.
این واقعیت که بزرگترین واقعه ژئوپولیتیکی پس از پایان جنگ دوم جهانی پس از هشت سال در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان اتفاق افتاد نیز به عنوان «شانس بهت آوری توصیف شده است. با این حال شاید عاقلانه باشد یادآوری کنیم که وقتی شاهکارهای یک فرمانده فرانسوی که نزد همکارانش مغضوب بود «شانس» تلقی شد، ناپلئون پاسخ داد از این به بعد ژنرالهای خوش شانس بیشتری نزد من بیاورید!
«بحران منابع که رهبری شوروی در دهه ۱۹۸۰ با آن روبرو بود ناشی از سیاست آمریکا نبود. این مشکل در ذات آن نظام نهفته بود. اما آنچه اکنون مشخص شده این واقعیت است که ایالات متحد برای تشدید این بحران سیاست جامعی را به کار گرفته بود. این سیاست شکلهای گوناگونی داشت: دیپلماسی پنهان عملیات مخفیانه سخت گیری در زمینه انتقال فناوری و ساختار پایدار دفاعی و همچنین یکسری اقدامات با هدف گذاشتن چوب لای چرخ دنده های اقتصاد شوروی واشنگتن همزمان درگیر تلاشهای زیادی برای تضعیف شوروی بود تا در واقع کمونیسم شوروی را نه تنها به جهان سوم بلکه تا قلب امپراتوری عقب براند.
رونالد ریگان (آشکارا) از مارکسیسم لنینیسم و «تجربه» شوروی بیزار بود. او معتقد بود که رژیم های کمونیستی آن طور که جورج کنان اظهار کرده بود، فقط شکل دیگری از دولت نیستند بلکه یک نابهنجاری عظیم اند. جورج شولتز ” تعریف می کند: «رئیس جمهور ریگان این حس درونی را داشت که شوروی باقی نمی ماند یا نباید باقی بماند. این احساس مبتنی بر دانش آموخته دقیق او درباره شوروی نبود بلکه فقط غریزه بود.» (۴) این دیدگاه صرفاً عقیده ای نبود که پس از بازنگری هایی بیان شده باشد، بلکه یک واقعیت عینی بود.
رونالد ریگان که نزد اکثر روشنفکران آمریکایی احمقی بیش نبود، در ارزیابی
خود از سلامت نسبی رژیم شوروی به طرز شگفت آوری محق بود. او در مه ۱۹۸۱ به دانشجویان دانشگاه نتردام گفته بود: «سالهای پیش رو برای کشور ما، به خاطر آزادی و گسترش تمدن سالهایی بسیار عالی خواهند بود. غرب، کمونیسم را محدود نخواهد کرد، بلکه بر آن برتری خواهد یافت. ما زحمت محکوم کردن آن را به خود نمی دهیم ما از آن به عنوان فصلی غم انگیز و عجیب در تاریخ بشر که آخرین صفحات آن هم اکنون نوشته شده اند، عبور خواهیم کرد.»
در ژوئن ۱۹۸۲، او به پارلمان بریتانیا گفت: «با معنایی کنایه آمیز حق با کارل مارکس بود. ما امروز شاهد یک بحران انقلابی عظیم هستیم بحرانی که الزامات اقتصادی آن مستقیماً در مغایرت با الزامات سیاسی آن هستند. اما این بحران نه در غرب آزاد و غیر مارکسیستی بلکه در خانه مارکسیسم لنینیسم، یعنی شوروی اتفاق افتاده است… آنچه ما در اینجا شاهد آن هستیم نوعی ساختار سیاسی است که دیگر با مبانی اقتصادی خود مطابقت ندارد جامعه ای که نیروهای سیاسی آن در فعالیت نیروهای تولیدی اش اختلال ایجاد میکنند. او می گفت که مارکسیسم لنینیسم را باید به زباله دان تاریخ سپرد و پیش بینی میکرد که اروپای شرقی و خود شوروی نیز انفجارهای مکرری را علیه سرکوب تجربه خواهند کرد. در ۸ مارس ۱۹۸۳ ریگان در سخنرانی معروف خود «امپراتوری شیطانی»، بار دیگر اعلام کرد: «من معتقدم که کمونیسم فصل غم انگیز و عجیب دیگری در تاریخ بشریت است که امروز آخرین صفحات آن در حال نگارش است.
اکنون این اظهارات را در مقابل دیدگاههای روشنفکران برجسته آمریکا قرار دهید. آرتور شلسینگر پس از سفرش به مسکو در سال ۱۹۸۲ اظهار داشت: «من کالاهای زیادی در مغازه ها غذاهای زیادی در بازارها و ماشینهای زیادی در خیابان ها دیدم تقریباً همه چیز به جز خاویار (به دلایلی)». وی با سلاح های ادبی خود دولت ریگان را زیر سؤال میبرد و میگوید: «کسانی که در ایالات متحد فکر
می کنند شوروی در آستانه فروپاشی اقتصادی و اجتماعی است، و آماده است که با فشار کوچکی از گردونه خارج شود… فقط خودشان را مسخره می کنند. شلسینگر این مقامات آمریکایی را با همتایان شوروی خود که سرمایه داری را در مراحل پایانی خود می دیدند مقایسه کرده و خاطر نشان میکند که این دو گروه از هر دو طرف متفکرانی پایبند به آرزوهای محال هستند که همیشه جوامع دیگر را شکننده تر از آنچه در واقع هستند میبینند هر ابر قدرتی با مشکلات اقتصادی درگیر است و هیچ کدام در معرض سقوط نیستند.»
اقتصاددان مشهور، جان کنت گالبرایت نیز در ۱۹۸۴ ارزیابی مشابهی را بیان کرده بود: «نظام روسی موفق است زیرا بر خلاف اقتصادهای صنعتی غربی، از نیروی انسانی خود به طور کامل استفاده میکند او خاطر نشان می کرد که «اقتصاد شوروی در سالهای اخیر پیشرفتهای ملی بزرگی داشته است.» شوروی شناس برجسته سورین بیالر از دانشگاه کلمبیا در امور خارجه (۱۹۸۲) می گوید: «شوروی نه اکنون و نه در دهه آینده در خطر فروپاشی حاصل از یک بحران نظام مند واقعی نخواهد بود، زیرا این کشور دارای ذخایر عظیم استفاده نشده سیاسی و ثبات اجتماعی است که برای تحمل عمیق ترین مشکلات کافی هستند پل ساموئلسون برنده جایزه نوبل در کتاب درسی اقتصاد (۱۹۸۱) خود حتی با تحکم بیشتری می گوید: «اشتباه مبتذلی است که فکر کنیم بیشتر مردم قاره اروپای شرقی در بدبختی زندگی می کنند.»
و پروفسور لستر ثورو در مدیریت فناوری اطلاعات در همان اواخر دهه ۱۹۸۰ در کتاب خود با عنوان مشکل اقتصادی میگوید: «آیا دستورهای اقتصادی می تواند به طور قابل توجهی روند رشد را فشرده و تسریع کند؟ عملکرد قابل توجه شوروی نشان میدهد که میتواند در سال ۱۹۲۰ روسیه چهره ای بی اهمیت در شوراهای اقتصادی جهان بود. اما امروزه دستاوردهای اقتصادی آن با ایالات متحد پهلو می زند. استروب تالبوت، هنگامی که مجله تایم میخائیل گورباچف را «مرد دهه» نامید
در مقاله ای به شدت تهاجمی اظهار داشت: در مناظره های بزرگ چهل سال گذشته کبوترها همه در یک صف بودند. دولتهای ضد کمونیستی مانند دولت ریگان دیدگاه های خود را بر اساس اغراق ناخوشایندی از آنچه شوروی می توانست انجام دهد»، پایه گذاری می کردند. اعتقاد بر این بود که این نظام از قدرت بی حد و حصر و شیطانی از جمله اعتماد به نفس دلاوری و منابع لازم برای راه اندازی یک جنگ همه جانبه برخوردار است. هر چند که اسناد حاکی از آن هستند که تا حد زیادی واقعیت دقیقاً بر عکس بوده است. این چپ لیبرال پیوسته قدرت رژیم شوروی را بالاتر از حد واقعی تخمین میزد. همان طور که رابرت ها یلبرونر ، اقتصاددان چپ لیبرال در دیسنت اذعان میکند هر چه به دیدگاه راست نزدیک تر شوید، پیش بینی ها دارای آینده نگری تاریخی تری هستند و هر چه بیشتر به سمت چپ بروید، کمتر (۵)
در بیشتر سخنان رونالد ریگان اعتقاد وی به ضعف زیربنایی نظام شوروی مشهود بود و به سیاست او تسری می یافت دولت ریگان میخواست از نقاط ضعف شوروی برای مزایای راهبردی خود استفاده کند کمونیسم بر اثر تضادهای کشنده از هم گسست. این کشور دارای جاه طلبی های جهانی و نظامی و در عین حال با مشکلات اقتصادی و منابع داخلی نیز روبرو بود. اگر فشار کافی اعمال می شد، کرملین مجبور می شد بین حفظ امپراتوری جهانی و حل مشکلات داخلی خود یکی را انتخاب کند. در اوایل سال ۱۹۸۲ ، رئیس جمهور ریگان و چند مشاور اصلی برای حمله به
نقاط ضعف اساسی اقتصادی و سیاسی نظام شوروی شروع به تهیه نقشه ای کردند. کاسپار و اینبرگر به یاد می آورد: «ما راهبرد جامعی را اتخاذ کردیم که شامل جنگ اقتصادی برای حمله به نقاط ضعف شوروی بود. این مبارزه بی سر و صدایی در بین متحدان فعال بود و در این بین از اقدامات دیگر هم استفاده می شد.» حمله ای راهبردی که برای تغییر تمرکزها درباره مبارزه ابر قدرتها علیه بلوک اتحاد جماهیر شوروی و حتی خود شوروی طراحی شده بود.
اهداف و وسایل این حمله در دستور العملهای تصمیمات فوق سری امنیت ملی (NSDDs) که رئیس جمهور ریگان در ۱۹۸۲ و ۱۹۸۳ به امضا رساند، مشخص شدند.
(NSDD دستور کتبی رسمی از سوی رئیس جمهور است که مشاوران و نمایندگان مجلس او را در موضوعات مهم سیاست خارجی راهنمایی می کند و معمولاً، مانند این نمونه تحت عنوان فوق سری دسته بندی میشود. مانند بسیاری از نمونه ها این رهنمودها از بسیاری جهات نمایانگر تغییری اساسی نسبت به سیاستهای قبلی امریکا بودند. ۳۲ – NSDD که توسط رئیس جمهور در مارس سال ۱۹۸۲ امضا شد، اعلام کرد که هدف ایالات متحد خنثی کردن کنترل شوروی بر کشورهای اروپای شرقی است و استفاده از اقدامات پنهانی و سایر وسایل را برای حمایت از سازمانهای ضد شوروی در منطقه مجاز می دانست دستور ۶۶ – NSDD که ریگان در نوامبر ۱۹۸۲ تصویب کرد اعلام میکرد که سیاست آمریکا این است که اقتصاد شوروی را با حمله به سه گانه راهبردی منابع بحرانی که برای بقای اقتصاد شوروی ضروری قلمداد می شد مختل کند. سرانجام، در ژانویه ۱۹۸۳ ، ریگان ۷۵ NSDD را آغاز کرد که نه خواستار همزیستی آمریکا با نظام اتحاد جماهیر شوروی، بلکه خواستار تغییر اساسی آن بود چندین مورد از این دستورها حاکی از سیاست تجاوز گرایانه آمریکا برای عقب راندن قدرت شوروی و درگیری در جنگ اقتصادی یا منابع علیه شوروی بود. دولت ما بحران شوروی را ایجاد نکرد بلکه آن را تشدید کرد.
هنگام عملی کردن این راهبرد تقسیم کار ساده ای وجود داشت. جزئیات بیشتری در میان نبود. ریگان تصمیم گرفت که جریانها باید به کدام سو بروند، کارمندان شورای امنیت ملی ریل آن را ساختند و ویلیام کیسی و کاسپار و اینبرگر اطمینان حاصل کردند که قطار به مقصد خود خواهد رسید.
از آنجا که بخش قابل توجهی از راهبرد ریگان به صورت عملیات مخفیانه
اجرا می شد، کیسی مدیر سیا مهره اصلی اجرای این راهبرد بود. او قدرتمندترین مدیر سیا در تاریخ آمریکا بود و به رئیس جمهور دسترسی شخصی داشت. به دلیل ماهیت فراگیر راهبرد و روشهای پنهانی مورد استفاده، کیسی اغلب در برخی از حوزه های سیاست خارجی که به طور سنتی برای سایر اعضای کابینه ممنوع بود دخالت می کرد. گلن کمبل رئیس هیئت نظارت بر اطلاعات رئیس جمهور در دهه ۱۹۸۰، چنین به یاد می آورد: بیل کیسی به طور مستقل وزارت خارجه و وزارت دفاع خود را اداره میکرد. او در همه جا بود و هر کاری را انجام می داد. مدیریت سیا تنها یک عنوان بود و نه شرح وظایف شغلی)
بخش اعظمی از آنچه کیسی درگیر آن بود حتی برای برخی از دستیاران ارشد رئیس جمهور نیز محرمانه بودند. ریچارد آلن که به عنوان بالاترین مشاور امنیت ملی ریگان خدمت میکرد میگوید هیچ کسی هیچ وقت از اقدامات بیل کیسی خبردار نمی شد. او با هواپیمای سیاه مخفی خود با آن اتاق های نشیمن به دور دنیا پرواز می کرد و هر کاری را که تصور کنید انجام میداد. بعضی اوقات حتی رئیس جمهور هم نمی دانست که او کجاست.»
این کیسی بود که چند عنصر اصلی از راهبردهای ریگان از جمله عملیات مخفیانه در لهستان چکسلواکی و افغانستان را مدیریت می کرد. دونالد ریگان درباره دوست صمیمی که به عنوان وزیر خزانه داری و رئیس کارمندان کاخ سفید به ریگان خدمت می کرد میگوید او هر کاری را که می توانست برای شوروی ایجاد دردسر کند انجام می داد. او همیشه درباره این موضوع فکر می کرد و از این نظر وسواس داشت.)
وسواس کیسی دستاورد تازه ای نبود این مسئله به تجربیات او در جنگ
جهانی دوم زمانی که در دفتر خدمات راهبردی خدمت می کرد مربوط می شد.
برای کیسی کمونیسم شوروی تهدید جدیدی نبود و بخشی از تهدیدات آلمان نازی به شمار می رفت. آلن فیرز که تا اواسط دهه ۱۹۸۰ قبل از انتقال به آمریکای مرکزی در عملیاتهایی که در شبه جزیره عربستان انجام می گرفت خدمت می کرد، می گوید او به وضوح این اقدامات را ادامه کارهایی که در جنگ جهانی دوم ناتمام گذاشته بود تلقی میکرد این نحوه مدیریت او بود؛ فرصتی برای ادامه جنگ (۱۰)
در آن زمان کاسپار و اینبرگر دوست و دستیار دیرینه ریگان بود. و اینبرگر درک درستی از نوآوریهای فناوری و تنفر نسبت به کمونیسم داشت. در ذهن او نوآوری های فناوری یک امتیاز متمایز کننده آمریکا بودند که می توانستند و باید) برای سرکوب اقتصاد شوروی به کار گرفته شوند و اینبرگر تعریف می کند: «نظر بر بازی با قدرت ما و ضعف آنها بود و این به معنای اقتصاد و فناوری بود. (۱۱) این امر به معنای تغییر تاکید از کمیت به کیفیت در رقابت نظامی شرق – غرب بود. و اینبرگر معتقد بود که نوآوریهای فناوری آمریکا در حوزه نظامی، اگر بدون وجود مانعی اجازه اجرا داشته باشند مسکو را با قدرت پشت سر می گذارند. و اینبرگر در اسناد فوق سری پنتاگون از این امر به عنوان نوعی «جنگ اقتصادی» نام برده است. او نقاط ضعف فناوری در نظام شوروی را تشخیص داده بود و می خواست از آنها بهره برداری کند.
ساختار دفاعی و اینبرگر تنها به افزایش بودجه ختم نمی شد. چگونگی خرج پول به اندازه میزان آن مهم بود. آنچه به گفته ژنرال ماخموت آخمتوویچ گریو مسکو را آزار می داد، ساختار دفاعی بود که به شدت با سرعت و اشکالی که قبلاً هرگز دیده نشده بود تقویت می شد….. (۱۲)
و اینبرگر همچنین اعتقاد محکمی به ناتوانی شوروی داشت و معتقد بود که این
نظام بدون دریافت اعتبار و فناوری از غرب گرفتار خواهد شد. او از هر فرصتی برای اعمال فشار از طریق محدود کردن هر چه بیشتر معاملات بین شرق و غرب بهره میبرد
کیسی و واینبرگر نقش برجسته ای در این راهبرد داشتند، حتی اگر تنها به این دلیل که آنها عضو کابینه اول ریگان بودند و در دوره دوم نیز در کنار رئیس جمهور ماندند. در اصل این شورای امنیت ملی ریگان بود که اصلی ترین نقش را در تدوین این راهبرد ایفا کرد. ویلیام کلارک، مشاور امنیت ملی و دوست دیرینه ریگان که هر چند فاقد اعتبارنامه های لازم برای سیاست خارجی بود اما شامه تیزی داشت و بر تدوین برخی از مهمترین عناصر این راهبرد نظارت می کرد. کارمندان شورای امنیت ملی مانند جان پویند کستر رابرت مک فارلین راجر را بینسون ریچارد پایپس بیل مارتین، دونالد فورتیه و وینسنت کانیسترارو در تدوین این راهبرد نقشی محوری داشتند. مک فارلین و دریاسالار پویند کستر که از کلارک به عنوان مشاور امنیت ملی پیروی می کرد عناصر مهم این تدبیر راهبردی و عملکردی را در دومین دوره ریگان بر عهده داشتند.
این حمله راهبردی در اوایل دوره ریاست جمهوری ریگان اتخاذ شد و در اوایل سال ۱۹۸۷ کاهش یافت هنگامی که فشار ماجرای ایران کنترا و فقدان مقامات ارشد کلیدی و اختلافات درون دولت به طور مؤثری آن را از بین برد. این راهبرد به قلب شوروی حمله میکرد و موارد زیر را شامل میشد
ه پشتیبانی مالی اطلاعاتی و لجستیکی پنهانی از جنبش همبستگی در لهستان که
تضمین میکرد جنبش مخالف در قلب امپراتوری شوروی زنده بماند. پشتیبانی مالی و نظامی اساسی از مقاومت افغانستان و همچنین استفاده از اعضای مجاهدین برای شروع جنگ درون اتحاد جماهیر شوروی
ه کارزار تبلیغاتی برای کاهش چشمگیر درآمدهای ارزی مهم شوروی با پایین آوردن قیمت نفت با همکاری سعودی و محدود کردن صادرات گاز طبیعی به غرب
ه عملیات پیچیده و مفصل روان شناختی برای دامن زدن به ناتوانی در تصمیم گیری و ایجاد ترس در رهبران اتحاد جماهیر شوروی
ه مبارزه جامع جهانی از جمله دیپلماسی پنهانی برای کاهش چشمگیر دسترسی شوروی به فناوری پیشرفته غربی
. مبارزه گسترده ضد اطلاعاتی درباره فناوری برای ایجاد اختلال در اقتصاد اتحاد جماهیر شوروی
ه تهاجم دفاعی فزاینده با فناوری پیشرفته که به گفته شوروی به شدت اقتصاد را محدود و بحران منابع را تشدید می کرد.
طراحی و اجرای این سیاستها در بسیاری از موارد به تعداد اندکی از افراد در شورای امنیت ملی و کابینه محدود میشد بیل کلارک میگوید تعداد محدودی از این ابتکارات در جلسات کابینه مورد بحث قرار گرفتند. رئیس جمهور تصمیمات خود را با کمک دو یا سه مشاور در اتاقی در بسته اتخاذ می کرد.» (۱۳) برای مثال جورج شولتز وزیر امور خارجه تنها ساعاتی قبل از عموم مردم از طرح دفاع راهبردی مطلع میشد تنها تعداد افراد محدودی در شورای امنیت ملی از مسئله کمکهای پنهانی ایالات متحد به جنبش همبستگی مطلع بودند تصمیمات مهم برای تقویت و کمک به حملات نظامی مجاهدین در داخل شوروی هرگز توسط اعضای کابینه مورد بحث قرار نگرفتند. رئیس جمهور تنها با کلارک و کیسی درباره آنها صحبت می کرد، و تصمیم خود را می گرفت.
بخش عمده ای از کتابها مربوط به سیاستهای آمریکا و پایان جنگ سرد
از جمله چرخش نوشته دان او بر دور فر و در بالاترین سطوح نوشته مایکل بسلاس و استروب تالبوت تقریباً به گونه ای به ظرافت های دیپلماسی پرداخته اند.
چنین رویکردی بیشتر بازتاب دهنده اندیشه های نویسندگان است تا دولت ریگان رونالد ریگان، شاید در میان رؤسای جمهور امروزی منحصر به فرد باشد. او موافقت نامه ها و معاهدات مربوط به کنترل اسلحه را به عنوان موفقیت خود در امور خارجه تلقی نمی کرد. او برای اکثر پیشنهادهای کنترل تسلیحاتی زمان کمی داشت و مبارزه شرق و غرب را نبرد عظیمی بین خیر و شر می انگاشت.
آنچه در پی می آید تلاشی برای توصیف عرصه های دیپلماسی و کنترل تسلیحاتی قبل از پایان جنگ سرد که پیش از این به خوبی بررسی شده اند را مدیریت می کرد.
تاریخچه روابط ایالات متحد و شوروی در این دوره بحرانی هم نیست بلکه گزارشی از یک حمله مخفیانه به جبهه های اقتصادی ژئواستراتژیک و روانی است که برای عقب راندن و تضعیف قدرت شوروی طراحی شده اند.
با این حال، ذکر یک نکته لازم به نظر می رسد. همان طور که کن آلنا می نویسد. هیچ گزارشگری نمی تواند حوادثی را که مدتها پیش رخ داده اند با دقتی صد درصدی بازسازی کند. خاطرات ترفندهایی در آستین شرکت کنندگان وقایع هستند، که بیشتر آنها هنگام نتیجه مشخص میشوند یک گزارشگر سعی می کند با وارسی منابع مختلف از طرح اطلاعات نادرست جلوگیری کند اما برای خواننده و مؤلف بهتر آن است که نسبت به این محدودیتهای روزنامه نگاری محتاط باشد.
فصل اول
ژانویه ۱۹۸۱ واشنگتن دی سی به طرز عجیبی سرد بود. برف و باران، سرد و منجمد کننده بود و باد از روی رودخانه پتومک به تندی با سوز وحشتناکی می وزید با وجود این پیش بینی مشتاقانه ای در پایتخت کشور وجود داشت که می گفت انتقال قدرت در راه است. هنوز دو روز از مراسم تحلیف رونالد ریگان نگذشته بود که او ویلیام کیسی مدیر انتصابی خود در سیا را به دفتر بیضی شکل احضار کرد. از بسیاری جهات امری غیر معمول بود که رئیس مرکز اطلاعات در اوایل دوره ریاست جمهوری به طور خصوصی با رئیس جمهور ملاقات کند. به هر حال، باید بودجه هایی را تنظیم و چند سمت خالی را پر میکردند. نگرانی اصلی دولت جدید، اقتصاد بود اما رونالد ریگان نه با رئیس مرکز اطلاعات خود بلکه فقط با یکی از نزدیک ترین مشاوران مورد اعتماد خویش ملاقات می کرد.
این اعتماد در تمام طول رقابت طولانی او آشکار بود. هنگامی که کیسی در ژانویه ۱۹۸۰ به عنوان رئیس ستاد انتخاباتی او انتخاب شد کمیته انتخاباتی ریگان
از هم پاشیده و دچار هرج و مرج شده بود. ریچارد آلن، مشاور ریگان در امنیت ملی، یادآوری می کند که بسیاری از مردم فراموش کرده اند که در اوایل ۱۹۸۰ امید چندانی به رونالد ریگان وجود نداشت و بیل کیسی بود که اوضاع را به نفع او عوض کرد. ریگان در مبارزات تبلیغاتی توصیه های کیسی را دنبال کرده بود. رئیس جمهور می دانست که او تا حدودی به دلیل مهارت های مدیریتی و شم سیاسی که کیسی در مبارزات انتخاباتی تزریق کرده بود، اکنون در دفتر بیضی شکل نشسته است.
مارتین اندرسون ، مشاور ریگان و مسئول تبلیغات انتخاباتی او می گوید: «رونالد ریگان مانند هر رهبری که موفقیت خویش را مدیون کسانی می داند که به او در انتخابات کمک کرده اند خودش را مدیون بیل کیسی می دانست.» (۲) اما در هفته های پس از انتخابات ۱۹۸۰ زمانی که انتصابهای کابینه انجام می شد، کیسی به طور فزاینده ای ناامید شد. او فکر کرده بود که سطح اعتماد و هویت مشترک بین او و رئیس جمهور به انتصاب وی در سمت وزیر امور خارجه منجر شود، شغلی که کیسی آرزوی آن را داشت. اما ریگان این سمت را به دلیل حس نمایشی و ذهن تیز و منظم الکساندر هیگ ، فرمانده سابق ناتو به او اعطا کرد. هیگ از بسیاری جهات ویترین ریگان بود او هیچ نقشی در مبارزات انتخابی نداشت و دوست یا مداح ریگان محسوب نمیشد با این حال از توانمندی هایی چون تجربه و حضور بهره مند بود که برای سمت وزارت امور خارجه بسیار مهم بودند.
هنگامی که رئیس جمهور سرانجام بیل کیسی را فراخواند، در اواخر ماه نوامبر، پیشنهاد شغلی او دقیقاً همان چیزی نبود که رئیس پیشین مبارزات انتخاباتی در ذهن داشت. رئیس آژانس مرکز اطلاعات سیا] به طور معمول بیشتر خدمتگزار محسوب می شد تا سیاست مدار او به ندرت جزئی از گروه یا در مرکز قدرت بود و معمولاً فقط تخمین و ارزیابیهای اطلاعاتی را ارائه می داد. بعد از اینکه ریگان
سخنان خود را بیان کرد کیسی به او گفت: «اجازه دهید درباره این موضوع فکر کنم و بعد جواب بدهم.»
بیل کیسی هر چه بیشتر به این موضوع فکر میکرد بیشتر به این نتیجه می رسید که پست رئیس سیا طبق تعریف متداول آن از آن او نیست. او که در شصت و هفت سالگی سرشار از طرح و برنامه بود به احتمال زیاد شانس دیگری برای رسیدن به حلقه درونی قدرت ملی نداشت بنابراین تصمیم گرفت بهترین استفاده را از آن بکند و راه خود را به درون حلقه سیاست گذاری بگشاید.
چند روز پس از این پیشنهاد کیسی پیشنهاد رئیس جمهور منتخب را پس فرستاد و گفت که آن را با سه شرط می پذیرد و افزود که این شروط قابل مذاکره نیستند. اولین شرط این بود که او خواستار یک مقام کامل وزارتی و یک کرسی در هر نهاد ارشد تصمیم گیری در سیاست خارجی است. او نمی خواست خارج از حلقه قرار گیرد. دومین موردی که کیسی خواستار آن بود دفتری در مجموعه کاخ سفید بود. او
دسترسی آسان به کارکنان کاخ سفید و رئیس جمهور را می خواست، نه تبعید در لانگلی را در سیاست مانند املاک و مستغلات تجاری مکان همه چیز است. او می توانست به طور غیر رسمی و گمنام بر سیاست دفتر بیضی شکل تأثیر بگذارد. اما دلیل دیگری نیز وجود داشت که وی میخواست جایی در کاخ سفید داشته باشد.
مارتین اندرسون که در هیئت مشاوره اطلاعاتی رئیس جمهور خدمت می کرد و شاهد کل این روند بود چنین میگوید: «داشتن دفتر و منشی مخصوص، آنجا در طبقه سوم ساختمان دفتر اجرایی قدیمی [OFOB] به این معنی بود که کیسی می تواند به راحتی و مخفیانه تقریباً درباره هر کدام از کارمندان شورای امنیت ملی آنجا مشورت کند. کیسی همچنین میتوانست از دفتر خود که می خواست آن را از چشم کاغذبازی اداری دور نگه دارد برای برگزاری جلساتی استفاده کند. تماس های تلفنی او در ساختمان دفتر اجرایی قدیمی کاملاً شخصی بودند، و با آن دقتی که در
صورت انجام در سیا ضبط می شدند، در اینجا تحت مراقبت نبودند. (۳)
شرط سوم و آخر او درهای باز بود کیسی از رئیس جمهور تضمین می خواست که هر وقت بخواهد دسترسی مستقیم به دفتر بیضی شکل برایش میسر باشد. هرب مایر، دستیار ویژه کیسی در سیا می گوید او نمی خواست برای گفتگو با رئیس جمهور مجبور به ملاقات با افراد دیگری باشد. او میخواست بتواند مستقیماً با ریگان تماس
تلفنی بگیرد یا با وی ملاقات کند. (۲)
ریگان بلافاصله با خواسته های کیسی موافقت کرد و به یکباره قدرتمندترین رئیس سیا در تاریخ آمریکا متولد شد. کیسی رسمی و غیر رسمی، در مرکز قدرت سیاست خارجی قرار داشت توافق با رئیس جمهور به وی کرسی ای در کابینه و همچنین عضویت در شورای امنیت ملی بخشیده بود. مهم تر از همه او به صندلی گروه برنامه ریزی امنیت ملی (NSPG) تکیه زد، گروهی که به زودی تأسیس شد و پیکره اصلی قدرت سیاست خارجی را شکل داد که محدود به رئیس جمهور، معاون رئیس جمهور دبیران ایالتی و دفاعی و مشاوران امنیت ملی
و البته بیل کیسی بود.
اما فراتر از همه او قدرت رسمی و غیر رسمی خود را در ساختمان دفتر اجرایی
قدیمی گسترش داد کیسی امتیاز مهم دیگری هم داشت که او را به قدرتمندترین رئیس
مرکز اطلاعات در تاریخ آمریکا تبدیل میکرد او رابطه نزدیکی با رئیس جمهور
داشت. این مهم ترین امتیازی بود که بیل کیسی در اختیار داشت. هرب مایر می گوید:
د آن ها روح مشترکی داشتند. هر دوی آنها ایرلندی – آمریکایی هایی بودند که در ایام
رکود اقتصادی زندگی کرده بودند و جهان بینی مشترکی داشتند. در طول سالهای
ریاست جمهوری ریگان، آنها هفته ای دو بار و اغلب تنها با هم صحبت می کردند.
همیشه با تلفن در تماس بودند. مشاوران امنیت ملی می آمدند و می رفتند، اما بیل
کیسی همیشه آنجا بود. او قدرتمندترین رئیس سیا در تاریخ آمریکا بود.» (۱) کیسی
و اینبرگر و آلن همه به شدت به موضع رئیس جمهور در چالش شوروی متعهد
بودند و همگی به رئیس جمهور دسترسی داشتند.
افراد امنیتی سیا با کیسی در دفتر مرکزی لانگلی ملاقات کردند و پس از انتصاب او در آخر ژانویه او را عقب یک اولدزموبیل ( ماشین امنیتی بدون هیچ گونه علامت با نشانی سوار کردند. این ماشین به رنگ آبی تیره با شیشه های دودی ضد گلوله، ضد بمب و پر از دستیاران امنیتی تا دندان مسلح بود. محافظی مسلح که تپانچه ای به همراه داشت در کنار راننده سوار شد. روی صندلی عقب، کیسی روی میز خود چند تلفن در اختیار داشت یکی به دفتر مرکزی سیا در لانگلی یکی به کاخ سفید و یک تلفن امن برای کسانی که میخواست با آنها تماس بگیرد. پشت سر ماشین آنها خودروی امنیتی پشتیبان دیگری با چهار محافظ حرکت می کرد.
آنان نیز مسلح به تپانچه بودند و علاوه بر آن مسلسل های خودکار بوزی مخفی در چمدان های دستی را با خود حمل میکردند دو ساختمان آن طرف تر از شانزدهم و پنسیلوانیا، راننده با بخش امنیت کاخ سفید تماس گرفت بارون نام رمزی کیسی) به زودی از راه می رسید.
کیسی که برای ملاقات با رئیس جمهور دیر کرده بود، با عجله از پلکان ورودی پشتی کاخ سفید بالا رفت. او کمی دولا راه می رفت و دست و بازویش با هر قدم به سویی حرکت میکردند زیر بغلش پاکتهایی از کاغد مانیل قرار داشتند و خود نویسی را در دست فرتوت خود نگه داشته بود. چند تن از دستیاران در ماشین راهنما تقلا می کردند تا او را نگه دارند کیسی به سرعت وارد کاخ سفید شد. و برخی از کارکنان امنیتی برای اولین بار با جاسوس اصلی ریگان ملاقات کردند. او با آن رشته موهای سفید روی سر نیمه طاس خود عینک فلزی و چهره صلح آمیز پیرمردی مهربان در دوران بازنشستگی به نظر می رسید و هیچ تناسبی با نقش خویش نداشت. اما دوست و دشمن به خاطر آن ظاهر مهربان موقتاً کور می شدند. به محض شروع به صحبت ذهن مکار و نیز ویلیام کیسی واقعی آشکار می شد. وی پس از مشورتی کوتاه با ریچارد آلن و ادوین میس مشاور کاخ سفید به دیدار ریگان آمده بود.
رئیس جمهور در دفتر بیضی شکل به گرمی از کیسی استقبال کرد. آنها چند شوخی و یکی دو لطیفه ایرلندی با یکدیگر رد و بدل کردند و سریعاً به کار مشغول شدند. ریگان که تا حدودی از یک گوش ناشنوا بود برای شنیدن حتی واضح ترین و دقیق ترین گفتگوها به جلو خم می شد و اغلب از دستیاران خود می خواست که بلند صحبت کنند. اما کیسی با سخنان نامفهوم و دستور زبان درهم و برهم خود شنیدن را برای رئیس جمهور حتی سخت تر میکرد ریگان اغلب شوخی می کرد که بیل کیسی نخستین رئیس سیا است که به ایجاد پارازیت در تلفن احتیاج ندارد در مبارزات انتخاباتی، کیسی ترفند مهمی را آموخته بود که در تمام مدت خدمت خود در دولت استفاده شگرفی از آن کرد. او برای اینکه سخنانش به خوبی شنیده شود همیشه میخواست در کنار ریگان باشد.
مشکلات شنوایی ریگان و سبک کلامی جویده کیسی بعداً باعث بروز حدس و گمانهایی شد که رئیس جمهور واقعاً چگونه از آنچه بیل کیسی پیشنهاد می کرد یا انجام می داد، مطلع میشود. یکی از مشاوران سابق امنیت ملی خاطر نشان می کند: گاهی اوقات تعجب میکردیم که آیا رئیس جمهور گفته های بیل کیسی، و مسیری را که با تکان دادن سر کشور را به آن سوق میداد به طور کامل می فهمد یا نه ؟ ) (७)
پوشه های پرونده های کیسی برای فرمانده جدید از نقشه ها، جدولها و نمودارها در حال انفجار بودند. او اطلاعات و گزارشهای خام درباره اقتصاد شوروی را هم با خود آورده بود. کیسی شروع به زیرورو کردن پوشه ها کرد. آقای رئیس جمهور من می خواهم زمانی را صرف این موضوع کنم که شما را از وضعیت کنونی شوروی آگاه سازم. آنها بدجوری به تقلا افتاده اند. او مقداری اطلاعات تازه درباره تنگناها و کمبودهای کارخانه های شوروی و همچنین اطلاعات شفاهی را که از گزارشهای جاسوسی بیرون کشیده بود پیش روی رئیس جمهور گذاشت. همچنین نموداری از افزایش و کاهش درآمدهای ارزی شوروی را نیز به آنها اضافه کرد و به ریگان گفت که اوضاع بدتر از آن چیزی است که ما تصور می کردیم. خواستم به چشم خودتان ببینید که اقتصاد آنها چقدر متزلزل است و به دنبال آن چقدر آسیب پذیر
هستند. کمر آنها زیر فشار خم شده است. اقتصادشان متلاشی است. در لهستان شورش شده و آنها در افغانستان گیر افتاده اند. کوبا، آنگولا، و ویتنام برای امپراتوری آنها به باری تبدیل شده اند. آقای رئیس جمهور فرصتی تاریخی در اختیار ما قرار گرفته است که می توانیم آسیب هایی جدی به آنها وارد کنیم.
لحظه ای سکوت و مکث راهبردی حاکم شد. کیسی ادامه داد: « آقای رئیس جمهور می خواهم هر هفته اطلاعات خام تحلیل نشده ای را راجع به آنچه اتفاق می افتد، برای شما ارسال کنم. من در اینجا مجموعه ای هم از مطالعاتی درباره آنچه می توانیم انجام دهیم یعنی اینکه چگونه می توانیم از این موارد به نفع خود استفاده کنیم ارائه کرده ام.»
کیسی در دوران تصدی سمت مدیر اطلاعات مرکزی هر جمعه اطلاعات خام را به رئیس جمهور ارائه میداد. این عمل تأثیر بسزایی در ریگان و دیدگاه های او نسبت به شوروی داشت. مشاهده منظم اطلاعات خام برای رئیس جمهور آمریکا سابقه نداشت. اما این نخستین گام مهم برای درک ضعف نسبی شوروی بود. هنگامی که ویلیام کلارک در سال ۱۹۸۲ مشاور امنیت ملی شد، جریان اطلاعات شدت گرفت. جان پویند کستر تعریف میکند: «رئیس جمهور عاشق دیدن اطلاعات خام درباره اقتصاد شوروی بود او به اطلاعات ویژه روایی درباره کارخانه هایی که به دلیل کمبود قطعات یدکی کمبود ارز و صفوف مواد غذایی در حال تعطیل شدن بودند بسیار علاقه مند بود. این اطلاعات به استحکام اعتقادش در این باره که اوضاع اقتصاد شوروی وخیم است، کمک می کردند.» (۷)
نوشته های موجود در دفتر خاطرات خصوصی ریگان این دیدگاه را تأیید می کنند. او در تاریخ ۲۶ مارس ۱۹۸۱ ، این چنین نوشته است: «خلاصه ای درباره اقتصاد شوروی آنها در وضعیت بسیار بدی قرار دارند و اگر بتوانیم اعتبار آنها را خدشه دار کنیم مجبور خواهند بود یا به ما بپیوندند یا از گرسنگی بمیرند.» اطلاعاتی که به دفتر بیضی شکل تحویل داده میشدند توسط شخص کیسی و کارمندان شورای امنیت ملی انتخاب شده بودند.
رئیس جمهور بعد از بیست دقیقه گوش دادن به کیسی گفت: بیل چرا این
مطالب را در گروه برنامه ریزی امنیت ملی مطرح نمی کنید؟ در جلسه سی ام ژانویه گروه برنامه ریزی امنیت ملی برای اولین بار موضوع حمله مخفیانه راهبردی علیه شوروی مطرح شد. در آن زمان اعضای آن علاوه بر رئیس جمهور، معاون او بوش کاسپار و اینبرگر، الکساندر هیگ بیل کیسی و ریچارد آلن بودند. شوروی ها منابع بیشتری را به افغانستان سرازیر کردند ۸۹ هزار سرباز پیاده نظام اکنون به آنجا سرازیر شده بودند. نیروهای شوروی هنوز در حال جمع شدن در اطراف لهستان بودند. دورنمای یک حمله در حال شکل گرفتن بود و به نظر می رسید که اروپای غربی برای این موضوع اهمیتی قائل نیست و در حال ارسال وجوهی برای ساخت خط لوله عظیم گاز طبیعی به مسکو بود.
کل گروه برنامه ریزی امنیت ملی درباره لزوم گسترش بودجه دفاعی توافق داشتند، روندی که در دولت کارتر پس از یورش شوروی ها به افغانستان آغاز شده بود. و اینبرگر تعریف میکند همه توافق داشتند که موضوع اصلی بازسازی قدرت ماست. مسئله واقعی این بود که اهداف و مقاصد ما چه هستند؟
جلسه به ریاست آلن برگزار شد. او مدتها سیاست آمریکا در مقابل شوروی را نقصی راهبردی تلقی میکرد. وقتی بحث و گفتگو درباره مسائل مربوط به بودجه تمام شد، آلن توجه کامل را به اهداف ایالات متحد معطوف کرد. و اینبرگر می گوید: این بحثی بسیار پرشور بود. در آنجا بود که ما به این نتیجه رسیدیم که لازم است پایگاهی در لهستان ایجاد کنیم. ما نه تنها قصد جلوگیری از حمله را داشتیم، بلکه به دنبال راه هایی برای تضعیف قدرت آنها در لهستان بودیم.»(۱)
فشار عمومی سیاست ایالات متحد در قبال شوروی هنوز تعیین نشده بود. هیگ
وزیر امور خارجه با فصاحت مصالحه را دشوار ساخته بود، موضوعی که شوروی ها را وادار می کرد تا با شرایط مدنظر ایالات متحد سر میز مذاکره حاضر شوند. هیگ استدلال می کرد که با بازسازی نیروهای مسلح و مذاکره از موضع قدرت»، منافع ایالات متحد، محافظت و ثبات حفظ میشود. این تأکید دوباره جلوگیری از نفوذ دشمن آموزه ای بود که از سال ۱۹۴۷ سیاست خارجی آمریکا را هدایت میکرد
البته شاید به جز در طول چند سال ریاست جمهوری فورد و کارتر زمانی که استقامت آمریکا در سایه جنگ ویتنام شکست خورده بود.
کیسی با حمایت شدید و اینبرگر و آلن اظهار کرد که تهدید بسیار زیر بنایی تر است و بنابراین رویکرد مؤثرتری مورد نیاز است کیسی گفت: قدرت نسبی آمریکا کافی نبود. اهمیت و قدرت نظام شوروی نیز حائز اهمیت بود: افزایش قدرت آمریکا تهدید را تغییر نمی داد بلکه تنها موانعی در مسیر آن ایجاد می کرد. هدف ایالات متحد نه تنها افزایش نسبی قدرت آمریکا بلکه کاهش قدرت شوروی به صورت مطلق بود آلن گفت، هنگامی که یک دموکراسی علیه یک نظام استبدادی مبارزه می کند، این نقطه ضعف بزرگی است. ما باید به نقاط قوت خود تکیه کنیم، نه نقاط ضعف مان این بحث تقریباً بیست دقیقه ادامه یافت و با سخنرانی پرشور کیسی همراه بود آقای رئیس جمهور طی سی سال گذشته ما این بازی را در کنار میدان انجام داده ایم و حاضر نشده ایم که در نیمه میدان خود بازی کنیم ما با این شیوه برنده بازی نخواهیم شد. اگر آنها در خانه خود ایمن باشند، مهم نیست که ما چه کاری انجام می دهیم. رفتار آنها فقط وقتی خیلی منحرف شویم تغییر خواهد کرد.
غرایز شخصی رئیس جمهور باعث شد او از سیاست تهاجمی ایالات متحد طرفداری کند. وی در طول مبارزات انتخاباتی کشورهایی را که در سال های درگیری با ویتنام تحت کنترل شوروی در آمده بودند فهرست کرده بود. پس از پایان یافتن گفته های کیسی بعد از سکوتی حدوداً سی ثانیه ای ، ریگان سرانجام لب به سخن گشود: «من فکر می کنم که دیدگاه های آلن به احتمال زیاد در افواه عمومی نتیجه بخش خواهند بود گرفتن کمک از متحدانمان و غیره ممکن است مفید باشد. اما گزینه بیل برای راهبردهای من معنادار تر به نظر می رسد. (۱۰)
به نظر می رسید که شوروی ها به این دسته بندیها در دولت پی برده بودند. همان طور که سورین بیالر متخصص شوروی پیش تر یادآور شده بود: «تحلیلگران شوروی متوجه این اختلافات و تفاوتها درون دولت ریگان شده بودند، گرچه ابتدا اهمیت کمی برای آنها قائل بودند. مثلاً آنها متوجه شده بودند که هیگ
وزیر سابق امور خارجه و به طور کلی وزارت امور خارجه از موضع ضد شوروی و ضد کمونیستی وزارت دفاع و کاخ سفید حمایت می کنند. گفته می شد که اولی وزارت امور خارجه این سیاستهای دوگانه را برای خنثی کردن گسترش قدرت شوروی با سیاست ناجوانمردانه طراحی کرده است و دومی فراتر از این موقعیت
خواستار یک جنگ صلیبی علیه شوروی است. (۱۱)
گفتگو محدود به یک مفهوم کلی بود اما برای تعیین مسیر اولیه کافی بود. به نظر می رسید که رئیس جمهور به سیاست سخت گیرانه تری تمایل دارد، سیاستی که نه تنها قوای شوروی را عقب براند بلکه در واقع بازی را به میدان آنها بکشاند. همچنین در جلسه گروه برنامه ریزی امنیت ملی، تصمیم بر این شد که دولت لازم است تلاش پنهانی را برای ضربه زدن به نقاط ضعف و آسیب پذیری شوروی شروع کند. شوروی ها نگران رونالد ریگان بودند که او را کابوی غیر قابل پیش بینی توصیف می کردند. ریچارد آلن که طی سفری با سفیر شوروی آناتولی دوبرینین ملاقات کرده بود می گوید: «آنها فکر میکردند که برگ برنده درجه یکی در
دست دارند. با این حال آنها تا حد مرگ ترسیده بودند.
حداقل دولت جدید تمایل داشت این تصویر را درون دیوارهای کرملین ایجاد کند. آلن می گوید: «این بخشی از راهبرد ریگان بود تا شوروی ها فکر کنند که او کمی دیوانه است. این مفهومی بود که هرمان کان نظریه پرداز جدید پیشنهاد کرده بود که رقابت ابر قدرت را با بازی جوجه نوعی بازی که دو ماشین با شتاب به سوی یکدیگر حرکت میکنند و هر کس زودتر از مسیر خارج شود ترسوتر است) مقایسه میکرد نظریه این بود که هیچ کدام از طرفین نمی خواستند تصادف کنند اما هنگام مواجهه هیچ کدام مایل به عقب نشینی نبودند. با وجود این در نهایت یک نفر برای جلوگیری از تصادف عقب نشینی خواهد کرد.
همان طور که کان با درایت گفته بود: هیچ کس نمی خواهد با یک دیوانه به
بازی جوجه بپردازد. بنابراین تصویر گاوچران امتیازات راهبردی خود را داشت. این تصویر که در انتخابات ایجاد شده بود عملیات روان شناختی غیر رسمی اما بسیار شدیدی بود. (۱۴)
هدف این بود که با قرار دادن شوروی در دفاع روانی، اندیشه کرملین را شکل داده و از این طریق بتوان کاری کرد که آنان تمایل کمتری به خطر کردن داشته باشند. این نظریه شامل یکسری کاوشهای نظامی پیرامون شوروی بود. فرد آیکل معاون وزیر دفاع سابق چنین میگوید: «موضوع بسیار حساس بود. هیچ چیز درباره آن نوشته نشد بنابراین هیچ سند کاغذی هم وجود نداشت.» (۱۳)
ژنرال جک چین فرمانده سابق فرماندهی هوایی راهبردی، تعریف می کند: گاهی اوقات ما بمب افکنهایی را به قطب شمال می فرستادیم و رادارهای آنها را روی شان قفل میکردند. مواقع دیگر بمب افکنهای جنگنده سایر مناطق حاشیه آسیا یا اروپا را مورد بررسی قرار میدادند. این عملیات در اوج خود شامل چندین مانور در هفته میشد. آنها در فواصل نامنظمی می آمدند تا اثرات را ناخوشایندتر جلوه دهند. سپس، پروازهای اعلام نشده به همان سرعت که شروع شده بودند متوقف می شدند و تنها چند هفته بعد دوباره شروع می شدند.» (۱۳)
دکتر ویلیام اشنایدر، معاون وزیر امور خارجه آمریکا در کمک های نظامی و فناوری تعریف می کند که این کار واقعاً آنها را کلافه می کرد که گزارشهای بعد از عملیات طبقه بندی شده ای را مشاهده می کردند که حاکی از فعالیتهای پروازی ایالات متحد بود. آنها نمیدانستند منظور از این کارها چیست. یک اسکادران مستقیم به سمت حریم هوایی شوروی پرواز می کرد، رادارهای آنها روشن میشدند و واحدها هشدار میدادند. سپس در آخرین لحظه اسکادران ناپدید می شد و به خانه باز می گشت.
کاوشهای عملیات روانی از اواسط فوریه آغاز شدند و در وهله اول برای ایجاد
بلاتکلیفی طراحی شده بودند و بنابراین مانع از حرکت نیروهای شوروی به لهستان می شدند. اما این عملیات در سرتاسر دولت انجام می شد که همان طور که دیدیم برای ارسال پیامی روان شناختی به کرملین متناسب بودند. (۱۵)
چند روز پس از دیدار با گروه برنامه ریزی امنیت ملی کیسی به همراه مدیر ارشد عملیات خود فراخوانده شد. عملیات مخفیانه نقش مهمی در حمله راهبردی طراحی شده دولت ایفا میکرد کیسی میخواست قابلیت های عملیات مخفیانه آژانس را بداند و روشهای استفاده مؤثرتر از آنها را کشف کند. او از کارمندانش خواست که یادداشت هایی درباره وضعیت دولت برایش بیاورند. وقتی گزارش ها رسیدند متوجه شد با سهل انگاری تهیه شده اند در ذهن او عملیات مخفیانه به سادگی شاهراهی متروکه و ناشناخته از سیاست خارجی بود. اما این دیدگاه بحث برانگیزی بود.
در سازمان او به وضوح موانعی وجود داشت جان مک ماهون رئیس عملیات آژانس بود، که بر خلاف کیسی مردی بسیار محتاط بود. وینسنت کانیسترارو، مقام ارشد سابق عملیات آژانس میگوید: «جان» از تحقیقات کنگره در دهه ۱۹۷۰ دلخور شده بود. او از خطر پذیری بیزار بود. او مشکلاتی را مطرح می کرد که تقریباً در هر کاری که بخواهیم انجام دهیم در کمین ما هستند.» (۱۶)
یکی از عملیاتهای مهم پنهانی در آن زمان پشتیبانی از مجاهدین در نبرد با حمله شورویها به افغانستان بود. این برنامه که بنا به درخواست رئیس جمهور کارتر چند روز پس از حمله کریسمس ۱۹۷۲ توسط استنسفیلد ترنر تنظیم شده بود، موفقیت ناچیزی در حفظ مقاومت داشت سیا با همکاری آی اس آی پاکستان مشغول خریداری سلاحهای مصری و تزریق آنها از طریق پاکستان بود. در سالهای ۸۱ – ۱۹۸۰، ارزش سلاح های خریداری شده حدود ۵۰ میلیون دلار بود. هدف اعلام شده آمریکا برای دریافت مجوز برنامه «به ستوه آوردن» نیروهای شوروی بود. سعودی ها در این مورد نگران بودند ماجراجویی های شوروی در منطقه به
همکاری های دیگری منجر شد سعودی ها توافق کردند که مرحله به مرحله با آمریکا همکاری کنند.
واشنگتن میخواست هر گونه سلاحی که به سمت مدافعین ارسال می شود از نواحی شوروی باشد تا در صورت شکایت شوروی انکار مقامات آمریکایی قابل قبول باشد. مقامات سیا به دلایل مختلف راه پنهانی مصر را در پیش گرفتند. قاهره با برادران مسلمان خود که در کوه های افغانستان میجنگیدند، همدردی می کرد و مصر مقدار فراوانی اسلحه ساخت شوروی داشت که از همکاری نزدیک نظامی با مسکو در دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۱۹۷۰ باقی مانده بودند. علاوه بر این چین در حال تولید سلاح های طراحی شوروی خود بود و به عنوان نامزد احتمالی حضور بیشتر در این عملیات به شمار می رفت.
اما در حالی که جعبه های اسلحه از طریق خط تدارکاتی مخفی راه خود را طی می کردند کیفیت این سلاح ها تا نوع مطلوب خود فاصله زیادی داشت. سیا در حال پرداخت پول برای سلاح های نیمه پیشرفته ای بود که می توانستند به آرک ۱۴۷ نارنجک انداز و مینهای شوروی آسیب برسانند. با این حال، برای مجاهدین سلاح های تک تیرانداز قدیمی مهمات پوسیده و تجهیزات زنگ زده ارسال می شد. یکی از مقامات تعریف می کند مصریها مبلغ بالایی دریافت می کردند و آشغال تحویل ما می دادند. این سلاح ها فقط به درد ترساندن شوروی ها و کشته شدن مجاهدین شجاع می خوردند.» (۱۷)
فرماندهان مجاهدین ماه ها از عملکرد میدانی سیا درباره کیفیت پایین سلاح ها شکایت می کردند. اما لانگلی از ترس اینکه درگیری با مصریان ممکن است باعث برملا شدن عملیات نزد عموم شود کاری نکرده اند. کیسی در نخستین روزهای خود در سمت رئیس مرکز اطلاعات بعضی از روابط بین قاهره و لانگلی را بررسی کرده و عصبانی و منزجر بود.
در اولین جلسه مک ماهون و دستیارانش دور میز جمع شدند و با اشتیاق به نظرات رئیس جدید گوش دادند پس از یک جلسه توجیهی درباره یکسری عملیات پنهانی، موضوع افغانستان مطرح شد. مک ماهون درباره مقدار سلاح های ارسالی برای «مجاهدین» با کیسی صحبت کرد. او در حین یک تماس محبت آمیز در لانگلی با کیسی صحبت کرد و گفت که شوروی دارد هزینه اشغال را می پردازد.
بعد از اتمام صحبت های او کیسی بدون تأخیر گفت: «این چیزهایی که ما به آنها می دهیم آشغال محض اند. ما باید به آنها سلاح های واقعی بدهیم. به افراد خود در قاهره بگویید که مشکل را بر طرف کنند یا اینکه وقتی در ماه آوریل به آنجا رفتم خودم این مسئله را با انور سادات مطرح خواهم کرد. من می خواهم شوروی ها تاوان سنگینی بپردازند. او سپس پرشورتر شد به جلو خم شد و با هیجان گفت: «حمایت از مقاومت این کاری است که ما باید انجام دهیم فقط بیشتر من مایلم این نوع فعالیت در مکانهای دیگر جهان هم انجام شود، مکان هایی که ما می توانیم آنها را شکست داده و به عقب برانیم ملتهای اسیر بهترین متحدان ما هستند. قصد ما این است که کمونیستها آتش را احساس کنند ما باید خون آنها را بریزیم و برای انجام این کار باید چیزهایی را در اینجا تغییر دهیم» مک ماهون جلسه را با نگرانی ترک کرد. مأمور عملیات با یک جنگجوی صلیبی (۱۸) ملاقات کرده بود.
بیل کیسی در طول دوران تصدی خود در سمت ریاست به ویژه در سالهای آغازین آن، تصمیم به سازمان دهی مجدد تجدید حیات و تغییر مسیر مجدد سیا گرفت. در زمان متصدی پیشین دریا سالار استنسفیلد ترنر سیا تحلیل رفته بود. آژانسی که کیسی به ارث برده بود ۱۴ هزار کارمند و بودجه ای یک میلیارد دلاری داشت اما فعالیت چندانی در این زمینه نکرده بود. ترنر طرفدار فناوری و شدیداً معتقد به تأثیر ماهواره ها و هوش الکترونیکی بود و نسبت به کارآیی و مطلوبیت منابع انسانی یا اقدامات پنهانی مشکوک بود. طی چهار سال ریاست مرکز اطلاعات دریاسالار حدود ۸۲۰ سمت مخفی را از بین برد روحیه عوامل این حوزه بسیار پایین بود. سیا به رغم تصویر عمومی خود به عنوان یک نیروی یکه تاز در اوایل سال
۱۹۸۱ ضعیف و ناکارآمد بود. یکی از مقامات تعریف می کند: «ما در جاهایی که بیشترین نیاز وجود داشت نیروی انسانی نداشتیم و نمی توانستیم عملیات مخفیانه علیه گوشه ۷- یازده را اجرا کنیم نیروی انسانی در پشت پرده آهنین حتی از این هم کمتر بود. (۱)
همان طور که دریاسالار جان پیوند کستر یادآوری می کند. مطمئناً در آن سالهای اولیه ما تصویری کلی از تواناییهای نظامی آنها داشتیم، اما هیچ درکی از روند سیاست گذاری شوروی نداشتیم هیچ اطلاعی از آنچه در درون کمیته مرکزی آنان می گذشت نداشتیم و توانایی ما برای شرکت در عملیات مخفیانه بسیار پایین بوده (۲۰)
بخشی از مشکل همان طور که کیسی متوجه شده بود، کنگره بود. او در ۱۳ ژانویه صریحاً به سنا گفت که قصد دارد محدودیت های اعمال شده بر سیا را به حداقل برساند و گفت: «نقطه ای وجود دارد که در آن مسئولیت پذیری سخت گیرانه و دقیق ممکن است عملکرد را مختل کند و تعداد کمی از نمایندگان مردد را رها کرد، زیرا احساس می کرد کشور از این مرز عبور کرده است. در تابستان او به طور چشمگیری تعداد کارمندان سیا را که برای آگاه کردن مجلس از کار آژانس منصوب می شدند کاهش داد. (۲۱)
مشکل بعدی روحیه بود. سیا سالها مورد حمله قرار گرفته بود: جلسات کمیسیون چرچ ؛ پاکسازی های ترنر؛ ضربات برنامه فونیکس [ققنوس] در ویتنام و اقدامات
تروریستی ناموفق علیه فیدل کاسترو جاسوسی داخلی علیه معترضین ضد جنگ ویتنام. بیل کیسی میخواست آژانس همه این موارد را پشت سر بگذارد. او در اوایل سال ۱۹۸۱ به کارمندان خود نوشت: مشکلات یک دهه قبل گذشته اند. زمان آن فرا رسیده است که سیا به خصوصیات کمتر عمومی سنتی خود باز گردد. (۲۴)
رئیس جدید مرکز اطلاعات هنگامی که از منابع محدود اطلاعاتی که در اختیار داشت آگاه شد، بهت زده شد. دستیار مخصوص او هرب مایر تعریف می کند: «بیل مبهوت شده بود. هر چه بود ما رهبران دنیای آزاد بودیم و حتی منبع درجه یکی در داخل شوروی نداشتیم با توجه به تجربه اش در OSS [ دفتر خدمات راهبردی، او هیچ عذر و بهانه ای برای آنچه اتفاق افتاده بود نپذیرفت.» (۳۳)
سالهای جنگ تأثیر عمیقی بر دیدگاههای بیل کیسی درباره رقابت ملتها مبارزات طولانی، جنگ اقتصادی و کارآیی عملیات پنهانی گذاشته بود. در پاییز ۱۹۴۴، ارتشهای متفقین در حال آماده سازی حمله ای به آلمان نازی بودند. اما متفقین از آنچه در سرزمین آلمان رخ میداد اطلاعات کمی داشتند. آنها توانسته بودند در ایتالیا، فرانسه آفریقای شمالی و حتی اروپای مرکزی مأمورانی را استخدام کنند که اطلاعات ارزشمندی را برای نجات جان افراد فراهم می کردند و به متفقین کمک می کردند تا به شکل بهتری به مقابله با ارتش آلمان بپردازند. در آلمان چنین نبود در آنجا هیچ مأموری برای ارائه اطلاعات حساس نظامی و هیچ چشم اندازی برای ایجاد یک شبکه اطلاعاتی وجود نداشت. فرماندهان متفقین درباره این مشکل با بیل وحشی دونووان، رئیس دفتر خدمات راهبردی صحبت کردند. با تعجب فراوان بسیاری از فرماندهان دونووان این حساس ترین و مهم ترین عملیات اطلاعاتی را به یک ستوان ۳۲ ساله سابق نیروی دریایی سپردند که نامش ویلیام کیسی بود.
ستوان نیروی دریایی که به تازگی ترفیع پیدا کرده بود در سال ۱۹۴۳ به عنوان
مشاور هیئت جنگ اقتصادی آغاز به کار کرده بود. طبق گفته کیسی کار وی مشخص کردن شاهراه های اقتصادی هیتلر و بررسی چگونگی کاهش آن از طریق محاصره جلوگیری از خرید و سایر ابزارهای جنگ اقتصادی بود. ” برای کیسی این کار تا حدودی سرگرم کننده به نظر می رسید اما سرش برای فعالیت های بیشتر درد می کرد. بنابراین در سال ۱۹۴۳ او به مصاحبه با سرهنگ چارلز وندربلو مقام رسمی دفتر خدمات راهبردی رفت آنها آتش اشتیاق او را فرونشاندند، کیسی قرارداد کاری را امضا کرد و تقریباً یک سال بعد دونووان او را استخدام کرد تا به عنوان رئیس اطلاعات مخفی تئاتر اروپا فعالیت کند.
منصب کیسی تملق آمیز اما وظیفه اش دشوار بود. ستوان نیروی دریایی از این فرصت خوشحال شد و خودش را به درون معرکه انداخت کیسی با خلاقیت و جعل برخی دستورالعمل های قانونی یک شبکه اطلاعاتی در پشت خطوط نازی ایجاد کرد که یکی از کودتاهای بزرگ اطلاعاتی جنگ بود. همان طور که نویسنده جوزف پرسیکو در کتاب خود نفوذ به رایش عنوان کرده است، کیسی توانست دویست جاسوس استخدام کند تا به قلب نازی ها نفوذ کنند. اسناد جعلی بسیار معتبر تهیه کنند تا بتوانند دقیق ترین موشکافی های امنیتی را متقاعد کنند هویتهای متقاعد کننده ساختگی برای فریب گشتاپو حیله گر) و شبکه پیچیده و در عین حال لغزش ناپذیر ارتباطات مدیریت نظارت جمع آوری واقعیت ها و تجزیه و تحلیل نکات را ترتیب دهند (۲۵)
چگونگی انجام آن ثابت میکرد که چه مدت طول می کشد تا بیل کیسی دشمن را سرنگون کند. پیاده کردن آمریکایی ها در پشت خط نازی ها کارآیی نداشت بنابراین کیسی داوطلبانی را از گروهی از زندانیان جنگی ضد نازی تشکیل داد. مأمورین او به زبان آلمانی صحبت میکردند آنها با برلین آشنا بودند، بنابراین کاملاً همگام و عادی به نظر می رسیدند. این واقعیت که استفاده از زندانیان جنگی
در چنین روشی نقض کنوانسیون ژنو بود رئیس جوان جاسوسان را از ادامه کار منصرف نمی کرد. زمانه نا امید کننده ای بود.
در فوریه سال ۱۹۴۵ ، کیسی برای اولین بار دو جاسوس در برلین داشت. در ماه مارس، او سی گروه و ماه بعد پنجاه و هشت گروه در آلمان داشت. روشهایی که آنها استفاده میکردند بسیار خلاقانه بودند شوفر ، اسم رمز دسته برلین، از روسپیان به عنوان جاسوس استفاده می کرد.
سال های جنگ کیسی غرق در دنیای لباس و خنجر، تأثیر مادام العمری بر جان او داشت. تمام این تجربه که درسهایی از مبارزه در قلب دشمنان و لزوم انجام اعمال جسورانه بود رد پای عمیقی در روح او بر جای گذاشته بود و این درس ها به همان اندازه که برای سوسیالیسم ملی آلمان صادق بود، به کمونیسم شوروی بسط داده شد. او در کتاب جنگ مخفی علیه هیتلر” (شرح مختصری از تجربیات دوران جنگ او که پس از مرگش منتشر شد) نوشته است: «من معتقدم که امروز درک این مسئله مهم است که چگونه هوشمندی مخفیانه، اقدام پنهانی و مقاومت سازمان یافته برای شکست هیتلر باعث نجات جانها و اموال زیادی شد. شاید در مواجهه با بحرانها این قابلیتها از موشک ها و ماهواره ها مهم تر باشند و پتانسیل انجام اقدام مخالف علیه مراکز کنترل و خطوط ارتباطی یک قدرت استبدادی را نشان دهند. (۲۴)
استنسفیلد ترنر سوای روحیه محتاط خود با برخی دارایی های مهم اطلاعاتی میراثی برجای گذاشت. یکی از عوامل آژانس در بالاترین سطوح بلوک اتحاد جماهیر شوروی، سرهنگ ولادیسلاو کو کلینسکی، عضو ستاد کل لهستان بود. کوکلینسکی با شجاعت جریان مداوم اطلاعاتی درباره مقاصد شوروی در لهستان را در اختیار سیا می گذاشت. گزارشهای حساس وی همچنین شامل افشای اطلاعات مربوط به فرمان پیمان ورشو از نبرد و برنامه های عملیاتی در اروپا بود. کو کلینسکی به عنوان
یک جاسوس نفوذی در موقعیت مهمی قرار داشت به طوری که ترنر دقت می کرد که گزارشهای وی را تنها بالاترین مقامات ارشد ببینند. دسترسی به لیست بیگون محدود شده بود. در کاخ سفید کارتر این لیست تنها شامل رئیس جمهور، ماندیل معاون رئیس جمهور و زبیگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی می شد.
بیل کیسی لیست بیگوت را کوچک نگه داشت و کمتر کسی از جاسوسی های کو کلینسکی اطلاع داشت. با وجود این کیسی خواستار ده ها کوکلینسکی در سراسر بلوک شوروی بود.
او همچنین مایل بود قابلیت عملیات مخفیانه افزایش یابد. بنابراین در اوایل مارس ۱۹۸۱، کیسی به سفری دو هفته ای به مقرهای سیا در خاور دور رفت کیسی در طول دوره تصدی خود در مقایسه با مدیران سابق سیا مقدار بیشتری از وقت خود را در تردد گذراند. او میخواست با افراد حاضر در سنگرها ملاقات کند و بفهمد چه خبر است. این روحیه ای بود که سیا مدتها به خود ندیده بود. ویلیام گیتس دستیار اجرایی استنسفیلد ترنر یادآور میشود که در دوران تصدی او: «سیا در یک حالت دفاعی چمپا تمبه زده بود. (۳۷)
از نظر کیسی این نگرش باید تغییر می کرد. همان طور که او بارها به دستیاران خود گفته بود: «کار اطلاعاتی با خطرات فراوانی روبرو است و من انتظار دارم با آنها زندگی کنیم تنها کاری که باید در پی جلوگیری از آن باشیم، خطرات غیر ضروری است.» (۲۸)
ویلیام کیسی به عنوان قدرتمندترین رئیس مرکز اطلاعات در تاریخ آمریکا وارد واشنگتن شد. به دلیل ارتباط نزدیکش با رئیس جمهور و قدرت رسمی اش در دولت او شخصیتی کلیدی در سیاست خارجی در حال ظهور ایالات متحد به شمار می رفت. دیوید ویگ، شریک تجاری دیرینه کیسی که مدتی رابط سیا با کاخ سفید بود
می گوید: «بیل کیسی عاشق کارش بود و در آن عالی بود. تأثیر او بر سیاست را به راحتی نمی توان دست کم گرفت (۲۱)
بنابراین در اوایل سال ۱۹۸۱ کیسی توسعه مجدد توانایی های عملیات مخفیانه ایالات متحد را آغاز کرد و سرانجام این کار تحت یک راهبرد تدوین شده توسط شورای امنیت ملی قرار گرفت که روند جنگ سرد را تغییر داد و نابودی شوروی را تسریع کرد.
فصل دوم
با روی کار آمدن دولت جدید در کاخ سفید کرملین حوادث واشنگتن را زیر ذره بین گذاشته بود. مسکو در طول دهه ۱۹۷۰ جسارت پیدا کرده بود زیرا نفوذ جهانی شوروی افزایش یافته و قدرت امریکا کمرنگ شده بود. لئونید برژنف در ۱۹۷۹ علناً اعلام کرده بود که دوره وقایع از ویتنام تا ایران دوره ای را نشان میدهد که همبستگی نیروها در حال تغییر به سوی تقابل با سرمایه داری است.» آمریکا هنوز زیر سایه تجربه ویتنام احتیاط پیشه کرده بود اما مسکو جسور و پرخاشگر بود.
سلسله ای از مانورهای دیپلماتیک جای پایی برای شوروی در شمال آفریقا باز کرده بود. اکنون شوروی ها متحدان بالقوه ای در آمریکای مرکزی داشتند و در دسامبر سال ۱۹۷۹ ، کرملین در توانایی خود برای تحمیل حملات تهاجمی به یکی از همسایگان خود (یعنی افغانستان که تحت فشار جنگ داخلی خونینی بود، اعتماد به نفس یافته بود (در واقع، اعتماد به نفس بیش از حدی داشت.
در منظر عموم انتخاب رونالد ریگان از دید نظریه پردازان شوروی مانند
میخائیل سوساف به عنوان شاهدی محسوب میشد که نشان می داد آمریکا گرفتار بحران های سیستمی است. گرایش به جنگ نظریه پردازان راست» نشانه «سقوط قریب الوقوع آمریکا بود. اما در خفا دولت جدید واشنگتن ترس در دل رهبران شوروی انداخته بود.
یوگنی نوویکوف که از کارمندان ارشد عضو گروه بین المللی کمیته مرکزی در آن زمان بود، تعریف میکند نگرانی گسترده و ترسی واقعی از ریگان در کمیته مرکزی وجود داشت. او آخرین چیزی بود که آنها میخواستند در واشنگتن ببینند. (۱)
اولگ کالوگین، ژنرال وقت کا.گ.ب و مسئول مقابله با جاسوسی خارجی نیز همین نظر را دارد: «ریگان و دیدگاههای او دولت شوروی را چنان آشفته کرد که در مرز جنون قرار گرفته بود. رشته هایی از یک بحران قریب الوقوع دیده می شد.
او تهدیدی بسیار جدی تلقی می شد. (۲)
کرملین کاملا از آنچه میشد از ریگان انتظار داشت، ناآگاه نبود. طبق روال معمول، کا.گ.ب و سرویسهای اطلاعاتی متفقین پرونده های ریگان و دستیاران او در زمان انتخابات ۱۹۸۰ را حفظ کرده بودند. یک پروفایل از ۱۹۸۰ از سرویس اطلاعاتی آلمان شرقی ریگان را به عنوان یک ضد کمونیست تمام عیار» توصیف می کرد که مبارزه ای برای بیرون راندن افراد مترقی از صنعت و اتحادیه های فیلم به راه انداخته بود. او ریگان را چنین توصیف کرده بود: «فردی دارای گرایش شرورانه ضد شوروی متعهد به برتری نظامی مایل به عقب زدن دستاوردهای انقلابی و متعهد به استفاده از جنگ اقتصادی علیه مسکو و متحدانش» این موضوع رهبری شوروی را آشفته کرده بود پرونده شامل نقل قول از سخنانی بود که ریگان در طول انتخابات ریاست جمهوری ایراد کرده بود و ظاهراً گفته بود: هیچ کس مایل نیست از سلاح اتمی استفاده کند. اما ترس اینکه ما قادر به استفاده
از آنها هستیم باید خواب دشمنان را آشفته کند.» جنگ روانی که به تازگی به راه افتاده بود با تو هم تقویت می شد.
گذشته از طرح عقاید تند ایدئولوژیک پروفایل اطلاعاتی مطالب شگفت انگیزی راجع به زندگی و عادات شخصی رئیس جمهور عنوان می کرد. او دوست دارد اختیار زیادی به زیر دستان خود بدهد. الکل نمی نوشد و سیگار نمی کشد و از نظر عقیدتی سازش ناپذیر است و همسرش نانسی تأثیر زیادی بر او دارد. حتی به مدت یک دهه برای کیتی کلی خبر میبردند؛ در گزارش آمده: «ریگان مرتباً فال خود را می خواند. (۳)
همچنین گزارشهای نگران کننده ای درباره ساختار دفاعی آمریکا به سرپرستی کاسپار و اینبرگر رسیده بود. همان طور که الکساندر بسمر تنیخ وزیر خارجه سابق شوروی تعریف می کند فشار گزارشهایی که به دست رهبری سیاسی می رسید نشان میداد که ایالات متحد پس از یک دوره مشخص سکون (۱۹۷۰)، به طور ناگهانی با آمدن رئیس جمهور جدید به واشنگتن (رئیس جمهور ریگان)، تصمیم گرفته است سیاست دفاعی خود را تغییر دهد و یک طرح عظیم را آغاز کند. تمام اخبار و گزارشهایی که از جاسوسان خود در ایالات متحد آمریکا دریافت می کردیم نشان می داد این کشور در تلاش راهبردی خود برای واژگون ساختن شوروی جدی است….. در این اثنا آماده سازی ها ادامه داشت.
در اوایل فوریه ۱۹۸۱، بیل کیسی که در دفتر خود در سیا نشسته بود، با کراوات خود بازی می کرد و از پنجره ۱۲ متری بزرگ به رودخانه پوتومک و حاشیه درختان سبز آن می نگریست در آن دفتر جان بروس، استنلی اسپورکین و دو معاون دیگر حضور داشتند. کیسی دریافته بود که بسیاری از کاغذ بازی های آژانس اهداف یا دیدگاه های او برای یک سیای فعال و پرانرژی را برآورده نمی کند. جلسات
اولیه او با جان مک ماهون و دستیاران عملیاتی او چندان مثمر ثمر نبود. برعکس آنها به او چراغ قرمز را نشان داده بودند. یکی از مسئولان شورای امنیت در آن زمان می گوید: «مک ماهون خار چشم بیل کیسی بود. مک ماهون در طول دوره ریاست خود بسیاری از طرح های بیل را خراب کرد درخواست های او را نادیده می گرفت، از دستور العمل هایش پیروی نمی کرد و در نوشتن به موقع گزارشها یا یادداشت ها کوتاهی می کرد. (۵)
اداره عملیات (DO) تحت سلطه هایپ مؤسسه هاروارد بیل پرینستون بود. آنها مأمورانی اتو کشیده با خلاقیت اندک و احتیاطی وسواس گونه داشتند.
برای اینکه عملیات مورد نظر کیسی اجرایی شود او گاهی مجبور میشد قوانین را زیر پا بگذارد. این دقیقاً ماهیت فعالیتهای جاسوسی بود. حداقل این چیزی بود که سال ها جنگ به او آموخته بود. از این رو کیسی محتاج شخصی در سمت معاون رئیس عملیات بود که بتواند هایپ را نقض کند و کاملاً به او وفادار و سازش ناپذیر باشد نه فردی از نوع مدیران سست در عملیات او همچنین کسی را میخواست که کنترلش آسان باشد، کسی که اطلاعات اندکی درباره نحوه کار آژانس داشته باشد، کسی که خیلی مستقل نباشد. خلاصه اینکه او مکس هوگل را می خواست
وقتی او نام هوگل را مطرح کرد بروس و اسپورکین هر دو مردد بودند. هوگل تاجری بود که در مبارزات انتخاباتی ریگان همکاری کرده بود. او هیچ گونه تجربه اطلاعاتی نداشت. اما دقیقاً به همین دلیل کیسی او را می خواست هوگل معامله گری چرب زبان و بسیار وفادار بود و کیسی احساس میکرد او می تواند برای جلوگیری از مداخلات کاغذ بازی در اجرای عملیات مخفیانه کمک حالش باشد. یکی از کارمندان عملیات می گوید: «بیل» خشکی مکس را دوست داشت و می افزاید: «او فکر میکرد که مکس با مقامات ارشد دی او درگیر خواهد شد، بنابراین خودش
خواهد توانست عملیات خود را به خوبی پیش ببرد. این امید وجود داشت که هوگل در ساخت پوششهای تجاری برای مامورین اطلاعاتی آمریکا که در خارج از کشور فعالیت میکنند مهارت داشته باشد. این قمار شاید جواب می داد اما هوگل در ماه ژوئیه تحت فشار اتهامات مربوط به معاملات تجاری استعفا داد و یک مأمور دی او جایگزین او شد.
بیل کیسی در ماه های ابتدایی سال ۱۹۸۱ چند قدم دیگر را برای تحکیم کنترل عملیات مخفیانه و حفظ سری بودن آنها برداشت. در اواسط ماه فوریه او از رئیس جمهور تغییر ریشه ای در روند مشاوره عملیات مخفیانه را خواستار شد.
به طور سنتی این فرآیند شامل مقامات دستگاه های ذی ربط و ادارات دولتی می شد که برای بررسی عملکردهای مخفیانه و پیشنهادی جلسه برگزار می کردند. از دهه ۱۹۶۰ به بعد رئیس گروه مشاور امنیت ملی رئیس جمهور بود. اعضای آن شامل معاون وزیر دفاع، معاون وزیر امور خارجه در امور سیاسی، رئیس ستاد مشترک ارتش و دستیار وزیر امور خارجه در صورتی که عملیات مربوط به منطقه آنها می شد بودند. کیسی پیشنهاد کرد گروه برنامه ریزی امنیت ملی (NSPG) به تنهایی عملیات مربوط به بخش اجرایی را بررسی کند کیسی به رئیس جمهور گفت هر وقت ما سعی می کنیم کاری انجام دهیم آن کار مثل غربال نشت می کند. من قصد دارم عملیات مخفیانه ای انجام دهم که واقعاً مخفیانه باشد.»
ریگان بلافاصله موافقت کرد. این توافق جدید امتیاز سری بودن مطلق را به وجود آورد. گروه برنامه ریزی امنیت ملی نه تنها درباره عملیات پیشنهادی در خفا بحث می کرد بلکه اعضای گروه از اینکه کدام عملیات مخفیانه پیشنهادی مورد بحث قرار خواهند گرفت نیز اطلاع قبلی نداشتند. مدارکی که دستیاران کیسی تهیه کرده بودند در پایان جلسه به اعضا داده میشد و همان جا مورد بحث قرار می گرفت. گروه برنامه ریزی امنیت ملی میتوانست به تنهایی و بدون اطلاعات کارکنان پشتیبانی
تصمیمات خود را اخذ کند جان لنچوفسکی، مسئول امور شوروی و اروپای شرقی در شورای امنیت ملی چنین تعریف میکند ما اطلاع چندانی راجع به اتفاقات مخفیانه نداشتیم کیسی خود عملیاتش را اجرا می کرد و بحث های سیاسی کمی انجام می شد. آن ها نمی خواستند هیچ گونه نشتی رخ دهد. (V)
این ترتیب فوق العاده ای برای کیسی و در عین حال، نشان دهنده اعتماد ریگان به او و شاهدی بر میزان قدرت کیسی در تعیین سیاست عملیات مخفیانه بود.
کیسی در بازگشت به لانگلی با رئیس امور اطلاعات دست داد، گویی که او دی او بود. او اطلاعات دقیقی درباره مسکو میخواست در اواخر فوریه او اولین جلسات طولانی خود را با رئیس امور اطلاعات برگزار کرد. بروس کلارک تشکیلات را اداره میکرد و کیسی از دستاوردهای او راضی نبود. مطمئناً دستگاه جاسوسی گزارشهای بسیاری ارائه میداد برآورد اطلاعات ملی (NIE)، آمار و ارقام محلی و گزارشهای اقتصادی درباره موضوعات مختلف بین المللی، اما کیسی بیشتر آنها را بیهوده تلقی می کرد.
W هنری روون ، که بعداً رئیس شورای اطلاعات ملی کیسی شد، تعریف می کند از نظر بیل، اکثر گزارشها کاملاً سری و به مشکلاتی که با آن مواجه بودیم بی ربط بودند. مواردی که مرتبط بودند همچنان بی فایده بودند و همیشه با نتیجه گیری هایی مانند از یک سو، اما از سوی دیگر از آنها اجتناب می کردند.
تحلیلگران آژانس همچنین بیش از حد به بانکهای اطلاعات رایانه ای و چاپی متکی بودند که بیشتر به جای اینکه به مثابه ابزار به کار گرفته شوند به عنوان راهنمای فکری استفاده میشدند جمله تکیه کلام کیسی به رئیس امور اطلاعات این بود: «واقعیتها میتوانند گیج کننده باشند. یک تصویر اشتباه ارزش هزار کلمه را ندارد و جمله دیگر بدیهیات دشوارترین چیزها برای اثبات هستند. کیسی به کلارک گفت که میخواهد رئیس امور اطلاعات با مقداری تخیل
پروژه های جدی هوشمندانه تری ارائه دهد. او همچنین میخواست روی جنبه های مهم تر موضوعات سنتی تمرکز کند. کیسی می گفت: «کافی نیست بدانیم مسکو از صادرات نفت چه میزان درآمد داشته است به من بگویید که این درآمد برای آنان چه اهمیتی دارد.
آوردن افراد جدیدی که با دیدگاه ضد کمونیستی درک اقتصادی و راهبرد او همسو باشند، یکی دیگر از اهداف کیسی بود. اگر آنان دیدگاه جدیدی داشتند برای آژانس مفید بود. همان طور که او در یکی از خبرنامه های آژانس گفته بود، سیستم گزارش های جاسوسی کند، دست و پا گیر و متناقض در فراهم کردن پیش بینی به موقع و واضح برای سیاست گذار است که دیدگاه های جایگزین تعریف شده را یکپارچه می کند.
یکی از مهم ترین زمینه های تحقیقی برای کیسی اقتصاد شوروی بود. ریاست اطلاعات عملاً هر ساله زیر هزاران صفحه گزارش درباره این موضوع مدفون می شد، اما تعداد اندکی از آنچه تهیه میشد با ارزش بود. بنابراین او استعدادهای جدیدی را به کار گرفت تا اطلاعات مناسب را به دست بیاورند. اگر او قصد داشت یک پیشنهاد راهبردی علیه اقتصاد شوروی ارائه کند و به انجام برساند، بنابراین به مأمورانی نیاز داشت که در آنجا اطلاعات لازم را برایش گردآوری کنند.
کیسی موفق شد برای به دست گرفتن ریاست شورای اطلاعات ملی هنری روون رئیس پیشین شرکت رند را تطمیع کند. او به عنوان دستیار ویژه خود هرب مایر سردبیر مجله فورچون را به خدمت گرفت اتفاقی نبود که هر دو متخصص اقتصاد شوروی بودند. دیوید ویگ مدیر ارتباط کیسی در کاخ سفید هم همین طور. دیوید و یک اقتصاددان بود و اولین کسی بود که در آژانس، سیستمی را برای ردیابی جریان های ارزی و درآمدهای خارجی شوروی ایجاد کرد. نوع تخصص افرادی که کیسی را احاطه کرده بودند هیچ شکی درباره مقاصد او باقی نمی گذاشت.
از دهه ۱۹۵۰ ، سیا به مؤسسه اولیه ای برای سازمان دهی غربی مطالعه اقتصاد شوروی تبدیل شده بود.
سال به سال گزارش میرسید که اقتصاد شوروی لنگان لنگان سالانه ۳ درصد رشد می کند. اما اطلاعات شفاهی با این اعداد مطابقت نداشتند. کیسی معتقد بود که شوروی دچار مشکل است بنابراین از مایر خواست تا ارزیابی خودش را ارائه دهد.
مبنای تخمین های سیا، سوومود، سیستم رایانه ای بود که از آمار منتشر شده خود شوروی استفاده می کرد و با انواع محاسبات ریاضی پردازش می شد. مایر به آن نگاه کرد و به کیسی گفت: «سوومود تقلبی است.»
مایر تعریف میکند: «پیش بینی های نسبتاً اخیر سیا درباره اقتصاد شوروی بازتاب پیش بینی های کرملین بود. واقعیت این بود که صف مواد غذایی طولانی تر می شد.
توقف ها و کمبودها روز به روز بیشتر میشدند مخارج نظامی به طرز چشمگیری افزایش می یافت. شواهد شفاهی زیادی وجود داشت که این عقیده را تأیید می کردند که اقتصاد شوروی در حال رشد نیست (۱)
کیسی همچنین از مایر خواست تا مجموعه ای از مطالعات حساس درباره اقتصاد شوروی را انجام دهد که میتوانستند توسط سیاست گذاران ایالات متحد امریکا مورد استفاده راهبردی قرار گیرند. اینها ارزیابی آسیب پذیری» بودند مایر گزارشهای مخفیانه ای را از اطلاعات خبری بیرون کشید که مشخص می کرد چگونه می توان شوروی را تحت فشار قرار داد. مایر در گزارشی به این نتیجه رسید که مسکو از نظر اقتصادی بسیار آسیب پذیر است… استفاده از این نقاط ضعف باید موضوع سیاستهای کلان ملی باشد.
این روند از بسیاری جهات در سیا پیشرفت محسوب می شد. ارزیابی اطلاعات همیشه بر نقاط قوت شوروی یعنی قدرت نظامی ذخایر طلا کمکهای خارجی شان به متحدان و غیره متمرکز بود کیسی میخواست این وضع را تغییر دهد. مایر
می گوید: «بیل احساس میکرد که ما همیشه در تلاشهای اطلاعاتی خود روی نقاط قوت آنها متمرکز شده ایم و هرگز به نقاط ضعف آنها نپرداخته ایم. اگر قرار بر این بود که اطلاعات ابزاری واقعی برای سیاست گذاری باشد، سیاست گذاران باید میدانستند که شوروی ها در چه زمینه ای ضعیف هستند و در آن صورت ما می توانستیم از آن استفاده کنیم.» (۱۰) و رئیس بسیاری از این گزارشها را می خواند.
بر اساس گفته های مایر کیسی تقریباً روزانه یک ساعت را صرف مطالعه درباره اقتصاد شوروی میکرد او عملاً مفهوم امریکایی جنگ اقتصادی را هنگام خدمت با هیئت جنگ اقتصادی در جنگ دوم جهانی اختراع کرده بود. هیچ کس نباید تعجب می کرد که او در صدد صدمه زدن به آنها بود.
کیسی علاوه بر تکیه بر مشاوران خود به طور مداوم مشغول تلفن کردن به افراد خارج از کشور – عوامل یا تحلیلگران بود تا با آنها درباره اقتصاد شوروی صحبت کند.
مایر میگوید: «بیل با تمام دنیا ارتباط تلفنی داشت. او ده ها بانکدار بزرگ و مدیر عامل را می شناخت و دائماً از تلفن استفاده میکرد، تقاضای اطلاعات می کرد ارزیابی آنها را دریافت میکرد یا تقاضایی داشت (۱۱)
اداره اطلاعات از همان اولین روزهای دخالتهای کیسی، روون و مایر خشمگین بود. بخش ردیابی سریع و پژوهش درباره شوروی به ویژه در برابر تلاش برای تمرکز بر این حوزه های جدید مقاومت میکرد بنابراین در ماه ژوئیه، کیسی تصمیم گرفت این بخش را از بقیه آژانس جدا کند. او مجبور شد تحلیلگران اطلاعاتی شوروی را از محوطه دفتر اصلی لانگلی به حومه دیگر واشنگتن، یعنی واینا منتقل کند. کیسی امیدوار بود این انتقال نفوذ تحلیلگران معمول شوروی در آژانس را محدود کند و به گروه او اجازه فعالیت آزادانه بدهد.
حوزه مهم دیگری که آژانس در مطالعات خود از آن غفلت ورزیده بود، بخش
روان شناختی بود. سیا سالها از روانشناسان و روانپزشکان خواسته بود پروفایلهایی را درباره مقامات خارجی تهیه کنند. این پروفایل ها اغلب از گزارشهای زندگی نامه ای و برخوردهایی که سایر مقامات ممکن بود با آنها داشته باشند، به دست آمده بودند. اما بیل کیسی چیز مرتبط تری برای رئیس جمهور می خواست او مایل بود از ابعاد روان شناختی نحوۀ نگرش رهبری شوروی به ایالات متحد آگاه شود. چه چیزی آنها را می ترساند؟ میزان خودداری آنها چگونه بود؟ سرعت عقب نشینی آنها در مقابله با چالشها چگونه بود؟ چه چیزی اعتماد به نفس آنها را متزلزل می کرد؟ پروفسور آلن ویتاکر، روانشناس بالینی که در آژانس های مربوط به رهبری شوروی کار میکرد تعریف میکند نشانه های اولیه ای وجود داشت که نشان می داد رهبری دچار مشکل شده است اما خیلی دقیق نبود. امید این بود که بتوانیم اطلاعات دقیق تری به دست آوریم که بعد سیاست گذاران بتوانند از آنها استفاده کنند.» (۱) اولین زمینه هایی که کیسی میخواست این بخش را بررسی کند اقتصاد لهستان و افغانستان بودند.
در ماه مارس جلسه دیگری در گروه برنامه ریزی امنیت ملی برگزار شد و بیل کیسی ایده جدیدی را مطرح کرد. رئیس مرکز اطلاعات با تکیه بر تعهد رئیس جمهور برای اتخاذ تهاجم راهبردی او را تشویق به استفاده از عملیات مخفیانه در کشورهای در حال توسعه کرد کیسی چنین آغاز کرد رقابت ابر قدرت ها در جهان سوم انرژی زیادی را از ما می گیرد. شوروی و عوامل او در همه جا به متحدان ما حمله می کنند. آنها پایه های قدرت خود را تقریباً در همه قاره ها تحکیم کرده اند. در اینجا برای ما فرصتی مهیا شده است. شورشهای جدیدی در جهان سوم در حال توسعه دیده می شوند. آنها مانند جنبشهای ضد استعمارگری دهه ۵۰ و ۶۰ و شورشهای
کمونیستی دهه ۶۰ و ۷۰ هستند. فقط این دفعه آنها با کمونیست ها می جنگند. ما باید با پول و ابزارهای سیاسی از این جنبش ها حمایت کنیم. اگر بتوانیم
شوروی را وادار کنیم که برای منابع کافی هزینه کند، باعث ایجاد شکافی در آن سیستم خواهیم شد. ما به نیم دوجین افغانستانی نیاز داریم
آنچه کیسی پیشنهاد کرد و بعداً به عنوان اصول ریگان شناخته شد، کوشش برای تأمین مالی و پشتیبانی از شورشیان ضد کمونیست در سراسر جهان بود. کاسپار و اینبرگر، ریچارد آلن و الکساندر هیگ این ایده را پسندیدند، رئیس جمهور نیز همین طور ریگان از رئیس خواست تا جزئیات بیشتر موضوع را بررسی کرده و شورشیانی را که باید از آنها حمایت شود شناسایی کند.
فصل سوم
اوایل آوریل ۱۹۸۱ ، ویلیام کیسی به یک سفر سه هفته ای به خاورمیانه و اروپا رفت. در طول دوره ریاستش کاملاً معمول بود که هواپیمای وی در دل تاریکی به نقاط حساسی مانند خاورمیانه برود هواپیمای سی – ۱۴۱ سیاه بزرگ از انتهای فرودگاه بلند شد. هیچ کارمند دیپلماتیکی از سفارت آمریکا، در هواپیما و یا هنگام ورود یا عزیمت آن حضور نداشت.
این هواپیما همیشه بدون توقف از واشنگتن به کشور مقصد خود پرواز می کرد.
در صورت لزوم، یک هواپیمای ذخیره سوخت مستقر در خارج از کشور برای سوخت گیری هوایی آماده بود. خدمه و همه مسافران لباس غیر نظامی به تن داشتند.
برای جلوگیری از شناسایی روی بدنه هواپیما هیچ نشان یا علامت بیرونی وجود نداشت. داخل هواپیما به یک هتل در حال پرواز و مرکز ارتباطی تبدیل شده بود. بخش جلو که محل استقرار افراد مهم بود به نحو مجللی با مبل ها، صندلی های راحتی تختخواب و تسهیلات شستشو تجهیز شده بود. بخش پشتی شامل تجهیزات فوق العاده پیشرفته ارتباطی بود که به رئیس مرکز اطلاعات اجازه میداد با یک خط امن با واشنگتن یا هر جای دیگر گفتگو کند. او میتوانست با پایگاه های سیا در نیمی
از جهان ارتباط برقرار کند یا حتی با مأمورانی تماس بگیرد که در حوزه های فاقد این تجهیزات ویژه مشغول کار بودند برای مقابله با تهدید موشک های پرتابی احتمالی هواپیما با جدیدترین تجهیزات الکترونیکی و رادارها محافظت می شد. خدمه امریکایی کاملاً مسلح بودند و بیست و چهار ساعته از رئیس خود محافظت می کردند. هیچ کارمند دیگری حق ورود به هواپیما را نداشت و وقتی او روی زمین بود با نگهبانان مسلح محافظت می شد.
کیسی در هنگام پروازهای خود به خارج از کشور موضوعات زیادی را به روز رسانی می کرد. اوضاع در لهستان به سرعت در حال تغییر بود. او با کاسپار و اینبرگر درباره مجاهدین و برنامه کمکهای نظامی ایالات متحد در خاورمیانه صحبت می کرد. او همچنین درباره برخورد با سعودی ها که به زودی قرار بود با آنها گفتگو کند، مشاوره کرد. اما مسئله مصر و کیفیت پایین سلاح هایی که برای مجاهدین ارسال میشد اولویت داشت.
قاهره کثیف و شلوغ بود فضا متشنج بود. کیسی برای دیدار با انور سادات و مجموعه ای از مقامات نظامی و اطلاعاتی دو روز در مصر ماند. رئیس جمهور مصر و مهمان او درباره مسائل بسیاری گفتگو کردند اما کیسی آنجا بود تا با زبان بی زبانی به سادات بگوید که وضعیت فعلی ارسال تجهیزات برای مجاهدین قابل قبول نیست. او به سادات گفت این سلاح ها آشغال هستند. سعودی ها نیز برای ارسال اسلحه پول پرداخت میکردند و وقتی بفهمند که قاهره چگونه پول آنان را به هدر می دهد خرسند نخواهند شد زیرا پادشاه سعودی همزمان بودجه قابل توجهی را برای حمایت از دولت سادات پرداخت میکرد.
و اینبرگر وقتی به سعودی ها می رسید دوست قدیمی آنها محسوب می شد. او سالهای زیادی را در بکتل سپری کرده و مسائل ظریف بسیاری را به ثمر رسانده بود. او دوست خوبی به حساب می آمد و در هر ملاقات از سوی خانواده سلطنتی
مورد استقبال قرار می گرفت کیسی با حمایت رئیس جمهور می خواست با آنها درباره افزایش فعالیت هایشان در افغانستان صحبت کند. و اینبرگر به کیسی یادآوری کرد که خانواده سلطنتی بسیار ضد شوروی هستند و نسبت به نقشه های شوروی
در خلیج فارس حساسیت دارند. جورج بوش معاون رئیس جمهور هم به سعودی ها، به ویژه به رئیس اطلاعات عربستان سعودی و میزبان کیسی شاهزاده ترکی الفیصل نزدیک بود. بوش طی دوران کوتاه مدیریت سیا با ترکی همکاری کرده بود و این دو دوستانی صمیمی بودند. هنگامی که بوش در اواخر دهه ۱۹۷۰ از سیاست دست کشید روابط خود را با رئیس اطلاعات سعودی حفظ کرد بوش او را دوست داشت و درگیر تجارت نفت بود بنابراین این امر معقول بود. او قبل از سفر به کیسی اطلاعاتی درباره ترکی داده بود. ارزیابی معاون رئیس جمهور کاملاً دقیق به نظر می رسید. بوش کمی پیش از عزیمت کیسی از واشنگتن یادداشتی برای شاهزاده ارسال کرد و گفت که کیسی دوست خوب سعودی ها خواهد بود و برای موقعیت ژئواستراتژیک آنها اهمیت قائل است. عربستان سعودی دو میلیون و دویست هزار کیلومتر متر مربع ویرانی بود. با وجود خاک شنی و بی ثمر راز ثروت سعودی ها در اعماق زمین نهفته بود. عربستان سعودی و ثروت نفتی آن برای غرب اهمیتی اساسی داشتند. اما این کشور بسیار آسیب پذیر بود. این کشور که به سختی ۹ میلیون نفر را در خود جای داده بود با ارتش های بزرگ و مجهز دشمنان خود محاصره شده بود. خانواده سلطنتی از بقیه جامعه سعودی جدا بود. در شمال جنگ خونینی بین ایران و عراق در جریان بود. آیت الله خمینی پیش از آن اظهارات افشاگرانه ای را برای پیروان خود درباره ماهیت فاسد آل سعود بیان کرده بود. اگر ایرانی ها خطوط عراقی را پشت سر می گذاشتند
ریاض میترسید که هدف بعدی عربستان سعودی باشد.
ایدئولوژی اسلامی آیت الله خمینی برای بسیاری از افراد جامعه سعودی یعنی
کسانی که از نظم سیاسی و اقتصادی این کشور ناراضی بودند نیز جذاب بود. امور امنیتی پس از حادثه خونین مکه در ۱۹۷۹ افزایش یافته بود، اما انتظار می رفت مشکلات بیشتری وجود داشته باشد. به تعبیری کاملاً واقعی، بزرگترین نگرانی امنیتی سعودی ها، رژیم اسرائیل نبود بلکه برادران مسلمان شان در خلیج فارس بودند.
سعودی ها در مرز خود با تهدید دیگری نیز روبرو بودند. در یمن جنوبی یک دولت رادیکال مارکسیستی به قدرت رسیده بود که از شرق با عربستان سعودی مرز مشترک داشت. سعودی ها احساس میکردند که یمن جنوبی دو انگیزه قدرتمند برای سرنگونی خانواده سلطنتی دارد یمن جنوبی علاوه بر تمایلات عقیدتی خود، چشم طمع به منابع نفتی سعودی داشت. هیچ مرز تعیین شده ای بین دو کشور وجود نداشت. عدن از مشاوران نظامی شوروی استقبال میکرد و این کار آشکارا سعودی ها را ناراحت میکرد. همان طور که یکی از اعضای خانواده سلطنتی سعودی به نیویورک تایمز گفت: «حضور نظامی شوروی در کوبا به اندازه حضور نظامی روس ها در خلیج فارس و شاخ آفریقا تهدیدی برای امنیت غرب نیست. (۱)
حمله شوروی به افغانستان نیز در محافل حکومتی عربستان سعودی به عنوان حرکت به سوی خلیج فارس و با امید نهایی تصرف میدانهای غنی نفتی در شبه جزیره عرب تعبیر میشد رئیس اطلاعات عربستان سعودی اهداف شوروی در منطقه را به وضوح بیان کرد: «پاسخ ساده است نفت ما … در این موقعیت زمانی ما انتظار حمله نداریم اما می ترسیم شوروی ها از قدرت خود استفاده کنند. به شکلی مانور دهند که در موقعیتی قرار گیرند تا بتوانند ترتیبی برای تأمین تضمین شده نفت اتخاذ کنند. (۲)
در مرزهای پادشاهی چندین گروه و سازمان نقشه های توطئه آمیزی علیه خانواده سلطنتی میکشیدند. سازمانهایی مانند اتحادیه جوانان دموکرات، حزب کارگران سوسیالیست و آیار او تحت کنترل شیعه سازمان انقلاب اسلامی آزاد سازی شبه جزیره عربستان که مورد توجه ایران و سوریه بود.
برای کیسی نگرانی سعودی ها درباره اهداف شوروی فرصتی بود تا عربستان سعودی به متحد قدرتمند آمریکا تبدیل شود نفت شیر مادر برای صنعت بود و
غرب برای رسیدن به هر گونه شکوفایی اقتصادی به دسترسی پایدار و ایمن به ذخایر نفتی نیاز داشت. در دهه ۱۹۷۰ هنگامی که تولید کنندگان عربی نفت با تهاجم علیه غرب همدل بودند، قیمت نفت سر به فلک کشیده بود و در حالی که انحصار مجازی تولید نفت که اوپک در دهه ۱۹۷۰ از آن بهره می برد، دیگر وجود نداشت، این سازمان هنوز مدعی قدرت و نفوذ بود و اینبرگر این دیدگاه را مطرح کرده بود که در دو سال گذشته تغییرات زیادی صورت گرفته است تا سعودی ها بیشتر پذیرای آمریکا باشند. پایین آمدن قیمت نفت از اهداف مهم دولت جدید بود. این امر به اقتصاد ایالات متحد آمریکا بسیار کمک میکرد.
پرنده سیاه غول پیکر از باند فرودگاه به یک آشیانه منزوی در انتهای شمالی نوار رفت. در آنجا هواپیما با پیوستن کارمندان امنیتی سفارت آمریکا و دو نفر از پایگاه سیا مورد استقبال قرار گرفت.
پایگاه سیا در عربستان سعودی کوچک و مخروبه بود. نه تنها سالهای صدارت ترنر باعث کاستی و محدودیت شده بود بلکه انقلاب ایران نیز باعث شده بود تا احتیاط بیشتری انجام گیرد. هنگامی که دانشجویان به سفارت آمریکا در تهران حمله کردند، مقامات سیا در آنجا غافلگیر شدند. در نتیجه، هزاران صفحه گزارش و اطلاعات ارتباطی سیا به دست آنها افتاده بود. بدون شک برخی از مسیرهای ارتباطی حاوی اطلاعاتی درباره پایگاه ریاض بودند.
برای کیسی این جلسه معارفه بود. او میخواست با آن سربازان پیاده نظام دیدن کند و بفهمد که تا چه حد شایستگی دارند و دریابد که چه چیز آنان را ممتاز کرده است. همچنین فرصتی بود تا با مدیر جدید پایگاه ملاقات کند که شهرت او از شخصیت واقعی اش شناخته شده تر بود. پایگاه سعودی مدت ها بود که از نظر کیسی دور مانده بود. اگر چه دولت و تجار به دلیل اهمیت مهم ریاض در تولید نفت جهانی در دهه ۱۹۷۰ حضور خود را افزایش داده بودند، آژانس از آنها پیروی نکرد. کیسی بازسازی پایگاه سعودی را یکی از مهم ترین وظایف خود تلقی کرد. اگر اهداف دولت محقق میشدند این امر حیاتی بود سعودی ها با آمیزه ثروت
رازداری و ماهیت ضد کمونیست خود مؤلفۀ مهمی در تهاجم راهبردی علیه بلوک شوروی بودند.
آلن فیرز که در آن زمان عملیات آژانس را در شبه جزیره عرب انجام می داد می گوید: «عربستان سعودی یکی از مهمترین متحدان آمریکا در دهه ۱۹۸۰ بود.
آنها به عنوان مهره ای حیاتی نگریسته میشدند و ما با آنها رابطه بدون مرزی
داشتیم. آنها برای یکسری اهداف مهم ضروری بودند. (۳)
مخبرهای پایگاه به کیسی گفتند که طی چند هفته آینده کویت با مسکو مصالحه می کند. امیر پادشاهی کوچک تولید نفت به وحشت افتاده بود. این کشور ثروتمند از نزدیک ناظر جنگ ایران و عراق بود که در کنار مرزهایش در جریان بود. از این بدتر آنها هیچ گونه قوای نظامی برای دفاع نداشتند. آشفتگی ایجاد شده در منطقه بر اثر انقلاب ایران حمله شوروی به افغانستان و حضور صدها فلسطینی معترض در شهر کویت که مورد برخی حمایتها نیز قرار داشتند همه برای دولت نگران کننده بودند. در اواخر ماه آوریل شیخ صباح، وزیر امور خارجه کویت برای مشورت درباره مسائل خلیج فارس به مسکو سفر کرد. منابع کویت اظهار داشتند که صباح قصد دارد اعلام کند که منطقه خلیج فارس نه از جانب شوروی بلکه از سوی ایالات متحد آمریکا تهدید میشود. کویت به دلیل آسیب پذیری خود طرف مسکو را گرفته بود. صباح به طور جدی سعودی ها را تشویق می کرد که همین حرف را بزنند و با کویت همکاری کنند تا از استقرار نیروهای آمریکایی در منطقه جلوگیری شود. آیا عربستان سعودی از پیشنهاد او وسوسه شده بود؟
مخبرها به کیسی گفتند که سعودی ها با این ایده موافق نیستند – آنها می دانستند چه کسی تهدید را ایجاد کرده است. دولت ریگان برای تقویت توانایی نظامی آنان پیشنهاد فروش هواپیماهای آواکس و جنگنده های پیشرفته را به سعودی ها داده بود، اما آنها همچنان نگران این موضوع بودند که آیا امریکا قابل اعتماد است یا نه و اینبرگر اساساً همین حرف را به کیسی گفته بود.
پادشاه سعودی و شاهزاده ترکی اصولاً طرفدار غرب بودند. آنها اگر چه مرتباً
مخالفت خود را با حمایت ایالات متحد آمریکا از اسرائیل ابراز میکردند اما از تبلیغات ضد مسلمانان و ستمی که مسکو در آسیای مرکزی شوروی و حال در افغانستان به شدت دنبال میکرد منزجرتر بودند کیسی یکی از اولین مقامات ارشد کابینه بود که به عربستان سعودی آمد و تمایلات ضد کمونیستی او قبلاً در محافل دیپلماتیک سعودی شهرت داشت.
بعد از ظهر یک کاروان موتوری به پشت سفارت آمریکا فرستاده شد. شاهزاده ترکی الفیصل با ده ها مقام امنیتی وارد کشور شد تا شخصاً رئیس جدید مرکز اطلاعات را سوار کند. دو رئیس با یکدیگر دست دادند و احوالپرسی کردند، سپس روی صندلی عقب لیموزین نشستند.
کاروان موتوری به راه افتاد. میزبانان سعودی کیسی، مهربان سخاوتمند و بسیار گرم بودند.
ترکی مردی جذاب و با ذهنی مشتاق و تمایل شدید به حساسیت های غرب بود او یک مسلمان معتقد ولی نگرش اش به طرز عجیبی غربی بود. او از مارکسیست ها و ملحدان منزجر بود و در کمال تعجب با کیسی که به همان اندازه یک کاتولیک فداکار بود همدل شد. ترکی اظهار کرد که او میتواند هر زمان که به ریاض می آید در یک مجمع خصوصی و مخفی کاتولیکی شرکت کند. با توجه به اینکه حتی داشتن انجیل در آن کشور مجاز نبود این رفتار فوق العاده ای بود. در جهان بینی ترکی بیل کیسی مردی با ایمانی متفاوت بود که عقایدش درباره شوروی با او مشترک بود
آنها وارد یک مرکز امن خارج از ریاض شدند. آنجا درختان خرما و سایر گیاهان عجیب و غریب بود که در آن بیابان بی رنگ فضای سبزی ایجاد کرده بود.
آنها به یک اتاق اجلاس کوچک رفتند. ابتدا شاهزاده و کیسی، و پس از آنان دستیار انشان داخل شدند. دیوارها با فرشهای عربی تزیین شده بود. کیسی چند سؤال کوتاه درباره آنها پرسید. در دهه ۱۹۷۰ وی درگیر تجارت واردات صادرات بود که فرشهای بوسنیایی را به آمریکا میبرد و آنها را به فروشندگان می فروخت.
مهم ترین نگرانی شاهزاده ترکی «محاصره عربستان سعودی توسط اتحاد جماهیر
شوروی بود حدود ۱۵۰۰ مشاور نظامی شوروی در یمن جنوبی ۵۰۰ نفر در یمن شمالی ۲۵۰۰ نفر در سوریه هزار نفر در اتیوپی و هزار نفر در عراق مستقر بودند.
نزدیک به یک صد هزار سرباز شوروی در افغانستان حضور داشتند که ترکی انتظار داشت به زودی به خلیج فارس سرازیر شوند. او به کیسی گفت: شوروی می تواند به راحتی باریستان بلوچستان را به دست بگیرد و سپس مستقیماً به سمت آبهای گرم خلیج فارس حرکت کند.
کیسی با تأیید گفت که هم من و هم رئیس جمهور می دانیم که نقشه کمونیست ها چیست. او با نقل قول حرف وزیر امور خارجه وقت مولوتف با سفیر هیتلر در مسکو در سال ۱۹۳۹ گفت: منطقه جنوب بانتوم و باکو مسیر کلی خلیج فارس به عنوان مرکز آرمانهای شوروی مشخص شده است» و کیسی گفت که امروز هم مسئله همان است و چیزی تغییر نکرده است.
وی ادامه داد ما هرگز نباید اجازه می دادیم شاه سقوط کند. اگر او هنوز در قدرت بود، وضعیت بهتری داشتیم او شاهزاده را از برنامه های واشنگتن برای گسترش مقادیر زیاد کمک به پاکستان جهت مقابله با تهدید شوروی آگاه کرد. همچنین به شاهزاده گفت که قصد دارد برای افزایش مفصل کمکهای آمریکا به مجاهدین به دولت فشار بیاورد.
کیسی گفت ما میخواهیم خون آنها را در افغانستان بریزیم و آنان را مجازات کنیم. ما از حمایتهای شما در پروژه افغانستان بسیار سپاسگزاریم. او با ذکر مکالمات خود در قاهره درباره کیفیت اسلحه به سخنان خویش ادامه داد و گفت: من میخواهم عملیات را گسترش دهم. تسلیحات بیشتر، تسلیحات بهتر. ترکی پشتیبانی کامل خود را از این برنامه اعلام کرد و موافقت کرد پا به پای ایالات متحد در این زمینه تلاش کند. او همچنین فاش کرد که پادشاه آسیای مرکزی شوروی را نقطه ضعف امپراتوری شوروی میداند. سعودی ها قصد داشتند
پخش رادیویی مذهبی و ضد کمونیستی خود را به افغانستان و آسیای مرکزی شوروی گسترش دهند. وی اعلام کرد که پادشاه متعهد به یاری رساندن به برادران اهل مسکو برای رهایی از یوغ شوروی است و به کیسی گفت که عربستان سعودی قصد دارد برنامه گسترده ای را برای قاچاق نسخه های قرآن به افغانستان و در نهایت به آسیای مرکزی شوروی اجرا کند به قول ،ترکی این راهی برای نبرد با شوروی ها در حوزه معنوی بود، «جایی که خدا با ماست کیسی این نظر را پسندید و راه های دیگری را پیشنهاد کرد – درباره ظلم های روسیه که در آسیای مرکزی شوروی پس از انقلاب و جنگ جهانی دوم انجام شده، صحبت کنید.
ترکی گفت، تهدیدات مربوط به عربستان سعودی واقعی هستند و پادشاهی قصد داشت برنامه های مفصل خرید اسلحه خود را در خارج از کشور گسترش دهد. چندین سال است که سعودی ها از آمریکا هواپیماهای پیشرفته خواسته اند. ترکی گفت، عراق و ایران هر دو به طور هفتگی حریم هوایی ما را نقض می کنند. ما توانایی کافی برای دفاع هوایی از خود نداریم وی فهرستی از تخلفات شناخته شده حریم هوایی عربستان سعودی را بیرون کشید.
ترکی به خوبی می دانست که کیسی فقط رئیس مرکز اطلاعات نیست بلکه عضو کابینه شورای امنیت ملی و گروه برنامه ریزی امنیت ملی نیز هست. او تلاش کرد تا حمایت کیسی را در تلاش برای به دست آوردن سخت افزار نظامی از واشنگتن به دست آورد. کیسی گفت رئیس جمهور متوجه مشکلات شما هست و من هم همین طور. ما قصد داریم سیاست فروش اسلحه دولت قبلی را به طرز چشمگیری تغییر دهیم. توصیه من به رئیس جمهور این است که با توجه به نیازهای امنیتی کشور ما آنچه لازم است برای شما فراهم کنیم شاهزاده خوشحال شد. کیسی همچنین موافقت کرد که تبادل اطلاعاتی بیشتری را نسبت به رئیس پیشین انجام دهد. سپس همان طور که اغلب درباره همتایان خارجی خود انجام می داد، گزارش هایی را ارائه کرد.
او اطلاعات دست اولی درباره یمن جنوبی آورده بود. این هدیه بود. پیش از آن شاهزاده هرگز رونوشت های مخفیانه آژانس امنیت ملی (NSA) را دریافت نکرده بود.
مقامات یمن جنوبی با گروهی از جدایی طلبان سعودی که می خواستند به سرنگونی خانواده سلطنتی کمک کنند ارتباط برقرار کرده بودند. یمنی ها توافق کرده بودند که با این گروه همکاری کنند و آنها در مجموعه ای بیابانی در خارج از پایتخت آموزش می دیدند. کیسی بدون هیچ چشم داشتی اطلاعات مربوط به این عملیات را به عنوان هدیه به شاهزاده داد.
وی سپس گزارشهای دیگری را بیرون آورد و آنها را روی میز گذاشت. آنها نسخه هایی از گزارش های مخفی سیا درباره تولیدات نفتی شوروی بودند. آنها چیز خاصی نبودند و احتمالاً شاهزاده بهتر از هر کسی در آژانس از تولیدات نفت در جهان اطلاع داشت. اما آنها گزارشهای مفیدی بودند که می توانستند دیدگاه کیسی را ثابت کنند. کیسی چنین آغاز کرد مسکو از طریق صادرات نفت هزینه های امپراتوری جهانی خود را تأمین میکند او کت اش را در آورده بود و آماده شروع به کار بود. نگاه ترکی به گزارشها بود. آنها در دهه ۱۹۷۰ هنگامی که قیمت ها سر به فلک کشیده بود سود کلانی به جیب زدند هر زمان که قیمت هر بشکه یک دلار افزایش می یابد به معنای یک میلیارد دلار در سال برای مسکو است. ما نمی توانیم بگذاریم چنین اتفاقی بیفتد.
آنچه کیسی سعی در انجام آن داشت ارسال پیامی به شاهزاده بود. هیچ تولید کننده ای بیشتر از عربستان بر قیمت جهانی نفت تأثیرگذار نبود. در آن زمان آنها ۴۰ درصد از تولید اوپک را به خود اختصاص داده بودند. همچنین بر خلاف سایر تولید کنندگان دسترسی آسانی به ذخایر عظیم نفت داشتند. این به معنای انعطاف پذیری تولید بود که به آن اجازه می داد تا به شدت بر قیمت جهانی نفت تأثیر بگذارد. آنها روزانه دو تا سه میلیون بشکه نفت روانه بازارهای جهانی میکردند. اکثر کشورهای اوپک در تلاش بودند تا سعودی ها ضمن کاهش صادرات قیمت نفت را از ۳۲ دلار به ۳۶ دلار در هر بشکه افزایش دهند.
در همین گفتگو با مطرح کردن موضوعات قیمت گذاری نفت و روابط امنیتی آمریکا و عربستان سعودی کیسی گفت که این دو با هم ارتباط دارند. این یکی از
عناصر راهبرد ریگان بود و اینبرگر تعریف می کند: «ما می خواستیم قیمت نفت پایین تری داشته باشیم. این یکی از دلایلی بود که ما به آنها اسلحه می فروختیم شاهزاده از کیسی به خاطر گزارشها سپاسگزاری کرد و به طور ضمنی ذکر کرد که ریاض قبلاً سیاست قیمت گذاری نفت معتدل تری را اعلام کرده است. ترکی گفت: به نفع ماست که اقتصاد ایالات متحد بهبود یابد تا شما قوی و مقتدر باشید.
ما برای بالا بردن قیمت ها فشاری نخواهیم آورد.
او به مهمان خود اطمینان داد که ریاض در برابر فشار برای کاهش تولید و افزایش قیمت مقاومت خواهد کرد.
جلسه بعد از سه ساعت خاتمه یافت گفتگوها خیلی خوب پیش رفته بود و هر دو مرد راضی بودند. ترکی شخصی را پیدا کرده بود که به نظر می رسید به تمام خواسته ها و نگرانی هایش توجه داشت و کیسی شخصی را یافته بود که در انگیزه های ضد کمونیستی او شریک و مایل به همکاری با آمریکایی بود که تا همین اواخر غیر قابل اعتماد به شمار می رفت. از همه مهم تر، یکی از سنگ بنای های جنگ مخفی علیه شوروی در حال ساخته شدن بود عربستان سعودی، آسیب پذیر
و نگران بقای خود بود و از ایالات متحد برای حفظ خود کمک میخواست امریکا حاضر به ارائه این خدمت بود و در قبال آن میخواست ریاض در بازارهای جهانی نفت در راستای منافع واشنگتن عمل کند. (۵)
آن شب آن هواپیمای سیاه بی نشان بدون سروصدا از پایگاه هوایی ارتش در ریاض برخاست و به غرب به سمت تل آویو حرکت کرد. هنگامی که هواپیما در ارتفاع ۴۰ هزار پایی آسمان در حال پرواز بود کیسی با دستیارانش درباره لهستان صحبت کرد و به آنها گفت که مسکو از لهستانی ها می ترسد. اگر جنبش همبستگی پایدار بماند، آنها هرگز نمیتوانند از درگیر شدن خودداری کنند. ما برای زنده ماندن این جنبش چه کاری می توانیم انجام دهیم؟
در زمان جیمی کارتر ایالات متحد با مقالات و مطالبی از این دست مانند چاپ نشریات برنامه مختصری برای حمایت از جنبش همبستگی راه اندازی کرده
بود. مشاور امنیت ملی، زبیگنیو برژینسکی که برای خودش وزنه ای بود عامل شتاب دهنده این برنامه بود. اما این موارد همگی بسیار جزئی بودند و دامنه بسیار محدودی داشتند که شامل بودجه چاپ و فروش تی شرت های طرفداران جنبش همبستگی پرداخت پول برای چاپگرها و نشانها و جمع آوری و توزیع نوشته های طرفداران همبستگی بود. تمام این فعالیتها در خارج از لهستان صورت می گرفت. انجام هر کاری در داخل کشور بسیار خطرناک تلقی می شد. جنبش همبستگی به صورت صد درصدی در لهستان به وجود آمده بود هر گونه کمک قابل ردیابی نام جنبش را به عنوان بازوی سیا لکه دار میکرد. علاوه بر این، آژانس رابط های مخفی واقعی ای در جنبش نداشت
کیسی به دنبال به روز رسانی اطلاعات نظامی سیاسی در لهستان و جمع کردن آنها در یک فهرست مختصر توسط اداره اطلاعات بود. حوادث به سرعت در حال وقوع بودند. در ذهن کیسی این سؤال مطرح بود که آیا ممکن است سرکوبی صورت بگیرد. او اغلب با دستیاران خود این موضوع را پیش بینی می کرد. دولت لهستان در مواجهه با مطالبات جنبش همبستگی در حال ضعیف شدن بود و مسکو به شدت در تلاش بود تا از سقوط کمونیسم در لهستان جلوگیری کند. در اوایل ماه مارس مقامات ارشد لهستان برای دریافت راهنمایی از دفتر سیاسی به کرملین احضار شدند.
استانیسلاو کانیا ، رهبر حزب لهستان نخست وزیر و ویچخ یا روز لسکی و دو عضو دفتر سیاسی در پنجم مارس به طور خصوصی با لئونید برژنف، یوری آندروپوف رئیس کا.گ.ب، دیمیتری اوستینف وزیر دفاع آندری گرومیکو وزیر امور خارجه و پنج مقام ارشد حزب کمونیست دیدار کردند. این جلسه با بیانیه ای که از طریق آژانس خبری لهستان اعلام شد، به پایان رسید.
احزاب درباره نیاز به اقدام فوری نامحسوس برای مقابله با تهدید علیه
سوسیالیست لهستان توافق کردند در این بیانیه بیشتر اظهارات، اضطراب مسکو را مبنی بر اینکه ممکن است امپراتوری آنها متلاشی شود نشان می داد. بیانیه این طور شروع میشد حوادث لهستان باید برای تمامی جامعه سوسیالیستی» مهم تلقی شوند نیروهای امپریالیستی و ارتجاعی داخلی امیدوارند که بحران اقتصادی و سیاسی در لهستان به تغییر موازنه نیروها در جهان تضعیف جامعه سوسیالیستی جنبش بین المللی کمونیستی و کل جنبش آزادی بخش منجر شود. به همین دلایل واکنشی جدی و قاطعانه در برابر انواع تلاشهای خطرناک بسیار ضروری است.
و نتیجه می گرفت: «جامعه سوسیالیستی غیر قابل انحلال است. دفاع از آن نه تنها برای هر دولت بلکه برای کل جامعه سوسیالیستی واجب است…. مردم شوروی معتقدند که لهستان پیوندی ناگسستنی با جامعه سوسیالیستی داشته و خواهد داشت.
همچنین مسکو پیوسته بر طبل تبلیغات میکوبید که به نظر می رسید توجیهی برای سرکوب یا تهاجم باشد. مقالات تحریک کننده هر روز در مطبوعات شوروی منتشر می شد و شدت می گرفت کراسنایا زوزدا (ستاره سرخ)، روزنامه وزارت دفاع، ناتو را به تلاش برای جذب» لهستان به سوی متحدان غربی متهم می کرد. نویسنده مقاله جنبش همبستگی را به ترویج احساسات ضد سوسیالیستی» متهم می کرد و می گفت: اوضاع به طرز رضایت بخشی پیش نمی رود. هیچ نشانه ای مبنی بر اینکه دولت مجددا کنترل را به دست بگیرد وجود ندارد. در فوریه نشریه لیتراتورایا گاز تا غرب را به دامن زدن به ناآرامی ها و خط دادن به جنبش همبستگی متهم کرد. خبرگزاری های صدای آمریکا و رادیو اروپای آزاد برای رساندن دستورها به جنبش همبستگی مورد استفاده قرار گرفتند تا زمان محل و نحوه اعتصابات با شعارهای جنبش همبستگی را مشخص کنند. این همان طرح تبلیغاتی قدیمی بود اما معنای عمیق تری داشت با اشاره به تهدید خارجی مسکو می توانست مداخله نظامی را توجیه کند.
کاسپار و اینبرگر، غرق در جزئیات بودجه پنتاگون، به شدت وضعیت لهستان را زیر نظر داشت.
آزمایشهای مخفیانه نظامی و همچنین یکسری پروازهای هواپیماهای آواکس که حرکات نیروی زمینی را ردیابی میکردند ادامه داشتند. رئیس جمهور در حال صدور هشدارهایی به مسکو بود که اقدام نظامی می تواند واکنش آمریکایی ها را به دنبال داشته باشد. سخن او درباره اینکه واکنش آنها چه می تواند باشد، مبهم بود.
هنگامی که هواپیمای کیسی صبح روز ۱۳ آوریل در تل آویو فرود آمد، با نیروهای امنیتی روبرو شد که بلافاصله او را به مقر موساد بردند امنیت سفت و سختی برقرار بود و طبق معمول هیچ مقام دیپلماتیکی در آنجا برای خوشامدگویی حضور نداشت چرا که آنها توجه زیادی را جلب می کردند.
در مقر ،موساد، کیسی با سرلشکر یتزاک حوفی ، رئیس آژانس اسرائیل ملاقات کرد. چندین نماینده نیز حضور داشتند موساد یکی از معتبرترین و کارآمدترین سازمانهای اطلاعاتی جهان بود. این شرکت نه تنها در خاورمیانه از قابلیتهای عظیمی برخوردار بود بلکه در اروپای مرکزی نیز شبکه ای کاملاً توسعه یافته داشت. موساد با همکاری مهاجران لهستانی شوروی و مجارستان، «شاهراه جاسوسی» از آلبانی به لهستان و سپس به شرق و به قلب روسیه ایجاد کرده بود. هنگامی که اسرائیلی ها به اطلاعات خاص یا مجرایی برای قاچاق مردم یا اقلامی در داخل و خارج از بلوک شوروی نیاز داشتند این شاهراه که عمدتاً از مخالفین یهودی و شخصیت های مذهبی تشکیل شده بود فعال می شد.
از نخستین روزهای دولت یهود این شاهراه موفقیت قابل توجهی به دست آورده بود. در سال ۱۹۵۶، همین مسیر بود که سخنان تاریخی و پنهانی نیکیتا خروشچف درباره مخالفت با استالینیسم در بیستمین کنگره حزب همبستگی را از مسکو خارج کرد شایعه بود که این شاهراه اسناد خود را از یکی از اعضای کنگره حزب
به دست آورده است کیسی به خاطر نگرانی همیشگی خود در باره منابع انسانی میخواست به این مسیر وصل شود. موضوع اول بحث درباره اوضاع خاورمیانه بود. او به میزبانان خود اطمینان داد که دولت جدید در واشنگتن قاطعانه به دفاع از اسرائیل متعهد است و همچنین به آنها گفت که به دنبال سیاستی جدید و قدرتمند هستند. آژانس در گذشته به طور مؤثری با موساد همکاری کرده بود اما اواخر دهه ۱۹۷۰ به طور فزاینده ای غیر قابل اعتماد به نظر می رسید. کیسی تاکید کرد که قصد دارد خط مشی آژانس را تغییر دهد. او همکاری نزدیک با موساد را می خواست.
سرلشکر حوفی گفت که از احساسات او قدردانی میکند. موساد نیز خواستار همکاری بیشتر بود. پول نقد بسته بندی شده و منابع آماده بودند. احتمالاً هر دو سرویس می توانستند نقاط ضعف یکدیگر را پوشش دهند.
از دید آنها، اسرائیلی ها به دو چیز احتیاج داشتند. آنها برای دسترسی بیشتر به اطلاعات ماهواره ای ایالات متحد به ویژه درباره عراق و سوریه حریص بود آمریکا بهترین عکسهای ماهواره ای جهان از هر دو کشور را در اختیار داشت از جمله تصاویر برنامه هسته ای عراق که مربوط به تل آویو بود. علاوه بر این، موساد
برای ادامه عملیات اطلاعاتی خود در خارج از کشور به بودجه نیاز داشت کیسی حتی بدون لحظه ای تردید گفت فراهم کردن هر دوی آنها برای من آسان است. این آن چیزی است که من اکنون به آن نیاز دارم.
او موضوع لهستان را مطرح کرد و در تلاش بود تا منابع انسانی اطلاعاتی آمریکا در خارج از کشور را بازسازی کند. وی در لهستان جاسوسانی داشت، اما به مخالفان دسترسی نداشت. او به ویژه به جنبش همبستگی و سایر جنبشهای مخالف در لهستان علاقه مند بود. کیسی میخواست بداند آیا مسیر ارتباطی هنوز فعال است یا خیر؟ میزبان وی با تکان دادن سر به پرسش او پاسخ آری داد. کیسی با کمک مالی برای حفظ آن میتوانست به مسیر دسترسی داشته باشد. آنها دست دادند و معامله انجام شد.
عصر ۲۶ آوریل هواپیمای بدون علامت سیاه رنگ دوباره در دل سیاهی شب پرواز کرد. این بار هواپیما به سوی شمال می رفت کیسی روز بعد با مأموران سیا در پایگاه رم ملاقات داشت. در اوایل فوریه، هنگامی که رؤسای اروپایی در پاریس برای دیدار با رئیس مرکز اطلاعات جدید جمع شده بودند، کیسی با رئیس پایگاه ملاقات کرده بود. این بار این ارتباط کاری مستقیم تری بود. در حالی که وی به دیدن نحوه کار پایگاه علاقه داشت موضوع علاقه اش بیشتر در دو چیز یعنی تروریسم و لهستان خلاصه میشد اولین مورد، به این دلیل مطرح می شد که پایگاه رم بزرگ بود و وظیفه ردیابی جنبشهای تروریستی در جنوب اروپا و خاورمیانه را بر عهده داشت. جوخه سرخ در ایتالیا بسیار فعال بود و سازمانهای تروریستی بسیاری وجود داشتند که از آتن و رم برای ورود به قاره استفاده می کردند. یکی از عواملی که به شوخی ایتالیا را پایتخت تروریسم بین المللی می نامید.
موضوع لهستان بیل کیسی را به رم آورد زیرا یکی از بازیگران اصلی درام لهستان که در حال وقوع بود در آنجا زندگی میکرد. رونالد ریگان پیشنهاد کرده بود که آمریکا از پاپ لهستانی برای همکاری در منطقه استفاده کند. ریچارد آلن به یاد می آورد که با رئیس جمهور در حال تماشای گزارش های خبری درباره سفر ژان پل از وطن خود در سال ۱۹۷۹ بودند او ریگان در آن زمان و در آنجا گفت که پاپ شخصیتی کلیدی در سرنوشت لهستان دارد. او با فوران احساسات میلیون ها نفری که برای دیدنش خواهند آمد موفق خواهد شد. چشمان ریگان پر از اشک شده بود. (७)
کارول ویتیلا (پاپ) در سال ۱۹۲۰ در نزدیکی کراکوف متولد شده بود. تحصیلات وی در زمینه فلسفه در دانشگاه یا گلونیان در سال ۱۹۳۹ با حمله آلمان به لهستان پایان یافت. دانشگاه تعطیل شد و استادان وی به زندان افتادند. در نتیجه دانشجوی جوان مجبور شد روزها به عنوان یک کارگر ساده کار کند. اما شبها
در فعالیت های مخفی کلیسا شرکت میکرد در اکتبر ۱۹۳۲، او به مرکز آموزش دینی زیر زمینی پیوست که توسط کاردینال آدام سپیها ، اسقف اعظم کراکوف سازماندهی شده بود بنابراین او به مقاومت در برابر نیروهای استبدادی عادت داشت. تاریخچه شخصی پاپ تأثیر بسیار زیادی بر دولت ریگان گذاشت. او حتی پس از انتصاب وی در سال ۱۹۷۸ علاقه خود به لهستان را نشان داده بود و مایل بود که بر اساس اعتقادات خود عمل کند شایعه بود که در دسامبر ۱۹۸۰ پاپ نامه ای برای لئونید برژنف ارسال کرده و هشدار داده بود که اگر نخست وزیر شوروی به لهستان حمله کند ژان پل بازخواهد گشت و نقش فعالی در تجمع مردم برای مقاومت در برابر اشغالگران بازی خواهد کرد.
پاپ در همه جا منتقد قدرتمند و صریح مارکسیسم بود. در ماه مارس سال ۱۹۸۰ او در مکزیک سخنرانی شدید اللحنی علیه خطرات الهیات رهایی بخش شاخه ای از تفکرات افراطی کاتولیک که مسیحیت را با مارکسیسم – لنینیسم گره می زد ارائه کرده بود. سخنرانی ،پاپ واتیکان را به شدت در مقابل کشیشهای طرفدار کمونیست در جاهایی مانند نیکاراگوئه و السالوادور که بیشتر در آمریکای لاتین بودند قرار داد. نظرات او باعث شد که کمونیسم کرملین در کلیسا منفور باشد. او اکنون نه تنها فردی با بالاترین مقام اخلاقی در معنویت بود بلکه در بین لیتوانی ها نیز محبوب بود زیرا به زبان آنان مسلط بود پاپ که به ظاهر از درد و رنج و مشکلاتشان آگاه بود، اسقف اعظم لیتوانی را که زندانی بود در سال ۱۹۷۹ به صورت مخفیانه منصوب کرد. اخبار این انتصاب مانند آتش در لیتوانی پخش شد و کلیسای زیر زمینی را تسخیر کرد.
مطبوعات شوروی پاپ را به عنوان تهدیدی ذکر میکردند که باید به مدیریت با مهار آن می پرداختند. دیدگاه و عقیده او «آلوده» بود. در نظر رهبر کنونی واتیکان اوکراین یک موضوع خاص و نگران کننده بود تلاش می شد تا از هسته همچنان
فعال کلیسای کاتولیک به عنوان پایه ای برای گسترش نفوذ مذهبی بر جمعیت (V) جمهوری استفاده شود. )
یک مقاله اوکراینی به نام در خدمت نئوفاشیستها از این کلمات شدید اللحن استفاده کرد: «انتقام جویان و دشمنان دموکراسی و سوسیالیسم با امید به پاپ جدید نگاه می کنند… زیرا او هدف خود را متحد کردن کاتولیکهای سراسر کره زمین به عنوان یک نیروی ضد کمونیستی واحد قرار داده است. این امر به خاطر نگرانی برای بشر و آینده او نیست بلکه برای تمایل به تسلط مذهبی بر روی کره زمین است.
کارمندان سیا در رم به کیسی توضیحی درباره تروریسم ارائه دادند. آنها همچنین اطلاعاتی را به دست آورده بودند که به خصوص درباره وضعیت لهستان می توانست حیاتی باشد. لخ والسا، رهبر جنبش همبستگی، در ژانویه سال ۱۹۸۱ سفری تاریخی به رم انجام داده و با پاپ دیدار کرده بود. میزبان وی لوئیجی اسکریچیولو سخنگوی کنفدراسیون کار ایتالیا بود. این مقام کارگران ایتالیایی برای مشاوره با والسا در زمینه تنظیم جنبش همبستگی در ۱۹۸۰ به لهستان سفری کرده بود و در تهیه ماشین تحریر، چاپگر و دستگاه های کپی برای فعالین همبستگی به او کمک کرده بود. اما اسکریچیولو در واقع برای طرف مقابل کار می کرد. به گفته مقامات ضد جاسوسی ایتالیا، او منبع اطلاعات بلغارستان بود. او در سفارت بلغارستان افسر پرونده بود. چنین منبعی میتوانست اطلاعاتی حیاتی را به بلوک شوروی منتقل کند. او داخل حلقه و مورد اعتماد بود. والسا آسیب پذیر بود.
کیسی درخواست کرده بود که پایگاه رم با آگوستینو کاردینال کازار ولی وزیر امور خارجه واتیکان جلسه ای خصوصی برگزار کند. کازارولی رهبر کلیسای شناخته شده و مشاور نزدیک چهار پاپ بود. او با تمایز بسیار مشخصی برای عادی سازی روابط نزدیک با دولتهای کمونیستی اروپای شرقی فعالیت می کرد.
این فعالیتی اوست پلوتیک سیاست جدید شرقی یعنی برقراری روابط آهسته و آرام اما عمدی بین دولت و انیکان و حزب کمونیست بود.
کازار ولی ادعا کرد که برنامه هایش پر است و نمی تواند با کیسی ملاقات کند.
کیسی فهمید که امتناع او به دلیل سیاست خارجی وزیر است. کازار ولی اخیراً با رهبران شورشی چپ گرای السالوادور و رهبران مارکسیستی فلسطین دیدار کرده بود. هیچ درخواست مستقیمی از رئیس جمهور برای جلسه وجود نداشت بنابراین کازار ولی میتوانست با احترام آن را رد کند. وی پیشنهاد داد که یکی از معاونان خود را برای دیدار با کیسی بفرستد اما انجام این کار مستلزم احتیاط کامل خواهد بود. افشای عمومی این نشست به گمانه زنیهای شوروی مبنی بر همدستی کلیسا و سیا درباره سرنگونی ،لهستان دامن می زد کیسی که هرگز اهمیتی به جزئیات نمی داد، با این موضوع موافقت کرد.
کازار ولی یکی از دفاتر کلیسا در همسایگی کلیسای جامع رم را برای برگزاری جلسه پیشنهاد کرد.
معاون او باید از در ورودی کلیسا وارد میشد و کیسی از در پشتی وارد می شد. قرار بود آنها در دفتر اداری عقبی با یکدیگر ملاقات کنند.
برنامه مانند ساعت پیش رفت. دستیار کازار ولی با لباس روحانی خود آمد. او با چهره فرشته وار و چشمان هشیارش به گرمی از کیسی استقبال کرد و از ناتوانی کازار ولی برای دیدار با او عذر خواهی کرد. خودش هم ناراحت به نظر می رسید.
هر چه بود، مقامات و اتیکان غالباً به همراه رئیس سیا مشاهده نمی شدند. کیسی سعی کرد با روشن کردن سریع اوضاع اضطراب او را کاهش دهد، او فقط میخواست نظر آنها را درباره اوضاع لهستان بداند.
دستیار که کمی تسکین یافته بود یک ساعت و چهل و پنج دقیقه بعدی را صرف ارائه نظرات خود درباره موضوع به بیل کیسی کرد. کاردینال استفان ویشینسکی
به خاطر سرطان پیشرفته در حال مرگ بود. کاردینال ویشینسکی، بازیگر اصلی امور کلیسا و امور سیاسی لهستان بود که مهارتهای خوبی داشت ثبات را حفظ کرده بود و به جنبش همبستگی اجازه شکوفایی و رشد داده بود. او با این تهدید که در صورت وقوع حمله ناآرامی ها گسترده تر خواهند شد، مقامات دولتی لهستان را تحت کنترل قرار داده بود. در عین حال او خواستار محدودیت عناصر افراطی تر همبستگی بود که مبادا دولت برای انجام اعمال خشونت آمیز تحریک شود یا از برادران شوروی خود برای مداخله دعوت کند به دلیل فعالیتهای کاردینال ویشینسکی، آدام میخنیک مخالف یهودی اعلام کرده بود که «کلیسا به نیرومندترین مخالف نظام استبدادی تبدیل شده است. این مقام واتیکان به کیسی گفت، از دست دادن او مصیبت بزرگی خواهد بود با وجود این کلیسا به حمایت از همبستگی و مخالفت با سرکوب ادامه می دهد.
پاپ متقاعد شده بود که سرکوب دیر یا زود صورت خواهد گرفت. آنچه مهم بود شکل سرکوب و آمادگی کلیسا و مخالفان با آن بود. بحران غذا در حال گسترش بود و اعتصاب ها همچنان گسترده تر میشدند. کلیسا امیدوار بود بدون دعوت از سرکوب روند اصلاحات را تسهیل کند اما بدون ویشینسکی این کار به آسانی ممکن نبود.
بعد از گذشت نزدیک به دو ساعت کیسی از دستیار سپاسگزاری کرد و از او پرسید آیا ممکن است کازار ولی دفعه بعد که او به رم می آید ملاقاتی با او داشته باشد؟ دستیار به صراحت گفت خیر کاردینال فکر میکند بهتر است در این امور همکاری نکنیم چرا که این اقدام ما ممکن است شرایط را وخیم تر کند. این امتناعی تند بود، اما اهمیتی نداشت. واقعیت این بود که آنها قبلاً با اطلاعات مهم شان کمک خود را کرده بودند. کیسی در همین یک جلسه به نسبت تمامی گزارشهای لانگلی اطلاعات بیشتری درباره اوضاع داخلی لهستان کسب کرده بود. (۱)
و آنچه او شنید چیزی بود که غریزه اش میگفت و آنچه را رئیس جمهور ریگان مایل به انجام آن بود تأیید میکرد. در یا سالار پویند کستر می گوید: «اگرچه هیچ توافق نامه محکمی امضا نشد اما از نظر جمع آوری اطلاعات و بحث و گفتگو درباره آن به وضوح واتیکان بسیار مفید بود. و حوادث به زودی روشن کرد که واتیکان روابط حتی نزدیکتری با ایالات متحد آمریکا پیدا خواهد کرد، به ویژه جایی که منافع آنها در لهستان به هم گره میخورد. چند هفته بعد از عزیمت کیسی از رم، تلاشی برای ترور پاپ صورت گرفت. رئیس جمهور، کاسپار و اینبرگر و بیل کیسی در پشت همه چیز دست پنهان شوروی را می دیدند. درباره ترور پاپ هم همین طور بود.
فصل چهارم
در ماه مه ۱۹۸۱ ، کا.گ.ب اجلاس بزرگی در مسکو برگزار کرد. مقامات ارشد اطلاعاتی تمام ادارات گرد هم جمع شدند. چنین جلساتی به طور مرتب برگزار می شد تا رهبران حزب بتوانند سیاستهایی را اتخاذ و اعلانهای اصلی درباره چالش های بین المللی پیش روی دولت شوروی را اعلام کنند. هر دو رئیس حزب یعنی لئونید برژنف و یوری آندروپوف (رئیس کا.گ.ب)، مطالب محرمانه ای را مطرح کردند و به هر کدام از موضوعات مختلف مانند آمریکای لاتین، افغانستان و چین پرداختند. موضوع شماره یک، دولت جدید واشنگتن بود.
ابتدا ژنرال خسته با قدم های آهسته و سنجیده، از میز خطابه بالا رفت. او که بازمانده ده ها سال فعالیت در بالاترین سطوح دفتر سیاسی بود فردی ضعیف به نظر می رسید. شایعاتی درباره مرگ قریب الوقوع او دهان به دهان می شد. رئیس رو به موت حزب از پشت عینک ضخیم خود شروع به خواندن مطالبی از روی متن آماده شده کرد دولت جدید واشنگتن «انتقام جویی افراطی» را به نمایش گذاشته است و در جهت بی ثبات سازی خطرناک اوضاع جهان تلاش می کند. ریگان متعهد به تلاش برای گسترش بیشتر رقابت تسلیحاتی و … تضعیف اقتصاد اتحاد
جماهیر شوروی است. رئیس جمهور جدید نتوانسته است همبستگی نیروها در برابر سرمایه داری را درک کند. او میخواهد از طریق تحریکات [و] جنگ اقتصادی… دستاوردهای سوسیالیسم بین الملل را محو کند.
برژنف در طول چهل و پنج دقیقه توضیحات خود اغلب مکث می کرد تا دنباله مطلب را در متن پیدا کند. بعد از اینکه آخرین حرف ها از دهانش خارج شد، او به وضوح از پا درآمده بود و بی سر و صدا به خانه خود منتقل شد.
دقایقی بعد یوری ولادیمیرویچ آندروپوف به پشت تریبون رفت. او اگرچه خیلی جوان تر از ژنرال پیر نبود اما وضعیت جسمانی اش متفاوت به نظر می رسید.
او فرمانده، قدرتمند و مدعی بود و تصویر شوم تری از ایالات متحد ترسیم کرد.
او نیز مسلسل وار به دولت جدید تاخت. آندروپوف توضیح داد چگونه انتظار داشته که شعارهای ضد شوروی در مبارزات انتخاباتی، پس از ورود ریگان به دفتر بیضی شکل متوقف شود. اما این شعارها همچنان ادامه یافتند. او به افراد حاضر در جلسه آنچه را که ریگان در اولین اجلاس مطبوعاتی خود از کاخ سفید گفته بود یادآوری کرد. ریگان گفته بود: «آنها اتحاد جماهیر شوروی به خود حق می دهند برای رسیدن به اهدافشان هر نوع جنایتی را برای فریب مردم مرتکب شوند. آشتی تا به حال خیابان یک طرفه ای بوده که شوروی از آن برای تعقیب اهداف خود بهره برده است.
برای آندروپوف، اظهارات ریگان همه چیز را کاملاً مشخص می کرد. اکنون «زمان خطرناکی بود که در آن غرب صورت فلکی تحریکات علیه سوسیالیسم» را ترسیم می کرد. از این گذشته واشنگتن در حال آماده سازی «اولین حمله هسته ای بود. از زمان بحران موشکی کوبا مقامات شوروی از چنین زبان پرخاشگرانه ای استفاده نکرده و چنین تصویر ترسناکی را ترسیم نکرده بودند.
شاید اظهارات آندرو پوف درباره اینکه واشنگتن در حال آماده سازی نخستین حمله
هسته ای علیه مسکو است واقعیت نداشت اما «جنگ اقتصادی بسیار مورد توجه مسئولانی همچون ویلیام کیسی و کاسپار و اینبرگر قرار گرفته بود. آنها به هر کجا که رفتند، می خواستند دسترسی شوروی به تجارت فناوری و اعتبار غرب را قطع کنند و هنگامی که نمی توانستند این سیاست را اجرا کنند، سعی در تشویق آن داشتند.
در تاریخ ۹ ماه مه کیسی به شهرک هات اسپرینگز واقع در جنوب غربی ویرجینیای غربی رفت و در مقابل اعضای شورای تجارت سخنرانی کرد. او گفت: اقتصاد شوروی «ضعف فزاینده ای را نشان میدهد و نارضایتی داخلی رو به رشدی در این کشور وجود دارد. اگر چه او به صراحت نگفت که ایالات متحد باید از آن بهره ببرد، اما مطمئناً منظور او همین بود.
کیسی در گفتگوی خصوصی با مدیران برجسته تجارت امریکا، آمارهایی را درباره عملکرد ضعیف شوروی ها ارائه داد. وی گفت سرمایه گذاری های تجاری آنها بد است. اگر من می خواستم به دنبال سود باشم به این تجارت ها دست نمی زدم. او به ویژه در تلاش بود بانکداران را ترغیب کند که از وام دادن به شوروی خودداری کنند. کیسی در طول دوره تصدی خود، ده ها سخنرانی انجام داد که بسیاری از آنها برای سازمانهای تجاری بود او دائماً خط مشی خود را دنبال می کرد: «تجارت با مسکو فکر بدی است. در بعضی مواقع، او حتی به طور مستقیم با مدیران شرکت ها تماس میگرفت و مغزشان را می خورد یا اطلاعات حساس و مخفیانه ای را در اختیار آنان قرار میداد تا آنها را متقاعد کند که یک پروژه خاص با منافع آمریکا مغایرت دارد گاهی اوقات تلاش هایش مؤثر بودند و گاهی هم شکست می خوردند.
بزرگترین و مهمترین سرمایه گذاری اقتصادی برای شوروی، پروژه انرژی موسوم به «اورنگوی ۶ بود که پیش بینی می شد مهم ترین معامله در تاریخ تجارت شرق با غرب باشد. هم کیسی و هم و اینبرگر روی این موضوع «وسواس» داشتند. این
پروژه خط لوله گاز طبیعی ۵۸۰۰ کیلومتری از میدان گازی اور نگوی شمال سیبری تا مرز شوروی و چک بود. این خط لوله در آنجا می توانست به شبکه گاز اروپای غربی وصل شود که یک تریلیون و ۳۷ میلیارد فوت مکعب گاز را در سال برای یک کنسرسیوم فرانسوی، ایتالیایی و آلمان غربی توزیع می کرد. ابتدا تصور می شد که این خط لوله دو رشته ای باشد و ۳۰ میلیارد دلار در سال درآمد ارزی قوی در اختیار مسکو قرار دهد. برای کشوری که درآمد ارزی قوی سالانه آن حدود ۳۲ میلیارد دلار بود این معامله جان تازه ای به اقتصاد میبخشید. عضو ارشد سابق کمیته مرکزی حزب کمونیست یوگنی نوویکوف تعریف می کند: «در نظر مسکو این خط لوله برای معیشت اقتصادی آنها بسیار مهم بود. دشوار است که در ارزشی
که مسکو برای این معامله قائل بود اغراق کنیم. (۱) فرد آیکل، معاون سابق دفاع میگوید: «این یک عالم پول نقد بی دردسر بود. (۲)
در ۱۹۷۹ کرملین تشنه ارز خارجی و فاقد فناوری ساخت و بهره برداری خط لوله به دنبال دریافت کمک از غرب بود اروپایی ها که مایل به ایجاد جایگزینی برای نفت خاورمیانه بودند، وقتی که مسکو وعده داد که بیست و پنج سال گاز را با قیمت های تضمین شده به آنها عرضه خواهد کرد از این پیشنهاد استقبال کردند. در عوض کرملین کمک مالی رویایی خود را دریافت کرد. مانند گذشته بانکهای اروپای غربی موافقت کردند که هزینه خرید لوله و سایر تجهیزات و همچنین ساخت و ساز را با نرخ بهره زیر قیمت بازار فراهم کنند که توسط دولت های مربوطه تضمین شده بود. در همین زمان سایر شرکتهای اروپای غربی پیشنهاد دادند که در ازای حمل و نقل آینده گاز طبیعی تجهیزات پیشرفته مشابهی را به فروش برسانند. از آنجا که اورنبورگ ۲۷۰۰ کیلومتر پروژه خط لوله داشت، مسکو از اورنگوی ۶ برای افزایش اعتبار در غرب استفاده میکرد در واقع حداقل برای بخش هایی از این
پروژه دو برابر بودجه دریافت میکرد.
این طرح تأمین مالی دوگانه مانند خطرات امنیتی مهم مرتبط با خط لوله جدید گاز سیبری ابتدا توسط راجر را بینسون، معاون رئیس چیس منهتن که مسئولیت وام های چیس در اتحاد جماهیر شوروی اروپای شرقی و یوگسلاوی را داشت افشا شد. در زمان احداث خط لوله اورنبورگ در اواخر دهه ۱۹۷۰، او با وزیر گاز شوروی شام خورد. رابینسون تعریف میکند: «من از وزیر شوروی پرسیدم که آیا او از دریافت وام در بازار دلار اروپا برای تأمین اعتبار این پروژه حمایت می کند یا خیر او خندید و گفت: «من هرگز چنین وام هایی نمی گیرم. تحویل گاز به اروپا همه مخارج را جبران میکند بانک تجارت خارجی شوروی به طور مشخص درباره برنامه های در حال انجام مدنظر او برای دریافت بودجه دو برابر بخش عمده ای از پروژه که تحلیل بیشتر ثابت میکند مدنظر بوده، شکست خورده بود. تمام واردات کلیدی غربی شامل گاز برای لوله گاز برای کمپرسورها، گاز برای توربین ها و غیره از طریق ترتیبات به اصطلاح جبران خسارت یا معامله مستقیم تأمین می شد. با وجود این در همین حال بانک سرمایه گذاری بین المللی تحت سلطه مسکو در حال جمع آوری حدود دو میلیارد و دویست میلیون دلار در بازارهای اعتبار غربی در چهار سندیکای غول آسا بود. از قضا اسناد و مدارک نشان می دادند که منابع حاصل از تأمین مالی صرف خرید لوله کمپرسور توربین و غیره شده اند. این گستاخی بسیار خیره کننده ای بود. (۳)
رابینسون با احتیاط یافته هایش را به اطلاع سیا رساند، اما هیچ اتفاقی نیفتاد. یادداشت دیگری درباره این موضوع در اوایل ماه فوریه توسط سامنر بنسون، تحلیلگر ارشد آژانس برای بیل کیسی ارسال شد. او نیز نگران پروژه خط لوله بود. این امر باعث میشد که اروپای غربی در برابر تهدیدات سیاسی تعطیل گاز شوروی بسیار آسیب پذیر شود. اتریش برلین و باواریا بین ۹۰ تا ۱۰۰ درصد به تحویل گاز شوروی وابسته بودند. آنها درباره این واقعیت خیلی با مردم خود صادق نبودند. یک
بانکدار آمریکایی از یک جلسه خصوصی در سال ۱۹۸۰ با اوتو فون لامبدرف وزیر اقتصاد آلمان چنین میگوید او نزد یکی از شرکت کنندگان اعتراف کرد که وابستگی آلمان به گاز شوروی به ۶۰ درصد می رسد و نه سقف ۳۰ درصدی که در ملأعام ذکر شده است. لامبسدرف گفت: «اما نگران نباشید، مردم آلمان از وضعیت واقعی آن مطلع نخواهند شد.
بنسون در گزارش طبقه بندی شده ۱۹۸۰ نوشت: «سود اقتصادی برای مسکو بسیار زیاد خواهد بود تجارت انرژی به شوروی کمک خواهد کرد تا حتی در هنگام مواجهه با مشکلات جدی اقتصادی فعالیت نظامی خود را دنبال کند.» در زمان دولت کارتر توجهی به نگرانیهای او نشد زیرا در آن زمان ذهن آنان بیشتر مشغول تأمین منابع متنوع انرژی برای غرب بود و نه سنگ اندازی در کار شوروی. اما اکنون بنسون افرادی دلسوزتر و مهم تر از رئیس جمهور کیسی و و اینبرگر یافته بود.
در اوایل ماه مه ۱۹۸۱ ، اندکی پس از دریافت پیش نویس ماده ای توسط راجر رابینسون، و اینبرگر و کیسی در پنتاگون در جلسه ای با موضوعات مختلفی از جمله اوضاع لهستان و بودجه دفاعی حضور پیدا کردند. با این حال، موضوع خط لوله در حال مطرح شدن بود و اینبرگر تعریف میکند: «ما واقعاً احساس می کردیم که باید جلوی آن را بگیریم یا حداقل آن را به تأخیر بیندازیم. این معامله برای آنها یک مزیت راهبردی بزرگ و گردش مالی عظیم به ارمغان می آورد. (۵)
در دولت درباره این موضوع اتفاق نظر وجود نداشت وزیر امور خارجه الکساندر هیگ اصرار داشت که اروپایی ها را تحت فشار قرار دهیم تا توافق را لغو کنند. او گفت که برای سرکوب کردن آن خیلی دیر شده است تحت فشار و اینبرگر، او مایر راشیش، معاون وزیر امور خارجه در امور اقتصادی را به سفرهایی به پایتخت های اروپایی فرستاد تا گزینه های جایگزین خط لوله مانند زغال سنگ ایالات متحد
سوخت های مصنوعی و گاز طبیعی نروژ را مطرح کند. اما ظاهراً اروپایی ها آنها را نمی خریدند. تا آنجا که به هیگ مربوط بود، موضوع به پایان رسیده بود. اما برای کیسی و واینبرگر خط لوله بسیار مهم تر از آن بود که اجازه دهند بدون جنگ به پایان برسد. ایالات متحد نه تنها یکی از شرکا بلکه رهبر جهان آزاد بود. بنابراین کیسی و واینبرگر تحلیلگران خود را برای یافتن گزینه های مناسب برای معامله جایگزین تحت فشار قرار دادند.
در وزارت دفاع دستیار وزیر امور خارجه ریچارد پرل، مدافع مکار فکری که میخواست یک خط ضد شوروی روی همه چیز بکشد بر امور نظارت می کرد. او بنسون را به همکاری گرفت و شروع به استخدام مشاورانی برای تأمین جایگزین برای معامله خط لوله کرد برخی از ایده ها کاملاً بیهوده بودند. برای مثال یک مشاور ادعا کرد که هلندیها روی ذخایر عظیمی نشسته اند و اروپا می تواند در گاز طبیعی خود کفا باشد. یکی دیگر خطوط انتقال لوله آفریقا از الجزیره را پیشنهاد کرد. دیگری خطوط لوله ایران ترکیه و یونان را پیشنهاد کرد. در آژانس کیسی تحلیلگران را برای بررسی جوانب مختلف این پیشنهادها به کار گرفت. دفتر تجزیه و تحلیل شوروی در درجه اول روی مزایای شوروی از ارزهای احتیاطی و
اعتبار مطلوب و توانایی آنان بدون اخذ کمک از خارج متمرکز شده بود.
تحلیلگران انرژی موظف به یافتن گزینه های احتمالی شده بودند.
در اواخر ماه مه، گروه برنامه ریزی امنیت ملی در کاخ سفید تشکیل جلسه داد. رئیس جمهور ریگان به سختی از ترور اواخر ماه مارس بهبود یافته بود و دوباره بر چشم اندازهای اقتصادی شوروی متمرکز شده بود. او پیش نویس طرح را بینسون را دیده بود. اگر چه موارد متعددی در دستور کار قرار گرفت، اما اغلب آنها مربوط
به اجلاس اوتاوا در ماه ژوئیه بود این نخستین اجلاس رئیس جمهور با رؤسای خارجه بود. از همه مهم تر نزدیک ترین متحدان و شرکای اقتصادی آمریکا، کشورهای گروه هفت بودند مشخص بود که رئیس جمهور باید عملکرد خوبی را ارائه می داد.
غرب بر سر موضوعات بحث برانگیز گوناگون اختلاف نظر داشت که موضوع خط لوله گاز طبیعی شوروی چندان بی اهمیت نبود و گروه برنامه ریزی امنیت ملی بر این عقیده بود که با توجه به چالشهای بیشماری که غرب با آن مواجه است واشنگتن باید مجدداً بر نقش رهبری خود تاکید کند.
و اینبرگر با پشتوانه کیسی و ریچارد آلن به شدت خواستار رویارویی آمریکا در این اجلاس شد. او چنین شروع کرد: «آقای رئیس جمهور ما باید این پروژه را متوقف کنیم. مزایای بالقوه برای آنها بسیار زیاد خواهد بود.» او خلاصه ای از آنچه شوروی ها از این معامله به دست می آوردند ارائه داد چیزی که ریگان پیشاپیش از آن آگاه بود. او بعد یک سیاست دیگر را مطرح کرد: «معتقدم ما برای جلوگیری از انجام این کار باید بلافاصله تحریم هایی را اعمال کنیم
هیگ به سرعت به میان سخن او پرید: «آقای رئیس جمهور، اروپایی ها نمی خواهند از این توافق خارج شوند. خیلی دیر است آنها کاملاً در این طرح غرق شده اند. مطرح کردن این موضوع در اوتاوا به صورت عمومی صرفاً رهبران غربی را به مخالفت با ما سوق خواهد داد، قبل از اینکه حتی فرصتی برای همکاری با آنها داشته باشیم. بگذارید من با وزرای امور خارجه به صورت خصوصی صحبت کنم و ببینم که آیا آنها جایگزینی برای خط لوله در نظر دارند یا خیر
ریگان همان طور که در راه بود در دفتر بیضی شکل مشغول به بررسی توصیه هر دو نفر بود. دو روز بعد اعلام شد که او آشکارا رهبران غربی را برای فشار به تحریم به چالش نخواهد کشید. هیگ موضوع را به صورت خصوصی با وزرای خارجه مطرح خواهد کرد. اما کیسی و واینبرگر به زودی فرصت دیگری به دست آوردند.
در همین زمان کیسی و واینبرگر در جبهه دیگری در کنار هم کار می کردند. مسکو در تلاش برای دستیابی به فناوری غرب بود تا به هر شکلی که بتواند به تسهیل تنگناهای صنعتی کمک کرده و توانایی نظامی خود را تقویت کند.
او تا حدود زیادی موفق شده بود. شوروی در حال خرید برخی از انواع تجهیزات و سرقت بقیه آنها بود. کمیسیون صنعتی نظامی شوروی مسئولیت این تلاش گسترده را بر عهده داشت تخمین زده میشود در شوروی حدود صد هزار نفر در حال ترجمه اسناد فنی بودند. ویلیام اشنایدر، معاون وزیر امور خارجه سابق دولت برای کمکهای نظامی و فناوری می گوید: دستیابی شوروی به فناوری غربی شاهراه آنان بود و هیچ تردیدی در آن وجود نداشت. این کار به شدت مشکلات صنعتی آنها را بر طرف می کرد. یافتن این شاهراه هدف اولیه و مهمی بود.)
انتقال فناوری برای شوروی سود اقتصادی عظیمی داشت. به گفته استف هالپر مدیر اجرایی کمیته بین المللی انتقال فناوری اطلاعات نشان می داد که شوروی برای جلوگیری از هزینه بودجه تحقیق و توسعه تصمیمی راهبردی اتخاذ کرده بود و فناوری غربی را از طریق سرقت و خریدهای غیر قانونی به چنگ می آورد. آنان کارمندان بسیاری را برای جمع آوری نیازهای فنی مؤسسات تولیدی خود استخدام کرده بودند، و سپس تصمیم خود را درباره چگونگی اولویت بندی آنچه به سرقت برده بود اتخاذ میکردند انتقال فناوری شاید سالانه به صرفه جویی ده ها میلیارد دلار در کشور می انجامید. (۷)
مسکو چیزی را که میتوانست به دست بیاورد نمی دزدید. متخصصان در حال شناسایی فناوری هایی بودند که تنگناهای موجود را در بخش های نظامی و غیر نظامی رفع می کردند. کیسی و واینبرگر به جای اینکه بر حفاظت از همه فناوری ها متمرکز شوند، روی چیزهایی فشار می آوردند که تولید فناوری های مهم را به صفر می رساندند. هالپر میگوید: «آنها مانند ما روی تنگناها متمرکز شده بودند. آنها به دنبال
فناوری هایی بودند که بتوانند رشد آنها را از جهات مختلفی تقویت کنند. برای کیسی این چیز جدیدی نبود. او همین کار را در طول جنگ جهانی دوم انجام داده بود. او تلاش کرده بود نقاط آسیب پذیر اقتصادی و تنگناهای اقتصادی هیتلر را شناسایی کند. معاون ویژه کیسی هرب مابر میگوید: «با توجه به تجربه او در طول جنگ می شد گفت که بیل کیسی تا حدی زمینه جنگ اقتصادی آمریکا را اختراع کرده در وزارت دفاع دوباره این ریچارد پرل بود که رهبری را به دست گرفته بود. در سیا کیسی برنامه های بلند پروازانه ای داشت. او میخواست دفتری را به ردیابی پایگاه فناوری شوروی و نظارت بر واردت آنها اختصاص دهد.
آژانس تحت نظر استنسفیلد ترنر به منظور جلوگیری از انتقال فناوری به شوروی در اواخر دهه ۱۹۷۰ پروژه مخفی کی را طراحی و تدوین کرده بود.
کیسی بررسی کاملی انجام داد و متوجه شد که این پروژه بسیار ناقص است. تعداد بسیار کمی از کارکنان متعهد به حل این مشکل بودند و دستورالعمل چندانی درباره اینکه کدام فناوری ها مهم تلقی میشوند و باید از آنها جلوگیری کرد وجود نداشت.
در اوایل بهار ۱۹۸۱ جریان ثابتی از اطلاعات حساس درباره تلاش جاسوسی شوروی برای دستیابی به فناوریهای پیشرفته به میز کیسی سرازیر شد. سرویس ضد جاسوسی فرانسه دی اس تی ، جاسوسی در کا.گ.ب داشت. نام رمز او فیرول بود، او در اداره تی، شاخه علمی و فنی سرویس اطلاعاتی نخبگان، اولین اداره اصلی کار می کرد. او مسیر قابل توجهی را برای اطلاعات ایجاد کرد. آنچه او ارائه داده بود نشان میداد که شوروی ها برای بر طرف کردن نواقص در بخشهای صنعتی و نظامی اقتصاد، روی خرید غیر قانونی یا سرقت فناوری غربی حساب می کنند. در کل، فیرول بیش از چهار هزار سند درباره نحوه جستجوی کا.گ.ب به دنبال موارد خاص و چگونگی راه اندازی شرکتهای شوروی و کمیسیون صنعتی نظامی آن و مأموران
اعزامی به خارج از کشور برای خرید با سرقت مفاد علمی تحریم شده، ارسال کرد.
ایالات متحد همیشه از تلاشهای شوروی در این جبهه آگاه بود، اما قبلاً از اندازه عظیم آنها مطلع نبود. فیرول هرگز از فرانسه طلب پول نکرد. هجده ماه بعد، در نوامبر ۱۹۸۲ ، دقیقاً به محض نزدیک شدن فیرول به دی اس تی، تماس وی متوقف شد. بعداً مشخص شد که او ظاهراً درگیر مشکلاتی با همسرش بوده است. هنگامی که یکی از اعضای کلانتری مسکو به اتومبیل او نزدیک می شود، او وحشت کرده و شلیک می کند. فیرول به زندان فرستاده شده و بعداً اعدام شد.
این اطلاعات برای کیسی موهبتی به شمار می آمد و وقتی آنها را دریافت کرد بخش هایی را برای و اینبرگر، هیگ و رئیس جمهور فرستاد. یکی از کارمندان شورای امنیت ملی تعریف میکند ریگان واقعاً از دیدن این اسناد مشعوف شد. او هر وقت آن را می دید، می گفت: «ما باید جلوی این کار را بگیریم» (۱۰)
اطلاعات فیرول و دیگران تصویری را ترسیم کرد که نشان می داد انتقال فناوری تا چه اندازه برای قابلیتهای فناوری پایگاه نظامی و اقتصاد شوروی ضروری است. اسناد نشان میدهد که به عنوان مثال از سال ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۰، وزارت صنعت حمل و نقل هوایی از طریق کسب غیر قانونی فناوری غربی به تنهایی ۸۰۰ میلیون دلار در هزینه تحقیق و توسعه صرفه جویی کرده است. این به معنای یک صد هزار انسان سال تحقیق علمی بود.
این برنامه را قدرتمندترین سازمان در تولیدات دفاعی شوروی یعنی کمیسیون صنعتی نظامی (VPK) و هیئت رئیسه شورای وزیران اداره می کرد. وزارت تجارت خارجی نیز به آنها کمک می کرد. آنها با هم فهرست های هدفمندی از فناوری های غربی را که برای بهبود سطح فنی تولید نیاز داشتند تهیه کردند. کمیسیون صنعتی نظامی کنترل صندوق ملی را برای این کار در اختیار داشت که معادل یک میلیارد و چهارصد میلیون دلار بود. بخش عمده ای از این پول ارز خارجی قوی با ارزشی بود که از طریق صادرات به غرب حاصل میشد. قرار بود این پول در خارج از کشور
برای خرید و پشتیبانی از عملیات جاسوسی مورد استفاده قرار گیرد.
کیسی و واینبرگر برای اولین بار در اوایل ژوئن ۱۹۸۱ اطلاعاتی را که فیرول آورده بود به دفتر بیضی شکل بردند کیسی از روی نمودار به رئیس جمهور نشان داد که شوروی ها چه چیزی را به دست آورده اند و ارزش مالی آن چقدر است. او گفت، آقای رئیس جمهور کمیسیون صنعتی نظامی حدود ۵۰ درصد از آنچه می جوید دریافت میکند. ما باید این ارقام را کاهش دهیم. این کار برای آنها خیلی راحت است و امنیت ما را تهدید می کند.
شوروی هم از سرقتهای ظاهری برای تهیه فناوری های غربی استفاده می کرد و هم تجهیزاتی را از بازرگانان سودجو میخرید این تجار محصولات حساس غرب را خریداری کرده و آنها را به مسکو می فروختند آنها سالانه ۱۰۰ میلیون مدار رایانه ای دریافت میکردند. آنها در حال خرید سلولهای تولیدی و کل خطوط تولید بودند در اواخر دهه ۱۹۷۰ مسکو در حال سرازیر کردن میلیاردها دلار برای خرید کالاهای فناوری پیشرفته بود بیشتر این تقلبها در اروپا صورت می گرفت. و اینبرگر فریاد کشید: «آقای رئیس جمهور کشورهای بی طرف مانند سوئد سوئیس و اتریش مانند غربال در حال نشت اطلاعات هستند
ریگان با توافق سری تکان داد و پرسید که برنامه آنها چیست. آن دو شروع به بحث درباره گسترش اختیارات کمیته هماهنگی کنترلهای صادرات چند جانبه کو کام) کردند این کمیته برای هماهنگی کنترلهای تجاری در زمینه صادرات اقلام راهبردی به کشورهای بلوک کمونیستی فعالیت می کرد. این کمیته از همه کشورهای ناتو به جز ایسلند و ژاپن تشکیل شده بود کیسی و واینبرگر به یکدیگر نگاه کردند و وزیر دفاع شروع به صحبت کرد ما می خواهیم فهرست فناوری های موجود در فهرستهای کوکام را گسترش دهیم. فناوری های زیادی وجود دارند که باید محدود شوند اما چنین نشده است. ما همچنین می خواهیم متحدان خود به ویژه کشورهای بی طرف را بیشتر تحت فشار قرار دهیم. قانون کنترل صادرات
۱۹۷۹ اهرمی در اختیار ما قرار میدهد. ما می توانیم مجوزهای توزیع فناوری های حساس را محدود کنیم به خصوص برای کشورهایی که این فناوری های پیشرفته را با کشتی به بلوک شوروی صادر می کنند.
این قوانین نوشته شده اند اما اعمال نمیشوند. بخش ششم از قانون مدیریت و کنترل صادرات ابزاری قوی در اختیار رئیس جمهور قرار داده است که نه تنها صادرات ایالات متحد بلکه صادرات سایر کشورها را نیز متوقف کند. این قانون به شما این قدرت را می دهد که با صلاحدید آمریکا صادرات هر کالا، فناوری یا سایر اطلاعات را متوقف یا محدود کنید یا به صلاحدید ایالات متحد به هر کشور یا شخصی صادر کنید. این بدان معنا بود که نه تنها شرکتهای داخلی آمریکایی بلکه شرکتهای تابعه آمریکایی در خارج از کشور و تجهیزات تولیدی هر شرکت خارجی با استفاده از فناوری آمریکایی نیز تحت توافق نامه صدور مجوز قرار دارند.
ریگان این نظر را پسندید و به نشانه موافقت سری تکان داد. خوب است بیاییم این کار را انجام دهیم بیاییم این وضع را به بهترین شکل ممکن متوقف کنیم.
در اوایل تابستان و اینبرگر ریچارد پرل را برای نخستین بار برای انجام سفرهایی مخفی به پایتخت های اروپایی فرستاد تا متحدان را برای محدود کردن صادرات فناوری به بلوک شوروی تحت فشار بگذارد. منطقه مدنظر آنها کشورهای بی طرف نظیر سوئد، سوئیس و اتریش بود پیام این بود کنترل صادرات خود به شوروی را محدودتر کنید در غیر این صورت باید خطر از دست دادن دسترسی به فناوری هایی را که دارای مجوز ایالات متحد هستند بپذیرید.
یکی از اصلی ترین زمینه هایی که قطع فناوری می توانست تأثیر چشمگیری بر مسکو بگذارد صنعت نفت و گاز بود در اوایل ماه ژوئن کیسی تحقیقی را که به تحلیلگران انرژی در لانگلی سفارش داده بود دریافت کرد. این تحقیق تصویری از بخش انرژی شوروی بود که اگر چه نوید بخش به نظر می رسید، اما به شدت به تزریق فناوری غرب متکی بود. شوروی ذخایر نفت را بین ۶ تا ۱۲ میلیارد تن تخمین زده بود. اما این نفت با استفاده از روشهای فعلی شوروی به طور فزاینده ای غیر قابل دسترس
بود. حفظ خروجی فعلی و بهره برداری از ذخایر جدید به فناوری غربی نیاز داشت. بسیاری از قابل دسترس ترین مناطق در ولگا اورال روسیه اروپایی، قفقاز و آسیای مرکزی با کاهش شدید روبرو بودند. در این گزارش آمده بود که مسکو هر سال برای فعال نگه داشتن این میدانها مجبور به پرداخت پول بیشتری است. در اوایل دهه ۱۹۷۰ مسکو چهار میلیارد ۶۰۰ میلیون دلار در سال برای حفظ صنعت نفت خود سرمایه گذاری کرده بود. تا سال ۷۸ ۱۹۷۶ قیمت آن بیش از شش میلیارد دلار بود و در اوایل دهه ۱۹۸۰ این رقم ۹ میلیارد دلار در سال را به خود اختصاص می داد.
وزارت نفت شوروی میخواست با خریدهای عمده فناوری غربی این مشکلات را کاهش دهد. به ویژه در این گزارش آمده بود که مسکو به این موارد نیاز دارد ه دریلهای دوار شوروی برای ادامه تولید باید چاههای موجود درون صخره های سخت را عمیق تر کند. این امر آنها را مجبور میکند که به جای استفاده از دریل های توربینی داخلی خود از دریلهای چرخشی آمریکایی استفاده کنند. ه فناوری های اکتشاف کرملین پیش از این به طور علنی اعلام کرده بود که قصد دارد تا سال ۱۹۸۵ فعالیت حفاری اکتشافی خود را دو و نیم برابر کند.
ه فناوری دریایی وزارت نفت وعده های بزرگی درباره چاه های دریایی به ویژه در مناطق بدون یخ دریای بارنتس را داده بود اما بازده فعلی بسیار نا امید کننده بود. آنها امیدوار بودند که بتوانند به فناوری و دانش انگلیسی که در دریای شمال بسیار موفق بود دست پیدا کنند.
این گزارش با اشاره به آنچه دولت بیشتر از همه میخواست بشنود به پایان می رسید ایالات متحد بسیاری از این فناوریهای حفاری نفت را در انحصار خود دارد. چند سال آینده سالهای بحرانی است. اگر دسترسی مسکو به این فناوریها قطع شود، هزینه آن میلیاردها دلار خواهد بود. بنابراین کاسپار و اینبرگر، بیل کیسی و کارمندان شورای امنیت ملی تحت رهبری ریچارد آلن در صدد حمله شدید به
صادرات غیر قانونی فناوری پیشرفته به کرملین برآمدند. در اکتبر ۱۹۸۱، خدمات گمرک امریکا عملیات خروج را آغاز کرد که برنامه ای برای مختل کردن فروش فناوری های آمریکایی به مسکو بود. یک فرمان بی سر و صدا به ساختمان گمرک در واشنگتن هماهنگی این تلاش را مدیریت کرد.
انرژی میدان جنگ مهمی در دوران جنگ سرد بود جنگ نوظهور در بازار انرژی بازی مجموع صفرها بود. تنها سؤال این بود که چه کسی برنده خواهد شد و بیش از هر کشور دیگری عربستان سعودی مهم ترین تولید کننده جهان می توانست برندگان و بازندگان را تعیین کند. بنابراین سعودی ها به کانون اصلی سیاست دولت تبدیل شدند.
دیوید لانگ بررسی طبقه بندی شده ای را در وزارت امور خارجه تهیه کرد که تصویری از عربستان سعودی به عنوان یک کشور ناپایدار نشان می داد که خانواده سلطنتی آن در معرض تهدیدهای گسترده ای قرار دارند. در این مطالعه آمده بود: «تا حدودی در نتیجه تاثیر گذاری ایرانیها این احتمال وجود دارد که حداقل تعدادی از شیعیان برای اولین بار شروع مشکلات خود را به آمریکا نسبت دهند و آن را به آرامکو شرکت ملی نفت عربستان و همچنین رژیم سعودی تعمیم دهند. مقالات ضد رژیم و ضد امریکایی اخیراً در آرامکو و دیگر نقاط استان شرقی دیده می شد و گزارشهایی درباره تأسیس سازمانهای مخالف شیعه به گوش می رسید
در ابتدا دولت به حفظ سعودیها متعهد شد و در واقع تقبل کرد که در ازای سیاست های نفتی به عنوان محافظ آنها عمل کند. این به نفع اقتصاد ایالات متحد بود و برای مسکو گران تمام می شد.
یکی از اولین و بارزترین نمونه های آن تلاش برای فروش جنگنده های پیشرو و هواپیماهای آواکس در سال ۱۹۸۱ بود.
فصل پنجم
در تاریخ ۸ ژوئن ۱۹۸۱ ، ساعت ۴:۳۰ بعد از ظهر، ویلیام کیسی در خانه تماسی را دریافت کرد. اسرائیلی ها راکتور هسته ای اوسیراک در عراق را منفجر کرده بودند. پس از دریافت خبر کیسی دوباره روی تلفن پرید. او دستور داد ماهواره شناسایی آمریکایی کی اچ – ۱۱ پرنده بزرگ از مدار منظم خود بر روی اتحاد جماهیر منحرف شود و از خسارات ایجاد شده در عراق عکس بگیرد. طی شش ساعت سازمان اطلاعات اسرائیل عکس های کی اچ ۱۱ را مستقیماً از ماهواره دریافت کرد. آنها تشویق بیل کیسی را دریافت کردند که میگفت مأموریت آنها موفق بوده است.
دو روز بعد، رئیس با یک خط امن با ژنرال سرلشکر یتزاک حوفی، رئیس سازمان اطلاعات اسرائیل تماس گرفت کیسی دقت حمله حوفی را ستود. حوفی از کیسی به خاطر کمکش در هدف قرار دادن این تأسیسات سپاسگزاری کرد. کیسی در پاسخ به ژنرال گفت: خوشحالم که این کار انجام شد. حالا شاید کاری باشد که شما بتوانید برای من انجام دهید.
کیسی دوباره به حوفی درباره اهمیت فروش هواپیماهای آواکس به سعودی ها تاکید کرد. وی تعهد خود را نسبت به امنیت اسرائیل ثابت کرده بود. اکنون لازم بود تل آویو به واشنگتن کمک کند حمایت اسرائیل از فروش هواپیماهای آواکس انتظار زیادی بود اما آیا نمی توانست از آن انتقاد نکند؟
حوفی گفت که هنوز هم احتیاط زیادی درباره این فروش دارد، اما دولت را تحت فشار قرار میدهد تا حجم انتقادات خود را کاهش دهد.
کیسی سپاسگزاری کرد و به حوفی گفت هر زمان که به عکس های ماهواره ای بیشتری نیاز دارد با او تماس بگیرد.
در ماه های بعد، حجم و شدت انتقادات تل آویو درباره معاملات هواپیماهای آواکس به طرز چشمگیری کاهش یافت اما به نظر کافی نبود. دولت به ویژه کاسپار و اینبرگر، بیل کیسی و رئیس جمهور برای اینکه بتواند انجام معامله را تضمین کنند مجبور به اعمال فشار زیادی شدند.
شاهزاده بندر بن سلطان در آن تابستان در واشنگتن دی سی بود تا فروش را طریق کنگره پیش ببرد و اینبرگر با او کار میکرد و رابطه شخصی نزدیکی با او برقرار کرده بود. کیسی چند بار با او در محافل مهمانی شام ملاقات کرده بود. او طرفدار غرب بود و آینده بسیار امیدوار کننده ای داشت. بندر فرزند وزیر دفاع و از نزدیکان ولیعهد فهد بود. او مردی بود که عملاً عربستان سعودی را اداره میکرد قرار بود او پس از درگذشت پادشاه خالد در محافل حکومتی سعودی قیام کند و اینبرگر میدانست که بندر میتواند در تعدادی از مسائل بین المللی همکاری مشترکی با ایالات متحد داشته باشد. چارلز کوگان که در آن زمان عامل سیا در خاورمیانه بود پیشنهاد کرد که کیسی رابطه نزدیکی با شاهزاده برقرار کند.
در اواخر ماه ژوئیه، رئیس مرکز اطلاعات با شاهزاده و سعود، پسر فهد ملاقات
کرد. دو مهمان خارجی در هتل فایرفاکس ریتز کارلتون فعلی در مرکز شهر واشنگتن درست در غرب دو پن سیر کل، یک خانه خصوصی هشت اتاقه داشتند که محبوب سعودی ها بود. خدمه فروتن به نظر می رسیدند و جو هم عالی و هم جهان وطنی بود.
بندر خوش سیما، خوش رفتار و شوخ طبع بود. او بسیار پر جذبه بود و سلیقه و مدهای غربی را دوست داشت غذای مورد علاقه شاهزاده بیگ مک بود. او خلبان جنگنده در نیروی هوایی عربستان و به شدت ضد کمونیست بود. کیسی و شاهزاده بلافاصله با هم صمیمی شدند.
این جلسه تقریباً دو ساعت و نیم به طول انجامید. آنها بیشتر درباره هواپیماهای آواکس صحبت کردند. کیسی اظهار داشت که مخالفان اسرائیلی خاموش خواهند شد، اما توضیح کاملی نداد. بندر و سعود تردید داشتند. امریکا قبلاً وعده هایی داده بود، اما این وعده ها معمولاً در کنگره مطرح می شد، و سازمانهای طرفدار اسرائیل کار اعمال نفوذ و فشار را انجام میدادند کیسی پیشنهاد کرد که برای کمک به لابی هواپیماهای آواکس با دوستانی در جامعه تجارت تماس بگیرد.
کیسی همچنین علاقه مند به گسترش روابط بین واشنگتن و خانواده سلطنتی بود. او اطلاعات جدیدی را در اختیار آنان گذاشت که احتمالاً مورد علاقه شان بود.
لیبی و یمن جنوبی به تازگی توافق نامه همکاری امضا کرده بودند که نگرانی هایی را در محافل سعودی ایجاد کرده بود زیرا مشخص بود که هر دو کشور افراطی از سرنگونی خانواده سلطنتی سعودی حمایت میکنند کیسی رهگیری های الکترونیکی و سایر اطلاعات مهم در رابطه با این معامله را ارائه داد. او قول داد که در مقایسه با رئیس سابق در زمینه تبادل اطلاعات با همتای سعودی همکاری بیشتری داشته باشد. جلسه توجیهی سیا برای بندر بلافاصله ترتیب داده شد. این برنامه ریزی واقعاً قابل توجه بود. وقتی شاهزاده بندر خواستار توضیح خلاصه ای شد، تحلیلگران نزد
وی آمدند. دولت همچنین پیشنهاد کرد که برای حل مشکلی که سعودی ها در کاپیتول هیل با آن روبرو بودند نیز همکاری کند.
وزارت خزانه داری هر ساله فهرستی را درباره برآورد سطح سرمایه گذاری خارجی در ایالات متحد گردآوری میکرد این امر شامل همه کشورها از جمله عربستان سعودی میشد نسخه های طبقه بندی شده این گزارش ها حاوی اطلاعات مفصلی درباره سرمایه گذاریهای سعودی در این کشور بود. بنیامین روزنتال، عضو کنگره و رئیس کمیته فرعی مجلس برای امور تجاری پولی و مصرف کنندگان بر اساس اسناد غیر محرمانه جنگ صلیبی کوچکی را برای محدود کردن سرمایه گذاری سعودیها در ایالات متحد به راه انداخته بود.
استنسفیلد ترنر و بیل کیسی هر دو اطلاعاتی را از دفتر تحقیقات اقتصادی سیا در اختیار روزنتال گذاشته بودند که مربوط به فعالیتهای مالی عربستان سعودی در ایالات متحد بود اما مسائل اصلی سربسته مانده بودند. اینها اسناد طبقه بندی شده ای مانند اوپک داراییهای رسمی خارجی»، «کویت و عربستان سعودی: مواجهه با محدودیتهای خرید سهام عدالت آمریکا» و «مشکلات رشد ثروت اعراب بودند.
بندر میخواست دولت تضمین کند که این اسناد و مدارک افشا نخواهند شد. او به کیسی گفت اگر چنین اطلاعاتی در دسترس عموم قرار گیرد، ما آن را تهدیدی جدی برای روابط خود تلقی خواهیم کرد و مجبور خواهیم شد مقداری از سرمایه گذاری های خود در آمریکا را متوقف کنیم.
این آزمون اولیه ای برای روابط صمیمانه میان ایالات متحد و سعودی بود. اگر نمی شد برای حفظ اطلاعات روی دولت حساب کرد بعید بود که سعودی ها به رئیس جمهور و مشاوران او اعتماد کنند. همچنین منافع مالی نیز در معرض خطر بودند. سعودیها ۷۵ میلیارد دلار سرمایه گذاری در ایالات متحد داشتند و این
مقدار کمی نبود کیسی به بندر گفت نگران نباش، ما هر کاری را که لازم باشد انجام خواهیم داد.
سپس آن دو درباره اقدامات داخلی برای حفظ امنیت خانواده سلطنتی بحث کردند. سعودی ها در حال ایجاد یک مرکز اطلاعات ملی در وزارت کشور یعنی مرکز المعلومات الوطنی بودند.
این مرکز یک سازمان امنیتی داخلی بود که با همکاری سازمان اطلاعات فرانسه راه اندازی شده بود. یک رایانه مرکزی با بانک اطلاعاتی با ترمینال هایی در همه فرودگاه ها، بنادر و سایر شهرها و استانهای بزرگ به سرویس های امنیتی پایتخت متصل شده بود کیسی گفت دولت برای کمک به آموزش کارمندان برای مدیریت نظام آمادگی دارد. بندر از این ایده خرسند شد.
کیسی سپس شروع به مطالبه آنچه میخواست کرد. شوروی در تلاش است صادرات نفت خود را به غرب افزایش دهد و موفقیت هایی نیز به دست آورده است. او آنچه سعودی ها میتوانستند ارائه دهند یعنی بهترین اطلاعات درباره صادرات نفت موجود شوروی را مطرح کرد. او می خواست بداند آنها چه نوع معاملاتی را دلالی کرده اند چه نوع قراردادهایی را مورد مذاکره قرار داده اند و نگرش سایر تولید کنندگان نفت درباره صادرات شوروی چیست. شاهزاده گفت مشکلی نیست خیلی زود شاهزاده لیوانش را بالا برد و به سلامتی نوشیدند: «به امید یک دوستی جدید و پرشور
کیسی آن روز اوایل غروب در حالی که روابط خود با خانواده سلطنتی سعودی را محکم کرده بود آنجا را ترک کرد. او به سرعت به یکی از بهترین دوستان اعراب سعودی در واشنگتن تبدیل شده بود.
در اوایل ماه اوت خبرهای نگران کننده ای از لهستان، نوید بخش ترین نقطه امپراتوری اتحاد جماهیر شوروی رسید. سرهنگ کوکلینسکی، یکی از اعضای ستاد کل لهستان با مجموعه پیچیده ای از علائم و نشانه ها، برنامه هایی راجع به اعلام قریب الوقوع حکومت نظامی را به همراهانش منتقل کرده بود. او نسخه هایی
از جزوه های چاپی لهستانی در مسکو برای شهروندان ارائه کرده بود که از آنان می خواست آرام بمانند و مقررات مربوط به حکومت نظامی را رعایت کنند. او همچنین اطلاعاتی درباره برنامه های اجرایی لهستان تهیه کرده بود. اطلاعاتی که کو کلینسکی به غرب می فرستاد همواره مورد بازرسی قرار می گرفت. اما آیا این اطلاعات واقعی بودند؟ بسیاری از افراد در دولت تردید داشتند. به نظر می رسید که تهیه رو نوشتی از یک جزوه بسیار آسان باشد لهستانی ها احتمالاً فهمیده بودند که اطلاعات نشت کرده اند. آیا آنها اطلاعات غلطی را ارائه داده یا سعی در امتحان کو و کلینسکی د داشتند؟ به دلیل تردیدها و وضعیت همچنان بی نظم کارکنان شورای امنیت ملی اطلاعات هرگز به طور کامل مورد بحث قرار نگرفته بودند.
با این حال، کاخ سفید علاقه زیادی به جنبش همبستگی داشت. رئیس جمهور، به هر زبانی، دستیاران خود را تشویق کرد تا راه های خلاقانه ای را برای کمک کردن دولت به جنبش کشف کنند.
ریچارد پایپس در شورای امنیت ملی به امید ممانعت از حمله شوروی به دنبال موضع گیری سیاسی محکم امریکا بود. اما توانایی ایالات متحد برای شروع به جای واکنش به حوادث بسیار محدود بود.
شاهراه اطلاعاتی اسرائیل در لهستان هیچ کمک اطلاعاتی با ارزشی فراهم نکرده بود. کیسی از تکیه کردن به جنبش همبستگی ناامید شده بود. اقدام به ترور پاپ و این واقعیت که یک مأمور بلغاری در محفل دوستان لخ والسا در غرب نفوذ کرده بود باعث گمانه زنی هایی شد که شاید رهبر حزب کارگر هدف بعدی گلوله تروریست ها باشد. مقامات سفارت آمریکا از هر جهت تحت نظر بودند و نزدیک شدن از طریق مجاری معمول ابلهانه به نظر میرسید. جنبش همبستگی مملو از جاسوسان دولتی شده بود. اگر سیا میخواست با استفاده از اطلاعاتی که کوکلینسکی در اختیارشان قرار داده بود همبستگی را آگاه کند ممکن بود جاسوس لهستانی لو
برود. کیسی به یاد آورد که وینستون چرچیل نیز در جنگ جهانی دوم با معضل مشابهی روبرو شده بود. او برای محافظت از اسرار فوق سری یعنی شکستن کدهای رمز آلمانی توسط متفقین تصمیم گرفت از کلیسای جامع در کاونتری در برابر بورش هوایی نازی ها دفاع نکند. اگر آژانس قصد داشت به همبستگی هشدار دهد این کار فقط از طریق شاهراه (اسرائیلی) امکان پذیر بود.
رئیس جمهور عهد کرده بود که شوروی ها را از لهستان دورنگه دارد و متعهد بود که عهد خود را حفظ کند. تحت هدایت و اینبرگر، ایالات متحد به پروازهای تهاجمی به حریم هوایی شوروی ادامه داد. در اواخر اوت و نیمه اول سپتامبر یازده پرواز از این دست انجام شد. این پروازها گاهی پرواز بمب افکن های SAC از پایگاه های میانه غربی و جنگنده های بمب افکن از پایگاه های هوایی در آلمان غربی را شامل می شدند. حملات دوم به ویژه برای ایجاد سؤالاتی در ذهن شوروی درباره احتمال واکنش نظامی آمریکا طراحی شده بود. این اسکادران پایگاه هوایی خود را ترک کرده و تنها چند هزار پا بالاتر از بالتیک در امتداد ساحل شمالی لهستان به پرواز در می آمد. یگانهای پدافند هوایی شوروی آنها را ردیابی و گزارشهایی به ستاد کل شوروی ارسال میکردند. در آخرین لحظه قبل از ورود به حریم هوایی
شوروی هواپیما ناپدید میشد و دوباره به پایگاه باز می گشت.
در ماه مارس و اینبرگر در شام خصوصی تولد دونالد کندال ، مدیر عامل پپسی کو با آناتولی دو برینین سفیر شوروی دیدار کرد. دو برینین درخواست کرد که با وزیر دفاع گفتگو کند و کندال آنان را گرد هم آورد. سفیر شوروی بسیار کنجکاو بود. او پرسید: «شما فکر میکنید دو کشور به کجا می روند؟ چرا در حال حاضر این همه تجاوز هوایی وجود دارد؟
و اینبرگر گفت: «من فکر میکنم که بخشی از آن به این دلیل است که اهالی واشنگتن احساس میکنند که لازم است شوروی و جهان بدانند که ایالات متحد
تغییر کرده است و ما قدرت بسیار بیشتری داریم و قدرت بیشتری نیز به دست خواهیم آورد، همچنین در این دولت جدید استحکام بیشتری خواهیم داشت و نگرانی های زیادی نیز درباره اقدامات شوروی در افغانستان و لهستان داریم
دو برینین به سرعت مقابله کرد به شما اطمینان میدهم که کشور من خیلی خوب می داند که ایالات متحد آمریکا چقدر تغییر کرده است. من به آنها می گویم گزارشگر خوبی هستم. اما فکر نمی کنید مهم است که دو کشور ما با یکدیگر گفتگو کنند و فقط به مبادله پیام اکتفا نکنند؟»
و اینبرگر با بی تابی گفت: «بله، اگر جو و شرایط به گونه ای باشد که چشم انداز مذاکرات مؤثر و احتمال نتیجه گیری موفقیت آمیز از چنین گفتگوهایی وجود داشته باشد. اگر شوروی وارد لهستان شود نشانه واضحی است که چنین گفتگوهایی بی نتیجه خواهند بود. (۲)
مسکو به نوبه خود هیچ نشانه ای مبنی بر عقب نشینی در لهستان نشان نمی داد. ارتش شوروی ماه ها تمرینات هوایی با ارتفاع پایین در امتداد مرزهای غربی خود انجام داده بود. یکی از افسران اطلاعاتی سابق شوروی تعریف می کند: «امید ما این بود که بتوانیم لهستانی ها را وادار به تسلیم کنیم. هواپیماهای شوروی در منطقه تورونی و سایر مناطق کشور پروازهای جنگی انجام می دادند. بالگردهای نظامی و هواپیماهای باری به لهستان منتقل میشدند که نشان می داد ممکن است عملیات نظامی قریب الوقوع باشد. گذشته از ترساندن لهستانی ها این عملیات یک تهدید امنیتی بود چرا که خلبانان شوروی کنترل گرهای هوایی لهستان را نادیده می گرفتند.
بالاترین حلقه های پیمان ورشو در اوایل سال ۱۹۸۰ مایل به استفاده از نیروی نظامی بودند. بر اساس صورت جلسه نشست اضطراری پیمان ورشو که توسط لئونید برژنف تهیه شد چند تن از رهبران اتحادیه لهستان را تهدیدی برای کلیت
نظام شوروی میدانستند اریش هونکر قبل از نشست اواخر سال ۱۹۸۰ با ارسال درخواستی به برژنف نوشت: بر اساس اطلاعاتی که از طریق کانالهای مختلف دریافت کرده ایم نیروهای ضدانقلاب پیوسته در صدد حمله تهاجمی به لهستان هستند. هر گونه تردیدی به معنای مرگ خواهد بود مرگ سوسیالیسم لهستان دیروز شاید اقدامات جمعی ما زودرس بودند این اقدامات امروز ضروری هستند اما فردا خیلی دیر خواهد بود.
به نظر می رسید که برژنف در نگرانی های هونگر سهیم بود. بر اساس صورت جلسه آن نشست، رهبر شوروی گفت: وضعیت لهستان و خطری که از لهستان نشئت می گیرد، صرفاً موضوع لهستان نیست، بلکه بر همه ما تأثیر خواهد گذاشت.» زلزله سیاسی در مسکو پایه های کل امپراتوری را لرزانده بود. اما برژنف درباره واشنگتن مطمئن نبود. کابوی جدید اکنون در کاخ سفید چه می کرد؟
در شورای امنیت ملی تصوراتی درباره بالا بودن میزان خطر در لهستان وجود داشت. ریچارد پایپس، مدیر امور اروپای شرقی شوروی، یادداشتی دو صفحه ای برای رئیس جمهور نوشته بود. این یادداشت مفصل و نظری بود اما نظریه ریگان این گمان را که جنبش همبستگی چه نوع تهدیدی برای کرملین ایجاد می کند و بنابراین اینکه زنده نگه داشتن جنبش کارگری چقدر مهم است را تقویت می کرد. پایپس نوشته بود که در کنار خود شوروی لهستان تنها دولت مهم در پیمان ورشو است. کرملین جنبش همبستگی را به چشم یک «عفونت» می نگریست که باید از پیکره سوسیالیسم زدوده شود. ناکامی در انجام این کار، بلوک شوروی را به دلیل بی ثباتی در کل امپراتوری در معرض خطر قرار می داد. در حال حاضر «ویروس» در حال گسترش بود. در بالتیک هم تکانه های مشابهی با آنچه پیش تر به شکل گیری همبستگی انجامیده بود وجود داشت. فعالان همبستگی با برادران کاتولیک خود در لیتوانی ارتباط برقرار کرده بودند و دیدگاههای آنها با میل پذیرفته می شد. در
سپتامبر ۱۹۸۱، فعالان همبستگی حتی با اعلامیه ای عمومی پشتیبانی خود را از اتحادیه های مستقل مستقر در بلوک شوروی اعلام کردند. آندره گویازدا، رهبر اتحادیه قطعنامه ای را به کنوانسیون اتحادیه گدانسک ارسال کرده بود که در آن نوشته شده بود: «ما کسانی از شما را که تصمیم به ورود به جاده دشوار مبارزات برای اتحادیه های آزاد و مستقل گرفته اند پشتیبانی میکنیم دولت کمونیست لهستان با صدور بیانیه ای فوراً قطعنامه را متهم کرد. هیچ چیز کاملاً دقیق نبود: «این اعلامیه جنبش همبستگی را در مقابل جهان سوسیالیست قرار می دهد. (۲)
یادداشت پایپس برای همه اعضای ارشد NSC یعنی ریگان، آلن بوش، هیگ و اینبرگر و کیسی ارسال شد. این کار اثری تحریک کننده داشت. و اینبرگر تعریف می کند: «ما بیش از هر زمان دیگری می دانستیم که جنبش همبستگی باید زنده بماند.» (۵) کرملین می خواست لهستان را مجبور به عقب نشینی کند، در حالی که دولت
ریگان شکاف موجود در بلوک شوروی را به عنوان فرصتی میدید که باید از آن بهره برداری کند.
این قمار خطرناکی بود اما هیچ یک از ابر قدرت ها نمی خواستند با پیروی بسیار تهاجمی از اهداف خود خطر یک جنگ جهانی را ایجاد کنند. در عوض این مبارزه ای مبهم بین خطوط جنگ و صلح بود.
لهستان از نظر اقتصادی ناپایدار بود و بدهی زیادی داشت. نظام جیره بندی گوشت که از ماه مارس آغاز شده بود اکنون شروع به گسترش به همه چیز از پوشک گرفته تا مواد شوینده کرده بود. این کار نتوانست غذای کافی برای جمعیت تأمین کند. نتیجه آن اعتصابات بیشتر و وخیم تر شدن بحران اقتصادی بود. از نظر مالی کشور مانند یک سبد بود. در سال ۱۹۸۱ لهستان به قرض گرفتن بین ۱۱ و ۱۲ میلیارد دلار نیاز داشت که مستلزم سه و نیم تا چهار میلیارد دلار وام های ارزی قوی جدید برای تأمین اعتبار بدهی خود بود ۷ تا ۸ میلیارد دلار دیگر هم برای پرداخت یک سوم
بدهی بود که باید تا پایان سال پرداخت میشد بدون دریافت اعتبار از بازارهای غربی، ورشو موفق به پرداخت وام خود نمی شد.
کرملین در تمام این مدت با بلاتکلیفی حوادث را تماشا می کرد. در اواخر ماه اوت، دفتر سیاسی شوروی دستورالعملی علنی برای دولت لهستان طرح کرد که برای احیای اقتصاد خود «بدون بدهکاری بیش از حد به دولت های سرمایه داری تلاش کند. مسکو از اوت ۱۹۸۰ تا اوت ۱۹۸۱ کمک های چهارونیم میلیارد دلاری به ورشو ارسال کرده بود و تحویل مواد ضروری مانند نفت، گاز و پنبه را افزایش داده بود. اگر چه بودجه خودشان هم محدود بود، اما خطر ایجاد هرج و مرج در لهستان برای کرملین بسیار بزرگتر از آن بود که بیکار بنشیند.
در واشنگتن، رئیس جمهور ریگان به کابینه دستور داد تا از هر اهرم ممکن برای حفظ جنبش همبستگی و پیشبرد اصلاحات در لهستان استفاده کند. در اوایل ژوئیه ۱۹۸۱ ، کمیته رهبری یازده بانک درباره موضع گیری مؤسسات مالی آمریکایی برای مذاکره با ۴۰۰ بانک بین المللی برای تعیین نحوه برخورد با بدهی لهستان توافق کرده بودند. موضع قاطعی اتخاذ شد. در واقع این پیشنهاد از ورشو میخواست که تقریباً فوری دو میلیارد و هفتصد میلیون دلار وام را به بانک های سراسر جهان بپردازد. بیل کیسی و دونالد ریگان با برخی از بانکداران آشنای خود تماس گرفته بودند و آنها را ترغیب کردند که از موضع تند امریکا پشتیبانی کنند. هفتم اوت در جلسات مشورتی وام های بانکی به لهستان در پاریس، نمایندگان ایالات متحد با مقامات دولتی انگلیس آلمان غربی و فرانسه دیدار کردند. این جلسه غیر رسمی بود و هیچ اطلاعیه ای از آن منتشر نشد.
اما ایالات متحد برای تقویت اصلاحات موضع سختی اتخاذ کرده بود که بر مبنای آن پیش شرط اهدای وام های بیشتر به لهستان مستلزم نوعی تغییر اقتصادی و سیاسی در آنجا بود.
دولت ریگان همچنین سعی داشت با ارائه کمکهای غذایی مستقیم به ورشو اهرم هایی را به دست آورد. ایالات متحد امیدوار بود که دولت ناامید ورشو، با
وجود نابسامانی های اقتصادی با وعده های تجاری و کمک های غربی از مسکو فاصله بگیرد تا ماه ژوئیه دولت موافقت کرد که ۷۴۰ میلیون دلار به ورشو کمک کند رابرت مک فارلین تعریف میکند ما به وضوح به تقویت اصلاحات و جنبش همبستگی امیدوار بودیم .
اما در حالی که دولت برای تقویت همبستگی و اصلاحات در لهستان تلاش می کرد بیل کیسی در خفا در تلاش برای ایجاد نوعی رابطه پنهانی با مخالفین بود. حزب کارگر آمریکا اولین تلاش وی در مسیر رسیدن به اتحادیه های لهستان بود. AFL-CIO فدراسیون کارگران امریکا کنگره سازمانها مشاوره آموزش و پشتیبانی مالی را برای جنبش همبستگی فراهم می کرد. تنها در سال ۱۹۸۰ آنها چیزی در حدود ۱۵۰ هزار دلار ارسال کرده بودند. در همین زمان آنها دستگاه های چاپ و ماشین تحریرهایی را برایشان فراهم کرده و از طریق اتحادیه های اروپای غربی، کمک فنی و تجربی به مخالفان ارائه میدادند. کیسی به شدت تحت تأثیر این عملیات قرار گرفته بود. بنابراین در اواسط سپتامبر ۱۹۸۱، او ایروینگ براون یکی از مقامات ارشد بخش بین المللی AFL-CIO را فراخواند.
براون سفت و سخت، سازش ناپذیر و کمی خشن بود وی نماینده سابق فدراسیون کارگران آمریکا در اروپا بود جایی که در انتخابات ۱۹۴۸ ایتالیا به عنوان مسیر کمک های پنهانی ایالات متحد به غیر مسلمانان خدمت کرده بود. او همچنین در اتحادیه خود با کمونیست ها جنگیده و حامی بزرگ لخ والسا بود.
کیسی با شور و حرارت گفت: «آنچه شما در لهستان انجام می دهید عالی است. ادامه دهید. این کار کمونیستها را دیوانه میکند و در حالی که دستانش به طور معمول در هوا می چرخیدند ادامه داد: «من همیشه گزارشهایی راجع به بچه های شما و اینکه آنها چطور می خواهند شما را جذب کنند دریافت می کنم.»
پس از بیست دقیقه گفتگو درباره اتفاقات کیسی به سر اصل موضوع رفت. او
وجود نابسامانی های اقتصادی با وعده های تجاری و کمک های غربی از مسکو فاصله بگیرد. تا ماه ژوئیه دولت موافقت کرد که ۷۴۰ میلیون دلار به ورشو کمک کند. رابرت مک فارلین تعریف میکند ما به وضوح به تقویت اصلاحات و جنبش همبستگی امیدوار بودیم (V)
اما در حالی که دولت برای تقویت همبستگی و اصلاحات در لهستان تلاش میکرد بیل کیسی در خفا در تلاش برای ایجاد نوعی رابطه پنهانی با مخالفین بود. حزب کارگر امریکا اولین تلاش وی در مسیر رسیدن به اتحادیه های لهستان بود. AFL.CIO فدراسیون کارگران امریکا کنگره سازمانها مشاوره آموزش و پشتیبانی مالی را برای جنبش همبستگی فراهم می کرد. تنها در سال ۱۹۸۰ آنها چیزی در حدود ۱۵۰ هزار دلار ارسال کرده بودند. در همین زمان آنها دستگاه های چاپ و ماشین تحریرهایی را برایشان فراهم کرده و از طریق اتحادیه های اروپای غربی، کمک فنی و تجربی به مخالفان ارائه میدادند. کیسی به شدت تحت تأثیر این عملیات قرار گرفته بود. بنابراین در اواسط سپتامبر ۱۹۸۱ ، او ایروینگ براون یکی از مقامات ارشد بخش بین المللی AFL.CIO را فراخواند.
براون سفت و سخت، سازش ناپذیر و کمی خشن بود وی نماینده سابق فدراسیون کارگران آمریکا در اروپا بود جایی که در انتخابات ۱۹۴۸ ایتالیا به عنوان مسیر کمک های پنهانی ایالات متحد به غیر مسلمانان خدمت کرده بود. او همچنین در اتحادیه خود با کمونیستها جنگیده و حامی بزرگ لخ والسا بود.
کیسی با شور و حرارت گفت: «آنچه شما در لهستان انجام می دهید عالی است. ادامه دهید. این کار کمونیستها را دیوانه میکند و در حالی که دستانش به طور معمول در هوا می چرخیدند ادامه داد: من همیشه گزارشهایی راجع به بچه های شما و اینکه آنها چطور میخواهند شما را جذب کنند دریافت می کنم.
پس از بیست دقیقه گفتگو درباره اتفاقات کیسی به سر اصل موضوع رفت او
می خواست با همبستگی به ویژه با رهبران ارشد که در تصمیم گیری نقش داشتند ارتباط برقرار کند. او خواستار اطلاعاتی درباره وضعیت داخلی بود. او به براون گفت که ما از خارج لهستان یا اصلاً اطلاعی نداریم یا آنچه به دست ما می رسد آشغال است. روشن است که او نام کو کلینسکی را ذکر نکرد.
براون پرسید شما چه توقعی از من دارید.
کیسی میخواست برای اطلاع از وضعیت داخلی لهستان جلساتی را با
.ترتیب دهد AFL-CIO
آنها در میدان عمل بودند و می دانستند که چه مسائلی در حال وقوع است. آنها با این مسائل زندگی میکردند براون گفت اگر بتواند کمکی بکند خوشحال خواهد شد. این رابطه هم به لحاظ دامنه و هم از لحاظ عمق رشد کرد. تا سال ۱۹۸۶، براون با کیسی یا معاون او و با جان پویند کستر کارمند شورای امنیت ملی دیدار می کرد. پویند کستر تعریف میکند من هر چند وقت یک بار با براون ملاقات می کردم تا دریابم که او چه اطلاعاتی دارد و چه اتفاقاتی رخ داده است و همچنین اطمینان پیدا کنم که آیا سیاست ایالات متحد را درک کرده است یا نه.» و می افزاید: «و در جلسات خود با رهبران کارگری در اروپا او سیاست ما را منتقل و اطلاعات را جمع آوری میکرد ما از او میخواستیم که یکی دو کار جزئی را برای ما انجام
دهد، اما هدف بیشتر فقط کسب اطلاعات بود. ۳
کیسی سپس یک سؤال مستقیم تر پرسید او به دنبال جاسوسانی در لهستان بود به ویژه کسانی که بتوانند پیوندهایی را با جنبش همبستگی برقرار کنند. آیا براون
مایل به همکاری» بود؟ رهبر کارگری حتی نیازی به تفکر نداشت. جواب منفی بود. او بلافاصله گفت نه و گفت که این نوع همکاری چنانچه آشکار شود، ممکن است یکپارچگی اتحادیه را به خطر بیندازد. این عمل اتهامی که شوروی همیشه عنوان می کرد که AFL-CIO در واقع سیا است را تأیید می کرد.
اوضاع برای کیسی نا امید کننده بود. مهره اصلی او در لهستان، سرهنگ کوکلینسکی اطلاعات مهمی درباره حکومت نظامی قریب الوقوع فرستاده بود. اما اوضاع برای
سرهنگ خیلی خطرناک بود و دشمنان به او بسیار نزدیک شده بودند. در دوم نوامبر او برای ملاقات با معاون رئیس ستاد کل الشکر ارتش لهستان برژی اسکالسکی که ناظر برنامه ریزی حکومت نظامی بود فراخوانده شد. ژنرال اسکالسکی به کو کلینسکی و دو دستیار دیگر ژنرال اسکلارسکی و سرهنگ پوچالا و سرهنگ ویت اطلاع داده بود که امریکایی ها از آخرین برنامه های ما مطلع هستند. همه چشم ها به کوکلینسکی خیره شده بودند. سرهنگ با فکر سریع و آرامش (به طور موقت موفق شده بود خود را از آن مخمصه رها کند. اما احساس می کرد که به او مشکوک هستند. بنابراین برای رابط خود در سیا علامت اضطراری فرستاد که خیلی سریع کشور را ترک کند بهترین منبع اطلاعاتی دولت در لهستان از دست رفته بود.
در یک روز گرم در اواسط ماه سپتامبر کاسپار و اینبرگر، اد میس، فرانک کارلوچی معاون پنتاگون و ریچارد آلن در کاخ سفید درباره طرح های تهیه شده با رئیس جمهور در حال مذاکره بودند میس میگوید: «ما به دلیل هوای گرم در فضای باز بودیم کاپیتان انبوهی از مدارک را با خود آورده بود.»
پنتاگون و اینبرگر با سرعتی تب آلود در حال رشد بود و بودجه آن در سال ۱۹۸۱ به میزان ۱۳ درصد افزایش یافته بود بودجه تدارکاتی حدود ۲۵ درصد در سال افزایش می یافت. رئیس جمهور در حال مبارزه برای لزوم بازسازی دفاعی بود و و اینبرگر سازمان دهی آن را بر عهده داشت.
وزیر دفاع، فهرستی از اهداف اصلی را آورد. بر سیستم های تسلیحاتی با فناوری پیشرفته تمرکز ویژه ای وجود داشت و اینبرگر خواهان سرمایه گذاری عمده روی
«فناوری های نوظهور بود سلاح هایی که از میکروچیپ ها، لیزرها و فناوری های پیشرفته استفاده می کردند و اینبرگر به گروه گفت: ما باید روی نقطه قوت خود که فناوری پیشرفته است کار کنیم شوروی ها عقب مانده اند و برخی از این سیستم های جدید زرادخانه منسوخ فعلی آنان را تهدید می کنند.
ساختاری که و اینبرگر پیش بینی کرده بود شامل نوسازی نیروهای ایالات متحد در همه جوانب بود. او میخواست برنامه موشکی تریدنت (دی (۵) و بمب افکن های (بی (۱) را بسازد و همچنین بمب افکن استیلث شناساگریز (بی (۲) را ارتقا دهد توانایی موشکی زمینی ایالات متحد را تقویت و نیروهای قدیمی را به روز رسانی کند. باید نیروی دریایی بسیار بزرگتر و همچنین توانایی هوایی بسیار بالاتری در ایالات متحد به وجود می آمد. ریگان کلیت این طرح را پذیرفت. اگر کنگره آن را تصویب می کرد، بودجه پنتاگون تنها طی چند سال ۵۰ درصد افزایش می یافت. در آن پاییز، وقتی سنا فروش هواپیماهای آواکس به عربستان سعودی را تصویب
کرد دولت خبرهای خوبی دریافت کرد. شاهزاده بندر بسیار خوشحال شد. او حتی یادداشتهای تشکر آمیزی برای رئیس جمهور و اینبرگر و کیسی ارسال کرد. خیلی زود پس از آن رئیس سیا عازم سفر مخفی دیگری به پاکستان و جمهوری خلق چین شد. پاکستان مجرای کمک به مجاهدین افغانستان و یکی دیگر از مؤلفه های اصلی راهبرد عقب راندن نیروها بود چین در برنامه افغانستان شریک و خاری در چشم مسکو بود. در ماه آوریل الکساندر هیگ آشکارا اعلام کرد که اگر کرملین به لهستان حمله کند واشنگتن سلاحهای پیشرفته ای را به چین خواهد فروخت کرملین از این فکر بر خود لرزید کیسی فکر کرد پکن میتواند مفید باشد و مشتاق امضای توافق نامه هایی برای تبادل اطلاعات بود.
پاکستان کشور فقیری در محاصره دشمنان بود و از این رو برای همکاری با ایالات متحد مشتاق بود پاکستان در جنوب هند قرار داشت که قبلاً با آنها جنگیده
بود. این کشور از غرب با ایران و طرفهای درگیر افغانستان همسایه بود و شمال که تنها منطقه جدا شده کوچکی از خاک افغانستان بود، در دست شوروی بود.
در پاکستان میزبان کیسی ژنرال اختر عبدالرحمان خان، رئیس سرویس اطلاعاتی (ISI) بود. اختر، مردی مرموز جدی خونسرد و خوددار با چهره ای مستحکم بود و چهره مؤثر مقاومت افغانستان را بر عهده داشت. او تعیین می کرد که چه سلاح هایی خریداری شود و به دست کدام یک از رهبران افغان برسد و در تلاش بود تا راهبردی کلی برای نحوه جنگ تدوین کند. هدف اصلی وی صرفاً زنده نگهداشتن مقاومت و ایجاد تعادل با قوای شوروی بود.
پس از رئیس جمهور ضیاء، ژنرال اختر نفر دوم قدرت بود و انضباط سفت سختی داشت. او در سه برهه علیه هند جنگیده بود و هنوز هم این سؤال وجود داشت که دشمن شماره یک او هند است یا اتحاد جماهیر شوروی دریادار محمد یوسف که زیر دست ژنرال اختر کار میکرد و از سال ۱۹۸۳ ریاست دفتر آی اس آی افغانستان را بر عهده داشت تعریف میکند: «تمام وجود او مصمم به شکست دادن شوروی ها بود.» (۱)
هواپیمای سیا که حامل کیسی بود در تاریکی یک شب سرد به پایگاه هوایی چکلاله در خارج از اسلام آباد رسید. مطابق برنامه سفارت امریکا مشغول برگزاری یک شام رسمی برای منحرف کردن افکار عمومی بود تا کیسی بدون جلب توجه وارد کشور شود. ژنرال اختر در یک محوطه خلوت از او استقبال کرد و به زودی کاروان موتوری به سمت خانه ای امن در نزدیکی مجتمع آمریکایی حرکت کرد. کیسی چهل و هشت ساعت بعد را صرف بررسی همه چیز درباره برنامه ارسال اسلحه به مقاومت افغانستان کرد بعد از استراحت کوتاهی پس از پرواز او با ژنرال اختر در دفتر اصلی آی اس آی در اسلام آباد ملاقات کرد. اختر جدیدترین اطلاعات جبهه شامل تلفات شوروی وضعیت مقاومت افغانستان، وضعیت انتقال
پیر سوپرر
تسلیحات و سلاح های مورد نیاز را به اطلاع کیسی رساند. کیسی همه آنها را شنید و شروع به تجزیه و تحلیل روشهایی کرد که جنگ را برای مسکو پرهزینه تر میکردند. یوسف تعریف میکند او ذهنی تیز و برخوردی جسورانه و بی رحمانه نسبت به جنگ علیه شوروی داشت. رئیس مرکز اطلاعات به دلیل طغیان های کلامی خود علیه شوروی و به خاطر نگرش خود با مضمون آنها باید بهایش را بپردازند معروف بود. آی اس آی به شیوه معمول خود خیلی زود نام مستعار تند باد” را به کیسی داد. (۱۰) (١٠)
کیسی از نحوه پیشرفت اوضاع بسیار راضی بود اما چند سؤال داشت. چه چیزی لازم است تا تلفات شوروی را افزایش دهد؟ چه نوع سلاح هایی به شما کمک می کند؟ اختر برای مقابله با مزیت هوایی شوروی موشک های زمین به هوا را پیشنهاد کرد. او همچنین تصور میکرد که برخی از قطعات توپخانه مفید باشد. کیسی با همه درخواستها موافقت کرد و هیچ سوالی نپرسید.
وقتی برخی از مأموران امریکایی در محل اعتراض کردند، رئیس مرکز اطلاعات آنها را ساکت کرد نه ژنرال میداند چه چیزی لازم دارد. آنها را برای او تهیه کنید.
کیسی و اختر به خوبی با هم کنار آمدند و در یک مأموریت مشترک با هم متحد شدند. اما آتشهایی در زیر خاکستر وجود داشت. این عملیات اساساً برای سیا متضمن پرداخت های نقدی و زحمت حمل و نقل بود امریکایی ها ده ها میلیون دلار فراهم کردند و پاکستانی ها جنگ را آغاز کردند. بیل کیسی فعال بود، اطلاعات راهبردی میخواست اما این کار ساده ای نبود. روابط اسلام آباد که پناهگاه امن مجاهدین به شمار می رفت با مسکو متشنج بود. بعید بود رئیس جمهور ضیاء اجازه دهد که آمریکا دورادور نقش عمده ای در ترسیم نقشه راهبردی جنگ ایفا کند.
پس از دو روز توقف در پاکستان هواپیمای سیاه کیسی برخاست و بر فراز قلمرو مورد مناقشه کشمیر به سمت یکن حرکت کرد. در اوایل کار دولت مقامات ارشد توافق کرده بودند که چین دشمن ایدئولوژیک ماست، اما شمشیر ژئوپولیتیکی در سینه کرملین نیز هست. پکن می توانست بسیار مفید باشد.
چینی ها، به دلیل مرز مشترک طولانی خود با شوروی، تقریباً نیم میلیون سرباز شوروی را درگیر می کردند. با توجه به وضعیت جغرافیایی، چین به عنوان شریک اطلاعاتی آمریکا نیز اهمیت فزاینده ای پیدا میکرد هنگامی که شاه در سال ۱۹۷۹ سقوط کرد، ایالات متحد دسترسی به برخی از مهم ترین و مخفی ترین تجهیزات استراق سمع خود را از دست داده بود. آنها که در نزدیکی مرزهای شمالی ایران قرار داشتند پنجره ای عالی برای رصد آزمایش موشکهای بالستیک بودند که در دشت های متروک آسیای مرکزی شوروی انجام میشدند. چند ماه پس از سقوط شاه استنسفیلد ترنر مذاکرات خود را با مقامات چینی درباره ایجاد تسهیلات مشترک در غرب چین آغاز کرده بود. این کم و بیش یک معامله انجام شده بود. فقط چند مورد و مسئله فنی حل نشده وجود داشت تصدی تأسیسات با چه کسی بود؟ آیا چین امکان دسترسی به فناوریهای موجود در این تأسیسات را به دست می آورد؟ مسائل به سرعت حل و فصل شدند موضوع بعدی کار روی پروژه افغانستان بود. چین قبلاً تجهیزات شوروی را به مجاهدین فروخته بود. کیسی درباره مشکلات تجهیزات مصری با میزبان خود صحبت کرد؛ او میخواست خرید بیشتری از پکن انجام دهد. آیا آنها موافق اند؟ آنها گفتند بله اما همچنان چند سؤال مطرح بود.
سپس کیسی به . موضوع حساس تر از جنگ افغانستان یعنی آسیای مرکزی شوروی روی آورد. سالها مسکو و پکن به طور متقابل سعی داشتند از تنشهای قومی در اطراف مرز یکدیگر استفاده کنند.
در چهارم دسامبر سال ۱۹۸۰ ، نخست وزیر قرقیزستان، سلطان ابراهیم اف، در شهر امنی در شرق فرونزی تنها در ۱۶۰ کیلومتری مرز افغانستان در خواب کشته شد. مقامات کا گ ب اعتقاد داشتند که وی توسط افراطیون مسلمان ترور شده است و به مشارکت چین هم اشاره میکردند پکن هر گونه دخالتی را تکذیب کرده بود. اما مشکلات فقط از طرف شوروی نبود در مرز چین و قرقیزستان در
استان سین کیانگ یا شین جیانگ نیز تنش وجود داشت. در اکتبر ۱۹۸۰، پس از گزارش اختلافات و ناآرامی ها یکی از اعضای دایره سیاسی [ پولیتبورو) چین به تور دو هفته ای در استانی دور افتاده اعزام شد. در روز ۱۶ اکتبر، وانگ ژن به دلیل اینکه «نزارهای جدید در آن سوی مرز در حال کشیدن «شاخک های خود در چین بودند، خواستار افزایش امنیت شد ژان در حالی که در سین کیانگ بود می توانست به برنامه های رادیویی تبلیغاتی فرونزی که مشغول انتقاد از پکن و تشویق مقاومت در برابر حکومت چین بودند گوش دهد.
بدون شک چینی ها نیز همین کار را انجام می دادند. در حقیقت، آنها اخیراً دسترسی به رادیوی اورومچی را که در آسیای مرکزی شوروی قرار داشت به طرز چشمگیری گسترش داده بودند. (۱۱) بنابراین کیسی جزوات خود را که مجاهدین افغان در حال ارسال غیر قانونی آنها به تاجیکستان و ازبکستان شوروی بودند به میزبانان خود نشان داد. در آن زمان این پروژه افغانها بود، اما کیسی در این فکر این بود که از آن حمایت کند و با تبلیغات در آنجا اختلاف ایجاد کند. این امر حساسی بود زیرا ممکن بود چینی ها فکر تحریک قومی را دوست نداشته باشند. از این گذشته، ممکن بود آنها در گیر سوء تفاهم شوند. اسلام هم مانند کمونیسم هیچ مرزی نداشت. هیچ تضمینی وجود نداشت که این پیام به بومرنگ تبدیل نشده و باعث ایجاد مشکلاتی در چین نشود. در کمال خوشوقتی کیسی، سرویس اطلاعات چین این فکر را پسندید و پیشنهاد کرد که در این امر مشارکت داشته باشد. رئیس اطلاعات چین گفت: آنها در جنوب نفوذ پذیر هستند. کیسی خودش نمی توانست موضوع را به زبان بهتری بیان کند کاتولیک ایرلندی تبار نیویورکی و دهقان کمونیست استان هونان هر دو به یک چیز فکر می کردند.
هنگام پرواز برگشت کیسی صدها گزارش اطلاعات مالی دریافت کرد. هرب مایر دستیار ویژه او که وظیفه اش ارزیابی نقاط آسیب پذیر اقتصاد شوروی بود
مشغول غلت زدن در انبوهی از اطلاعات جالب بود. شوروی در کل سال ۱۹۸۱ در یک بازار بسیار پررونق مشغول فروش طلا بود. در سال ۱۹۸۰ آنها ۹۰ تن طلا فروخته بودند که مقدار معمول آنها بود اما در اوایل نوامبر سال ۱۹۸۱، آنها ۲۴۰ تن را نقد کرده بودند و حجم آن در حال افزایش بود. مایر تعریف می کند. این برای هر دوی ما نشانه ای بود که آنها دچار مشکلات بزرگی شده اند. (۱۲)
فصل ششم
در شب ۹ دسامبر ۱۹۸۱ هواپیمای سنگین مجهز شوروی که با هواپیماهای جنگنده مشایعت میشد در یک پایگاه هوایی مخفی نظامی در نزدیکی ورشو فرود آمد.
در هواپیما مارشال ویکتور گورمویچ کولیکوف، فرمانده نیروهای پیمان ورشو نشسته بود. او با مأموران کاملاً مسلح سرویس امنیتی شوروی ملاقات کرد که او را در ماشین سیاهی همراهی کردند و با سرعت زیاد به سوی پایگاه نظامی شوروی در خارج از ورشو راندند. کولیکوف تمام سال ۱۹۸۱ را در سفر علیه براندازی غربی» در لهستان گذرانده بود و جنبش همبستگی را «تهدیدی برای پیمان ورشو تلقی می کرد.
از سال ۱۹۴۵ لهستان مهمترین عضو غیر شوروی پیمان ورشو بود. چه به لحاظ قدرت نظامی و چه از نظر اقتصادی آنها بزرگترین عضو غیر شوروی در پیمان بودند. آنجا محور اصلی ژئوپولیتیک سیستم استیلای مسکو در اروپای شرقی بود. اما به نظر می رسید کنترل لهستان دیگر امکان پذیر نیست. در خیابان ها اعتراضات
آشکار دیده می شد. آنها خواستار برگزاری انتخابات آزاد و اتحادیه های مستقل در سایر کشورهای عضو شوروی بودند کولیکوف به آنجا آمده بود تا در دیگ بخار را بسته نگه دارد. او برای نظارت بر اعلام حکومت نظامی به آن کشور آمده بود.
نیروهای امنیتی ماهها برای عملیاتی به نام اور ولی عملیات بهاری تمرین کرده بودند. کولیکوف به شدت سرگرم برنامه خود بود.
سه روز پس از رسیدن او عملیات آغاز شد. در نیمه شب نیروهای امنیتی لهستان با حمایت واحدهای نظامی که به عنوان عمال شوروی فعالیت می کردند در واقع کشور خود را مورد حمله قرار دادند تانکها به خیابانهای ورشو سرازیر شدند و در سراسر کشور راه ها با موانع بسته شدند. همزمان سه میلیون ۴۰۰ هزار تلفن خصوصی از کار افتاد. در یک شب پنج هزار فعال را جمع کردند. مرزهای لهستان با کشورهای همسایه بسته شد. دستگاه امنیت داخلی لهستان نیروی ۲۵۰ هزار نفری از جمله یگانهای پلیس موتوری و نیروهای شبه نظامی را به فرماندهی سرپرست ضد اطلاعات وزارت امور داخله بسیج کرد. مقاومت بدون درگیری سقوط کرد یا حداقل مقامات این طور فکر میکردند. در ساعت ۶ صبح، ژنرال پاروز لسکی به ایستگاه رادیو و تلویزیون رفت تا اعلام کند که «وضعیت جنگی» اعلام شده است. و حکومت اکنون با شورای نظامی تازه تأسیس نجات ملی اداره می شود.
در آن سوی دنیا ریگان با وجود اطلاعات سرهنگ کو کلینسکی، کاملاً غافلگیر شد. ماهواره های جاسوسی آمریکا که بر فراز لهستان بودند، در روزها و ساعاتی قبل از آن شب سرنوشت ساز ۱۲ دسامبر جنبش نیروها را تشخیص ندادند. ابرهای سنگین جلوی دید آنها را گرفته بودند آنچه تعجب آور بود، حمله نظامی نبود
بلکه این موضوع بود که کار خیلی سریع و با قدرت به نتیجه رسیده بود.
در کاخ سفید کارمندان هنگام ورود اولین گزارشها بی حس شده بودند.
با این حال بی نظمی به سرعت جای خود را به خشم داد. رئیس جمهور در کالیفرنیا بود، اما واکنش او از آن سوی خط تلفن آشکار بود. ریچارد پایپس، مدیر امور شوروی و اروپای شرقی در شورای امنیت ملی تعریف میکند: «رئیس جمهور کاملاً کبود شده بود. او گفت باید کاری انجام داد. ما باید به آنها حمله کنیم و همبستگی را نجات دهیم ” رئیس جمهور مشتاقانه آماده رفتن بود. (۲)
اعلام حکومت نظامی در لهستان نقطه عطفی برای دولت بود. این اتفاق پشتیبانی از راهبرد تهاجمی برای عقب راندن قدرت شوروی را تقویت کرد. ظرف چند ماه دستورالعملهای مخفیانه ای به امضا رسید که سیاست ایالات متحد برای تضعیف قدرت شوروی را نشان میدادند و خواستار آغاز جنگ فراگیر اقتصادی و به دنبال آن فرصتهایی برای ابراز مخالفت در اروپای شرقی بودند.
اندکی پس از اعلام حکومت نظامی رئیس جمهور با نزدیک ترین مشاوران خود درباره وضعیت لهستان و گزینه های ایالات متحد گفتگو کرد پایپس تعریف می کند تعداد زیادی از اعضای شورای امنیت ملی حضور نداشتند. به نظر می رسید که خبرهای جلسات شورای امنیت ملی درز کرده باشند. رئیس جمهور مایل نبود هیچ خطری را بپذیرد.»
(۴) تنها معاون رئیس جمهور بوش، ویلیام کلارک، کارمندان عالی رتبه هیگ و و اینبرگر، اد میس، ریچارد پایپس و ویلیام کیسی در جلسه حضور داشتند )
یک توافق عمومی وجود داشت که امریکا باید پیام محکمی را برای ورشو و مسکو ارسال کند. از تحریم های اقتصادی جهانی به عنوان روشی برای نشان دادن خشم آمریکا پشتیبانی شد. اما پس از آن پایپس نقاط قوت را مطرح کرد: نظرتان درباره اقدام پیشگیرانه یعنی اختصاص بودجه پنهانی به جنبش همبستگی برای
اطمینان از اینکه نخستین سازمان ضد کمونیست در سرزمین بلوک شوروی از این زمستان سخت سیاسی جان سالم به در ببرد چیست؟ شبح چنین عمل خطرناکی اتاق را فرا گرفت. بعد از چند لحظه هیگ با صدای انفجاری خود سکوت را شکست و گفت: «این دیوانگی است جواب نمی دهد. شوروی ها هرگز این موضوع را تحمل نمی کنند. همبستگی از دست میرود بوش موافقت کرد و نگرانی هایی را درباره التهاب مسکو ابراز کرد و مخالفتش را با هر گونه عملیاتی اعلام کرد.
پایپس تنها کارمند شورای امنیت ملی در این نشست که خودش یک قطب بود سعی داشت عصبانیت خود را مهار کند و پاسخ داد: «آنچه شوروی ها را نگران می کند، بقای همبستگی است. آنها از عفونت هراس دارند و می ترسند که به بقیه . بلوک اتحاد جماهیر شوروی حتی لیتوانی و خود روسیه گسترش پیدا کند. آقای وزیر شما لهستانی ها را نمی شناسید همبستگی زنده خواهد ماند. و اینبرگر، کیسی و بیل کلارک مشتاقانه از این عملیات ابراز حمایت کردند. اما رئیس جمهور به قول پایپس نیازمند هیچ گونه تشویقی نبود (۵) او بلافاصله از کیسی خواست نقشه عملیاتی پنهانی را تهیه کند. کلارک تعریف میکند او نه تنها می خواست لهستان را آزاد کند بلکه مایل بود اسطوره شکست ناپذیری شوروی را نیز در هم بشکند.
بودجه محرمانه بود. در پایان این عملیات خارج از الزامات سنتی دولتی، تأمین و اجرا شد. پایپس تعریف میکند هیچ اقدام رسمی صورت نگرفت. این به خاطر ترس از درز کردن اخبار بود. این عملیاتی بسیار پنهانی بود که خارج از دفاتر دولتی انجام شد. (M
پس از این جلسه، کیسی دوباره به سمت لانگلی حرکت کرد. هنگامی که ماشین او با سرعت در حال عبور از جاده پارک جورج واشنگتن بود، با چند دستیار قابل اعتماد تماس گرفت. وقتی برای از دست دادن وجود نداشت. کیسی با نیم دو جین جاسوس همکاری کرد و طرحی را برای گرفتن بودجه برای همبستگی و برقراری ارتباطات فراهم آورد. آنها کار را از ابتدا شروع کردند. همبستگی به چه چیز نیاز داشت؟ چگونه باید پشتیبانی خارجی را به داخل فرستاد یکی از مقامات عملیاتی که
روی این پروژه کار کرده است تعریف می کند. همبستگی یک سازمان مردم گرا با میلیون ها عضو و هوادار بود اما آنها هیچ گونه آمادگی برای حکومت نظامی نداشتند. آن ها هیچ گونه قابلیت فرماندهی کنترل با ارتباطی نداشتند و بسیاری از مأمورین دشمن در آنان رخنه کرده بودند. به جز حمایت مردم لهستان، آن ها منابع بسیار کمی برای استفاده داشتند. به نظر کیسی چنین می رسید که کل تجربیات او در جنگ دوم جهانی دوباره تکرار میشود. فقط بازیکنان و اسامی تغییر کرده بودند.
در این شرایط کیسی به سوی تلفن امن رفت و با ژنرال حوفی مدیر اطلاعات اسرائیل تماس گرفت. یکی از مقامات تعریف میکند: «کیسی فرمان شورش را برای او خواند موساد قول دسترسی شاهراه به لهستان را بیش از شش ماه پیش داده بود ولی آژانس هیچ چیز دریافت نکرده بود. پس از انجام مجموعه ای از تحقیقات کیسی خواستار دسترسی فوری شد. او فریاد زد: من اهمیتی نمی دهم که حکومت نظامی مسائل را پیچیده کرده است. او عکسهای ماهواره ای و سایر اطلاعاتی را که علناً در اختیار آنها گذاشته بود به حوفی یادآوری کرد.
با قطع تلفن او با پایگاه رم تماس گرفت. رئیس ایستگاه باید بیدار می شد. کیسی درخواست کرد که یک نفر او را به کاردینال کازار ولی وصل کند. با توجه به حکومت نظامی، شاید تغییر نگرشی در واتیکان ایجاد شده باشد. کازار ولی تماس را در خانه دریافت کرد کیسی پاسخ راضی کننده ای دریافت کرد آنها تمایل به همکاری داشتند. اقدام به ترور پاپ و اعلام حکومت نظامی به شدت او را تحت تأثیر قرار داده بود وزیر امور خارجه با جلسه موافقت کرد.
در اواخر ژانویه ۱۹۸۲ ، اوضاع در حال سرو سامان گرفتن بود. ژنرال حوفی تماس گرفته بود و سیا فورا به شاهراه جاسوسی وصل شده بود. قرار بود در تلاش واتیکان برای همکاری با نمایندگان سیا کاردینال کازار ولی با آنان ملاقات کند. کلیسا از همان ابتدا تاکید کرد که هرگز نقش پنهانی با آژانس را بازی نخواهد کرد و همچنین پوششی برای عملیات سیا نخواهد بود. اما آنان در ارائه اطلاعات و تماس با داخل لهستان بسیار مهم بودند. جان پویند کستر، مشاور ارشد نظامی در مشاوره
امنیت ملی و یکی از معدود کارکنان شورای امنیت ملی که در جریان عملیات قرار داشت، تعریف می کند از نظر جمع آوری اطلاعات درباره آنچه اتفاق افتاده بود و از دیدگاه ارتباط با همبستگی و دیگر حامیان اهداف غربی ها در لهستان، وانیکان به وضوح بسیار کمک کننده بود او میگوید: «کلیسا در عملیات سیا شریک نبود.
فقط واقعیت این بود که ما در لهستان اهداف متقابلی داشتیم و زمانی که می توانستیم از این امتیاز هم برای جمع آوری و هم برای اشاعه اطلاعات استفاده می کردیم.» (۱۰)
در حالی که کیسی برنامه عملیات پنهانی خود را سروسامان میداد کاسپار و اینبرگر گروهی از کارشناسان اقتصادی در پنتاگون را جمع کرده بود که تحت نظارت شرکت رند بودند. این نوعی مشاوره طولانی طبقه بندی شده برای تدوین راهی بود که عملاً قتل اقتصادی لهستان به شمار می رفت. آنها هم اکنون نیز در حال احتضار بودند. فرد آیکل، معاون وزیر دفاع اقتصاددانان هنری روون و چارلز ولف عوامل قدیمی زند و تعدادی از افراد خارجی معتمد از جمله راجر را بینسون، معاون وقت رئیس جمهور در چیس منهتن را فراخواند لهستان هم اکنون نیز از بازپرداخت وام بانک های غربی ناتوان بود. بنابراین اجلاس تمام روز بر مزایا و هزینه های سوق دادن کشور به سوی عدم پرداخت تمرکز کرد برای این کار باید کارهایی جدی صورت می گرفت تا به طور بالقوه کل بلوک شوروی را به سوی بحران مالی سوق دهد. به گفته را بینسون، «پنتاگون قصد انجام این کار را داشت.»
اما بانکدار نیویورکی به شدت مخالف چنین اقدامی بود: «حتی شانس بهتری وجود دارد که لهستان را در شرایط قصور در پرداخت وام قرار دهیم و با این کار در واقع ممکن است فشار روی ورشو برای خرج ارزهای قوی از بین برود. رابینسون اظهار داشت این کار همچنین ممکن است به نفع شوروی تمام شود، به ویژه اگر در بازارهای مالی به عنوان اقدامی سیاسی از سوی واشنگتن قلمداد شود. همچنین این احتمال وجود داشت که ورشکستگی ناگهانی لهستان واکنشی زنجیره ای در
سراسر جهان را به دنبال داشته باشد به نحو کنایه آمیزی، بستن دفتر بدهی ۲۸ میلیارد دلاری لهستان ممکن بود سایر ملل متعدد بدهکار را ترغیب کند که مشکل خود را به همین روش حل کنند را بینسون افزود: بازی کردن سناریوی سیاسی محور با چشم انداز بازپرداخت فوری بدهی دولتی به زودی به سراسر جهان گسترش خواهد یافت و از آمریکای لاتین شروع خواهد شد. برای آن دسته از ما که در سال ۱۹۸۱ مجدداً سیاهه بدهی لهستان را تنظیم کردیم، کاملاً واضح بود که این طیعه یک بحران بدهی بین المللی خواهد بود.
را بینسون همچنین اظهار داشت که این سقوط می تواند درد و رنج مردم تحت فشار و مظلوم لهستان را بیشتر کند و فشار ناچیزی بر کرملین خواهد آورد. اکنون در روزهای پایانی و خلاص شدن از هرگونه درگیری احتمالی با مسئولیت های بانکی رابینسون برنامه شکار خود را افشا کرد. او خطاب به مقامات پنتاگون گفت: «اگر واقعاً می خواهید به مسکو صدمه بزنید بیایید نشانگر هدف را چند درجه حرکت دهید و مستقیماً فشارهای مالی را روی خود شوروی نشانه بگیرید. هر چه باشد شوروی عامل تسریع کننده و حامی حکومت نظامی در لهستان است. بیایید به جای آن رشته اول احداث خط لوله را به تأخیر بیندازیم و رشته دوم را متوقف کنیم. بیایید یارانه های اعتبارهای رسمی و نظامی و انتقال فناوری پیشرفته مربوط به ارتش برای مسکو را متوقف کنیم (۱۱)
و اینبرگر که ماه ها برای اتخاذ موضع سخت تر ایالات متحد در قبال خط لوله اورنگوی اصرار می کرد، قبل از آنکه رئیس اجرایی عصبانی روی اقدام کلید کند، پرونده خود را آماده کرده بود. با تشویق شورای امنیت، رئیس جمهور تقریباً بلافاصله برنامه او را پذیرفت سه هفته قبل از حکومت نظامی دفتر ارزیابی فناوری به شدت از درخواستهای مکرر و اینبرگر برای تحریم غربی تجهیزات گاز و نفت شوروی انتقاد کرده و اعلام کرده بود که این به معنای جنگ اقتصادی است.» اما با اعلام حکومت نظامی در لهستان اوضاع به شدت به سوی چنین جنگی چرخید. در تاریخ ۲۹ دسامبر، رئیس جمهور ریگان برای اعلام ،تحریم، پشت میز خطابه رفت. مشارکت
آمریکایی ها در پروژه خط لوله ممنوع بود. این طرح حدود شصت شرکت آمریکایی را تحت تأثیر قرار می داد اما برنامه های ژاپن و شوروی برای توسعه میدانهای نفت و گاز در جزیره ساخالین را نیز متوقف میکرد این توافق بسیار شبیه به قرارداد خط لوله بود ژاپن در ازای تأمین گاز و نفت تأمین مالی پروژه را بر عهده گرفته بود. اما برای انجام معامله و عملی کردن کل پروژه به فناوری های پیچیده حفاری نفتی آن سوی آب در جنرال الکتریک صنایع در سر اشلومبرژه و ولکو نیاز داشت.
قرارداد هفت ساله جزیره ساخالین در مرحله ای بحرانی قرار داشت. ثابت شده بود که ذخایر این منطقه میتواند یازده میلیارد بشکه نفت و دو و نیم میلیارد فوت مکعب گاز را تأمین کند شرکت توسعه نفتی ساخالین مستقر در توکیو که به طور مشترک متعلق به شرکت ملی نفت ژاپن و چند شرکت خصوصی بود، قصد داشت حفاری را در بهار هنگامی که یخها ذوب میشدند آغاز کند. هر گونه تأخیر باعث می شد که شرکت مجبور شود تا سال ۱۹۸۳ منتظر بماند و شاید هم پروژه را به طور کامل پایان دهد. تحریم قصد ژاپن برای تسریع توسعه و جایگزینی نفت خاورمیانه را نقش بر آب کرد. از طرفی کرملین هم روی چند میلیارد دلار درآمد سالانه این پروژه حساب کرده بود.
در حالی که ارسال فناوریهای مهم به مسکو قطع شده بود، شورای امنیت ملی در حال انجام تلاشهایی بود تا بانکها را از وام دادن به شوروی دلسرد کند. رابینسون که در محافل بین المللی بانکی مشهور بود در این زمینه راهنمایی هایی ارائه کرد. آیکل و واینبرگر میخواستند یک روش تهاجمی را در پیش بگیرند و به طور علنی جامعه مالی را مجبور به توقف پرداخت وام کنند. رابینسون اشاره کرد که مداخله سیاسی یا صدور حکم در محافل بانکی چندان مقبول نخواهد افتاد. او طرفدار حرکتی ملایم تر از جمله جلسات انتخابی خصوصی با بانکداران برای دلسرد کردن آنان از اهدای وام های جدید و بی پشتوانه بود. رویکرد او نتیجه بخش بود.
هدف این بود که اعتماد بانکداران به قدرت مالی شوروی متزلزل شود. وام و اعتبارات بانکی غربی به بلوک شوروی بر اساس نظریه به اصطلاح چتر به سرعت در حال رشد بود. در طول دهه ۱۹۷۰، بانکداران مشتاقانه به اروپای شرقی وام داده بودند، با این تصور که اگر هر یک از کشورهای وابسته شوروی نتواند قروض خود را به موقع پرداخت کند به عنوان آخرین راه حل مسکو مداخله کرده و پرداخت می کند. این نظریه به این فرض وابسته بود که کرملین وثیقه بالایی را در رتبه بندی اعتباری خوب خود دارد و برای رفع چنین بحرانهایی ذخایر مالی کافی در اختیار دارد. با این حال، نظریه چتر هرگز آزموده نشده بود. رابینسون تعریف می کند: بانکداران به ارزش اعتباری و بازپرداخت مالی مسکو ایمان زیادی داشتند. به نظر می رسید که آنها حدود ۲۵ تا ۳۰ میلیارد دلار ذخایر طلا دارند که می توان از آنها برای اطمینان از بازپرداخت استفاده کرد. مشکل این بود که هیچ کس تاکنون این ذخایر را بازرسی نکرده یا طلایی را به عنوان وثیقه نگرفته بود. این افسانه بود. (۱)
تحت هدایت بیل کلارک مشاور جدید امنیت ملی، تصمیم گرفته شد که دولت از اعطای وام جدید غربی به شوروی جلوگیری کند. درخواست های سیاسی یا بشر دوستانه کافی نخواهد بود بانکداران وظیفه داشتند به سهامداران خود وفادار باشند. کارشان پول در آوردن بود و برخی از بانکداران حکومت نظامی را راهی برای آسان تر کردن کار خود می دانستند. کمی پس از اعلام حکومت نظامی یک بانکدار به نیویورک تایمز گفت: «اکثر بانکداران فکر می کنند که دولت های استبدادی خوب هستند زیرا انضباط را تحمیل میکنند هر وقت کودتایی در آمریکای لاتین اتفاق می افتد، بسیار خوشحال میشویم و برای اعطای اعتبار در می زنیم. چه کسی می داند کدام نظام سیاسی کار میکند؟ تنها آزمون مورد نظر ما این است: آیا آنها می توانند صورتحساب های خود را بپردازند؟ (۱۳)
با استفاده از توصیه های رابینسون دولت سعی کرد نظریه چنر را آزمایش کند.
کیسی می خواست بانکداران غربی را از دادن اعتبارات کوتاه مدت به ورشو که به آن ها اجازه می داد وام هایش را به موقع بپردازند، منصرف کند. او احساس می کرد که اگر این وام ها به حالت تعلیق در آیند ممکن است مسکو مجبور به دخالت شود. اگر شکست . بخورد، بانکداران از اعطای وام بیشتر به کشورهای بدهکار اروپای شرقی و احتمالاً خود شوروی دلسرد خواهند شد. این دستکاری ماهرانه بازار اعتبار در جهت اهداف امنیت ملی بود و مسئله این بود که ردپایی از دولت ایالات متحد در آن نبود.
در اوایل ماه فوریه بیل کیسی و دان ریگان وزیر خزانه داری مشغول تلفن زدن به دوستانشان در محافل بانکی بودند راجر را بینسون که هنوز دست راست رئیس جمهور برای این شکار بود تعریف میکند در جلسات برنامه ریزی مجدد لهستان برای دلسرد کردن بازپرداختهای جدید و بدون پشتوانه راهنمایی های دقیقی انجام گرفت. حرکت به سمت معاملات کوتاه مدت امن از طریق حساب های وثیقه باعث می شد که بانکداران مدیریت بازپرداخت بهتری انجام دهند. این اصلاح رویکرد هم برای ورشو و هم برای مسکو باعث کاهش انعطاف پذیری می شد.» (۱۴)
تلاش برای ایجاد تردید در بازارهای مالی نسبت به بلوک شوروی در تمام طول سال ادامه داشت. در تاریخ ۲۶ آوریل لیونل اولمر، معاون وزیر تجارت در تجارت بین الملل به گروهی از بانکداران بین المللی گفت که پرداخت وام به اتحاد جماهیر شوروی بسیار پرخطر است. در شصت و یکمین نشست سالانه انجمن بانکداران تجارت خارجی اولمر اظهار داشت که «بحران رو به رشد در شوروی می تواند خطراتی نظیر آنچه در لهستان می بینیم را در چند سال آینده برای طلبکاران به همراه آورد. (۱۵)
این اقدامات و بحران مالی در سرتاسر اروپای شرقی تأثیر ناخوشایندی بر وام های
پرداختی به بقیه بلوک شوروی داشت. در بهار سال ۱۹۸۲، مجارستان شاهد نسخ اعتبارات کوتاه مدت به مبلغ یک میلیارد صد میلیون دلار بود. اوضاع رومانی بدتر بود. آنها فسخی یک و نیم میلیارد دلاری را تجربه کردند. حتی آلمان شرقی کاهش اعتبار سختی را تجربه کرد و ۲۰۰ میلیون دلار از دارایی های نقدی خود را از دست داد. چند کشور برای اولین بار در بازپرداخت وام دچار مشکل شدند.
کیسی و واینبرگر میخواستند مسکو را مجبور کنند که یا پا پیش بگذارد و شکاف را پر کند یا این خطر را بپذیرد که شاهد از بین رفتن اعتبار هم پیمانان خود باشد. مسکو مسیر دوم را انتخاب کرد. ولادیمیر کوئینوف، افسر وقت در بانک مرکزی مسکو تعریف میکند آنها در لهستان ما را در منگنه گذاشته بودند. هیچ مدرکی وجود نداشت که توطئه ای در کار است. (۱) اکنون، رابینسون واشنگتن را بسیار تحت تأثیر قرار داده بود. در اوایل ماه مارس، مشاور جدید امنیت ملی از او خواست به کارمندان ارشد او بپیوندد. او به زودی مدیر ارشد امور اقتصاد بین الملل در شورای امنیت ملی و دبیر اجرایی هیئت بین سازمانی در سطح کابینه شد که وظیفه مدیریت سیاستهای اقتصادی بین المللی را بر عهده داشت. در این زمان یک کارشناس انرژی به نام بیل مارتین نیز به کارمندان اضافه شد که بعداً در دستیابی به توافق اروپا برای محدود کردن تحویل گاز شوروی به قاره نقشی کلیدی ایفا کرد. معلوم شد که این گروه اقتصادی شورای امنیت ملی بسیار نیرومند بودند.
در ابتدا نورم بیلی، مدیر برنامه ریزی کارمندان، در حین انجام جلسات بین سازمانها و جلسات با متحدان ایالات متحد توصیه کرد که مارتین نقش پلیس خوب و رابینسون نقش پلیس بده را بازی کند.
در اواسط ماه فوریه بیل کیسی آخرین پیشنهادهای خود را برای تأمین بودجه مخفی همبستگی مطرح کرد. این طرح دارای چهار عنصر اصلی بود:
ه فراهم کردن بودجه حیاتی برای حفظ جنبش همبستگی که ممکن بود به صورت پول نقد دلار امریکا و زلوتی لهستان باشد.
ه تأمین تجهیزات ارتباطی پیشرفته برای سازمان دهی یک شبکه مؤثر C31 | فرماندهی کنترل، ارتباط و اطلاعات برای فعالیتهای زیرزمینی همبستگی این امر باعث می شد که جنبش حتی در شرایط حکومت نظامی نیز قادر به برقراری ارتباط باشد.
ه آموزش نحوه استفاده از تجهیزات ارتباطی پیشرفته فراهم شده به چند تن از افراد منتخب در جنبش
ه استفاده از عوامل سیا به عنوان چشم و گوش جنبش همبستگی و تبادل اطلاعات حیاتی در هنگام نیاز.
سپس کیسی سه مؤسسه را شناسایی کرد که قصد داشت از آنها به عنوان ابزاری برای سرمایه گذاری استفاده کند. AFLCIO از سال ۱۹۸۰ به حمایت از همبستگی کمک کرده بود. او فکر میکرد که کسب اطلاع از اتحادیه ممکن است «بسیار مثمر ثمر باشد. فعالان همبستگی که در غرب به دام افتاده بودند نیز ممکن بود بتوانند سکوی پرتابی فراهم کنند. SDECE اسناد خارجی و خدمات ضد جاسوسی) فرانسه برخی از فعالان لهستان را که میخواستند از کشور خارج شوند قاچاق می کرد. کیسی امیدوار بود از برخی از آنها برای کسب اطلاعات و انجام عملیات استفاده کند. سرانجام هنگامی که تماس با همبستگی برقرار شد، کیسی می خواست اطلاعات را از طریق کلمات رمزگذاری شده ای که در برنامه های رادیویی صدای امریکا استفاده می شد، انتقال دهد.
کیسی در اواخر ماه فوریه به طور خصوصی با رئیس جمهور و بیل کلارک برای گفتگو درباره برنامه خود ملاقات کرد ریگان فکر می کرد که این کار خطرناک است اما ارزش اش را دارد به نظر میرسید او از ایده حمایت از کارگران برای
تضعیف دولت کارگری سر ذوق آمده است. او برنامه را امضا کرد اما حکم اقدام مخفیانه را صادر نکرد. این کار بسیار خطرناکی بود.
رئیس جمهور از کیسی خواست که موضوع را به دکتر گلن کمبل، رئیس هیئت مشاوره اطلاعات خارجی اطلاع دهد. کیسی این کار را کرد، اما کمبل جزئیات زیادی را دریافت نکرد کمبل تعریف میکند او این موضوع را خیلی کلی برای من بیان کرد و سپس مثل همیشه شروع به من من کرد. او هرگز درباره کلیات من من نمی کرد، معمولاً فقط درباره جزئیات این طور بود. من فکر کردم ایده خوبی است و گفتم: خوب است بیل این کار را انجام بده به این ترتیب، در زمان اوج، هشت میلیون دلار در سال به خزانه های همبستگی سرازیر می شد. (۱۷)
برای انجام این عملیات و حفظ فوق سری بودن آن، کیسی شبکه پیچیده ای از مؤسسات مالی بین المللی ایجاد کرد. برای جلوگیری از شناسایی دائماً پول در حال جابجایی بود. کشف کانال توسط مقامات لهستانی و یافتن منبع از طریق پیگیری آن می توانست پایان کار همبستگی باشد و همچنین ممکن بود یک بحران بین المللی را دامن بزند.
مشکل ورود ارز به کشور بود زلوتی قابل تبدیل نبود. کلیسا می توانست مبالغ هنگفتی را به لهستان وارد کند اما به نظر می رسید که مایل به درگیر شدن در این عملیات محرمانه نیست. در پایان کیسی به زنجیره ای از منابع در سراسر اروپا متوسل شد. چند شرکت اروپایی ناخواسته وجوهی را از طریق حسابهای باز شده برای پروژه های قانونی به لهستان منتقل میکردند انتقال الکترونیک ارجحیت داشت زیرا با این وسیله وجوه به صورت خودکار به زاوتی تبدیل می شدند. ضمن قدردانی از مشاغل موجود یک شرکت موافقت کرد که حساب جداگانه ای برای آژانس ترتیب دهد. در اواخر ماه مارس تا اوایل آوریل کانال مالی برای جنبش همبستگی برقرار شد.
در مورد تصمیم حمایت مخفیانه از همبستگی، رئیس جمهور به شورای امنیت ملی دستور داد که برای تشریح اهداف و مقاصد امریکا در اروپای شرقی سندی تهیه
کند. بیل کلارک احساس کرد که مهم است که اهداف ایالات متحد به صراحت با خواسته های رئیس جمهور مطابقت داده شود سندی که ریچارد پایپس نوشت و کلارک آن را ویرایش کرد چند هفته بعد صادر شد. متن سند افراطی بود: هدف صریح سیاست ایالات متحد خنثی کردن تلاشهای اتحاد جماهیر شوروی برای حفظ قدرتشان در اروپای شرقی بود. ادوین میس بعدها در شورای امنیت ملی گفت: «در حقیقت ما معتقد بودیم که توافق نامه بالتا بی اعتبار است. (۱۸) این سند به امضای رئیس جمهور رسید و به بخشنامه تصمیم گیری امنیت ملی (NSDD) تبدیل شد، دستور رسمی که راهنمای مشاوران و دبیران ارشد در زمینه سیاسی بود.
کلارک میگوید: ۳۲ NSDD تحریک آمیز بود و با گذشته تفاوت داشت. در این سند رونالد ریگان روشن میکرد که ایالات متحد وضع موجود استیلای شوروی بر اروپای شرقی را تحمل نخواهد کرد.
ما تلاش می کردیم یک راهبرد چند جانبه برای تضعیف نفوذ شوروی و تقویت نیروهای بومی برای آزادی منطقه تدوین کنیم لهستان در مقایسه با سایر کشورها مانند بلغارستان، رومانی و چکسلواکی یک ویژگی منحصر به فرد داشت. این به آن معنا نبود که ما آشکار یا پنهان فعالیتها در این کشورها را برای تضعیف چنگال مسکو دنبال نمی کردیم. (۱)
دستور العمل امنیت ملی ۳۲ تعدادی از اهداف اصلی را تشریح می کرد:
ه حمایت مخفیانه از جنبشهای زیر زمینی در منطقه که سعی در برکناری حکومت کمونیستی دارند.
ه تشدید جنگ روانی به کار گرفته شده در منطقه، مخصوصاً پخش رادیویی مانند صدای امریکا و رادیو اروپای آزاد
ه دنبال کردن فعالیتهای دیپلماسی و تجاری برای تضعیف اتکای رژیم ها به مسکو تحریم ایالات متحده درباره فناوری خط لوله گاز طبیعی برای اروپا اعلام جنگ اقتصادی با شوروی تلقی میشد واشنگتن بیانیه ای با موارد بی شمار درباره نارضایتی اخلاقی نسبت به آنچه در لهستان اتفاق افتاده بود صادر کرد. اما اروپا
سکوت اختیار کرده بود. هلموت اشمیت صدر اعظم آلمان غربی، حتی تا آنجا پیش رفت که گفت با توجه به آشفتگی در لهستان برقراری حکومت نظامی ضروری است. صرف نظر از اتفاقات لهستان در اروپای غربی تمایل بیش از حدی به ادامه تجارت با کرملین وجود داشت.
واقعیت های اقتصادی باعث شده بود تا رهبران اروپایی برای صادرات حریص باشند. بیکاری در انگلیس ۱۴ درصد در فرانسه ۹ درصد و در آلمان غربی تقریباً ۸ درصد بود که بالاترین سطح از سال ۱۹۵۴ بود. این خط لوله ده ها هزار شغل در سراسر اروپا ایجاد میکرد در اواسط ژانویه دو جلسه بین متحدان غربی برای بحث درباره تحریم ها برگزار شد یکی با کمیته هماهنگی کنترل صادرات (کوکام)، و دیگری در کنگره آتلانتیک شمالی با اصرار رئیس جمهور، موضع ایالات متحد این بود که اروپاییان را به شدت تحت فشار قرار دهند تا از راهبرد آمریکا در قطع فناوری نفت و گاز به مسکو پیروی کنند. چند روز قبل از نشست کمیته هماهنگی کنترل صادرات در پاریس، صدر اعظم اشمیت برای مشورت با رئیس جمهور و وزیر امور خارجه به واشنگتن آمد خانه مجلل بلر ، محل اسکان صدر اعظم بود، و دبیر امور
خارجه هیگ برای صرف صبحانه میوه، نان تست و تخم مرغ) به اشمیت پیوست.
جلسه خوب پیش نرفت هیگ اشمیت را به دلیل محکوم نکردن سرکوب ها در لهستان شماتت کرد در مقطعی صدای فریاد آنان از اتاق غذاخوری قابل شنیدن بود. هیچ پیشرفتی حاصل نشد.
در ۱۹ ژانویه در پاریس کمیته هماهنگی کنترل صادرات مخفیانه برای بحث درباره چند پیشنهاد آمریکایی به گفتگو نشست. کوکام که در سال ۱۹۴۹ ایجاد شد، تلاشی برای ایجاد واکنش یکپارچه غرب در قبال فناوری و تجارت راهبردی با بلوک شوروی بود. این اجتماعی مخفی بود و به جز تعداد محدودی از خواص هیچ کس از اقدامات داخلی آن اطلاع نداشت. هیئت آمریکایی در نشست پاریس
به سرپرستی جیمز با کلی معاون وزیر امور خارجه و فرد آیکل معاون وزیر دفاع با توجه به واقعیتهای موجود خواستار سه تغییر خاص در روند کمیته هماهنگی کنترل صادرات بودند. اول ایالات متحد خواهان اجرای دقیق تر ممنوعیت فروش فناوری های مهم از جمله رایانه ها و تجهیزات الکترونیک پیشرفته، فیبر نوری نیمه رساناها و فرآیندهای مختلف متالورژی بود ایالات متحد همچنین میخواست سایت های صنعتی غرب در بلوک شوروی را محدود کند، این سایت ها ممکن بود به ارتش شوروی کمک کنند با مهارتهای پیشرفته ای را که به اقتصاد آنها کمک می کردند به افراد یاد دهد. دومین پیشنهاد آمریکا این بود که کلیه قراردادها با شوروی به ارزش ۱۰۰ میلیون دلار یا بیشتر به طور خودکار باید برای تصویب به کمیته ارائه شوند تا اطمینان حاصل شود که آنها به انتقال فناوری های حساس منجر نمی شوند. این امر در واقع به واشنگتن قدرت حق و تو نسبت به توافق های تجاری اروپا با مسکو را می داد. پیشنهاد سوم اولین تلاش بزرگ برای شدیدترین فهرست تحریم از زمان تشکیل کمیته بود نمایندگان آمریکایی می خواستند فهرست کاملاً طبقه بندی شده ای برای انعکاس فناوریها و محصولات جدید تدوین شود. فرانسه و بریتانیای کبیر مایل بودند به برخی خواستهای ایالات متحد تن در دهند، اما آلمانی ها در مخالفت خود مصمم بودند. جنگ اقتصادی می بایست صبر می کرد یا حداقل در ابتدا بدون همکاری اروپا ادامه می یافت.
در جلسه کنگره آتلانتیک شمالی وزرای امور خارجه ناتو در قبال تحریم های خط لوله موضعی میانه اتخاذ کردند. آنها موافقت کردند که اروپا می تواند به توسعه خط لوله ادامه دهد اما این موضوع تحریم های آمریکا را کم اثر نمی کرد. به عبارت دیگر، شرکتهای اروپایی قادر نبودند به قراردادهایی دست بزنند که آمریکایی ها ترک کرده بودند وزرای خارجه اروپا درک نکردند که این چه
پیروزی مهمی برای واشنگتن است. آنها تصور میکردند که دولت ریگان هرگز
توافقنامه را عملی نمیکند و این فقط یک پیروزی روی کاغذ برای ارائه به مردم آمریکاست. چقدر اشتباه میکردند
در ۱۵ مارس، با کلی و دسته ای از کارشناسان مالی شروع به چرخیدن در پنج پایتخت اروپایی کردند تا بتوانند اعتباراتی را که به شوروری داده می شد سخت تر کنند. اروپای غربی نه تنها وام های زیادی به مسکو می داد بلکه آنها را با نرخ بسیار پایین بازار ارائه میکرد سود وام های یارانه ای که به کرملین داده می شد، باور نکردنی بود. حتی بهترین مشتریان داخلی اروپای غربی نیز این نرخ ها را دریافت نمی کردند.
دولت فرانسه ۷٫۸ درصد قرارداد خط لوله را تأمین مالی می کرد یعنی کمتر از نیمی از آنچه شوروی ها با نرخ فعلی بازار مجبور به پرداخت بودند.
گروه با کلی میخواست با طبقه بندی مجدد شوروی به عنوان یک کشور نسبتاً ثروتمند به جای وام گیرنده متوسط تحت توافق موجود درباره اعتبارات صادراتی تحت حمایت دولت که توسط سازمان همکاری اقتصادی و توسعه تأسیس شده بود این گونه یارانه ها را مهار کند. این امر شوروی را مجبور می کرد که حداقل ۱۱٫۲۵ درصد سود برای اعتبار صادرات رسمی پرداخت کند. اما فراتر از آن واشنگتن در دهم مارس پیشنهاد داده بود که تمام اعتبار یارانه ای به کشورهای دسته «نسبتاً ثروتمند متوقف شود. بنابراین مسکو با نرخ واقعی سود که تقریباً ۱۷ درصد بود مواجه می شد.
فصل هفتم
در اوایل سال ۱۹۸۲ کاسپار واینبرگر و دستیارانش به آخرین برنامه ریزی پنج ساله فوق سری بخشنامه وزارت دفاع دست زدند. این سند حاوی چند عنصر مهم برای مبارزه علنی برای تضعیف قدرت شوروی بود و راهنمایی هایی برای اصول بزرگ ترین جنگ نظامی در زمان صلح در تاریخ ایالات متحد آمریکا ارائه می داد. این سند بر نقش مهم جنگ اقتصادی و فناوری» در سیاست دولت تاکید داشت. نیویورک تایمز این سند را به عنوان مکمل راهبرد نظامی در زمان صلح» توصیف کرد. این سند راهنما اعلام میکرد که امریکا و متحدانش باید عملاً علیه شوروی اعلام جنگ اقتصادی و فناوری کنند. (۱)
این سند راهنمایی تضمینی برای کاهش دسترسی شوروی به فناوری ایالات متحد و سایر کشورهای غیر کمونیست با استفاده از ابزارهای مختلف در ادامه تلاشهای سال ۱۹۸۱ برای کاهش صادرات فناوریهای پیشرفته به بلوک شوروی بود. اما این سند همچنین هدف پنتاگون برای اجرای یک راهبرد پیچیده را بیان می کرد که به دنبال از بین بردن قدرت اقتصادی شوروی با مجبور کردن مسکو به شرکت در یک رقابت فناوری بود این راهبرد شامل موارد زیر بود
ه شناسایی فناوری های حیاتی برای استحکام اقتصاد شوروی و احراز سیاست هایی برای محدود کردن دسترسی به آنها که میتوانست شامل انحصار خرید و فشار بر تأمین کنندگان باشد.
ه سرمایه گذاری روی سیستم های تسلیحاتی که باعث انباشت تجهیزات منسوخ شده در شوروی شود.
این سند برنامه های و اینبرگر را برای مجبور کردن شوروی به اتخاذ تصمیمات بیشتر و دشوارتر در قبال محدود کردن فزاینده منابع آشکار می کرد.
این عناصر بخشنامه برنامه ریزی وزارت دفاع به یک اصل کلیدی در راهبرد فوق سری رئیس جمهور در رابطه با شوروی تبدیل شد. در ماه مه سال ۱۹۸۲ رئیس جمهور ریگان یک تفاهم نامه مخفی هشت صفحه ای مربوط به تصمیم امنیت ملی (NSDM) را امضا کرد که راهبرد نظامی ایالات متحد در رویارویی با شوروی را ارائه می داد. این کاغذ بازی ها اولین مجموعه از دستورهای حرکت هماهنگ برای انجام سیاست ریگان در رابطه با شوروی را ارائه می دادند. این تفاهم نامه توسط شورای امنیت ملی با هدایت ویلیام کلارک تدوین شده بود، این تفاهم نامه بر بهره برداری از ضعف اقتصادی شوروی تاکیدی جدی داشت کلارک در تنها اشاره علنی به این راهبرد سری گفت: «ما باید دشمن اصلی خود یعنی شوروی را وادار کنیم که کاستی های اقتصادی خود را تحمل کند. ) تفاهم نامه تصمیم امنیت ملی هدفمندانه دیدگاه راهبردی رئیس جمهور را منعکس می کند که تجارت و مسائل مالی باید به عنوان اولویتهای جدید در تلاشهای وسیع ما برای عقب راندن عملیات بلوک شوروی در سراسر جهان تلقی شوند. (۲)
مقامات دولت به طور فزاینده ای به واقعیت ضعف عمیق اقتصادی شوروی به عنوان یک نقطه ضعف راهبردی برای بهره برداری اشاره میکردند در ۶ ژوئن تامس رید مشاور شورای امنیت ملی و دستیار ویژه رئیس جمهور در مقابل انجمن ارتباطات
و الکترونیک نیروهای مسلح یک سخنرانی جنجالی ایراد کرد. او اعلام کرد که شوروی یک اقتصاد مستأصل است و گفت ایالات متحده نباید دادوستد و اعتبار لازم را برای پیشبرد اقتصاد شوروی فراهم کند.
تجزیه و تحلیل اطلاعاتی که در شورای امنیت ملی انجام شد نشان داد که قطع فناوری ایالات متحد در کوتاه مدت برای پروژه خط لوله بسیار حیاتی است. مسکو با این امید که این قرارداد ضد تحریم باشد عمداً یک راهبرد خرید فناوری های غربی مورد نیاز خط لوله را تدوین کرده بود.
کرملین در حال امضای توافق نامه هایی در سطح پیمانکاران جزء بود تا اطمینان حاصل کند که با وجود اعتراض واشنگتن احداث خط لوله اورنگوی پیش خواهد رفت. با این حال آنها ناخواسته از حلقه مهم شفت های روتور و تیغه های هدایت توربین های گاز برای کمپرسورهای ۴۱ ایستگاه در طول ۵۳۰۰ کیلومتری خط لوله غفلت کردند.
شوروی می توانست جایگزینی برای روتورهای جی ای پیدا کند، اما این جستجو باعث به تعویق افتادن ساخت و ساز و افزایش قابل توجه هزینه ها می شد. هیئت سی نفره شوروی مستقر در کلن وظیفه یافتن جایگزین برای مسکو را بر عهده داشت. شرکت به سرعت آلستوم آتلانتیک غول فرانسوی سازنده ماشین آلات را شناسایی کرد. این تنها شرکت دیگری بود که تیغه ها و شفتهای روتور را تولید می کرد و آنان تحت مجوز جی ای بودند گرفتن مجوز برای خرید تیغه ها و شفتهای فرانسوی بسیار ساده بود. در بیشتر پایتختهای اروپایی توافق نامه ها سر هم بندی می شدند. اروپایی ها توافق نامه شورای امنیت را که در ژانویه ۱۹۸۲ منعقد شده بود به این طریق تفسیر کردند که اروپا تحریم های ایالات متحد را به عنوان پوششی تنها برای معاملاتی که شرکتهای امریکایی در آن مهم ترین پیمانکار بودند نه پیمانکاران فرعی زیر پا نمی گذارد. بنابراین دولت فرانسه تهیه این فناوری برای مسکو را به
آلستوم – آتلانتیک واگذار کرد. راجر رابینسون تعریف می کند: «بین ژانویه و ژوئن سال ۱۹۸۲ آشکار شد که آنها اروپاییان توافق نامه شورای امنیت را دور زده و با سرعت بالایی شروع به جایگزین کردن تأمین کنندگان ایالات متحد کرده بودند. این خلاف تعهد جدی مبنی بر دست کم نگرفتن تحریم های آمریکا در دوره سرکوب لهستان با حمایت شوروی بود.)
گزارش های اطلاعاتی اضافی تأیید میکردند که تحریم های خط لوله در حالی صورت می گیرد که میتوانند بیشترین تأثیر را به عنوان یک سلاح اقتصادی داشته باشند. در تاریخ ۲۵ ژانویه اطلاعات شورای امنیت ملی اعلام کرد که بحران پول نقد شوروی چقدر جدی است. این گزارش شامل ارقام سپرده های بانکی شوروی در غرب بود که از روی صورتحسابهای بانک بین المللی در بازل تهیه شده بود. سپرده های شوروی در بانکهای غربی از هشت و نیم میلیارد دلار در آغاز سال ۱۹۸۱ به حدود سه میلیارد دلار در پایان سال کاهش یافته بود. ارقام تجاری شوروی نیز به همان اندازه ناامید کننده بود. در سال ۱۹۸۰ مسکو مازاد تجاری ۲۱۷ میلیون دلاری را با کشورهای صنعتی غیر کمونیست تجربه کرده بود. اما در سال ۱۹۸۱ کسری به سه میلیارد سیصد میلیون دلار رسیده بود قصور لهستان و سوق دادن مسکو به نقش ضامن مالی کاملاً به موقع بود بازارهای مالی در برخورد با بلوک شوروی بسیار محتاط تر شده بودند.
در کرملین، رهبری روبل خرج میکرد و ایجاد خط لوله با حداقل تأخیر حتى بیشتر آنها را به مخمصه انداخته بود.
خط لوله گاز سیبری و پروژه اکتشاف نفت و گاز در جزیره ساخالین در صورتی مهم به نظر می رسید که کرملین در آمد ارزی قوی برای خرید فناوری غربی، و پر کردن شکاف های بزرگ در اقتصاد شوروی و تأمین بودجه امپراتوری جهانی خود را بسیار مهم قلمداد میکرد. بوگنی نوویکوف از کارمندان کمیته مرکزی می گوید:
درآمد ارزی قوی بخش اصلی اقتصاد شوروی بود و تکمیل بدون تأخیر خط لوله بسیار مهم بود. هوایی برای تنفس وجود نداشت.
بیل کلارک با تشویق بیل کیسی و کاسپار و اینبرگر، انجام مجموعه تحقیقاتی را برای شورای امنیت ملی آمریکا بر عهده گرفت و روشهای دیگر آسیب رساندن به اقتصاد شوروی را کشف کرد. او قابلیت دوام جنگ اقتصادی گسترده علیه مسکو را ارزیابی می کرد. این مطالعه با استفاده از نورم بیلی مدیر برنامه ریزی کارکنان سازوکارهای احتمالی برای تضعیف اقتصاد شوروی از جمله فشار برای ایجاد کارتل غلات شامل ایالات متحد، کانادا، استرالیا و آرژانتین برای محدود کردن صادرات به شوروی را بررسی کرده )
در حالی که پاس کاری بین واشنگتن و اروپا درباره خط لوله ادامه داشت، اولین تماس با بقایای همبستگی که اکنون به صورت زیر زمینی فعالیت می کردند، انجام شد. اوضاع در لهستان وخیم بود. نیروهای امنیتی مرتباً فعالان همبستگی را شکار می کردند. در خیابانهای اصلی شهرها کمبود مواد غذایی مشهود بود و کارکنان امنیتی در همه جا حضور داشتند. در دوم فوریه معادن زغال سنگ در لهستان در اعتراضی نمادین فعالیت خود را کاهش دادند معادن دونباس در شوروی نیز به همین صورت وضعیتی خطرناک برای کرملین بود. این نخستین نشان قابل مشاهده و ملموس پشتیبانی کارگران از اهداف همبستگی در خود شوروی بود. در کمیته مرکزی شوروی، نگرانی مداومی وجود داشت. اگر همبستگی قلع و قمع نمی شد. ممکن بود خیلی راحت به شوروی سرایت کند. اما به نظر می رسید اتحادیه کارگری به روزهای آخر خود نزدیک شده است.
در ماه فوریه دو آمریکایی لهستانی تبار در وین بر قطار شوپن اکسپرس به مقصد لهستان سوار شدند. آنها در فعالیتهای همبستگی در غرب دست داشتند. آنها با اسناد هویتی جعلی قصد داشتند با بقایای جنبش زیر زمینی دیدار کنند. قرار
بود جلسه ای در خارج از ژیر اردوف، درست در غرب ورشو برگزار شود. این شهر حدود ۴۰ هزار نفر جمعیت داشت و نسبتاً ساکت بود. در هفدهم فوریه، نیروهای امنیتی، سرکوب گسترده دیگری را انجام داده بودند. در آنچه رسماً عملیات آرام نامیده شد ده ها هزار شبه نظامی در طی یک دوره دو روزه چهار هزار نفر را دستگیر کردند. این دو آمریکایی قرار بود با یک فعال فراری همبستگی تماس بگیرند.
نماینده همبستگی یکی از همکاران لخ بد کوفسکی، سخنگوی همبستگی در گدانسک بود. بد کوفسکی در طول جنگ دوم جهانی در لندن زندگی کرده بود و در یگانهای دریایی لهستان که در انگلیس سازمان دهی شده بودند، جنگیده بود. او پس از بازگشت به لهستان ارتباطات خود را با سرویس اطلاعاتی انگلیس حفظ کرده بود و اکنون از ارتباط با غرب به عنوان تنها امید نجات جنبش طرفداری می کرد. امریکایی ها چهار روز قبل از جلسه در ژیر اردو و ورشو را ترک کرده بودند و در کلیسایی در حومه شهر خوابیده بودند پدر روحانی هیچ سؤالی نکرد. او یکی از عوامل رابط اسرائیل بود. آن سرانجام مثمر ثمر واقع شده بود.
این اولین جلسه در داخل لهستان برگزار شد. در اواخر ژانویه سیا در آلمان غربی با مهاجرانی که با فعالان در سراسر پرده آهنین ارتباط داشتند، در تماس بود. آنها مقدمات اولیه را انجام داده بودند. امید این بود که یک مقام ارشد همبستگی گرفتار در خارج از لهستان که به زودی باز می گشت شناسایی شود و از طریق او ترتیب کارها داده شود. اما معلوم شد که این کار مانند خارج کردن کسی به بیرون از کشور با کمترین جلب توجه غیر ممکن است. این دو آمریکایی لهستانی مجبور بودند اطلاعات را به سیا منتقل کنند.
فعال مذکور به آمریکایی ها گفت که همبستگی تا حد زیادی متلاشی شده است. در شب اول ۱۲ دسامبر نیروهای امنیتی پنج هزار رهبر را گرد هم آوردند
که بسیاری از آنها فعالان اصلی مخالف بودند. جنبش کاملاً غافلگیر شده بود و نمی خواست باور کند که ممکن است حکومت نظامی برقرار شده باشد. تا اواسط ماه فوریه دستگیری حدود چهل هزار نفر برآورد شد. تعداد زیادی از رهبران همبستگی باقی نماندند و اعضای جنبش پراکنده شدند. رهبرانی که مخفی شده بودند شامل زبیگنیو بویاک در ورشو و ادیسلاو هاردک در کراکوف بوگدان لیس در گدانسک و ولادیسلاو فراسینیک در وروتسلاف بودند. دارایی های مالی جنبش مانند تمام املاک آنها توقیف شده بود. رهبری نتوانسته بود به طور مؤثری با اعضا ارتباط برقرار کند مگر از طریق یادداشتهای عبور کرده و نامه های تکثیر شده همبستگی شاید نمرده بود اما به طور مؤثری اخته شده بود.
جلسه اولیه خارج از ژیر اردوف پرتنش بود نماینده همبستگی پنهان شده و
در حال فرار، بسیار عصبی بود. به رغم تسلط آنان به زبان لهستانی، او مشکوک بود که آیا میتوان به این آمریکایی ها اعتماد کرد یا خیر آمریکایی ها نیز به نوبه خود به همان اندازه عصبی بودند و از اینکه برای جاسوسی» انتخاب شده بودند می ترسیدند.
جلسه شش ساعت به طول انجامید و مجموعه ای از موضوعات مختلف را پوشش داد: چه نوع حمایت از سوی غرب بیشترین کمک را خواهد کرد، میزان آن چقدر باشد و نحوه توزیع و پاسخگویی آن چگونه است. نماینده همبستگی تصریح کرد که فرض بر این است که این کمک هیچ توقعی به دنبال نخواهد داشت. درباره مسائل فنی شامل چگونگی انتقال وجوه و وسایل ارتباطی ممکن هم بحث شد. آمریکایی ها به عضو همبستگی نام یک تاجر اروپایی در ورشو را دادند که می توانست پول را تحویل دهد. او به یک حساب ویژه دسترسی داشت.
اندکی پس از بازگشت آنها به غرب آمریکایی ها گزارشهایی را ارسال کردند که به بیل کیسی داده شد با رعایت دستورهای رئیس جمهور، او شروع به ایجاد یک خط تدارکاتی مالی کرد گلن کمبل تعریف می کند: «بیل استاد جابجایی
پنهانی پول بود. او هر سال میلیون ها دلار می گرفت. این کار او بود، بنابراین آنها هرگز نمی توانستند تشخیص دهند که او وجوه را چگونه به لهستان می فرستد.
همچنین فرض بر این بود که جنبش زیر زمینی برای سازمان دهی مجدد خود به کمک فنی نیاز دارد به خصوص آنان به تجهیزات پیشرفته ارتباطی نیاز داشتند.
آژانس در حال بررسی چند پیشنهاد بود یکی این بود که تجهیزات را به عنوان مواد دیپلماتیک وارد و سپس سعی کنند آن را به صورت قاچاق از محوطه سفارتخانه خارج کنند. اما این کار جواب نمیداد سفارت از نزدیک تحت نظر و در محاصره نظامیان مسلح بود. پیشنهاد دوم این بود که از کلیسای کاتولیک بخواهیم بخشی از محموله های امدادی را با کشتیهای خود قاچاق کند اما کیسی نمی خواست این کار خطرناک را انجام دهد. به نظر می رسید کلیسا فقط از تبادل اطلاعات ناراحت است. هیچ راهی وجود نداشت که کلیسا این کار را انجام دهد.
سپس آژانس راه حلی یافت تماس با یکی از عوامل اسرائیل ثابت کرد که او نه تنها ساکن گدانسک بلکه مدیر کشتی سازی است. اسرائیلی ها از عامل خود خواسته بودند تا با استفاده از کشتی ترتیب ارسال دو محموله را بدهد. تجهیزات ارتباطی ابتدا به عنوان بخشی از لوازم یدکی تراکتور و چهار روز بعد به عنوان تجهیزات مهندسی از سوئد وارد می شدند. به او شماره برگ خرید و تاریخ تحویل داده می شد. کار او این بود که قبل از بازرسی مقامات گمرکی یا مقامات امنیتی تجهیزات را به یکی از خانه های امن همبستگی برساند. در شب رسیدن محموله، مدیر بلافاصله جعبه ها را در انبار می گذاشت. آنها شاید مهم ترین محموله هایی بودند که او تاکنون جابجا کرده بود. رابرت مک فارلین میگوید «تجهیزات وسیله ای برای برقراری ارتباط با اعضا و در کل با کشور را در اختیار آنان گذاشتند این تجهیزات وسیله ای برای همراهی با یکدیگر و جلوگیری از سازش بودند. این برنامه C31 بود که زیر ساخت فرماندهی و کنترل را در اختیار آنان قرار داد. (۱)
توزیع تجهیزات در پایگاه های زیرزمینی ماه ها طول کشید. در یک مورد هنگامی که اعضای جنبش زیر زمینی منتظر تجهیزات بودند به مقصد، یعنی کراکوف
ترسید این ترین و جود داشت که به چنگ سرویس اطلاعات اهستان افتاده باشد. اگر چنین می شد. کل عملیات قبل از شروع کار در خطر قرار می گرفت و شهرت همبستگی لکه دار میشد. خوشبختانه جمبه های گمشده چند روز بعد رسیدند. نار کامیون حامل محموله گران بها ترکیده بود. معلوم شد که در حکومت نظامی استان پیدا کردن یک تایر ید کی کار دشواری بوده است.
کیسی عملیات را از دور نظارت میکرد ناخنهای خود را می جوید و امیدوار بود که قمار او موفقیت آمیز باشد رئیس جمهور مضطرب بود. او می دانست که اموال به محل رسیده اند و عملیات حساس در حال انجام است. آن بهار کیسی در اتاق سازمان دهی کاخ سفید به طور خصوصی با رئیس جمهور ملاقات کرد. آنها درباره موضوعات مختلفی از جمله شرایط لهستان بحث کردند. ریگان با اشتیاق این خبر را دریافت کرد که این عملیات از حالت زیر زمینی خارج شده است. کیسی حتی برخی از استادی را که از آنان دریافت کرده بود به او منتقل کرد که شامل نامه ای بود که پاسک کورون، فعال همبستگی از زندان نوشته بود. این نامه نامه ای اعتراض آمیز و مخالفتی آشکار بود و اعلام می کرد که «شورشی جمعی در گوشه و کنار لهستان در جریان است و معنی آن این است که ظلم، پایدار نخواهد ماند. رئیس جمهور این نامه را در کشوی میز خود در دفتر بیضی شکل نگه داشت. او و کیسی موافقت کردند که درباره عملیات لهستان، فقط به صورت خصوصی در دفتر بیضی بحث کنند. هنگامی که آنها درباره جزئیات مربوط در تلفن بحث می کردند، رئیس مرکز اطلاعات از طریق تلفن امن با خانه با تلفن او در دفتر ضلع غربی تماس می گرفت.
هیچ شکی وجود نداشت که شوروی فهمیده است که چه اتفاقی در جریان است. جان پویند کستر تعریف میکند. فکر میکنم این تفکر بی احترا می باشد که آنها تصوری منطقی از کارهایی که ما انجام می دادیم نداشتند. آنها جاسوسانی
داشتند که می گفتند چه اتفاقی در حال وقوع است. بنابر این فکر می کنم هنگامی که برنامه ریزی میکردیم فرض ما این بود که آنها به طور کلی می دانند که ما چه کاری انجام می دهیم. آنها نگران اسن موضوع بودند و تهدیدها افزایش می یافت، اما این ها برای اینکه ما سیاست خود را تغییر دهیم هرگز مطرح نشد. ما با انجام ندادن کارهایی که می توانست شوروی را تحریک به مداخله نظامی کند با خونسردی کارهایی را که لازم بود برای همبستگی انجام دادیم.» (۱۰)
در اواخر ماه مارس، بیل کیسی عوامل خود را گرد هم آورد تا سومین راهبرد حمایت از همبستگی خود را عملی کند. از آنجا که افراد ضعیف غالباً برای زنده ماندن در برابر دشمن نیرومندتر به غرایز حیرت انگیز و هوش خود تکیه می کنند کیسی می خواست این آژانس به عنوان چشم و گوش همبستگی عمل کند. جنبش زیر زمینی برای اینکه بتواند با حرکت بعدی رژیم مقابله کند به اطلاعاتی از بالاترین سطح دولت لهستان نیاز داشت. در حالی که این جنبش هواداران زیادی داشت که اطلاعات را منتقل می کردند، فاقد ظرفیت و منابع لازم برای حفظ جریان اطلاعاتی درباره چیزهایی بود که دولت برای آینده برنامه ریزی کرده بود. کیسی برای اینکه به سرعت عملیات جاسوسی الکترونیکی را در شهر گسترش دهد در اواخر ۱۹۸۱ گروه مشترکی از سیا- ان اس ای را به سفارتخانه ای در ورشو اعزام کرده بود.
این گروه شامل چهار نفر بود که در استفاده از فناوری های پیشرفته رهگیری الکترونیکی مهارت بالایی داشتند. با فراخوان عنصر جمع آوری ویژه، این کارمندان به عنوان بخشی از چرخش عادی کارمندان سفارت آورده شدند. این عنصر در اواخر ژانویه ۱۹۸۲ به بهره برداری رسید. این گروه در حال اجرای یک سیستم رهگیری پیشرفته الکترونیک بود و موفق شد ارتباطات لهستانی را استراق سمع کند. بعداً آنها به طرز چشمگیری استفاده از باگها و سایر دستگاه های جاسوسی الکترونیکی را افزایش دادند.
کیسی به دنبال جذب عوامل تهاجمی تر انسانی نیز بود. او میخواست عوامل به ویژه در بلوک شوروی نفوذ بیشتری در کشورهای میزبان خود داشته باشند. وقتی صحبت از جذب نیرو میشد کارآگاهان خیلی محتاط بودند. کیسی در ماه های اولیه تصدی خود کتابچه راهنمای دستور العمل جدید برای استخدام عوامل انسانی را جایگزین دفترچه طولانی سیا در زمینه استخدام کرد. راهنمای قدیمی بسیار پرزحمت بود. او به دستیارانش گفت: این راهنما عمر خودش را کرده است. دستورهای آن برای اجرا سفت و سخت بودند. این راهنما باعث تضعیف خلاقیت شده و عوامل را تشویق به احتیاط بیش از حد میکند. طبق گفته های کیسی، عملیات محتاج نتیجه بود نه قوانین سفت و سخت کتاب ۱۳۰ صفحه ای به چند بند کاهش یافت. به ویژه کیسی تهور را به مأمورانی که در پشت پرده آهنی کار می کردند توصیه می کرد. (۱۱)
سرویس اطلاعاتی آمریکا امیدوار بود که به عنوان یک سیستم هشدار زودهنگام برای همبستگی عمل کند. رئیس جمهور و بیل کیسی میخواستند که اگر قرار بود سرکوب جدیدی صورت بگیرد یا اگر خبر چینی در میان باشد رهبران همبستگی را مطلع کنند. با گذشت زمان سیستم بسیار خوب کار کرد. پویند کستر می گوید: ما اطلاعات خوبی درباره آنچه دولت لهستان انجام می داد و آنچه قصد انجامش را داشت به دست می آوردیم و اطلاعات به شکل مناسبی به جنبش همبستگی انتقال پیدا می کرد. (۱۲)
یکی از مؤثرترین وسایل برای ارسال پیام به جنبش زیر زمینی صدای آمریکا بود. آژانس اطلاعات ایالات متحد توسط چارلز و یک دوست دیرینه ریگان اداره میشد کیسی از روزهای مبارزات انتخاباتی با و یک بسیار صمیمی شده بود و استفاده از صدای آمریکا به عنوان یک دستگاه ارسال سیگنال جاسوسی را ترتیب داد. و یک تعریف میکند آنها با درخواست ارسال پیام وارد می شدند. این کار
پیروزی
در جهت منافع ملی بود و به صداقت صدای آمریکا صدمه ای نمی زد، بنابراین ما آنها را پخش میکردیم (۱۳) اطلاعات از طریق مجموعه ای از کدهای پیچیده انتقال می یافتند. شبکه صدای آمریکا در بعضی مواقع از کلمات یا عبارات خاص رمزی استفاده می کرد. ممکن بود آهنگ خاصی پخش شود. یک شبکه با دقت رهبری شده می توانست اطلاعات مربوط به یک برخورد قریب الوقوع، ارسال یک محموله یا زمان و مکان یک ملاقات را منتقل کند. ارسال سیگنال های اطلاعاتی توسط منشور صدای آمریکا ممنوع بود. اما اکنون زمان دشواری بود و کیسی حق داشت برخی قوانین را تعدیل کند.
کانال ارسال پول برای همبستگی در مارس سال ۱۹۸۲ آغاز شد. این کار در درجه اول برای حمایت از انتشار و توزیع مقالات زیر زمینی انجام شد. حکومت نظامی دریافت اخبار موثق را ضروری تر کرده بود. رژیم حتی کنترل بر رسانه ها را شدیدتر کرده بود و اطلاعات کمتری به آنها میداد در بسیاری موارد، انتشارات زیر زمینی باید از ابتدا شروع میشد کار ناشران مخفی با اعلام حکومت نظامی متوقف شده بود. پلیس تجهیزات و مواد را مصادره کرده بود بسیاری از فعالانی که در انتشارات زیر زمینی کار می کردند، دستگیر شده بودند.
بودجه اولیه برای خرید فرستنده های رادیویی هم مورد استفاده قرار گرفت. همبستگی درست قبل از حکومت نظامی برخی از آنها را در مکانهایی مخفی قرار داده بود، اما آنها عمدتاً کهنه و قدیمی بودند از بودجه آژانس برای خرید پانزده فرستنده رادیویی قابل حمل استفاده شد. در تاریخ ۱۲ آوریل، چهار ماه پس از سرکوب شهروندان در ورشو پخش افتتاحیه رادیو همبستگی را شنیدند. زبیژگ رومی چفسکی، عضو رهبری همبستگی ورشو مسئولیت این برنامه را بر عهده داشت. در تاریخ ۹ مه وی موفق به پخش درخواست مختصری برای اعتصاب عمومی شد. فرستنده ها به منظور جلوگیری از شناسایی پیوسته در حال جابجایی بودند. در
تاریخ ۳۰ آوریل پلیس جستجوی گسترده ای را در سطح شهر انجام داد. تجهیزات ویژه ای از شوروی و آلمان شرقی برای ردیابی سیگنال ها آورده بودند.
در خیابان های ورشو هر روز موش و گربه بازی به راه بود جستجوی خانه به خانه و محاصره قسمتهای وسیعی از ورشو چیزی را تغییر نمی داد. (۱۲)
به توصیه فعالان همبستگی در غرب وجوه در درجه اول به انتشارات نوو هدایت میشد که ده ها مطلب درباره سیاست اقتصاد و ادبیات چاپ می کرد.
چاپخانه اصلی دیگر کراگ به تاریخ می پرداخت) نوو – آ حتی پس از برقراری حکومت نظامی نسبتاً برقرار مانده بود. مشکل اصلی مالی بود. عوارض اتحادیه همبستگی که آن را تأمین مالی کرده بود، در حال اتمام بود. هزینه های تولید بسیار زیاد بود. هزینه چاپ هر صفحه از یک زلوتی به چهار زلوتی رسیده بود. در ژانویه سال ۱۹۸۲، انتشارات به آرامی شروع به تولید مطالب جدیدی کرد. آنان شروع به چاپ نشریه تایگودنیک مازونشه و دوران روشنفکری کریتیکا” کردند. تایگودنیک مازوفشه با تیراژ ۵۰ هزار نسخه صدای همبستگی در ورشو بود. یک شبکه توزیع مبتکرانه و مخفیانه گرد هم آمدند. تولید این نشریه به کار در ۳۷ مکان مخفی در سراسر کشور نیاز داشت.
تجهیزات ارتباطی و پشتیبانی مالی از جنبش زیر زمینی تأثیری تقریباً فوری داشت. در اواخر آوریل ۱۹۸۲ اولین بیانیه از یک گروه مستقل از فعالان برجسته همبستگی که از زندان گریخته بودند بیرون آمد. آنان کمیته هماهنگی موقت (TKK) نامیده می شدند این سازمان زیر زمینی امیدوار بود بتواند فعالیتهای مقاومت در برابر حکومت نظامی را هماهنگ کند. اعضای اصلی کمیته هماهنگی موقت شامل زبیگنیو بویاک در ورشو ولادیسلاو هاردک در کراکوف بوگدان لیس در گدانسک و ولادیسلاف فراسنیک در ورو تسلاف بودند. در اولین جلسه کمیته هماهنگی موقت دبیرخانه موقتی بود و شبکه های توطئه در همه مناطق را به هم
پیوند می داد. این کمیته در بیانیه اولیه خود جسور بود. شرایط مذاکره آنان شامل آزادی کلیه زندانیان سیاسی و عفو برای همه محکوم شدگان به جرایم، تحت حکومت نظامی بود.
بودجه و پشتیبانی فنی غرب برای کمیته هماهنگی موقت ارسال می شد. اعضای کمیته تماس با یکدیگر را حفظ میکردند و گاهی درباره راهبردها با یکدیگر به بحث و گفتگو می پرداختند. اعلامیه های مشترک کمیته هماهنگی موقت به طور گسترده ای پخش میشد که باعث الهام بخشی به بسیاری از افراد و شرمساری رژیم یا روز لسکی شد. جنبش زیر زمینی به نوعی در زمستان طولانی حکومت نظامی زنده مانده بود.
تنها منطقه ای که در بدنه جدید حضور نداشت کاتوویتس مرکز صنعت معدن لهستان بود. خطوط تلفن منطقه همچنان قطع بودند و هیچ گونه تجهیزات ارتباطی به آنجا ارسال نشده بود. کاتوویتس در اتحادیه و تحت نظارت شدید پلیس بود.
در تاریخ هفتم مه کنستانتین روساکوف، دبیر حزب کمونیست شوروی، دیداری غافلگیرانه با یاروزلسکی در ورشو انجام داد. وی برای جمع آوری اطلاعات دست اول درباره اوضاع سیاسی اعزام شده بود. طوفان اعتصابات نمادین و اعتراضات در لهستان آفت زده ادامه داشت. همبستگی به نوعی هنوز نفس میکشید و کرملین راضی نبود.
به نظر می رسید دولت یا روز لسکی راهبردی دو پهلو را دنبال می کند. معلوم نبود که آیا آنها سعی می کنند با همبستگی کنار بیایند یا اینکه با شدت بیشتری آنها را سرکوب کنند. روساکوف به یاروزلسکی دستور داد امنیت داخلی را تقویت کند. آن طور که خودش میگفت واقعیتها نشان میدهد که محافل تهاجمی کشورهای امپریالیستی و در رأس همه آنها آمریکا، سیاستی خرابکارانه را علیه کشورهای سوسیالیستی دنبال می کنند. (۱۵)
در مسکو نگرانی هایی درباره مداخلات آمریکایی ها در امور داخلی وجود
داشت. از زمان شروع مشکلات در لهستان کرملین و دولت لهستان، آمریکا را مقصر مشکلات خودشان می دانستند. هنگامی که ریگان اعمال تحریم ها را اعلام کرده بود، به وضوح پیوندهای جدید اقتصادی با دولت لهستان را منوط به سرنوشت همبستگی کرده بود. اکنون مقامات امنیتی شوروی و لهستان شاهد نشانه هایی بودند که واشنگتن به نقدینگی همبستگی کمک میکند اما آنان اکنون واقعاً درک کرده بودند که واشنگتن شروع به حمایت از همبستگی کرده است. یکی از مقامات سابق اطلاعاتی شوروی به یاد می آورد ما در سرویسهای امنیتی هرگز به تبلیغات درباره حمایت ایالات متحد از همبستگی اعتقادی نداشتیم. از نظر ایدئولوژیک موضوع برای ما معقول بود؛ اما هیچ مدرکی در دست نداشتیم. از بهار سال ۱۹۸۲، شواهد عینی ظاهر شدند. آنها بودجه خوبی داشتند و از ابزارهای پیچیده ای برای انجام فعالیت های خود استفاده میکردند. ما می دانستیم که آنها چیزهایی را از کسانی دریافت می کنند. (۱)
از آنجا که همبستگی نه تنها به حیات خود ادامه می داد، بلکه به نظر می رسید منابع بیشتری را نیز به دست آورده است مقامات امنیتی در ورشو تصمیم گرفتند به واشنگتن حمله کنند و آنها را مقصر بنامند. در آغاز ماه مه ۱۹۸۲، مقامات لهستانی مجموعه ای شبیه به کارگ ب ایجاد کردند.
جان جرولیس، یکی از افسران امور علمی و فنی و جیمز هوارد دبیر اول امور فرهنگی سفارت ایالات متحد آمریکا در آپارتمان خود با ریزارد هر کینسکی دانشمند دانشکده علوم لهستان و کارآموز سابق دیدار کرد. مقامات پلیس دیپلمات را به دریافت اطلاعات از هر کینسکی متهم کردند. (۱۷) ناگهان، پلیس لباس شخصی و مقامات امنیتی آنها را توقیف و مضروب کردند. پلیس و مقامات آنها را به درون ماشینی انداخته و به سمت ساختمان مرکزی بردند. در آنجا مقامات آنها را به حمایت از همبستگی و شرکت در فعالیتهای مغایر با روند تثبیت در لهستان
متهم کردند. آنها به عنوان عناصر نامطلوب اعلام و اخراج شدند. به دنبال آن سایر کارمندان سفارت توسط مأموران امنیتی لباس شخصی مورد آزار و اذیت و تهدید قرار گرفتند.
ورشو یک جنگ روانی با دولت ریگان راه انداخته بود. سرویس های امنیتی از یافتن کانال و افشای این عملیات ناامید شده بودند. آنها بر سفارت ایالات متحد متمرکز شده بودند که نقش ناچیزی در این برنامه داشت. آنها می دانستند که این عملیات به طور مستقل اجرا می شود، اما سفارت یک پایگاه مهم بود.
همزمان با تلاش مخفیانه در لهستان و اجرای دستور العمل مخفیانه پنتاگون کاسپار و اینبرگر روابط خود را با کسی که متحدی بالقوه مفید در جنگ اقتصادی علیه مسکو بود تقویت میکرد. او در ۱۹ فوریه برای گفتگوهای مخفیانه با رهبر سعودی در ریاض بود. و اینبرگر به شاهزاده بندر نزدیک بود و به خوبی با شاهزاده فهد وارث مسلم تاج و تخت صمیمی شد. فهد به زبان انگلیسی مسلط بود و پسران خود را برای تحصیل به دانشگاههای غربی سه تن به دانشگاه کالیفرنیا و دیگری به آکادمی نظامی در سند هرست فرستاده بود. او به نگرشها و ترجیحات غرب گرای خود مشهور بود. بنا بر گزارشها وی با تحریم نفتی اعراب در سال ۱۹۷۳ مخالفت کرده و خواهان همکاری نزدیک ارتش با ایالات متحد بود. زندگی شخصی او جلب توجه میکرد. او در جوانی به شدت قمار بازی میکرد و یک شب در مونت کارلو شش میلیون دلار باخته بود.
وزیر دفاع هم به شکلی نمادین به آنجا رفته بود و هم قصد تهیه توافق نامه همکاری پیچیده دفاعی با آنان را داشت جنگ ایران و عراق همچنان ادامه داشت و این برای خانواده سلطنتی غرب گرا نشانه خوبی نبود. هر چه جنگ بیشتر طول میکشید مزیت طبیعی ایران از لحاظ نیروی انسانی و عرق مذهبی بیشتر میتوانست کفه ترازو را ضد بغداد سنگین کند.
فهد، صدام حسین را دیواری در مقابل نفوذ [آیت الله خمینی یعنی اساسی ترین تهدید پادشاهی خود به شمار می آورد. وقتی واینبرگر، فهد را دید، شاهزاده به وضوح عصبی بود.
تنها دو ماه قبل مقامات امنیتی سعودی و بحرین شصت و پنج نفر را در طرح
توافق برای از بین بردن دولتهای محافظه کار و غنی از نفت دستگیر کردند. این مردان در خارج مرزها آموزش دیده بودند و مقدار زیادی سلاح در اختیار داشتند. این گروه الدعوه یا دعوت نام داشتند. سازمانی شیعی و زیر زمینی که برای استخدام شیعیان مسلمان در سراسر جهان عرب برای اهداف انقلابی در خلیج فارس ایجاد شده بود. سرویس اطلاعات آمریکا از طریق برخی اطلاعات الکترونیکی موفق شده بود این طرح را کشف کند و سیا موضوع را به شاهزاده نایف، وزیر کشور عربستان سعودی اطلاع داد.
اما و اینبرگر در عربستان سعودی بود تا جزئیات حضور ارتش آمریکا در خلیج فارس را بررسی کند. هدف اصلی وی صاف و ساده بود: تأمین قوای نظامی لازم برای باز نگه داشتن مسیرهای نفتی این به معنای حمایت نظامی از کشورهای طرفدار غرب در خلیج فارس و از همه مهم تر عربستان بود. در ۲۱ آوریل ۱۹۸۱ و اینبرگر اعلام کرده بود که وظیفه استقرار سریع نیرو (RDF)، که رئیس جمهور برای توسعه توانایی استقرار نیروها در خاورمیانه در صورت لزوم) پیشنهاد کرده بود، به طرز چشمگیری توسعه و گسترش پیدا کرده است. دستور این بود که آنها با ایجاد یک فرماندهی یکپارچه با تمام نیروهای خود اطلاعاتی، ارتباطی و فرماندهی) مسئولیت کلیه جنبه های برنامه ریزی و عملیات نظامی آمریکا در منطقه مرکزی را بر عهده بگیرند. فرماندهی مرکزی جدید ایالات متحد (سنت کام) بسیار بزرگ تر از RDF بود که نزدیک به ۳۰۰ هزار سرباز آمریکایی را در خود جای داده بود. این پوشش امنیتی خوبی برای خانواده سلطنتی و سرمایه گذاری منحصر به فردی بود
که نشان می داد ریاض تا چه اندازه از لحاظ نیازهای امنیتی به واشنگتن وابسته است و نفت عربستان سعودی چقدر برای آمریکا مهم است. فرمان جدید بخشی از یک اتحاد رسمی مانند ناتو به شمار نمی رفت و نقش آن در هیچ پیمان دولتی مشخص نشده بود. برای تسکین حساسیت سعودی ها درباره خطرات سیاسی نیروهای آمریکایی مستقر در خاک سعودی قرارگاه ها و نیروهای سنت کام در خارج از منطقه شهری واقع می شدند.
فهد بار دیگر قدردانی خود از سنت کام را به واینبرگر تکرار کرد. این تنها پشتوانه نظامی بود که خانواده سلطنتی میتوانستند در دریایی از خصومت روی آن حساب کنند. تهران با حمایت از الدعوه مقاصد خصمانه خود برای دستیابی به سرنگونی خانواده سعودی را کاملاً آشکار کرده بود.
ایران به رغم حمایت مالی ۲۰ میلیارد دلاری عراق از سوی عربستان سعودی و سایر کشورهای ثروتمند نفتی عرب عراق را به مرزهای خود بازگردانده بود. مهم تر از همه اینها در یک سال گذشته مشاوران شوروی در سوریه از دو هزار و پانصد نفر به شش هزار نفر افزایش یافته بودند و در حال حاضر نزدیک به ۱۰۰ هزار سرباز شوروی در افغانستان مستقر بودند.
تعهد دولت ریگان به امنیت سعودی در دوازده ماه گذشته چندین بار نشان داده شده بود. کاخ سفید در مبارزه برای فروش هواپیماهای آواکس برای سعودی ها جنگیده بود. رئیس جمهور سرمایه های سیاسی جدی زیادی را برای دستیابی به توافق از طریق کنگره به کار انداخته بود. او حتی به زبان نیز تعهد کرده بود که یکپارچگی دولت سعودی را تضمین کند و از تشکیل شدن یک ایران دیگر جلوگیری به عمل آورد. در حالی که این سخنان در سالنهای کاخ سلطنتی مورد استقبال قرار می گرفت بی اعتمادی به واشنگتن هنوز وجود داشت فهد از واینبرگر پیمانی برای ضمانت عمومی نمی خواست چرا که این مسئله در خاورمیانه نوعی انفجار سیاسی به همراه داشت. اما آیا واشنگتن میتوانست تعهد خود را نسبت به امنیت عربستان به روشی ملموس تر و مستقیم تر بیان کند؟ آیا آنها می توانستند به ریگان اطمینان داشته باشند
که در صورت حمله آمریکا به دفاع از آنها برخواهد خواست؟
و اینبرگر گفت که باید موضوع را با رئیس جمهور مطرح کند. او همچنین مجبور شد موضوع حساس سیاست نظامی ایالات متحد در قبال خلیج فارس را تلطیف کند.
راهبرد جدید پنتاگون راهنمای دفاعی سال مالی ۸۸-۱۹۸۴»، نیروهای آمریکایی را راهنمایی میکرد که در صورت لزوم آماده باشند تا وارد عربستان سعودی شوند و منتظر دعوت دولت دوست نباشند.
فصل هشتم
در ماه مه ۱۹۸۲، بیل کیسی در شبه جزیره عربستان حضور داشت کیسی مهمان پادشاه خالد، بزرگ خاندان سلطنتی بود. او مردی ساده و با سلامتی حساس بود. او فرزند دوره های پیش بود و میتوانست روزهای قبل از ثروت عظیم بیرون آمده از زمین کویر را به یاد آورد و از بسیاری جهات عارف بود. این واقعیت که او به خوبی با رئیس خاکی سیا کنار می آمد دیگران را گیج می کرد. آنها به بحث درباره جوانمردی و افتخار پرداختند که به نظر میرسید هر دو در دوره مدرن نایاب هستند. خالد به گذشته به بادیه نشینی خود افتخار میکرد و تاریخچه ای طولانی از خانواده سلسله سلطنتی را به کیسی داد.
پس از بحث و گفتگوی مختصری درباره سیاست و امور جهان شاه اصرار داشت که برخی از گنجینه های خود را به کیسی نشان دهد. آنها ابتدا به دیدن گله های او رفتند. گله هایی که با مواد غذایی وارداتی تغذیه و به وسیله خانواده ای ایرلندی نگهداری میشدند رئیس مرکز اطلاعات خوشحال شد و هنگام صحبت با آنها به لهجه کشور قدیمی شان صحبت کردند. اما زمان زیادی نداشتند و پادشاه بی صبرانه منتظر بود. او میخواست که مهمانش مایه غرور و شادی او یعنی
شترهای سلطنتی اش را ببیند. آنها موجودات عظیمی بودند، صدها رأس از آنها در آنجا موجود بود. پادشاه به کیسی پیشنهاد کرد سوار یکی از آنها شود، اما او نپذیرفت. او سپس به کیسی یک درمان واقعی یعنی یک لیوان شیر گرم و غلیظ شتر تعارف کرد. کیسی آن را نیز رد کرد و گفت برای سلامتش خوب نیست.
زمان سپری شده با پادشاه خالد اتفاق خوبی بود، اما کیسی در واقع برای دیدن ولیعهد فهد به عربستان سعودی آمده بود. رابطه گرمی که در سال ۱۹۸۱ بین ولیعهد و رئیس مرکز اطلاعات برقرار شده بود پس از جدا شدن از هم نیز ادامه پیدا کرد.
فهد از کیسی به خاطر آنچه او و دولت برای معامله هواپیماهای آواکس انجام داده بودند سپاسگزاری کرد. آنها بسیاری از مسائلی را که فهد و کاسپار و اینبرگر فقط چند هفته پیش صحبت کرده بودند دوباره بررسی کردند. همان طور که بندر در واشنگتن درخواست کرده بود دولت ریگان برای اینکه بتواند اطلاعات مربوط به دارایی های مالی عربستان سعودی را در آمریکا لاپوشانی کند، هر آنچه میتر بود انجام می داد. در ۶ مه ۱۹۸۲ کمیته فرعی مجلس در امور بازرگانی، مصرف کنندگان و مالی، جلساتی خصوصی درباره این موضوع را برگزار کرده بود. رئیس جلسه بنیامین روزنتال در ۹ فوریه برای رئیس جمهور ریگان نامه ای نوشت و تهدید کرد که جزئیات دارایی های مالی سعودی در ایالات متحد را منتشر خواهد کرد. در تاریخ ۱۷ فوریه، رئیس جمهور تحت فشار شدید کیسی، دان ریگان، بیل کلارک و واینبرگر پاسخ داد: «افشای این اطلاعات به احتمال زیاد می تواند صدمات سنگینی بر ارتباطات خارجی ما وارد کند و منافع عمومی جلوگیری از چنین صدماتی بسیار بیش از هر گونه منافع عمومی ناشی از افشای این اطلاعات است.»
یک ساعت قبل از رسیدگی به کمیته فرعی ششم مه، ده مقام رسمی سیا در اتاق طبقه دوم ساختمان ریبورن جمع شدند تعدادی از افراد اتاق را برای شنودهای الکترونیکی زیرورو کردند و دیگران نگهبانی میدادند. این امر حتی با توجه به
استانداردهای سیا غیر معمول بود زیرا از مرزهای اقتدار آژانس فراتر رفته بود.
فقط نیروی پلیس پایتخت صلاحیت جستجوی ساخت و سازهای آن را داشت. در زمان شروع دادرسی ها، سازمان سیا، سازش ناپذیر بود. آنان نمی خواستند هیچ یک از اطلاعات عمومی شوند. پس از اتمام آخرین صحبت ها، مقامات امنیتی سیا نوارهای صوتی را جمع کردند و برای اینکه بتوانند رونوشتی از صورت جلسه تهیه کنند گزارشگر مجلس را تا دفاتر فرعی کارمندان در سه طبقه پایین تر همراهی کردند. مقامات آژانس به کمیته اطلاع دادند که تهیه صورت جلسه در لانگلی انجام می شود نه توسط کارمندان کمیته
پس از آن مسابقه فریاد کشیدن شروع شد. پیتر باراش، رئیس کارمندان کمیته فرعی از دفتر خود نگاه کرد و گزارشگر مجلس را دید که با مأموران سیا محاصره شده بود. او به سرعت از آنجا بیرون آمد تا بفهمد چه خبر است و به مقامات آژانس گفت که نوارها متعلق به کنگره هستند و نه سیا. او گفت: «این جلسه نه جلسه آژانس اطلاعات مرکزی بلکه جلسه کمیته فرعی کنگره بوده است.
یکی از مأموران سیا در جواب فریاد زد و گفت که او دستور ویژه ای برای عدم اجازه دسترسی به نوارها دارد. بگومگوها تا زمان رسیدن روزنتال به طبقه همکف ادامه داشت. او با قدرت اعلام کرد که سیا حق تصاحب نوارها را ندارد. آژانس با اکراه مجبور به تسلیم شد.» (۱)
پس از این صحنه اعضای کمیته فرعی به طور خصوصی ملاقات کردند. سازشی با سیا حاصل شد به این ترتیب که فقط خلاصه ای از مدارک منتشر میشد. این پیروزی کاملی نبود اما دولت بار دیگر برای محافظت از منافع عربستان سعودی فشار آورده و موفق شده بود. رئیس جمهور ریگان شخصاً تلاشی برای متوقف کردن کمیته فرعی کنگره از تلاش برای طبقه بندی مطالب انجام داده بود. مخفی نگهداشتن اطلاعات مالی آزمایش مهمی برای روابط سعودی بود و دولت قبول شده بود.
شورای امنیت ملی و سیا در جبهه های دیگر هم کمک کرده بودند. چندین نکته اطلاعاتی به خانواده سلطنتی کمک کرد تا از تهدیدهای جدی داخلی جلوگیری کند و دولت در حال پیشبرد برنامه هایی برای ایجاد یک سپر نظامی در اطراف عربستان سعودی بود.
هنگامی که کیسی و فهد شبی در قصر سلطنتی مشغول صرف شام بودند، یک بررسی ژئوپولیتیکی درباره سرتاسر جهان انجام دادند. آنها درباره موضوعات افغانستان، آمریکای مرکزی اروپای غربی و فلسطین گفتگو کردند. اما آنان همواره به مشکل شوروی می رسیدند. از نظر آنان شوروی منشأ بسیاری از مشکلات جهان بود. وسواس فهد درباره شوروی به اندازه کیسی بود.
فهد از کیسی خواستار اعمال تحریم های فناوری نفت و گاز علیه شوروی شد. از این گذشته نفت شوروی رقیب اصلی نفت خام عربستان سعودی بود. ویلیام اشنایدر معاون وزیر امور خارجه در کمکهای نظامی و فناوری گفت: «تحریم دسترسی شوروی به فناوری نفت و گاز توسط ایالات متحد، مستقیماً به نفع آنها بود. آنها ما را تشویق می کردند (۱) کیسی به فهد گفت تحریم فناوری های لازم برای ساخت خط لوله گاز طبیعی شوروی به همراه تحریم فناوری های حفاری نفت در دست انجام است. شاهزاده اگر ما در مسیر خود موفق شویم، آنها نخواهند توانست یک قطره نفت پمپ کنند. فهد با شنیدن این سخن خندید.
تحریم های امریکا در کمترین حالت باعث به تأخیر افتادن احداث خط لوله عظیم گاز می شد. فهد از این واقعیت لذت خاصی می برد، زیرا این پروژه از نگاه پایتخت های غربی به عنوان جایگزین قابل اتکای نفت خاورمیانه تلقی می شد.
تحریم ها نه تنها در راستای منافع راهبردی آمریکا بلکه با منافع نفتی سعودی نیز همسو بودند.
کیسی به ولیعهد گفت: «عالیجناب ما میخواهیم تمام تلاش خود را بکنیم تا مانع از خرید نفت خام شوروی توسط این کشورها شویم، او تاکید کرد که دولت به چه طریق دولت فرانسه را تحت فشار قرار داده که شرکت ملی نفت نفت خام خود
را نه از شوروی بلکه از دیگران خریداری کند. حسابی که مسکو روی درآمد ارز قوی حاصل از صادرات انرژی کرده بود با تصمیم آنان مبنی بر کاهش ۱۰ درصدی صادرات نفت به اروپای شرقی نشان داده شد. این کاهش به مسکو اجازه می داد تا در ازای پرداخت ارز قوی نفت بیشتری را به غرب بفروشد. تلاش شوروی برای صادرات به غرب بعضی از بازارها را از دست سعودی ها بیرون می آورد. بلژیک و فرانسه هر دو در تلاش بودند تا مجدداً قراردادهای گران قیمت امضا شده بین دولت های خود و عربستان سعودی را مورد مذاکره قرار دهند. شرکت های دولتی در فرانسه مانند الف کیتین دست به تلاشهایی برای یافتن منابع جدید نفت خام زده بود و چشم انداز خرید از شوروی روی میز مذاکره مطرح می شد. در طول سال مسکو در سرمایه گذاری خود موفق بود در پایان سال ۱۹۸۲، صادرات نفت شوروی به غرب سرمایه دار، ۳۲ درصد افزایش داشت. (۳)
انتظار می رفت که کاهش صادرات به اروپای شرقی عواقبی جدی برای این منطقه داشته باشد. این کاهش ممکن بود باعث کاهش قابل توجهی» در نرخ های در حال حاضر پایین رشد اقتصادی شود. مجله وال استریت حتی پیش بینی کرده بود که این کاهش ها می تواند تعدادی از کشورهای اروپای شوروی را به سمت ورشکستگی اقتصادی و فروپاشی سیاسی سوق دهد. (۲)
کیسی به فهد گفت که دولت همچنان به اقدامات خود برای محدود کردن برنامه های انرژی شوروی ادامه خواهد داد. اما گفت که دولت آمریکا در ازای آن خواستار کاهش قیمت نفت است. پایین آمدن قیمت انرژی باعث تقویت اقتصاد ایالات متحد میشد که هدف اصلی داخلی ریگان بود. قوی بودن ایالات متحد به نفع عربستان سعودی بود به ویژه که آمریکا به سرعت عامل اصلی بقای عربستان سعودی شده بود. در عین حال پایین آمدن قیمت نفت می توانست از هجوم به سوی منابع انرژی جایگزین مانند گاز طبیعی شوروی جلوگیری کند. این فرآیند دشمنان
قسم خورده رژیم سعودی یعنی ایران و شوروی را که هر دو در دهه ۱۹۷۰ از افزایش قیمت سود برده بودند فلج می کرد.
ولیعهد با تیزهوشی باور نکردنی تجاری بدون شک این نکات را می دانست دولت نیز خبر داشت. اما شنیدن آنها از یک متحد و ضامن اصلی چیز دیگری بود.
رابطه آنها مبتنی بر احترام متقابل بود اما کیسی به وضوح نقش معلم و مربی ولیعهد را به عهده گرفت. فهد دوست داشت به داستانهای کیسی درباره دفتر خدمات راهبردی و تهدید ناشی از استبداد گسترش یابنده، ابتدا در آلمان و اکنون در اتحاد جماهیر شوروی گوش دهد در نظر فهد که اسماً مسلمان و دوستدار غرب بود، شوروی ها «کافر» واقعی بودند.
کیسی درباره سایر تهدیدات داخلی احتمالی رژیم سعودی به ولیعهد مشاوره داد.
کیسی به فهد گفت که برخی از سعودی هایی که در دانشگاه های بلوک شوروی تحصیل کرده اند، اکنون مشغول کار برای دولت هستند. آنها شاید عوامل دشمن جاسوس یا خرابکار باشند. بهتر آن است کسی را که در بلوک شوروی تحصیل کرده استخدام نکنید. ولیعهد سرانجام در سال ۱۹۸۳ این توصیه را به کار بست و چنین سیاستی را اعلام کرد.
یکی دیگر از مشکلات بالقوه فلسطینی ها بودند. بر اساس گزارشهای سیا جناح های سازمان آزادی بخش فلسطین به همراه سازمانهایی در عربستان سعودی تلاش می کردند تا شاه را تضعیف کنند کیسی گفت آنها را با گروه های قابل اعتمادتر پاکستانی یا مصری جایگزین کنید. سرانجام فهد این توصیه را نیز عملی کرد. به این ترتیب، او هزاران فلسطینی را اخراج و تعداد زیادی پاکستانی را استخدام کرد.
یکی از پروژه های مورد علاقه فهد تلاش برای حمایت از جنبشهای اسلامی در آسیای مرکزی شوروی بود. این کار از طریق طایفه وهابی ها انجام می شد و فوق سری بود. وینسنت کانیسترارو یکی از مقامات ارشد سابق عملیات سیا، تعریف می کند: «برای وهابی ها تأمین بودجه برای پروژه مسلمانان در آسیای مرکزی شوروی بسیار مهم بود. ۵)
کیسی طبیعتاً به این موضوع نیز علاقه داشت، اما به دلایل جغرافیایی و راهبردی و نه معنوی کیسی به فهد گفت: آسیای مرکزی پاشنه آشیل روسیه است. تا زمانی که ما در آنجا جنگ نکنیم شوروی افغانستان را ترک نخواهد کرد. فهد، خرمایی خورد و موافقت کرد. آنها کمی درباره تسلط روسیه بر این منطقه و سپس درباره مجاهدین صحبت کردند. فهد به کیسی گفت: جهاد در افغانستان انقلابی بدون مرز است، دقیقاً مانند کمونیسم رئیس مرکز اطلاعات تحریک شد.
افغان ها با مسلمانان در کنار رودخانه آمو در شوروی ارتباط برقرار می کردند.
این ارتباطات عمدتاً شامل توزیع کارتهای عضویت در مقاومت افغانستان، انتشار مقالات انقلابی اسلامی برگزاری جلسات بحث و گفتگو و عملیات مین گذاری در مقیاس اندک بود.
کیسی چیز بیشتری یعنی یک کار نظام مند برای براندازی قدرت شوروی در آسیای مرکزی میخواست
اواخر همان شب، فهد و کیسی با موسی ترکستانی ، مورخ اهل آسیای مرکزی ساکن عربستان سعودی دیدار کردند. او درباره ظلم هایی که روس ها علیه اقوام محلی مرتکب شده بودند، نوشته بود و هنوز با افراد منطقه تماس داشت. ترکستانی به کیسی گفت که در مارس ۱۹۸۰ بر اثر جنگ افغانستان، شورشی در آلما آتا، رخ داده و جنبشی زیر زمینی در حال شکوفایی است. بدون شک سعودی ها بودجه برخی از این سازمانها را تأمین می کردند. (۱) )و(
مطبوعات شوروی از مداخله سعودی ها در آسیای مرکزی شوروی ناراحت بودند. پروفسور دویف سعودی ها را مسبب پخش «اکاذیب» بین اهالی آسیای مرکزی معرفی کرد. سرلشکران اووزوف، معاون رئیس علم و فناوری ترکمن کا.گ.ب، ادعا کرد سعودی ها از اسلام به عنوان ابزار حمله برای تحریک مسلمانان اتحاد جماهیر شوروی استفاده میکنند. سعودیها در منطقه، عوامل پول و اراده
کافی برای براندازی کفر شوروی ها داشتند. شاید تنها چیزی که آنها اکنون به آن نیاز داشتند تشویق بود.
اولین پنجشنبه در آوریل سال ۱۹۸۲ بود. عملیات همبستگی در شرف شروع خوبی بود. کیسی امیدوار بود که اشتباهی رخ ندهد. او با دیوید ویگ، یکی از رابطین کاخ سفید همراه بود. رئیس مرکز اطلاعات اغلب کنار ساختمان دفتر اجرایی قدیمی متوقف می شد تا شریک تجاری با هوش سابق را سوار کند. ویگ تعریف می کند: «ما فقط در سالن غذاخوری می نشستیم. او تند و تیز شروع به بیان چیزهایی می کرد که از من می خواست شوروی احتمال دارد از کدام نقطه آسیب پذیر باشد و چه کاری می توانیم انجام دهیم تا مشکلاتی را برای آنها به وجود آوریم.» اما این بار حداقل در ذهن کیسی جلسه کمتر تردید آمیز بود و قطعیت بیشتری داشت و یگ می گوید بیل سال اول را صرف کرد تا شرایط اقتصاد شوروی را دقیقاً بازسازی کند و نحوه کار کرد آن را دریابد. در بهار سال ۱۹۸۲، او احساس کرد که سرانجام از آخرین اتفاقات در آنجا خبر دارد.
کیسی در حالی که به سقف نگاه میکرد به و یگ گفت: «این اقتصاد به سبک مافیایی فعالیت میکند. آنها در حال کاهش فناوریهایی هستند که برای بقای شوروی ضروری اند. تنها راهی که آنها بتوانند ارز قوی به دست آورند، صادرات نفت و گاز با قیمت های بالاتر است. این مسائل بسیار غیر قابل کنترل اند اما اگر ما کارت هایمان را خوب بازی کنیم آنها از درون متلاشی خواهند شد.)
برای ویگ که به بی پرده بودن کیسی عادت داشت، چنین اظهاراتی تعجب آور نبود. او سالهای زیادی را در آژانس صرف ردیابی جریان منابع و تراز پرداخت های شوروی کرده بود. اما تا به حال نشنیده بود که مردی با این سن و جایگاه چنین چیزی بگوید. بیل کیسی وظیفه خود را انجام داده بود.
در آن بهار تعدادی گزارش جدید به سوی میز بیل کیسی سرازیر شدند که بلافاصله برای شورای امنیت ملی و رئیس جمهور فرستاده شدند. آنچه او می خواست ارائه کند گزارشهای معمولی آژانس نبود بلکه اولین نتایج ارزیابی آسیب پذیری
شوروی بودند که از هرب مایر و هری روون خواسته بود تا روی آنها کار کنند.
ارزیابی آسیب پذیری تأثیر عمیقی بر بر کیسی گذاشت و آنچه را در تمام مدت احساس کرده بود تقویت کرد. آنها رونالد ریگان را متقاعد کردند که ایالات متحد می تواند به طور جدی به اقتصاد شوروی ضربه بزند و یک تعریف می کند. «بیل عادت داشت وارد دفتر بیضی شده و با رئیس جمهور صحبت کند. آنان درباره موضوعات زیادی از جمله اقتصاد شوروی صحبت میکردند. این نشستها واقعاً به طور کامل غیر رسمی بود، اما مطمئناً به شکل گیری نظرات ریگان کمک می کرد. پس از بازاندیشی درباره مسائل گذشته و ارزیابی آسیب پذیری کار آنها نزدیک به نوعی پیشگویی بود.
آنها با صحبت از ماهیت کلی نظام اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی شروع کردند. این دو مقام خاطر نشان کردند که این نظام هم سخت و هم غیر قابل انعطاف است. هیچ انعطافی از بازار برای تخصیص مجدد منابع وجود نداشت. علاوه بر این، تزریق فناوری و تجهیزات غربی نیاز اساسی برای کاهش تنگناها و حفظ سطح تولید بود. قطع فناوریهای مهم به شدت به اقتصاد شوروی آسیب می رساند.
شوروی اکنون باید بر واردات سرمایه و فناوری به غرب تکیه کند تا تولید برخی از مواد اولیه ای را که آنها اعطا می کنند و در آن خود کفا هستند حفظ کند و افزایش دهد. واردات از غرب می تواند نقش مهمی در رفع کمبودهای مهم داشته باشد و باعث پیشرفت فناوری شود. اتحاد شوروی از مواهب منابع عظیم انرژی برای صادرات برخوردار است. این مواد به طور فزاینده ای غیر قابل دسترس هستند و بنابراین هزینه بهره برداری از آنها به شدت افزایش یافته است. نظام اقتصادی شوروی برای ارتقای کارآیی و پیشرفت فناوری مناسب نیست. تولید نفت اگر چه به کندی اما همچنان افزایش می یابد.
حتی رشد بسیار اندک سالهای گذشته مستلزم تلاش عظیمی بود. واردات فناوری غربی برای حفظ این بخش مهم درآمدهای ارزی قوی بسیار مهم خواهد بود.
شوروی برای به حداقل رساندن سقوط تولید در مناطقی که کاهش در حد بالایی است افزایش میزان تولید خروجی در جای دیگر و یافتن و انباشت ذخایر جدید، باید طیف گسترده ای از تجهیزات نفتی و گازی غربی را وارد کند تجهیزات لوله کشی با قابلیت لوله کشی هایی با قطر بزرگ فقط در غرب تولید میشود و ما تخمین می زنیم که شوروی
برای ساخت خطوط لوله برنامه ریزی شده مجبور است حداقل ۱۵ تا ۲۰ میلیون تن لوله فولادی را طی باقیمانده دهه ۱۹۸۰ وارد کند. آنها همچنین به تجهیزات پیشرفته اکتشافی پمپ های زیر آبی با ظرفیت بالا برای میدانها نفتی و احتمالاً توربین های پر قدرت برای کمپرسورهای گازی احتیاج دارند.
توانایی شوروی در به دست آوردن ارز قوی که برای خرید واردات غربی نیاز دارد در شرایط فعلی امکان ظهور ندارد و ممکن است در آینده کاهش خوبی داشته باشد که دلیل اصلی پایین آمدن و کاهش احتمالی تولید نفت شوروی است. طبق پیش بینی های ما افزایش درآمدهای ارزی قوی از تشدید صادرات گاز طبیعی فقط بخشی از کاهش پیش بینی شده در دریافتهای نفتی را جبران میکند در درجه اول به دلیل کاهش قیمت انرژی شرایط تجارت شوروی در مقابل غرب در دهه ۱۹۸۰ از آنچه در دهه ۷۰ بود، نامطلوب تر است در آن زمان رشد قیمت نفت و طلا باعث ثروت بادآورده زیادی برای شوروی شد. کشورهای اوپک قادر به پرداخت پول نقد برای اسلحه شوروی نخواهند بود.
ارزیابی آسیب پذیری در بخش انرژی شوروی به عنوان منطقه ای برای بهره برداری صفر است. آنها تأکید کردند که این مسئله در حفظ ماشین اقتصادی شوروی بسیار مهم است. صادرات نفت و گاز طبیعی بین ۶۰ تا ۸۰ درصد از درآمد ارز قوی شوروی را در اکثر سالها تشکیل داده است و این درآمدها «ستون» نظام اقتصادی این کشور بود. برای خرید مواد غذایی و فناوریهایی که اقتصاد را پایدار نگه می داشتند، ارز قوی غربی لازم بود. مقداری از این ارز قوی حتی برای فشار بیشتر دوباره به بخش انرژی سرازیر میشد. این فناوری غربی بود که به بخش انرژی امکان رشد و پیشرفت می داد. در پیوست ویژه ای در بخش انرژی آنها به چند نتیجه گیری مهم دست یافتند:
تمایل مسکو برای حفظ رشد مداوم اقتصادی مستلزم هزینه برای برنامه توسعه انرژی است که در برنامه پنج ساله یازدهم (۸۵ – ۱۹۸۰) منعکس شده است. صادرات انرژی، منبع اصلی درآمدهای ارز قوی شوروی است. درآمدهای حاصل از صادرات به کشورهای غربی، امکان دستیابی به تجهیزات و فناوری برای انواع فعالیتهای شوروی را فراهم می آورد. تلاشهای انجام گرفته برای افزایش بازیافت نفت حمل و نقل گاز طبیعی و بهره برداری از منابع انرژی دریایی از اهمیت ویژه ای برخوردارند.
گسترش اخیر صادرات شوروی به غرب باعث افزایش مهم درآمدهای ارزی قوی برای توسعه منابع انرژی جدید شده است. شوروی ها بخش عمده ای از درآمد جدید را برای خرید تجهیزات و فناوری غرب برای بهره برداری و تولید نفت و گاز استفاده کرده اند.
مسکو در حال اتخاذ برنامه افزایش بازیافت نفت (EOR) برای بهره برداری از ذخایر نفتی است که با روشهای معمولی غیر قابل استفاده بودند. میدانهای قدیمی در ولگا در حال کاهش تولید بودند امید این بود که با افزایش بازیافت نفت از فناوری های جدید برای افزایش تولید استفاده شود. ارزیابی آسیب پذیری اشاره می کرد
شوروی ابراز امیدواری زیادی کرده که فنون برنامه افزایش بازیافت نفت بازیافت آن را از میدانهای قدیمی و تولید در میدانهای توسعه نیافته حاوی نفت سنگین را افزایش دهد. تلاش های برنامه افزایش بازیافت نفت شوروی با کمبود شدید تجهیزات و مواد شیمیایی به مانع برخورده است…. شوروی هنوز نتوانسته ژنراتور بخار مورد نیاز بازیافت حرارتی را بسازد با مقادیر کافی از ماده فعال کننده سطح و استفاده از پلیمر برای برنامه های شیمیایی با سیل پلیمر به مقدار کافی تولید کنند.
تلاش برای دستیابی به کمکهای فنی و تجهیزات غربی برای ارتقای برنامه افزایش بازیافت نفت ادامه دارد.
این گزارش سپس به عامل مهم درآمدهای ارز قوی شوروی یعنی قیمت نفت در جهان اشاره کرده بود. در دهه ۱۹۷۰ که قیمت نفت بسیار بالا رفت، درآمد ارز قوی مسکو از نفت حدود ۲۷۲ درصد افزایش یافت در حالی که حجم صادرات فقط ۲۲ درصد افزایش یافته بود. مایر نتیجه گرفته بود که به ازای هر دلار افزایش قیمت هر بشکه نفت مسکو نزدیک به یک میلیارد دلار ارز قوی در سال به دست خواهد آورد. اما عکس آن نیز صادق بود. کاهش ۱۰ درصدی قیمت هر بشکه نفت ممکن است سالانه برای مسکو ضرر کلانی در حد ۱۰ میلیارد دلار ایجاد کند. «قیمت نفت در بازارهای جهانی بر دوام اقتصادی شوروی تأثیر بسزایی خواهد داشت.»
مایر می گوید: «بیل» تقریباً بلافاصله به آن گزارش چسبید. این حقیقت برای او
مانند بشارت بود. او گفت: ما این کار را خواهیم کرد. ۱۰)
کیسی چند روز پس از یکی از هم اندیشی های راهبردی منظم خود با ویگ در امان پیمان هند با رئیس جمهور بود و در این زمینه موضوعات مختلفی را مطرح می کرد کاسیار و اینبرگر و مشاور جدید امنیت ملی بیل کلارک نیز در آنجا حضور داشتند
تقریباً هر روز گزارشهایی می رسید که اروپایی ها تحریم های آمریکایی را زیر پا می گذارند. مخصوصاً دو تولید کننده ،اروپایی، جان براون در انگلیس و آتلانتیک در فرانسه، قصد داشتند همان فناوریهایی را که واشنگتن قصد قطع آنها برای خط لوله را داشت به مسکو بفروشند. اجلاس سران ورسای در ماه ژوئن پیش رو بود و احتمالا تحریم ها موضوع شماره یک بودند کیسی ارزیابی آسیب پذیری را که قبل از جلسه با کلارک و واینبرگر در میان گذاشته بود با خود آورده بود.
کیسی ورق های کاغذ را به همراه یک خلاصه ارائه کرد. او با سخنان آشفته معمول خود شروع کرد. آقای رئیس جمهور پشتیبانی مالی در خط لوله بسیار زیاد است. ما فقط درباره پروژه ای که به آنها کمک می کند، صحبت نمی کنیم، بلکه درباره پروژه ای صحبت میکنیم که آنها برای ادامه کار نیاز دارند. آنها به شدت به ارز قوی تولید شده از این پروژه نیازمند هستند. آنها از دو مسیر به دنبال آن هستند تا بین ۵ تا ۲۰ میلیارد دلار درآمد در سال به دست آورند.
اگر بتوانیم جلوی آن را بگیریم یا به تأخیر بیندازیم، واقعاً دست و پایشان بسته می شود. کلارک این موضوع را به طور خصوصی با رئیس جمهور در میان گذاشت و آنها توافق کردند که موضع مستحکمی اتخاذ کنند.
و اینبرگر تعریف میکند این منبع سودآور بزرگی بود من مدام به رئیس جمهور می گفتم که ما باید تحریم ها را ادامه دهیم این جنگ اقتصادی است و آنها را فلج خواهد کرد )
ریگان جلسه را در شرایطی ترک کرد که متقاعد شده بود فلج کردن اقتصادی مسکو راهبرد خوبی است و خط لوله حوزه ای عالی برای شروع آن است. دستگاه دیپلماسی ایالات متحد در بهار ۱۹۸۲ به آرامی مشغول کار بود. اروپا
بودجه لازم برای تعهد خود برای ساخت خط لوله کامل دو خطه گاز طبیعی را تخصیص نداده بود. علاوه بر این با وجود توافق صورت گرفته در چند ماه قبل در شورای آتلانتیک شمالی شرکتهای اروپایی برای زیر پا گذاشتن تحریم های آمریکا از سوی دولتهایشان چراغ سبز گرفتند. ریگان امکان لغو تحریم ها را باز گذاشته بود، اما این کار تنها زمانی انجام شدنی بود که اروپا به تعهد خود برای قطع یارانه اعتبار و فناوری به مسکو پایبند میبود. هیگ در حال رفت و آمد به اروپا برای ایجاد نوعی سازش بود در مه ۱۹۸۲ ریگان جورج شولتز را که هنوز در بخش خصوصی کار میکرد برای دیدار با متحدان غربی و بحث درباره خط لوله و سایر موضوعات بحث برانگیز فرستاد. او در بازگشت به رئیس جمهور گزارش داد که دیدگاه شما درباره توقف پرداخت اعتبار به روسیه و کشورهای تابعه آن تأثیری واقعی داشت و من احساس میکنم که تاکید درباره این مسئله به نتیجه می رسد. هیچ کس نمیتواند از یارانه دادن به اقتصاد شوروی دفاع کند. (۱) اما آیا اروپا حاضر می شود که با قطع یا کاهش جریان پشتیبانی حیاتی غرب موافقت کند؟ از ۴ تا ۶ ژوئن، تمرکز بر ورسای آغاز شد جایی که کشورهای جی (گروه (۷)
در آن جلسه داشتند. ریگان گزینه های جایگزینی برای خط لوله سیبری داشت و
قطع اعتبارهای یارانه ای به مسکو در صدر صورت جلسه او بود. اجلاس خوب پیش نرفت. رئیس جمهور پیشنهادی سازشکارانه ارائه کرده بود میتوان خط لوله را ساخت اما فقط یک خط نه دو خطی که در اصل برنامه ریزی شده بود به شرطی که اعتبار رسمی یارانه به مسکو متوقف شود و جی-هفت در عدم صدور فناوری به شوروی شدت عمل نشان دهد.
اروپایی ها سرانجام در اعلامیه اجلاس نهایی درباره «مبارزه با توافقنامه های دارای اولویت هنگام معامله با مسکو با یک خط موافقت کردند، اما فقط همین.
فرانسه اخیراً معامله اعتباری یارانه ای دیگری با مسکو امضا کرده بود. راجر رابینسون که از کاخ سفید و از نزدیک تلاشها را دنبال می کرد، می گوید: «میتران و اشمیت از مراسم پایانی خارج شدند و به رسانه ها و عموم مردم کشور خود اعلام کردند که تغییری در الگوی روابط اقتصادی یا انرژی با شوروی اتفاق نخواهد افتاد (۱۳)
در ۷ ژوئن رئیس جمهور ریگان برای یک جلسه شش ساعته با پاپ به رم پرواز کرد. آنها مدت چهل و پنج دقیقه در اتاق پر زرق و برق واتیکان به صورت خصوصی ملاقات کردند. پاپ که ردای سفیدی پوشیده و کلاهی با صلیب نقره بر سر گذاشته بود از اینکه برای اولین بار فرصت ملاقات با ریگان را پیدا کرده اظهار خوشوقتی کرد.
در پشت آنان نقاشی مشهور رستاخیز پروجینو آویزان بود. ریگان جلسه را با این جمله آغاز کرد که چقدر این نقاشی مناسب است. هر دوی آنها مرگ را به چشم دیده بودند، فقط چند هفته از تیراندازی تروریست ها به سوی آنان گذشته بود. بیل کلارک میگوید ریگان به او گفت که خدا هر دویشان را برای یک هدف نجات داده و این هدف آزادسازی لهستان است. (۱۴)
بیل کیسی پیش از عزیمت به سفر اروپایی خود درباره عملیات لهستان به ریگان و کلارک اطلاع داده بود رئیس جمهور موضوع را به اختصار با ژان پل مطرح کرد و گفت: «برای لهستان هنوز امیدی هست. ما با همکاری می توانیم آن را زنده نگه داریم پاپ با موافقت کامل سر تکان داده بود.
پس از جلسه خصوصی هر دو در مقابل مطبوعات ایستادند و اظهارات رسمی خود را قرائت کردند. ریگان اشاره ای مخصوص و مفصل به لهستان کرد و اظهار داشت: «مهم ترین نگرانی هر دوی ما ملت ستمدیده لهستان یعنی وطن شما است. با گذشت قرن ها مشقت لهستان در قلب مردم شجاعش سنگر شجاعت و آزادی بوده است، اما نه در قلب کسانی که بر آن حکومت میکنند. ما به دنبال روند آشتی و
اصلاحات هستیم که به طلوع امید جدید مردم لهستان منجر شود. (۱۵)
همزمان با ملاقات پاپ و رئیس جمهور بیل کلارک با مقامات و انیکان درباره وضعیت لهستان دیدار و گفتگو کرد. او جزئیات زیادی درباره برنامه سیا در لهستان نگفت، اما گفت که کلیسا اگر به طور مرتب اطلاعات بیشتری را در اختیار واشنگتن بگذارد میتواند مفید باشد. او همچنین تلاش کرد تا شفاف سازی کند که واشنگتن میخواهد با کلیسای همکاری مشترک کند تا لحن دیپلماتیک مناسبی را در روابط با ورشو به وجود آورد. این میتواند کارگشا باشد. از طرفی باید ثبات قدم داشته باشیم و واضح است سرکوب قابل قبول نیست.
و از سوی دیگر، به نظر میرسد که گردنکشی بیش از حد ممکن است لهستان را حتی تحت کنترل مستقیم تر شوروی قرار دهد. کلارک همچنین به مقامات واتیکان اطلاع داد که ایالات متحد وسیله ای کارآمد برای انتقال اطلاعات به لهستان در اختیار دارد و اگر کلیسا نیاز داشت که به سرعت اطلاعاتی از آنجا کسب کند آنان می توانند ترتیب این کار را بدهند.
ریگان و دستیارانش پس از گشتی شش ساعته در ایتالیا سوار هواپیما شدند و به انگلیس بازگشتند. پس از ورسای جلسه رهبران غربی در بن برگزار شد. رئیس جمهور در موقعیتی ایستاد و درخواستی پرشور برای محدود کردن خط لوله سیبری محدود کردن اعتبارات یارانه ای و مقاومت در برابر تجارت معمول» با مسکو، مطرح کرد. درخواست او به گوش بقیه فرو نرفت. اما، شاید مهم تر از آن این بود که ریگان احساس دلسردی کرد را بینسون می گوید: «در حالی که ریگان] این درخواست پرشور خود را مطرح می کرد اشمیت از پنجره به باغ نگاه می کرد و عمداً او را نادیده می گرفت. هنگام بازگشت به واشنگتن، رئیس جمهور کاملاً آگاه بود که با وی مانند نوآموزی که واقعاً نکات خوب روابط اقتصادی شرق و غرب را درک نمی کند با بی احترامی و حتی تحقیر رفتار شده است. این اشتباه بزرگی بود. (۱)
رئیس جمهور ،خشمگین هشتم ژوئن خواستار تشکیل جلسه شورای امنیت ملی شد که بعداً در اروپا «جمعه سیاه» نام گرفت. او می خواست گزینه های خود
را بشناسد و یک مسیر عملی را انتخاب کند بیل کلارک ریاست جلسه را بر عهده داشت. حضار با هم در تنش بودند تا آن زمان، دولت به دلیل تحریم ها کاملاً دو دسته شده بود. و اینبرگر کلارک میس و کیسی طرفدار ادامه تحریم ها بودند. افراد دیگری دور آن میز حضور داشتند که موافق لغو بلافاصله تحریم ها بودند.
هیگ، متقاعد کننده ترین مخالف تحریم ها در نیویورک بود. لارنس ایگلبرگر، نفر
دوم در دولت در کنار او ایستاده بود. پس از بحث و گفتگو، کلارک خاطر نشان
کرد که رئیس جمهور اساساً سه گزینه دارد:
ه با وجود اینکه هیچ گونه کاهشی در سرکوبها در لهستان تحت حمایت شوروی وجود نداشته، تحریم ها را کاملاً بردارند.
ه تحریم های یک جانبه ایالات متحد را همچنان حفظ کنند، حتی اگر آنها به طور نظام مند توسط تأمین کنندگان و دولتهای اروپایی زیر پا گذاشته شوند. ه تحریم ها را گسترش دهند تا طبق قانون اداره صادرات شامل مجوزهای آمریکایی و شرکتهای تابعه در خارج از کشور شوند.
گزینه اول به معنای معکوس کردن آشکار سیاست بود و ایالات متحد آمریکا هیچ منفعتی از اعتبارات یارانه ای که اروپای غربی در اجلاس سران ورسای با اکراه برای عقب نشینی واشنگتن امضا کرده بود به دست نیاورده بود. گزینه دوم به معنای اعمال مجازاتهای یک جانبه برای شرکتهای آمریکایی و پذیرفتن این واقعیت بود که خط لوله اصلی دو رشته ای در نهایت با فناوریهای آمریکایی به شرکتهای دارای پروانه اروپایی ساخته میشد. تراکتور کاترپیلار سفارش ۹۰ میلیون دلاری خود و جنرال الکتریک سفارشی به ارزش هفت میلیون دلار را از دست می دادند و رقبای اروپایی به سرعت این فضاها را پر میکردند. گزینه سوم به معنای وارد آوردن ضربه ای محکم و جنگ اقتصادی واقعی علیه مسکو بود.
کیسی، و اینبرگر و کلارک خود را آماده کرده بودند که گزینه سوم را انتخاب
کنند، اگر چه کلارک طبق معمول به نقش خود به عنوان «کارگزار صادق» در حین نشست شورای امنیت پایبند بود. آنها انتظار داشتند که بحثی طولانی و مفصل بین اعضای شورای امنیت ملی درباره صلاحدید نسبی این تحریم ها صورت گیرد. اما به نظر نمی رسید که رئیس جمهور مایل باشد مذاکره ای طولانی بر سر این موضوع انجام دهد. او چند حکایت درباره چگونگی برخورد تحقیر آمیز اشمیت و تجربه گذشته خود با فرانسویها تعریف کرد. او دلزدگی خود را از توافق های تو خالی متحدان ابراز کرد. سپس چنین خلاصه کرد: «آنها می توانند اولین خط لوله [ شوروی و اروپایی خود را داشته باشند. اما نه با تجهیزات و فناوری ما (۱۷)
کلارک بلافاصله وسط صحبت پرید تصمیم ریاست جمهوری در این باره معلوم است.» بنابراین، گزینه سوم، آغاز جنگ اقتصادی واقعی با مسکو به سیاست ایالات متحد آمریکا تبدیل شد.
اروپا واکنش شدیدی به این خبر نشان داد رئیس جمهور آمریکا در حال گسترش تحریم ها بود تا فعالیت شرکتهای اروپایی را نیز ذیل مجوزهای آمریکایی قرار دهد. حتی مارگارت تاچر که به طرز قابل پیش بینی طرفدار ریگان بود نیز خشمگین شد. تمام رهبران اصلی اروپای غربی این موضوع را اطلاع دادند که از قوانین جدید پیروی نخواهند کرد. بر خلاف میل رئیس جمهور ال هیگ شروع به اطمینان دادن به اروپای غربی کرد که همه چیز در جبهه سیاست درست خواهد شد. او بی سروصدا به مقامات اروپایی توصیه کرد که آنها فقط باید سر جایشان بنشینند و منتظر بمانند تا بحران تمام شود. ویلیام بروک برای مقابله با این افراد به پایتخت های اروپای غربی اعزام شد. چند روز بعد او با این خبر بازگشت که اروپا هیچ حرکتی نکرده است. هیگ کلارک میس و سایر مقامات اصلی و فرعی کابینه در اتاق وضعیت کاخ سفید جلسه ای برگزار کردند تا مسئله حساسی را که بروک مطرح کرده بود بررسی کنند.
پس از کمی بحث و گفتگوی داغ هیگ شروع به هوار کشیدن کرد. او به سمت کلارک اشاره کرد و گفت: افراد شما در کاخ سفید این نقشه جلسه شورای امنیت ۱۸ ژوئن) را زمانی که من در نیویورک بودم کشیده اند. شما می دانستید که این اتفاق خواهد افتاد. اگر من آنجا بودم این اتفاق نمی افتاد!»
از کوره در رفتن هیگ آخرین اشتباه او بود. بلافاصله بعد از جلسه، کلارک با رئیس جمهور مشورت کرد یکی از کارمندان ارشد شورای امنیت ملی تعریف می کند: «هیگ بر سر مشاور و دوست صمیمی بیست ساله رئیس جمهور فریاد می زد؛ بین ریگان و کلارک رابطه عاطفی متقابل و اعتماد ضمنی فوق العاده ای وجود داشت. خلاصه اینکه هیگ مدت کوتاهی پس از این حادثه برکنار شد.» (۱۸۷)
گسترش تحریم های آمریکا باعث شد کرملین با هماهنگی وزارت گاز شوروی شروع به تلاش جدی داخلی برای کشیدن خط لوله بدون فناوری ایالات متحد کند. به زودی انحراف گسترده و ناتوان کننده منابع در سایر پروژه های زیر بنایی تر رخ داد. تکمیل این پروژه به موضوع افتخار ملی تبدیل شد. راجر رابینسون که موضوع را از دفتر خود در شورای امنیت ملی دنبال می کرد، تعریف می کند: «این انحرافات عمده تجهیزات و کارمندان تأثیر مضر موج مانندی بر اقتصاد شوروی داشت، در واقع، این فرآیند به تأخیر یا به تعویق افتادن سایر پروژه های ملی منجر شد. تکمیل خط لوله به نوعی معادل پروژه منهتن بود. پولی که آنان در خارج از کشور صرف تلاشهای عمدتاً ناکام کننده برای جایگزین کردن تجهیزات آمریکایی می کردند، بسیار زیاد بود. آنها به سختی در محاصره ارز قوی خود در تلاش برای سرهم کردن قطعات خط لوله بودند درخشان ترین افراد فنی موجود در کشور از کارهای خودشان به سر این پروژه فراخوانده شدند اما باز هم نتوانستند این کار را انجام دهند. بر اساس تخمین های وزارت گاز شوروی در ۱۹۸۶، این تلاشهای داخلی، تقریباً مبلغی بالغ بر یک میلیارد دلار ارز قوی خرج برداشت. با این حال دست آخر شوروی نتوانست آن کار را انجام دهد. آنها به فناوری امریکا احتیاج داشتند. یکی از مهندسین که روی پروژه خط لوله مسکو کار می کرد، تعریف
می کند. ما سعی در ساخت توربین بیست و پنج مگاوانی داشتیم که منابع را صرف یک برنامه محبوب میکرد ما شکست خوردیم این ضربه عظیمی به منابع بود و برای ما بسیار گران تمام شد. (۲۰)
هنگامی که دولت ریگان از تلاشهای شوروی برای تکمیل خط لوله با استفاده از منابع داخلی با خبر شد کیسی و مقامات ارشد شورای امنیت ملی به فکر موارد اضافی افتادند و تلاش کردند تا راههایی برای پیچیده تر کردن امور ابداع کنند. صنعت نفت و گاز شوروی همیشه به شدت به طراحیهای قطعات غربی متکی بود تا مانند آن را خودشان بسازند و فشار داخلی تازه هیچ تغییری در شرایط ایجاد نمی کرد.
در واشنگتن، بسیاری از مقامات تصریح کردند که یک برنامه ضد اطلاعاتی از جمله ارسال اطلاعات فنی غلط و تحریف شده ممکن است ترفند کارآمدی باشد و این کار انجام شد.
انفجار خشم هیگ درباره خط لوله به انتخاب وزیر خارجه جدید جورج شولتز انجامید که با احتیاط وارد صحنه شد. او به آرامی روی مسئله خط لوله حرکت کرد. یکی از کارمندان سابق شورای امنیت ملی میگوید: «او می دانست که هیگ به خاطر این موضوع اخراج شده است و به اروپایی ها گفت، مسئله جدی است. شوخی ندارد. ما به تازگی وزیر خارجه قبلی را بر سر این موضوع از دست داده ایم (۲۱)
شولتز به نوعی مجبور شد این مسئله را با رهبران سنگر بندی کرده اروپایی حل کند. تاچر و میتران به شرکتهای خود گفتند که تجهیزات را با وجود نقض دستور آمریکایی ها ارسال کنند. این تحریم ها بخشنامه فراسرزمینی قانون آمریکا بود که توسط اروپا رد شد. تاچر شخصاً به ریگان گفت: «قانون شما در اینجا اعمال نمی شود در پاریس وزیر صنعت ژان پیر شوانمنت ، تهدید کرد که هر شرکت فرانسوی که این کالاها را به مسکو حمل نکند «مصادره» می شود. مجوز فرانسوی صنایع در سر، کرووا لوار، کار را پیش برد و انتقال را از تابستان آن سال آغاز کرد.
فصل نهم
در اول اوت سال ۱۹۸۲ بیل کیسی دوباره در حال پرواز با پرنده سیاه آهنین خود به سوی آفریقا بود. او به گفتگو درباره چندین موضوع با همتایان آفریقای جنوبی خود علاقه مند بود. او سرویس اطلاعاتی سرسخت آفریقای جنوبی و میزان دسترسی و توانایی آنها را تحسین میکرد. او برای اینکه بتواند چشم انداز خوبی داشته باشد پیش از فرود در منطقه به خلبان خود دستور داد در ارتفاع کم بر فراز رودخانه زامبیزی پرواز کند. هواپیما دقیقاً بالای آبشارهای دیدنی ویکتوریا پرواز کرد.
هنگامی که هواپیمای او در پرتوریا به زمین نشست، رئیس پایگاه سیا به استقبال کیسی آمد و او را تا سفارت اسکورت کرد پس از کمی استراحت در جریان خلاصه ای از اوضاع داخلی آفریقای جنوبی و جنگ داخلی در شمال آنگولا قرار گرفت و بعد به جلسات خود با مقامات اطلاعاتی آفریقای جنوبی برده شد.
جلسات صمیمانه بود. آفریقای جنوبی ها در جنگ با دولت مارکسیستی آنگولا
از بانوس ساویمبی حمایت میکردند. آنها خواستار کمک کیسی در حمایت از ساویمبی بودند که در واقع به نیروهای آنگولا و کوبا در آن کشور صدمه وارد می کرد. ساویمبی آزمایشی عالی برای حمایت از شورشیان ضد کمونیست بود سیاستی که کیسی اولین بار در اوایل سال ۱۹۸۱ پیشنهاد داده بود.
او چشم انداز مشارکت اطلاعاتی را نیز مطرح کرد. عکس های ماهواره ای امریکا از آنگولا می توانست بسیار به نفع ساویمبی باشد، دقیقاً مانند همان کاری که چند ماه قبل در اسرائیل انجام شده بود.
آفریقای جنوبی ها خیال خود را راحت کردند و گفتند که از دسترسی به چنین اطلاعاتی بسیار خوشحال میشوند.
رئیس مرکز اطلاعات سپس به موضوعات مرتبط با جنگ پنهانی علیه مسکو روی آورد. کرملین طلای زیادی فروخته بود. در ۱۹۸۱ آنها تقریباً چهار برابر مقدار معمول خود طلا به بازار بین المللی سرازیر کرده بودند. معلوم بود که آنها محتاج پول نقد بودند. کیسی میخواست بداند مسکو میتواند انتظار چه مقدار ارز قوی از این فروش داشته باشد. قیمت جهانی طلا تا کجا می رفت؟ پاسخ آفریقای جنوبی از لحاظ تولید چه خواهد بود؟ او همچنین میخواست از هرگونه همکاری بین مسکو و پرتوریا در بازار بین المللی جلوگیری کند.
مقامات آفریقای جنوبی نیروی غالب تولید و فروش طلا، بینش گسترده ای از بازار جهانی طلا داشتند بنابراین به نظر منطقی میرسید که کیسی از آنها سؤال کند. شایعه شده بود که آفریقای جنوبی به امید تنظیم بازار در زمینه های طلا، الماس پلاتین و مواد معدنی گران بها ارتباط پنهانی خود را با مسکو حفظ می کند. در این زمینه آنها همراه با هم تقریباً انحصار جهانی را در دست داشتند.
کا.گ.ب نقش مهمی در تنظیم جلسات بین مقامات آفریقای جنوبی و شوروی داشت. جلسات معمولاً در سوئیس برگزار میشد جایی که اولین بار در سال
۱۹۷۸ برگزار شده بود. این معاملات به شدت سری نگه داشته می شدند. هر چه بود نزدیک ترین متحد مسکو در آفریقای سیاه دشمن قسم خورده پرتوریا بود. کرملین در تلاش برای پشتیبانی از کنگره ملی آفریقا و حزب کمونیست آفریقای جنوبی برای براندازی دولت آفریقای جنوبی بود.
هنگامی که قیمت طلا در دهه ۱۹۷۰ به اوج خود رسید، پرتوریا و مسکو ثروت خوبی به جیب زدند مسکو به دنبال گفتگو بود تا ببیند آیا آن دو نمی توانند برای تنظیم بازارهای بین المللی کالاهای گران بها، تدابیر سودمندی اتخاذ کنند. جلسات اولیه نتایج کمی داشت. اما در سال ۱۹۸۲ با کاهش چشمگیر قیمت ها و سرازیر کردن طلا توسط مسکو علاقه هر دو طرف برای تلاش در جهت تثبیت بازار جهانی تجدید شد. (۱)
اطلاعات آفریقای جنوبی در پاسخ به سؤالهای کیسی کمتر از انتظارات پیش بینی شده بود. هر چه بود وقتی قیمت طلا و تنظیم بازار مطرح می شد، پرتوریا و مسکو انگیزه های مشترکی داشتند.
آنان علاقه مند به بالا نگه داشتن قیمتها و توانایی کنترل قیمتهای جهانی بودند. چرا اطلاعات خود را با آمریکایی ها به اشتراک بگذارند؟
کیسی به آنها گفت شاید شما انگیزه مشترکی با آنها داشته باشید اما آنها قصد دارند در جاهای دیگر شما را فریب دهند. من می توانم در واشنگتن و از طریق اطلاعات به شما کمک کنم اما به بعضی از داشته های شما نیاز دارم.
آفریقای جنوبی ها میخواستند درباره این موضوع فکر کنند. اطلاعات همدلانه بود؛ این اداره بیشترین اهتمام ضد شوروی را در دولت داشت. اما ادارات مسئول تولید و فروش طلا همه چیز را از همین دریچه نمی نگریستند. وظیفه آنها تولید بالا و قیمت های بالا بود. اگر مسکو می تواند این کار را انجام دهد، بگذار بکند. با زبان بی زبانی کیسی اظهار داشت که دولت ریگان دستکاری در بازارهای بین المللی فلزات گران بها را نمی خواهد به ویژه اگر باعث شود که مسکو پول نقد زیادی به جیب بزند.
پس از پرتوریا، مقصد بعدی کیسی قاهره بود. طرف مصری پروژه افغانستان از زمان نخستین سفر وی بسیار بهبود یافته بود. کیسی برای اولین بار با حسنی مبارک رئیس جمهور جدید مصر ملاقات کرد. این دو درباره خاورمیانه از دست دادن انور سادات با گلوله یک قاتل و پروژه افغانستان گفتگو کردند. کیسی سپس به سوژه های جذاب تری روی آورد.
به نظر شما وضعیت مسلمانان در شمال رودخانه آمو در آسیای مرکزی شوروی چگونه است؟ آنها می توانند یک متحد قدرتمند باشند.
مبارک مکثی کرد. این سؤال فوق العاده حساسی بود دقیقا کیسی به دنبال چه بود؟ آقای کیسی، وضعیت پرتنش است. من گزارشهایی درباره گروه های زیر زمینی آن منطقه خوانده ام. نشریاتی هم از مرزها قاچاق می شوند.
کیسی همه این چیزها را میدانست. او در حال تأمین مالی برخی از آنها بود. اما میخواست بداند اطلاعات مصر درباره سازمانهای زیر زمینی در آسیای مرکزی شوروی چیست. مقامات اطلاعاتی مصر که با وی ملاقات کرده بودند گفتند که آنها چیزی درباره این موضوع نمیدانند. رئیس جمهور متین مصر پیشنهاد کرد که کیسی با خود رهبران مجاهدین در تماس باشد.
کیسی سر تکان داد و از میزبانش سپاسگزاری کرد. وقتی به سفارت بازگشت گروه خود را جمع کرد. او چهار روز دیگر در پاکستان حضور می یافت.
وقتی هواپیمای کیسی در اسلام آباد فرود آمد، روند وقایع نسبتاً معمولی بود.
عملکرد رسمی سفارتخانه به عنوان طعمه ای در برابر حملات تروریستی احتمالی عمل میکرد. رئیس در اتومبیل امنی سوار شد و به یک خانه امن انتقال یافت. کیسی از آخرین دیدار خود مفصل و دقیق درباره افغانستان فکر کرده بود. رئیس جمهور بیل کلارک و واینبرگر خواستار به روز رسانی منظم بودند. در حال حاضر مقاومت از همیشه بهتر بود. همکاری عمیق تری بین جناحها وجود داشت و از تجهیزات بهتری برخوردار بودند. اما مشکلات جدی باقی مانده بود. وینسنت کانیسترار و مقام عملیاتی سیا در شورای امنیت ملی مأمور شده بود تا بر پروژه افغانستان نظارت کند. وی تعریف
می کند. اساساً نیروی شوروی ارتشی مدرن بود که در سالهای نخستین با گروهی از چریک های نافرمان روبرو بود که در کوه ها میجنگیدند. اگر چه شناخت آنان از جغرافیای محلی کمک مؤثری بود اما آنان فاقد اسلحه و راهبردی منسجم بودند.
بن بستی وجود داشت اما تنها همین بود. کانیسترارو می گوید: «زبانهای زیادی به شوروی وارد نمیشد بن بستی وجود داشت اما سربازان شوروی با خسارت های جانی روبرو نبودند.» مقاومت فقط عفونت مختصری بود. رئیس جمهور و دیگران در دولت میخواستند هزینه های اشغال را به صورت تصاعدی افزایش دهند. (۲)
مسیر رساندن اسلحه روان و در جریان بود در یکی از گسترده ترین و پیچیده ترین عملیات مخفیانه تاریخ سیا تجهیزات مورد نیاز را از طریق سه مسیر تحویل می داد.
اسلحه با پول سعودی در بازارهای بین المللی خریداری می شد و سیا آنها را با هواپیما از ظهران به اسلام آباد منتقل میکرد برای راه دوم، سیا سلاح و مهمات را از چین تهیه می کرد و با هواپیما از فراز منطقه حساس کشمیر عبور می داد و راه سوم با کشتی بود. کشورهای مختلفی چون چین، مصر، اسرائیل و انگلیس در حال پیگیری کار بودند و این کمک ها به بندر کراچی ارسال میشد. سپس اطلاعات پاکستان این محموله ها را سوار قطارهای شدیداً تحت حفاظت می کرد که آنها را به سمت اسلام آباد یا شهر مرزی کویته حمل میکردند. هر ساله ده هزار تن اسلحه و مهمات از این کانال : عبور داده میشد. در سال ۱۹۸۵ این میزان به ۶۵ هزار تن رسید. (۳)
ژنرال اختر در مجموعه اطلاعاتی استقبال گرمی از کیسی کرد. تسلیحات ارسالی از مصر و جاهای دیگر بسیار بهبود یافته بود و اختر می دانست که به طور عمده این را مدیون بیل کیسی است. رئیس مرکز اطلاعات در لانگلی مشغول تلفن کردن بود و از همه شرکت کنندگان در این عملیات میخواست از کیفیت بالای سلاح ها اطمینان حاصل کنند. این دو اکنون میخواستند ببینند که چگونه با همکاری هم می توانند به طور مؤثری از مسکو «اخاذی کنند.
نیمی از سربازان شوروی در داخل یا اطراف کابل گیر افتاده بودند. با وجود این بیشتر جنگ توسط ارتش مخلوع افغانستان انجام می شد. اختر گفت آنها
استان های شمالی را هدف گرفته اند. او قصد داشت به دو دلیل عملیات را در آنجا افزایش دهد. نخست آنجا پایگاه مهم عملیاتی شوروی برای تلاشهای جنگی بود. تنها در شمال رودخانه آمو چندین پایگاه برای استقرار نیروها و مواد لازم برای ورود به افغانستان وجود داشت مسیر حیاتی احتمالی شوروی در افغانستان بزرگراه سالنگ، جاده ای پرپیچ و خم از درون گذرگاه های کوهستانی بود. افزایش فعالیت در شمال این خطوط تدارکاتی شوروی را که باریک و متمرکز بودند تهدید می کرد.
همچنین مانع ورود نیروهای بیشتر مسکو به کشور می شد. محمد یوسف می گوید: مشخص بود که ناتوانی در حفظ مسیرهای امن تدارکاتی عامل مهمی در محدود کردن تعداد نیروهای شوروی در افغانستان است. (۲)
همچنین اختر فعالیت در شمال را به این دلیل پیشنهاد داد که آن منطقه دارای ارزش اقتصادی زیادی برای شوروی بود یک میدان گاز طبیعی در نزدیکی شبرغان در شمال استان جوزجان وجود داشت که تخمین زده میشد دارای ذخایری بیش از ۵۰۰ میلیارد متر مکعب باشد. هشتاد درصد از این تولید مجانی به شوروی فرستاده می شد. ۵) در حدود ۲۴۰ کیلومتری غرب در سرپل و علی گل نفت وجود داشت. همچنین ذخایر ارزشمند مس آهن طلا و سنگهای قیمتی در نزدیکی قندوز و مزار شریف وجود داشت. شوروی ها مشغول استخراج این منابع و انتقال آنها به شوروی بودند و قیمتهای پایین مسخره ای برای آنها می پرداختند. این به معنای صد میلیون دلار یا بیشتر کالاهای تقریباً رایگان برای کرملین بود.
کیسی با استدلال اختر موافقت کرد. اما او همچنین احساس کرد که شمال از این جهت مهم است که با استانهای شمالی آسیای مرکزی شوروی هم مرز است. مانند آفریقا، نقشه ها مبهم و غیر دقیق تهیه شده بود. مردم دو سوی مرز از بک ها تاجیک ها و ترکمن ها بودند. آنها هویت قومی و ایمان مشترکی داشتند. افغانهای شمال بیش از آنکه به مردم جنوب افغانستان شباهت داشته باشند به مردم آسیای مرکزی شوروی شبیه بودند.
راهبرد اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان این بود که دشمن را از طریق ترکیبی
از نیروی هوایی و شکیبایی از پا درآورد. محمد یوسف تعریف می کند: «شوروی کمابیش به حفظ مجموعه ای از پایگاههای نظامی مهم یا شهرهای راهبردی و مسیرهای بین آنها راضی بود که به طور کلی وضعیت دفاعی ایستایی بود. (۴)
آنها به حملات گسترده بمباران عمدتاً بی هدف برای تضعیف و فرسایش دشمن متکی بودند کیسی گفت که این جنگی «کم کالری» برای مسکو است. تنها در صورت افزایش فعالیت مقاومت فشارهای جنگ برای ارتش شوروی فرسودگی به همراه داشت. کیسی و اختر به دو عامل فکر کردند که ممکن بود به انجام این کار کمک کنند.
مجاهدین از سلاح های با کیفیت استفاده میکردند، اما توانایی آنها برای ایجاد خسارت محدود بود. آنها سلاح های کوچک یعنی سلاح های ضدتانک، و قطعات توپخانه ای دریافت میکردند اختر و کیسی تصمیم گرفتند که سلاح های سنگین تری از جمله موشک انداز راکتهای ۱۲۲ میلی متری و آتشبار توپخانه به آنها بدهند. کیسی گفت: ما چیزهایی به آنها میدهیم که کار درست را انجام بدهند. اختر برای مقابله با نیروی هوایی به ویژه موشکهای زمین به هوای با کیفیت بهتر می خواست. سیستم فعلی موشک دوش پرتاب سام ۱۷، کارآیی ضعیفی از خود نشان می داد. اختر به کیسی گفت: کیفیت این سلاح ها خوب نیست. در عوض، افسران سیا مستقر در محل در پاکستان تمایل داشتند که شکایات مربوط به کیفیت سام ۷ را کاهش دهند. به گفته وینسنت کانیسترارو آمریکایی های در صحنه می گفتند: آنها مجاهدین احمقی هستند و این تجهیزات را در غارها انبار می کنند، تعجبی ندارد که آنها کار نمی کنند.)
کیسی قول داد که شخصاً به این موضوع رسیدگی کند. یک عملیات اطلاعاتی حساس شروع به کار کرد چند هفته بعد مأمورانی که در پشت پرده آهنی کار می کردند مشکل را فهمیدند. مقصر نقص سامها یک فروشنده بین المللی اسلحه بود که
آنها را از لهستان خریداری کرده بود. شوروی با کشف اینکه سام ها برای مجاهدین در نظر گرفته شده اند تصمیم گرفته بود کاری در این باره انجام دهد. کانیستر ار و تعریف می کند: «معلوم شد که سامها به همین دلیل کارآمد نیستند. شوروی ها کانال عرضه را قطع و سام ۷ را عمداً خراب کرده بودند. مجاهدین تمام مدت حق داشتند.
کیسی و اختر به این نتیجه رسیدند که استفاده از توانایی جاسوسی سیا برای افزایش قدرت مقاومت میتواند فکر خوبی باشد. سلاح های دور برد به این معنا بود که مجاهدین به اطلاعات ماهواره ای نیاز داشتند تا آن زمان ماهواره های جاسوسی سیا منحصراً برای ارزیابی خسارت مورد استفاده قرار می گرفتند. اکنون از آنها برای هدف گیری استفاده میشد. برنامه ریزی ها صریح و کارآمد بودند. کارشناسان آژانس در لانگلی میتوانند عکسها را از ماهواره ها دریافت کنند و آنها را با پیک به دفتر سیا در پاکستان بفرستند. آنها سپس هر چند ماه یک بار به اطلاعات پاکستان که هماهنگ کننده راهبرد مقاومت بود، آورده می شدند.
معلوم شد که عکسهای ماهواره ای موجب برتری مجاهدین شده است. یوسف می گوید: «این کمک شگرفی بود. سیا نقشه ها را به ما نشان می داد و به هدف قرار دادن مناطق حیاتی کمک می کرد. اطلاعات ماهواره ای سیا شامل اهداف دقیق محل استقرار پایگاه ها بود. آنها همچنین قدرت دشمن و مسیرهای ممکن برای ورود و خروج از منطقه را نشان میدادند. این اطلاعات ماهواره ای نقش مهمی در پیروزی داشتند. (۱)
این عکس ها فرصتی برای مقاومت بود تا مردم افغانستان را از تسهیلات شوروی تشخیص دهد. کیسی و اختر تصمیم گرفتند از این اطلاعات برای تغییر هدف از اهداف نظامی افغانستان به تأسیسات شوروی استفاده کنند و امیدوار بودند که این حملات به اهداف اقتصادی مانع تلاش برای استخراج کالاها و صادرات آنها به شوروی شود. تکنسینهای شوروی در حال تاراج گاز طبیعی، نفت و اشیای قیمتی افغانستان بودند و بهای بسیار کمی اگر اصلاً چیزی بود به دولت افغانستان پرداخت می کردند. بر اساس گزارشهای اطلاعاتی رسیده به آی اس آی شوروی ها بررسی دقیقی از منابع معدنی شمال افغانستان انجام داده بودند. مشخص شد که این منطقه
بسیار ثروتمند است و شوروی شروع به سرمایه گذاری هنگفتی روی توسعه منطقه کرد. اختر و کیسی تصمیم گرفتند روی این اهداف اقتصادی متمرکز شوند.
این حملات شدید و پیچیده بود مجاهدین به سرعت هدف قرار دادن خطوط لوله انتقال گاز طبیعی از افغانستان به شوروی را آغاز کرد. یوسف می گوید: «ارزش خطوط لوله با این واقعیت نشان داده شد که وقتی مجاهدین به این خطوط لوله حمله کردند.
شوروی ها آن حملات را به شدت با قتل ناجوانمردانه غیر نظامیان تلافی می کردند. تاکنون بخش هایی از شوروی به منابع انرژی افغانستان وابسته شده بودند. به گفته یوسف: «در دو نوبت صنعت شوروی در آسیای مرکزی حداقل به مدت ده تا پانزده روز به دلیل صدماتی که مجاهدین به خط لوله وارد کرده بودند، متوقف شد. (۱۰)
با شروع جنگ خونین در تپه ها و دره های افغانستان، سایه جنگی روانی و درگیری در نیمه دیگر جهان بر لهستان حاکم بود. در ماه اکتبر، ژنرال یا روز لسکی در تلاش برای تضعیف بیشتر جنبش زیر زمینی تلاشهای سیاسی را افزایش داد که اثرات آن هنوز هم قابل مشاهده بود. مجلس لهستان قانونی درباره اتحادیه کارگری تصویب کرد که جنبش همبستگی را یاغی اعلام می کرد. در ماده ۵۲ لایحه به اصطلاح اتحادیه صنفی آمده بود: «همه ثبت نام های قبلی اتحادیه ها قبل از این قانون لغو شده و دیگر اعتبار ندارند با یک حرکت قلم همبستگی دیگر رسماً قانونی نبود. فعالان انتظار آن را داشتند. این قانون تنها گام منطقی بعدی برای یک دولت نظامی بود که تاکنون فعالان را توقیف می کرد و آنان را جنایتکار می خواند.
این لایحه بی هیچ هیاهویی در ورشو ارائه و تصویب شد. یا روز لسکی امیدوار بود که بتواند موضوع را خاتمه دهد.
اما واکنش واشنگتن تقریباً فوری بود بیل کلارک درباره مرحله بعدی با ریگان مشورت کرد مقامات ارشد متفق القول بودند که تحریم ها باید گسترش یابد. جورج شولتز تعریف میکند خیلی مهم بود که کاری انجام دهیم. کمک مالی برای جنبش زیر زمینی یک چیز بود اما باید به لحاظ روانی آنان را مطمئن می کردیم که در کنار آنها ایستاده ایم. (۱) در تاریخ ۹ اکتبر، رئیس جمهور ریگان
وضعیت معاملاتی بهترین شریک تجاری (MEN) برای لهستان یعنی آخرین پل اقتصادی بزرگ دولت با روز لسکی به ایالات متحد را به حالت تعلیق در آورد.
تعلیق ام اف ان تعرفه محصولات لهستانی صادر شده به ایالات متحد را ۳۰۰ تا ۴۰۰ درصد افزایش داد و به طور مؤثری به لحاظ قیمتی آنها را از بازار آمریکا خارج کرد.
دولت ماه ها وقت را صرف تصمیم گیری درباره سیاست اقتصادی ایالات متحد آمریکا در قبال لهستان مورد تهاجم واقع شده کرده بود و میخواست پیام واضحی مبنی بر اینکه حکومت نظامی غیر قابل قبول است بفرستد و هزینه های مسکو برای حفظ حکومت نظامی را افزایش دهد. اما نمی خواست مردم را دچار مشقت کند. غیر قانونی نامیدن جنبش همبستگی بحث را به طور کامل خاتمه داد. رئیس جمهور ریگان در یک سخنرانی رادیویی به ملت درباره جنبش همبستگی و روابط ایالات متحد با لهستان، گفت: با توقف فعالیت همبستگی یک سازمان تجارت آزاد که اکثر کارگران و کشاورزان لهستانی عضو آن هستند آنها این مسئله را روشن کردند که هرگز قصد تقویت یکی از ابتدایی ترین حقوق بشر یعنی حق عضویت در یک اتحادیه آزاد کارگری را نداشته اند.
اقدام دولت یا روز لکی باعث تجدید فعالیت همبستگی شد، که تا حدودی مدیون وجوهی بود که از غرب سرچشمه میگرفت. «عفونت» از بین نرفت بلکه دچار دگردیسی شد. در تاریخ ۳۱ اوت تظاهرات گسترده ای برای بزرگداشت دومین سالگرد تأسیس همبستگی برگزار شد جنبش به نوعی زنده مانده بود و مقامات اصلاً نمی دانستند چرا
رابرت مک فارلین میگوید «حمایت مالی ایالات متحد برای حفظ همبستگی بسیار مهم بود. در پاییز ۱۹۸۲ آنان یک شبکه پیشرفته ارتباطی C31 در کشور راه اندازی کردند که از آن برای کمک به سازماندهی اعتراضات و سایر اقدامات وسیع استفاده می شد. فرستنده های رادیویی هنگام موش و گربه بازی با مقامات مطالب را پخش میکردند.
از منابع مالی سیا برای خرید همه چیز از جوهر چاپگر گرفته تا بنزین استفاده می شد.
علاوه بر تأمین بودجه مخفیانه مخالفان دولت ریگان در تلاش بود تا به درستی دستگاه های دیپلماتیک را به کار اندازه تا بقای همبستگی را با مزایای اقتصادی دولت لهستان پیوند زند مک فارلین میگوید این هدف بسیار خاص تحریم ها برای حفظ همبستگی بوده
در شورای امنیت ملی کارکنان وظیفه داشتند معیارهایی برای پیشرفت ایجاد کنند که امتیازات سیاسی خاص دولت لهستان را با امتیازات اقتصادی و مزایای اقتصادی ایالات متحد پیوند دهند. راجر را بینسون بخشی از این روند بود. او تعریف میکند ما یک راهبرد افزایشی و گام به گام داشتیم در واقع، ستون سمت چپ و ستون سمت راست وجود داشت. در سمت چپ آن مزایا و امتیازات تجاری از جمله ام اف. ان و باز پرداخت بدهی ها بود که پیشرفت خاص و عینی رابطه با ورشو را در گرو تحقق پیش شرط های سیاسی قانونی شدن همبستگی و گفتگوی ملی قرار داده بود. (۱۲)
ایالات متحد با حفظ دستور العمل تصمیم امنیت ملی ۳۲۰ هدف اصلی خود را محو قدرت شوروی در منطقه قرار داده بود. رئیس جمهور ریگان با مشاوران خود نه تنها درباره سالم نگه داشتن همبستگی بلکه درباره سرنگونی پالنا صحبت می کرد. که اروپا را از پایان جنگ جهانی دوم به این سو تقسیم کرده بود. ریچارد پایپس می گوید: «ریگان هیچ وقت به توافق های پالتا که اروپا را به بخش های مختلف تقسیم کرده بود، وقعی نمی نهاد برای او این امر ناعادلانه و غیر منصفانه بود. حمایت پنهانی از همبستگی یکی از راه های تلاش برای تغییر آن بود. (۱۲)
سیا به طور منظم با فعالان همبستگی در تماس بود و با ملاقات با آنها در فرانکفورت و بعداً با استفاده از برقراری ارتباطات پشت سر هم، اطلاعات سیاست ایالات متحد را به جنبش زیر زمینی منتقل میکرد جان پویند کستر می گوید: «ما همبستگی را از سیاست های خود آگاه میکردیم و میخواستیم قبل از اعلام سیاست های ایالات متحد، از غافلگیر شدن آنان جلوگیری کنیم چیزی که به نوبه خود می توانست
موجب دلسردی شود. آنها به طور مشخص میدانستند که سیاستهای ایالات متحد را قبل از اعلام دریافت خواهند کرد. هر هفته در زمانهای متفاوت یک پیام به روز شده از صدای آمریکا پخش می شد.
در ماه نوامبر بیل کیسی برای یک گشت و گذار عجولانه در آلمان غربی بود و اولین فرصت را برای رسیدن به عوامل نفوذی که دوست داشت «شبکه بنامد به دست آورد. تد اتکسون، افسر اطلاعاتی ملی او برای ارزیابی نظامیان خارجی در این سفر او را همراهی میکرد کیسی میخواست از تعادل اسمی پیمان ناتو ورشو با تحلیلگران آمریکایی و مقامات اطلاعاتی اروپا صحبت کند.
اما او به آلمان نیز رفته بود تا درباره لهستان صحبت کند. دفتر آژانس در فرانکفورت به عنوان پایگاه انتقال موقت برای عملیات در لهستان بود. کیسی با عواملی که برنامه را اجرا می کردند ملاقات کرد یکی از مقامات تعریف می کند او میخواست همه چیز را با جزئیات دقیق بداند آیا آنها کاغذ روزنامه بیشتری لازم دارند؟ آیا آنها فرستنده کافی و مناسب در اختیار دارند؟ او میخواست بر همه چیز تسلط داشته باشد.» (۱۴)
عوامل میدانی و تحلیلگران به آینده بدبین بودند. جنبش زیر زمینی همبستگی در حال بهبود از سرکوب بود و حتی اعتمادشان افزایش یافته بود. اما به نظر می رسید که مردم لهستان خسته اند. اشتیاق آنها به اقدام گسترده علیه دولت پاروز لسکی رو به کاهش بود. در ۱۱ و ۱۲ اکتبر در پاسخ به ممنوعیت همبستگی آنان فراخوانی برای اعتصابات و اعتراضات سراسری صادر کرده بودند. مشارکت عمومی در راهپیمایی ها قابل ملاحظه بود اما همگانی نبود. سازمان دهندگان و فعالان اعتصاب در زندان شکنجه میشدند و احکام طولانی برایشان بریده شده بود. وضعیت غذا رو به وخامت بود. امید نیز مانند هر چیز دیگر جیره بندی شده بود. شورشهایی که برخی در دولت از جمله بیل کیسی فکر میکردند ممکن است تقریباً در هر
گوشه و کناری رخ دهد امکان تحقق پیدا نکردند. این مبارزه ای سخت و طولانی برای جنبش زیر زمینی بود.
از طرفی رهبران لهستان درباره چگونگی خدشه دار کردن قدرت دشمنان رژیم بحث های جدی کرده بودند. مخالفان با روحیه مردم و حمایت مالی خارجی می توانستند به راه خود ادامه دهند.
در ۱۶ نوامبر ۱۹۸۲ نشست فعالان ارشد حزب و فرماندهان نظامی در ورشو برگزار شد. این نشست شامل اعضای دفتر سیاسی و دبیر کمیته مرکزی کازیمیرز بار سیکوفسکی، ژنرال فلورین سیویسکی ، معاون وزیر دفاع و رئیس ستاد کل و ژنرال آر باریلا، معاون وزیر دفاع و رئیس اداره سیاسی اصلی ارتش بود. آنها گزارشی را منتشر کرده و وضعیت سیاسی کشور را ارزیابی کردند. مقامات در سکوت نسبت به ادعای جدید خود خوش بین بودند
مخالفان توانایی خود را برای بسیج تظاهرات و اعتصابات اعتراضی در شرکت های بزرگ از دست داده اند مقامات با منزوی کردن رهبران و افراد فعال با نظارت و مجازات های شدید کنترل مراکز مخالف منطقه سنتی را به دست گرفتند و مبارزات تبلیغاتی رسمی و اطلاعات نادرست منتشر شده در اعلامیه های دستی مانع از تظاهرات گسترده و توقف کار شدند. تبلیغات رسمی باید به خطر افراطیون زیر زمینی که مصمم به هدایت کشور به رویارویی خونین هستند اشاره کند. مطابق قانون حکومت نظامی ۱۱۰۰ قبضه اسلحه زیر زمینی مصادره شدند. این سلاح ها ممکن بود علیه کارمندان حزب شبه نظامیان و افراد امنیتی استفاده شوند. (۱۷)
اغتشاشاتی که قطبها را روبروی هم قرار داده بود، برای برخی فرصت های جالبی برای جمع آوری اطلاعات بود کیسی در ماه های آخر سال ۱۹۸۱ ایستگاه ورشو را تقویت کرده بود و آن را به یکی از کارآمدترین تأسیسات سیا در جهان تبدیل کرده بود. در نتیجه نفوذ به دولت لهستان به طور فزاینده ای موفقیت آمیز بود.
آژانس موفق شده بود معاون وزیر دفاع را که به خاطر کل فرآیند دادرسی نظامی تحت فشار بود به خدمت بگیرد. او از برنامه های دفاعی و برخی از مباحث مربوط به امنیت داخلی که دولت مخفی نگه داشته بود خبردار می شد. او هر ماه یا چیزی در همین حدود به آرامی و از طریق مجموعه ای از نشتی ها و سیگنال ها، اطلاعات را منتقل میکرد بیشتر اطلاعات مربوط به ساختار نیرو و برنامه های ساخت بود بعداً اطلاعات سیاسی به دست آمد. در ابتدا عاملان آژانس تمایلی به برخورد با این افسر نداشتند. هر چه بود آنها در وضعیت حکومت نظامی بودند و پیش از این نیز تحریکاتی علیه مقامات سفارت آمریکا انجام شده بود. اما آنها خطر را به جان خریده بودند، و رابطه آشکار شده بود. به زودی منابع بیشتری در لهستان به دست آمد.
با صرف وقت برای پیشرفت عملیات لهستان و افغانستان، تلاش ایالات متحد برای به تأخیر انداختن احداث رشته اول خط لوله گاز سیبری و خاتمه رشته دوم با مشکل روبرو شد. دولت با اختلاف نظر شدید و گسترده متحدان آتلانتیکی خود روبرو شد. رئیس جمهور میخواست مانع از احداث خط لوله شود اما نه به قیمت از بین رفتن اتحاد ناتو، جورج شولتز تعریف میکند: «تحریم پایدار نبود. متحدان به شدت با هم درگیر شده بودند. باید نوعی سازش به دست می آمد. (۱)
به توصیه وزیر امور خارجه جدید یک راهبرد جدید در اوایل ماه ژوئیه در گروه برنامه ریزی امنیت ملی ارائه شد. بیل کلارک کاسپار و اینبرگر و بیل کیسی می خواستند رویکردی سخت گیرانه در پیش بگیرند. و اینبرگر گفت: «این ممکن است بهترین فرصت برای به دست آوردن اهرم فشار روی متفقین و قطع ارسال منابع غربی به کرملین باشد.
اما رئیس جمهور به دنبال دستیابی به توافق با اروپایی ها یک راهبرد دو طرفه را انتخاب کرد که شامل رویکرد عمومی و خصوصی می شد. در انظار عمومی او روش سختی را با اروپایی ها در پیش می گرفت اما به طور خصوصی ریگان فقط برای کمک به حفظ آبروی اروپا مایل به مصالحه بود.
رئیس جمهور تفاهم نامه تصمیم امنیت ملی را به امضا رساند که توسط رابینسون
و دیگر کارمندان شورای امنیت ملی تهیه شده بود که راهبرد پرداختن به مسئله توقف خط لوله را بیان میکرد ایالات متحد همچنان به سخت گیری با هر کسی که تحریم های ایالات متحد را نقض میکرد ادامه می داد. کشورهای اروپایی که از فناوری های دارای مجوز ایالات متحد با شرکتهای فرعی این کشور استفاده می کردند، در صورت ادامه دور زدن تحریم های خط لوله از دسترسی به بازارهای ایالات متحد آمریکا محروم شده و با کنترل واردات روبرو می شدند که معنی آن این بود که متخلفان به شدت مجازات میشوند بسیاری از شرکت های اروپایی در گیر نمی توانستند در تحریم پایدار بازار آمریکا دوام بیاورند، در عین حال ریگان میخواست به نوعی با متحدان برای درگیر شدن در ماجرا مذاکره کند. او به شولتز گفت نمی خواهد در مذاکره با اروپا به شدت مضطرب ظاهر شود. رابرت مک فارلین تعریف می کند: «رئیس جمهور نمیخواست دست خالی از توافق بیرون بیاید او چیزی واقعی و دندان گیر میخواست از این رو نمیخواست ضعیف به نظر برسد. (۱۱)
خوشبختانه این اروپا بود که اولین قدم آزمایشی را به سمت سازش برداشت. وزیر امور خارجه انگلیس فرانسیس پیم در اوایل ماه ژوئیه با جورج شولتز تماس گرفت و پیشنهاد کرد که نشست ویژه ای برای بحث درباره مسائل پیرامون خط لوله تشکیل شود. شولتز این پیشنهاد را به رئیس جمهور داد و او به وزیر امور خارجه خود گفت که تحت شدیدترین راهنماییهای شورای امنیت ملی به کار خود ادامه دهد؛ این اروپا بود که عقب نشینی می کرد، نه واشنگتن شولتز، پیم را فراخواند و جلسه ای تشکیل شد.
در تاریخ ۱۶ سپتامبر گروه بین اداره ای ارشد سیاست بین الملل اقتصادی در سطح کابینه (SIG-IEP) برای ترسیم راهبرد ایالات متحد و مذاکره با یکدیگر دیدار کردند. این نگرانی واقعی وجود داشت که ممکن است اروپایی ها شولتز را بمباران کنند و همان میزان نگرانی وجود داشت که او به درون غار خود بخرد.
این گفتگوها برای اوایل ماه اکتبر در لا ساپینیر در کانادا برگزار شد. دستور کار کاملاً روشن بود. هیچ کارمندی در جلسه حضور نخواهد داشت و هیچ ابلاغیه ای نیز صادر نمی شود. این گروه ارشد بین اداره ای بسیار انعطاف ناپذیر بودند. یکی از معاونان شورای امنیت ملی تعریف میکند ما درباره این موضوع بسیار جدی بودیم و مصمم بودیم نتیجه ای به دست بیاوریم که برای مسکو گران تمام شود. (۲۰)
در لا ساپینیر، شولتز با قدرت درباره مصالحه بحث کرد تحریم ها تنها در صورت موافقت اروپا با دادوستد با یک رژیم امنیتی و اعتباری لغو می شوند. اما متفقین به راحتی قانع نشدند وزیر امور خارجه فرانسه، کلود چیسون اظهار داشت که نباید هیچ ارتباطی وجود داشته باشد جلسه با بن بست به پایان رسید. از بحث و گفتگوها، روی کاغذ چیزی نیامد و تنها شرط دیپلماتیک برای یک سند توافق بالقوه ای بود که از آن بیرون آمد.
شولتز با احساس خوبی درباره روندی که انجام داده بود به واشنگتن بازگشت. در ۱۵ اکتبر، او نتایج مذاکرات را به شورای امنیت ملی ارائه داد. و اینبرگر و کیسی تحت تأثیر قرار نگرفتند و اینبرگر گفت: نمیدانم که این کار برای صرف نظر کردن از تحریم های خط لوله کافی هست یا نه کیسی احساس وزیر دفاع را به بخش هماهنگی کارکنان شورای امنیت ملی انتقال داد. (۲۱)
شولتز آنها را به چالش کشید تا روش جایگزینی ارائه دهند و پاسخ داد: «این مجازات ها قابل دوام و پایداری نیستند راه جایگزین شما چیست؟» کلارک کیسی و واینبرگر همچنان بر تغییر اساسی در سیاست اقتصادی و مالی غرب نسبت به مسکو اصرار داشتند. بنابراین روند مذاکرات ادامه یافت. شولتز از طریق عوامل خود در واشنگتن و تحت پارامترهای محکمی که توسط شورای امنیت ملی اعلام شده بود توافق نامه ای را تنظیم کرد در ۱۲ نوامبر پایانی برای بن بست پیدا شد. در تاریخ ۱۳ نوامبر، رئیس جمهور به برنامه زنده رفت تا اعلام کند که تحریم ها
برداشته میشوند و رایزنی ها درباره انجام یک راهبرد اقتصادی متحد ابتدا امنیت در مقابل بلوک شوروی آغاز میشود ریگان گفت: «نخست هر شریک تأیید کرده است که در طول مذاکره ما درباره منابع جایگزین انرژی غربی، هیچ قرارداد جدیدی را برای خرید گاز طبیعی با شوروی امضا با تصویب نخواهد کرد. دوم، ما و شرکایمان کنترلهای موجود بر انتقال موارد راهبردی به اتحاد جماهیر شوروی را تقویت خواهیم کرد. سوم ما بدون تأخیر روشهایی برای نظارت بر روابط مالی با شوروی طراحی خواهیم کرد و برای هماهنگی سیاست های اعتباری صادراتی خود خواهیم کوشید. (۲۲)
روز قبل از این اعلامیه ریگان او مهم ترین سند مخفی مربوط به اقتصاد شوروی در تاریخ ایالات متحد آمریکا را در قالب دستور العمل تصمیم امنیت ملی (NSDD) امضا کرد. دستور العمل تصمیم امنیت ملی (۶۶) که پیش نویس آن را راجر را بینسون تهیه کرده بود منعکس کننده تغییری چشمگیر در راهبرد جنگ اقتصادی ایالات متحد از تحریم ها به دیگر موضوعات مهم بود.
بیل کلارک مشاور امنیت ملی که نتوانسته بود همکاری متفقین درباره خط لوله را تضمین کند از دبیرخانه اقتصاد بین الملل شورا خواسته بود تا رویکرد منسجم ایالات متحد را به گونه ای ترسیم کند که از نقاط آسیب پذیر اقتصادی شوروی سوء استفاده کند. این دستور العمل نتیجه آن بود و حتی قبل از اینکه رئیس جمهور آن را امضا کند راهنمای مذاکرات شولتز در لا ساپینیر بود.
راجر را بینسون نویسنده اصلی آن می گوید: «تصمیم امنیت ملی ۶۶ مساوی اعلامیه مخفی جنگ اقتصادی با شوروی بود و سندی بود که به همراهی ارتش امریکا و سرویس اطلاعاتی نمودار سقوط نهایی شوروی را ترسیم می کرد تصمیم امنیت ملی ۶۶- که تنها چند صفحه بود سیاست ایالات متحد را به جستجوی سریع برای تهیه «سه گانه تجاری راهبردی سوق میداد تا «حمایت های حیاتی غربی از مسکو را محدود کند. (۲۳)
طبق گفته را برت مک فارلین تصمیم امنیت ملی ۶۶ سه عنصر اصلی داشت:
ه سیاست ایالات متحد برای به دست آوردن موافقت متحدان اروپایی این بود که نباید اعتباراتی بهتر از نرخ بازار در اختیار مسکو بگذارند.
ه ایالات متحد اجازه دسترسی به فناوریهای حیاتی پیشرفته غربی را برای حفظ ارتش و اقتصاد شوروی نخواهد داد. سیاست کو کام باید تقویت شود.
ه ایالات متحد سعی خواهد کرد با هم پیمانان خود به شیوه ای فعال برای یافتن منابع جایگزین برای کاهش وابستگی به گاز شوروی در اروپا همکاری کند. همچنین آستانه ای وجود خواهد داشت. هدف این کار جلوگیری از وابستگی اروپا به شوروی به اندازه بیش از ۳۰ درصد از نیازهای گاز طبیعی آنهاست معنی این سخن این خواهد بود که دومین رشته خط لوله ۵۸۰۰ کیلومتری سیبری و قراردادهای جدید در کار نخواهد بود. (۲۴)
کلارک، و اینبرگر یا کیسی طرفدار سازش در قبال تحریم ها نبودند. آنها می خواستند تحریم ها را سخت تر کرده و حتی احداث اولین رشته خط لوله را نیز به تعویق بیندازند. حتی پس از لغو تحریم های خط لوله با اخذ رویکرد اروپایی سه گانه تو تجاری راهبردی کیسی کلارک و ریگان بر این عقیده بودند که اقتصاد شوروی می تواند به شدت آسیب دیده باشد و صداهای خاصی در دولت نیز همین پیام را به مسئولان میدادند. گروه برنامه ریزی امنیت ملی در اواخر نوامبر ۱۹۸۲ جلسه ویژه ای برگزار کرد یکی از مسائل مهم مورد بحث، اقتصاد شوروی بود.
جلسات اختصاصی گروه برنامه ریزی امنیت ملی فقط شامل رئیس جمهور معاون رئیس جمهور، دبیر امور خارجه و دفاع و رئیس سیا بود. اما در آن روز هنری روون در اتاق وضعیت کاخ سفید حاضر شد و دیدگاه خود درباره آسیب پذیری اقتصاد شوروی را ارائه کرد. روون شروع به ارائه توصیفی روشمند درباره سلامت رو به زوال اقتصادی شوروی کرد. او گفت: «ما فقط باید چالشهای نظامی خود را برای مسکو حفظ کنیم و حمایتهای حیاتی غربی آنها را قطع کنیم. زیرا در این دهه می خواهیم وزن سنگین بار آن را تحمل کند که باعث ایجاد چنان استرسی بر نظام خواهد شد که آن را منفجر خواهد کرد.» (۲۵)
فصل دهم
۱۰ نوامبر ۱۹۸۲ ، هوا در مسکو به شدت سرد بود برف شدیدی می بارید. ساعت ۷:۳۰ صبح، لئونید برژنف در حال خواندن پر او دا بود و پشت میز صبحانه می خورد. نخست وزیر شوروی بیمار و بسیار لرزان بود اما هنوز هم آن قدر قوی بود که بتواند به تنهایی رفت و آمد کند. در اتاقی در نزدیکی جایی که پیرمرد نشسته بود همیشه چند محافظ حاضر بودند که بوری آندروپوف رئیس کا.گ.ب شخصاً برای محافظت از نخست وزیر در برابر آسیبهای احتمالی منصوب کرده بود.
آنها تقریباً به هر کجا که او می رفت حضور داشتند. بیست دقیقه پس از صرف صبحانه برژنف به اتاق خواب خود در طبقه بالا رفت. محافظان او را دنبال کردند و در پشت سر آنها بسته شد.
چند دقیقه بعد، محافظی از پله ها پایین آمد و مؤدبانه به ویکتوریا پتروفنا اطلاع داد که شوهرش هم اکنون در گذشته است. او شروع به گریه کرد. وقتی خودش را جمع وجور کرد، سریع به سمت اتاق خواب دوید اما محافظان جلوی او را گرفتند
هیچ دکتری احضار نشد. جسد عطر آگین شد و ظاهرا هیچ کالبدشکافی انجام نگرفت. ویکتوریا پتروفنا جسد شوهرش را تنها دو روز بعد در مراسم بزرگداشت در تالار ستون های خانه اتحادیه ها دید. او تا روز مرگش همچنان اعتقاد داشت که شوهرش مرگی خشونت آمیز داشته است. (۱)
شاید جانشین همسرش سوء ظن های او را توجیه کرده بود.
پنج روز پس از مرگ دومین حاکم شوروی از لحاظ طول حکمرانی، کاپیتان جدید کشتی دولت کاملاً تحت فرماندهی بود. پوری ولادیمیرویچ آندروپوف، رئیس کا.گ.ب و مقامی رسمی که محافظان برژنف را انتخاب کرده بود، اکنون سردمدار امپراتوری شوروی بود. او مردی پیچیده پر از تناقضات مشهود، حداقل در صدا و سلیقه بود. اشیائی که تحسین میکرد نمادی از پیچیدگی های او بودند. اگر چه دفتر او در مقر کا.گ.ب ساده بود، دو شی تزئینی بر اتاق سیطره داشتند یکی تصویر بزرگی از فلیکس دزرژینسکی، بنیانگذار پلیس مخفی شوروی و دیگری مجسمه ای از دن کیشوت
چند روز پس از انتصاب به پست جدید آندروپوف و وزیر امور خارجه آندری گرومیکو با ژنرال ضیاء از پاکستان و وزیر امور خارجه او یعقوب خان ملاقات کردند. محل برگزاری نشست سالن سنت کاترین در کاخ بزرگ کرملین یک اتاق بزرگ و پر از گنجینه های تزاری بود آندروپوف نگران افغانستان بود و چشمان تیره و نگاه سرد و سنگین او مهمانانش را می آزرد. او با حمله سال ۱۹۷۹ مخالفت کرده بود، اما اکنون دیگر اهمیتی نداشت. مسئله غرور و افتخار شوروی در میان بود نه ذکر منافع ژئواستراتژیک گرومیکو از روی دست نوشته تهیه شده آندروپوف به مهمانان پاکستانی گفت: «پاکستان در جنگ علیه افغانستان شریک است. باید درک کنید که شوروی در کنار افغانستان خواهد ایستاد.» شوروی دقیقاً همین کار و بیشتر از آن را انجام میداد. جدایی طلبان استان بلوچستان در تلاش خود برای جدا شدن از پاکستان مورد حمایت قرار میگرفتند. کارگ.ب و خاد افغانستان
در حال اجرای عملیات بی ثبات سازی اسلام آباد بودند و سعی داشتند مخالفانی را علیه حکومت ضیاء تحریک کنند و د و هواپیماهای جنگنده افغانستانی برای حمله به اهداف مجاهدین در حال پرواز به حریم هوایی پاکستان بودند.
آندروپوف و گرومیکو می دانستند که پاکستان وزنه ای مهم در مقاومت افغانستان است. بدون پشتیبانی یک پایگاه خارجی مقاومت از بین رفته بود. دولت ریگان هم این موضوع را تشخیص داده بود و به شرط اینکه ضیاء همچنان به پناه دادن به مجاهدین بپردازد، میلیاردها کمک به او ارائه می داد.
رئیس جمهور پاکستان با تهدیدهایی که مسکو مطرح کرد، آرام ننشست و با خونسردی به این حمله کلامی پاسخ داد. او گفت: «پاکستان واقعاً آرزوی روابط دوستانه با افغانستان و اتحاد شوروی را دارد و به دنبال یک راه حل سیاسی صلح آمیز برای مسئله افغانستان است. ژنرال پاکستانی جسور بود.
کاسپار و اینبرگر و ویلیام کیسی هر دو پس از بازگشت او از مسکو، با ضیاء تماس گرفتند. کیسی پیشنهاد کرد هر کاری که ممکن است برای کمک به پاکستان انجام می دهد. ژنرال همچنان نقش خود به عنوان واسطه را ایفا می کرد
در اواخر سال ۱۹۸۲، بیل کلارک مشاور امنیت ملی به شورای امنیت ملی دستور داد در بخشنامه ای سری گزارشی بر اساس راهبرد ریگان برای معامله با مسکو تهیه کنند تا رئیس جمهور آن را امضا کند. این کار ساده ای نبود. دولت از سال ۱۹۴۵ سعی کرده بود سیاستهایی را اتخاذ کند که منعکس کننده نظرات آنان باشد. با وجود این از سال ۱۹۵۰ سیاستهای خارجی آمریکا اساساً بر مبنای فرضیات و سیاست بیان شده در سندی که هری ترومن در سال ۱۹۵۰ به امضا رسانده بود شورای امنیت ملی – (۶۸) تدوین میشدند پل نیتز تهیه پیش نویس اصلی آن گزارش را انجام داده بود که اخیراً جورج کنان را به عنوان رئیس کارمندان اداره برنامه ریزی سیاست دولت جایگزین کرده بود.
این سند به نام شورای امنیت ملی – ۶۸ بر مبنای تعدادی فرضیه بود که تأثیر طولانی مدتی بر سیاست خارجی آمریکا داشتند که به شرح مبارزه مداوم شرق و غرب و چالش نظامی پایدار شوروی می پرداخت در واکنش به این واقعیت سیاست خارجی امریکا اساساً سیاستی واکنشی و تدافعی بود این فرضیه، همان طور که کنان در مقاله معروف خود با عنوان علل رفتار شوروی نوشته است: «بازداری طولانی مدت، صبر اما قاطعیت و هوشیاری در قبال تمایلات شدید روسیه در نهایت باعث ایجاد تغییراتی اساسی در نظام شوروی می شود و این امر باعث به خطر افتادن غرب خواهد شد.
در دهه ۱۹۷۰ دولتهای متوالی روی این نسخه بازداری مانور میدادند و با افزایش کمی تلقین به امید دعوت به تغییر در رفتار شوروی نشسته بودند. با این حال به نظر می رسید که در فعالیتهای کرملین در صحنه بین المللی تغییر ناچیزی رخ داده باشد.
ریگان و مشاوران ارشد او با بسیاری از فرضیات «بازداری» موافق نبودند. مشکلات ناشی از شوروی از طریق اصلاح رفتاری (به اصطلاح واقع بینانه) بر طرف نمی شد. آنها ذات نظام شوروی بودند. ریگان به طور غریزی می خواست ابتکار عمل راهبردی را به دست بگیرد و مجبور به تحمل یک وضعیت منفعل نباشد. لازم بود ماهیت و دامنه رقابت ابر قدرتها تغییر کند. تمرکز انحصاری به رقابت کمی تسلیحاتی به نفع شوروی ها بود. مقامات دولت میخواستند این رقابت را تقویت کنند تا اقتصاد و فناوری را نیز شامل شود. آنچه از قلم ریچارد پایپس بر می آمد تلاشی برای وارد کردن این مفاهیم غریزی به درون عرصه سیاست بود.
نتیجه کار که به همراه دیگر کارمندان شورای امنیت ملی تهیه شد و تنها چند صفحه بود، سندی آینده نگر بود که رویکرد ریگان را برای مقابله با شوروی مشخص می کرد.
مورخ هاروارد شبهای طولانی را در دفتر کوچک و نامناسب خود در دفتر اجرایی قدیمی صرف نگارش و بازنویسی این سند محوری کرد. کار او مبنای دستور العمل تصمیم امنیت ملی ۷۵ شد که اولین و تنها دستور العمل رسمی ریاست جمهوری در زمان دولت ریگان درباره راهبرد اهداف و مقاصد ایالات متحد در
مقابل اتحاد جماهیر شوروی بود. این سند یکی از محرمانه ترین اسرار دولت باقی ماند.
پایپس می گوید: «دستور العمل تصمیم امنیت ملی ۷۵ فاصله گرفتن آشکار از گذشته بود. این نخستین سندی بود که میگفت موضوع نه تنها رفتار شوروی بلکه ماهیت نظام شوروی است. در این سند بیان شده بود که هدف ما دیگر همزیستی با شوروی نیست بلکه تغییر نظام آن است. زیربنای آن این اعتقاد بود که ما این قدرت را داریم که بتوانیم نظام شوروی را با استفاده از فشارهای خارجی تغییر دهیم» هدف راهبردی آمریکا با بهره ا بهره گیری از نقاط ضعف درونی شوروی، تضعیف درونی آن بود. عضلات سیاسی امپراتوری شوروی به نظر ضعیف می رسید و به امید عقب راندن قدرت شوروی در سرتاسر جهان باید بررسی می شدند. پیش از این دستور العمل تصمیم امنیت ملی – ۳۲- بر علاقه ایالات متحد بر از بین بردن قدرت شوروی در اروپای شرقی تأکید میکرد اما دستور العمل تصمیم امنیت ملی ۷۵ پا را یک قدم فراتر گذاشته بود. (۲)
این سند جدید جامع بود و پیش نویسهای سیاسی و اهداف صریح سیاست آمریکا را در چند جبهه ارائه میداد جان پویند کستر که با این سند موافق بود گفت: «آنچه ما به سختی در این سند سعی در انجام آن داشتیم این بود که سیاستی یکپارچه داشته باشیم، سیاستی که اقداماتی را در همه حوزه ها شامل شود. از نظر من این یکی از مؤثرترین چیزها درباره این سیاست بود. (۲)
این سند به وضوح اشاره کرده و با «اصول کار شروع کرده بود:
ه ایالات متحد حوزه نفوذ فعلی شوروی را فراتر از مرزهایش نمی پذیرد و به دنبال عقب راندن آن است.»
ه ایالات متحد در ارتقای رفاه اقتصاد شوروی مشارکت نخواهد کرد و برای محدود کردن وسایلی که به این امر کمک کنند هر کاری بتواند انجام می دهد؛ این سند به ویژه به فناوری اعتبارات و درآمد ارز قدرتمند از صادرات انرژی اشاره می کرد. ه ایالات متحد به دنبال فرصتهایی خواهد بود تا سطح نفوذ شوروی در خارج از آن کشور را کاهش دهد. (۵)
این سند محوری بار دیگر راهبرد ایالات متحد را برای سوء استفاده از آسیب پذیری های شوروی تأیید کرد. رابرت مک فارلین میگوید: «دستور العمل تصمیم امنیت ملی ۷۵ نمی گفت که ما باید در هر نقطه ای با شوروی ها مقابله کنیم بلکه می گفت که ما در جستجوی نقاط ضعف خواهیم بود و سعی خواهیم کرد که از آنجا ضربه بزنیم
اصلی ترین نقطه ضعف، اقتصاد شوروی بود. این سند با تکرار دستور العمل وزارت دفاع و یادداشت تصمیم گیری درباره امنیت ملی ۱۹۸۳ اعلام می کرد که از این پس سیاست مدیریتی بر تشدید مشکلات اقتصادی شوروی به امید غوطه ور کردن این نظام در بحران خواهد بود. به قول پویند کستر: «حوزه اقتصادی که ما صریحاً احساس می کنیم نادیده گرفته شده است مطمئناً به روشی که می بایست یعنی به عنوان سلاح اقتصادی برای آسیب رساندن به شوروی ها استفاده نشده است. افراد زیادی در حوزه اقتصاد در بخش اجرایی دولت اعتقادی به این کار نداشتند. من یکی از مقامات ارشد را به خاطر می آورم که موضعش این بود که ایالات متحد هرگز نمی تواند با اقداماتی که انجام می دهد باعث سقوط اقتصاد شوروی شود. در برخورد با این موضوع این استدلال ها به نظرم صحیح نمی رسیدند خیلی خیلی تعصب آمیز و غیر علمی بودند. فکر می کنم ما در کل به دستور العمل تصمیم امنیت ملی وفادار بودیم. رئیس جمهور این سند را برای هدف خاصی امضا کرده بود. هدف این بود که اقتصاد شوروی هم با کاهش درآمد و هم با افزایش هزینه ها، تحت فشار قرار گیرد.
بیل کلارک تعریف میکند رونالد ریگان به دنبال رابطه ای مکمل بین ساختار ارتش آمریکا برای جبران سالهای غفلت فناوری های مربوط به دفاع آینده نگرانه مانند اس دی آی و سیاستهای امنیتی اقتصادی هدفمند نسبت به مسکو بود. صادقانه بگویم هدف ما این بود که منابع اولویتی شوروی را فراتر از فهم آنان برای برآوردن توانمندیهای آینده امریکا جهت مند کنیم و مسکو را متقاعد کنیم که در رقابتهای فناوری غالب نخواهد شد. در گذشته برتری فناوری به عنوان مزینی دیده میشد که می توانست برای مقابله با برتری کمی شوروی در میدان نبرد استفاده شود. دولت ریگان میخواست گامی به جلو بردارد. با بالا بردن سرعت
(۱) در اواخر سال ۱۹۸۲ ، رئیس جمهور رأی مهمی را برای تأمین بودجه موشک ام ایکس در کنگره از دست داد. این چیز جدیدی نبود؛ پنتاگون طی سالهای ۸۲ – ۱۹۸۱ سه حالت زیر بنایی را برای موشک بالستیک جدید بین قاره ای پیشنهاد کرده بود. کنگره هر سه طرح را رد کرده بود. مک فارلین می گوید: «مسئله اصلی این بود که ما هیچ موشکی در این حوزه نداشتیم
رقابت فناوری این مزیت آمریکا میتوانست به سلاحی قدرتمند تبدیل شود.
اندکی پس از رأی گیری ناکام ام ایکس دریاسالار جان پویند کستر به مک فارلین نزدیک شد. پویند کستر که در بالاترین رده خود در آکادمی نیروی دریایی فارغ التحصیل شده بود و ذهنیت علمی تیزی داشت پیشنهاد کرد که دولت امکان تحقیق و حتی استقرار سیستم دفاع راهبردی را بررسی کند. این ایده از اوایل سال ۱۹۸۱ در کاخ سفید نفوذ کرده بود، هنگامی که ژنرال دانیل گراهام، رئیس گروهی به نام مرز بالا، با رئیس جمهور و اعضای شورای امنیت ملی ملاقات کرد. بحث بسیار مفصلی صورت گرفت، اما به دنبال آن هیچ اقدامی انجام نشد.
چند تن از دستیاران ریگان مدتها قبل توصیه کرده بودند که امریکا تعهد قوی تری به دفاع راهبردی داشته باشد. ریچارد ،آلن، مشاور دیرینه سیاست خارجی رئیس جمهور، سال ها ریگان را برای بحث های ضد موشکهای بالستیک آموزش داده بود. مارتین آندرسون، متخصص امور داخلی، هنگام دیدار از نوراده با ریگان که در آن زمان کاندیدا بود آسیب پذیری آمریکا در مقابل موشکهای هسته ای شوروی را به وضوح نشان داده بود. کاسپار و اینبرگر از نخستین روزهای تصدی خود به عنوان وزیر دفاع بارها و بارها بر وعده سیستم دفاع راهبردی با فناوری پیشرفته تأکید کرده بود. در دوم اکتبر ۱۹۸۱، در جلسه مطبوعاتی در کاخ سفید درباره سلاح های راهبردی و اینبرگر تأکید کرد که «چیزهای جدید گسترده ای وجود دارند که بسیار امیدوار کننده به نظر می رسند و ما قصد کشف آنها را داریم
زیرا بدیهی است که اگر ما قادر به از بین بردن موشک هایی باشیم که ممکن است به سمت ما بیایند من فکر نمیکنم که این موضوع باعث بی ثباتی باشد؛ تصور می کنم بسیار آرامش بخش خواهد بود
مک فارلین به پویند کستر گفت که دیدگاه او را دوست دارد و در واقع او نیز همین طور فکر می کند مک فارلین تعریف میکند: «به نظرم می رسید که از حدود ده سال از دوران نیکسون و فورد ما به شیوه اشتباهی با روس ها رقابت کرده ایم مزیت رقابتی ما در کیفیت و فناوری بوده است. اگر واقعاً مکث کرده و به عقب نگاه می کردم از خودم می پرسیدم چگونه میتوانیم راهبرد سرمایه گذاری خود را دوباره جهت دهیم؟ منابع خود را چگونه صرف کنیم؟ به نظر من هزینه کردن برای سیستم های تهاجمی و اسمی از سرمایه گذاری بر مزیت رقابتی ما یعنی فناوری تأثیر کمتری داشت و من این موضوع بررسی کردم که بر چه حوزه هایی می توانیم سرمایه گذاری کنیم و اینکه برای فناوری پیشرفته ای که ما را جلو بیندازد، نیاز به راهبردی برای سرمایه گذاری داریم.» (۱۰)
پویند کستر برای اینکه درباره تغییر منابع از تأکید سنتی روی سلاح های هسته ای به نظام های پیشرفته در سلاح های راهبردی صحبت کند تعدادی از درخشان ترین اذهان راهبردی در جامعه علمی نظامی ایالات متحد را دور خود جمع کرد. این گروه شامل باب النارت از شورای امنیت ملی ژنرال ریچارد بوری و آل کیل از دفتر مدیریت و بودجه جان فاستر از تی آر دبلیو ریچارد دلوئر، دانشمند و مهندس و دکتر جورج کی ورث، مشاور علمی رئیس جمهور ریگان بودند. پویند کستر می گوید: «ما در اتاق وضعیت با یکدیگر ملاقات و مدتی تبادل نظر کردیم. نتیجه این جلسه این بود که این فناوری از روزهای ابی ام به حدی پیشرفت کرده است که ایده دفاع راهبردی شایسته تحقیقات زیادی است. (۱۱) پویند کستر گزارشهای کلی
گروه را به مک فارلین ارائه داد و چند مقاله تحقیقی و سیاسی هم به آن اضافه کرد.
در همین اثنا، مک فارلین دفاع راهبردی را با پل گورمن از ستاد مشترک ارتش (ICS) مطرح کرد گورمن به او گفت که رؤسای ستاد مشترک به مفهوم دفاع راهبردی که عمدتاً توسط دریا سالار جیمز واتکینز هدایت می شود علاقه مندند. و انکینز دانشجوی جدی علوم بود که معتقد بود وضعیت این هنر به حدی بهبود یافته است که امکان تغییر در سیاست راهبردی ایالات متحد از انهدام مسلم متقابل (MAD) به دفاع راهبردی را فراهم می کند.
پس از مشورت با ستاد مشترک ارتش پویند کستر و مک فارلین به سراغ بیل کلارک رفتند که میخواست فوراً عمل کند در ماه دسامبر در سال ۱۹۸۲، او ملاقاتی خصوصی بین اعضای ستاد مشترک با رئیس جمهور ریگان را ترتیب داد. این بخشی از سلسله جلسات ماهانه منظم بین رئیس جمهور و ستاد مشترک ارتش بود.
آن روز کولاک وحشتناکی بود کلارک خارج شهر بود، بنابراین مک فارلین جلسه را اداره می کرد. وضعیت جاده ها به قدری بد بود که رؤسای مشترک مجبور شدند با یک وسیله نقلیه یدک کش به کاخ سفید بیایند. مک فارلین ابتدا موضوع را مطرح کرد. رؤسای مشترک توصیه کردند که ایالات متحد وابستگی کامل خود را به ام اس دی کنار بگذارد و به سمت تحقیق و توسعه یک نظام طرح راهبردی دفاعی (اس دی آی پیش برود. رئیس جمهور بلافاصله این ایده را پذیرفت.
طبق گفته اکثر مشاورانش او بدون ملاحظات شدید اخلاقی همین کار را کرد. جورج شولتز تعریف میکند: «او فکر میکرد که ام ای دی بسیار اخلاقی است. (۱۳) ریگان از براس پرسید: «اگر ما از اتکای کامل بر تهدید به حمله هسته ای به سوی اتکای نسبی بیشتر بر دفاع حرکت کنیم چه؟»
اندکی پس از ملاقات با ستاد مشترک ارتش کلارک نشستی با مک فارلین و پویند کستر داشت تا تعیین کنند که چگونه باید این کار را پیش ببرند. این مک فارلین
بود که پیشنهاد کرد رئیس جمهور این دیدگاه را در سخنرانی خود مطرح کند که به نوعی تأییدی عمومی برای تغییر در دیدگاه راهبردی آمریکا باشد.
نقشه بررسی سیستم دفاع راهبردی کاملاً پنهان نگه داشته شد. تا دو روز پیش از سخنرانی با شولتز و اینبرگر و اعضای ستاد مشترک ارتش مشورت نکردند. مک فارلین برای تهیه بیانیه راهبردی دفاع موشکی با اشتیاق و سخت کار می کرد.
او برای حفظ دقیق رازداری از ماشین تحریر شخصی خودش بدون منشی استفاده می کرد. جورج کی ورث اصلاحات نهایی را انجام داد. (۱۳)
در ۲۳ مارس ۱۹۸۳ ، رئیس جمهور ملت را خطاب قرار داد. او با هیجان تعهد خود را نسبت به جهت گیری جدیدی در زمینه راهبردی تشریح کرد. نظر بر این بود که ایالات متحد تحقیقات مربوط به طرح دفاع راهبردی اصطلاح ابداع شده توسط پویند کستر را آغاز کند. ریگان در پایان گفت: «بگذارید فقط بگویم که من کاملاً به این برنامه متعهد هستم دو روز بعد رئیس جمهور دستورالعملی اجرایی را صادر کرد که در آن به ویلیام کلارک دستور میداد که بر «تلاش جدی برای برنامه طولانی مدت تحقیق و توسعه جهت این نظام، نظارت کند. (۱۲) در حالی که علاقه رئیس جمهور به اس دی آی عمدتاً مبتنی بر دیدگاه وی درباره جهانی بود که دیگر با خطر هسته ای روبرو نیست این سیستم به دلیل فشارهای موجود بر اقتصاد شوروی نیز دنبال می شد. به عنوان مثال در بخشنامه تصمیم امنیت ملی، ارزش سیستم تا حدودی با معیار مقرون به صرفه بودن سنجیده می شد. این موضوع از نظر اقتصادی پیچیده است و چیزی بیش از یک مفهوم اقتصادی است که معنی آن این است که ارزش این سیستم نه تنها از نظر راهبردی بلکه از لحاظ مخارج شدید اقتصادی که برای مقابله به شوروی تحمیل می کند سنجیده می شود. (۱۵)
اعلامیه ریگان موجی از شوک را به مسکو وارد کرد. الکساندر بسمر تنیخ می گوید: «من آن روزها را به خوبی به یاد می آورم. در چند سال اول دولت ریگان به ویژه به دلیل نظام اس دی آی جو مسکو بسیار پرتنش بود؛ این امر ما را بسیار ترساند. (۱۹) آلن ویتاکر مسئول سابق بخش روانشناسی سیاسی سیا می گوید: « اس
دی آی آنها را تا سر حد مرگ ترسانده بود. آنها درباره قابلیت های تحقیق و توسعه خود در معنای واقع بینانه آن به شدت احساس عدم امنیت می کردند و از قابلیت جهش فناوری ما به شدت استفاده می کردند. (۱)
از نظر مک فارلین موضوع دفاع راهبردی نبود بلکه جنگ منابع بود. او تعریف می کند. «مسئله در واقع این بود که ما چگونه می توانیم راهبرد سرمایه گذاری خود را دوباره جهت دهی کنیم من این مفهوم را که بیشتر یک اصطلاح اقتصادی است تا راهبرد نظامی بیان کردم زیرا واقعاً مسئله منبع مطرح بود. من خودم را در موقعیت روس ها در دفتر سیاسی خودشان قرار دادم اگر امریکایی ها شروع به سرمایه گذاری بر آنچه در آن واقعاً خوب هستند بکنند، چه واکنشی نشان خواهم داد؟ می دانید وقتی روشتان را برای اس دی آی عوض کنید آزمایشگاه ها و شرکت ها حدود ۲۶ میلیارد دلار ضرر خواهند داد و میدانید که آنها فراهم اش خواهند کرد. (۱۸)
حدس و گمان زیادی برای دلیل ریگان در حمایت شدید از طرح دفاع راهبردی وجود دارد آیا حمایت به دلیل تغییر مسیر راهبرد هسته ای آمریکا بود؟ با آیا او این سیستم را از نگاه مک فارلین به عنوان مسئله منابع می دید؟ به قول همکار دیرینه ریگان و مشاور سابق امنیت ملی ریچارد آلن: «من اعتقاد ندارم که ریگان طرح دفاع راهبردی را به عنوان سپری پیرامون ایالات متحد و غیر قابل نفوذ تلقی می کرد. من معتقدم که او فکر میکرد این مسئله خیلی دور از ذهن است که اگر برخی از مخالفت های بزرگ را پشت سر بگذاریم، شوروی سقوط خواهد کرد (۹) بسیاری از مقامات ارشد ریگان اعتقاد داشتند که آغوش باز ریگان به سوی طرح دفاع راهبردی هم به امید تغییر آموزه هسته ای آمریکا و هم تلاشی برای تغییر شرایط رقابت فنی نظامی بود. (۱۴)
رهبران شوروی سخنرانی طرح دفاع راهبردی ریگان را یک چالش فناوری تلقی کردند. همان طور که ایزوستیا نوشت: «آنها می خواهند مسابقه تسلیحاتی
حتی ویرانگرتری را به ما تحمیل کنند. آنها حساب کرده اند که شوروی در این مسابقه دوام نخواهد آورد. زیرا آنان فاقد منابع و توان فنی هستند. آنها امیدوارند که اقتصاد کشور ما را از پا بیندازند. (۲۰)
ساختار شدید دفاعی به مسیری افتاده بود که مسکو از آن می ترسید. اعضای ستاد کل شوروی برنامه پنج ساله وزارت دفاع را با تعهد خود مبنی بر ارتقای سلاح هایی که احتمالاً منسوخ» می شدند با جدیت در مرز جنون ارائه داد. اوایل دهه ۱۹۸۰ برای مسکو دوره ای انقلابی در امور نظامی بود مارشال نیکلای او کارکوف، رئیس ستاد کل شوروی در سال ۱۹۸۲ نوشته بود که «پیشرفت سریع علم و فناوری در سالهای اخیر پیش شرطی واقعی برای ظهور سلاح هایی حتی مخرب تر و ناشناخته بر اساس اصول تازه فیزیک را در آینده نزدیک فراهم آورده است.» (۲۱)
این افسر ارشد شوروی اعتقاد داشت که تحولات افراطی فناوری در گذشته دو بار انقلاب های نظامی ایجاد کرده است. اولین مورد در دهه ۱۹۲۰ اتفاق افتاد هنگامی که تانک و هواپیما جایگزین سواره نظام و اسب شدند. مورد دوم در دهه ۵۰ اتفاق افتاد، هنگامی که سلاح های اتمی به موشک های بالستیک وصل شدند تا جایگزین بمب افکن ها و بمبهای معمولی شوند. در هر دو مورد، سلاح های نظامی به سطح جدیدی از پیشرفت رسیده بودند و مسکو موفق شد در هر دو مورد، خود را به غرب نزدیک نگه دارد.
اما اکنون انقلاب سوم در حال رخ دادن بود و مسکو عصبی بود. استفاده از فناوری های نوظهوری مانند میکروالکترونیکها و رایانه ها در سیستم های نظامی حتی چالش برانگیزتر بود زیرا این امر مستلزم کیفیت بالای تولید بود که نقطه قوت شوروی به حساب نمی آمد. این تجهیزات به دلیل پیچیدگی به عنوان مثال تجهیزاتی با هدایت دقیق با کوچکترین نقصی در تولید ممکن است بی استفاده
باشند. هواپیمای میگ ۲۵ فقط دارای لوله های خلا بودند و هیچ حالت جامد به مداری ایونیک نداشتند. ) بر اساس ارزیابی وزارت دفاع، مسکو در الکترونیک رایانه و در بسیاری از مهم ترین دنباله های سومین انقلاب فناوری حسگرهای الکترو نوری رباتیک و هوش ،ماشینی پردازش سیگنال مخفی کاری و ارتباطات راه دور ده سال از ایالات متحد عقب بود. (۲۲)
چشم انداز توسعه این سیستم های جدید چندان در دسترس به نظر نمی رسید. مسکو سال ها روی سیستم دفاع راهبردی خود کار کرده و میلیاردها دلار سرمایه گذاری و هزاران دانشمند را نیز به این کار متعهد کرده بود. اما سیستم و دست اندر کاران آن با مشکلات فنی و لجستیکی منحصر به فردی روبرو بودند. نظام شوروی بر ابتکار عمل و خلاقیت که مؤلفه های مهم در اقتصاد پیشرفته هستند، تأکید نمی کرد. مشکلات چنان زیاد شده بود که ارتش عملاً هر گونه امیدی برای توسعه سیستم های جدید را از دست داده بود. در عوض آنها در تلاش بودند تا فناوری های آماده مصرف را برای مجموعه خود به کار گیرند.
در سمت امریکا، اوضاع به طرز کاملاً متفاوتی شکل می گرفت. به طور ناگهانی
طیف وسیعی از سیستمهای پیشرفته ایالات متحد در حال توسعه و استقرار بودند و سیستم های گران قیمت منسوخ شوروی را تهدید می کردند. کرملین برای دستیابی به برابری نظامی با غرب منابع عظیمی را صرف کرده بود. یوری آندروپوف می گفت: دستیابی به برابری راهبردی نظامی بین سوسیالیسم و سرمایه داری یکی از مهم ترین نتایج چند دهه اخیر بود. مردم ما برای دستیابی به این برابری منابع و تلاش زیادی صرف کردند.» (۲۴) اما اکنون این دستاورد به طور فزاینده ای در معرض خطر بود.
در سال ۱۹۸۲ مارشال او کارکوف در کتاب خود محافظ همیشگی سرزمین پدری درباره «شتاب سریع توسعه فناوری نظامی آمریکا ابراز نگرانی کرده بود. او
هشدار داده بود: در این شرایط شکست در عدم تغییر به موقع دیدگاه و رکود در توسعه و استقرار انواع جدید سازه های نظامی عواقب جدی به همراه خواهد داشت طی آزمایشهای مخفی به سرپرستی ژنرال کی یو کار داشفسکی بر روی این پیامدها مطالعه می شد. مقامات نظامی میخواستند اندازه چالش فناوری آمریکا را ارزیابی کنند. دانشمندان نظامی شوروی در آزمایشگاه ها همه چیز را در زرادخانه خود، هر چیزی را برای مقابله علیه نسل جدید سلاح های فناوری پیشرفته ای که ساخته شده یا به زودی ساخته می شد آزمایش میکردند. نتایج آنها مؤسسات شوروی را شوکه کرد.
کار داشفسکی نتیجه گرفت که فناوریهای جدید تهدیدی برای ستون فقرات معمول نیروهای مسلح شوروی یعنی تانک ها هستند. نظام های ضد تانکی که ایالات متحد ساخته است، در صورت استقرار به مقدار کافی میتوانند یک دیوار نفوذ ناپذیر واقعی ایجاد کنند. (۲۵) شوروی می توانست با به روز رسانی های خود واکنش نشان دهد، اما این کار رقابتی پرهزینه خواهد بود. همان طور که یکی از تحلیلگران با تأسف اظهار کرد: «غرب» ترجیح میدهد بودجه هایی را برای بهبود سلاح های ضد تانک سرمایه گذاری کند بنابراین ما را مجبور به مدرن سازی ناوگان تانکی خودمان می کند و در نتیجه ما را به سمت افزایش هر چه بیشتر هزینه های منابع اقتصادی سوق می دهد. (۲۶) خلاصه اینکه این تانکها ممکن است راه دایناسورها را طی کنند یعنی ناکارآمد و در نتیجه منقرض شوند.
با تغییر فناوری با سرعتی سرسام آور پایگاه های صنعتی فناوری پیشرفته هر دو ابر قدرت به عامل تعیین کننده ای در قدرت نظامی تبدیل شدند. یوگنی نوویکوف تعریف می کند: «آنچه برای رهبری نگران کننده بود تأکید آمریکایی ها بر فناوری پیشرفته بود. آنها می دانستند که دوام نخواهند آورد. زیر بنای فناوری ما مناسب نبود. آنها می دانستند که بسیاری از حوزه های فناوری های جدید، سیستم های قدیمی را منسوخ خواهند کرد. (۲۷)
چالش برنامه توسعه تسلیحاتی فناوری پیشرفته ای که دولت ریگان برای کرملین به وجود آورده بود در اهداف اطلاعاتی جدید شوروی منعکس شد. مأموران کا.گ.ب در خارج از کشور جمع آوری اطلاعات درباره فناوری های نظامی «نسل سوم» را در اولویت قرار دادند.
بر اساس اسناد کا.گ.ب فهرست مسائل دارای اولویت راهبرد نظامی باید وضعیت سرویس اطلاعاتی در خارج از کشور را روشن کند که شامل استفاده فعال از اختراعات و اکتشافات مهم و طرح ها و ایده های فناوری نظامی است که تضمین می کنند در ارتقای یکایک انواع سلاحهای هسته ای راهبردی و تاکتیکی سطح کیفی واقعاً جدیدی به دست آمده است.» (۲۷)
در حالی که دولت در حال تشدید رقابت تسلیحات پیشرفته بود، همچنین سعی داشت صادرات غربی را که به مسکو برای ماندن در رقابت کمک میکردند محدود کند انتقال فناوری از غرب به شرق به نقطه ضعف اصلی شوروی تبدیل شده بود و یکی از اعضای شورای امنیت ملی ریگان می خواست از آن بهره برداری کند. صادرات فناوری بخشی از «سه گانه راهبردی» بود که در دستور العمل تصمیم امنیت ملی ۶۶ بیان شده بود بیل کیسی از نخستین روزهای دولت خود تلاش کرده بود سیا را به سوی قدرت بیشتر برای محدود کردن جریان فناوری ها هل دهد. او در سال ۱۹۸۳ به این آرزوی خود رسید. در آن سال کمیته مخفی جاسوسی انتقال فناوری تأسیس و در لانگلی مستقر شد. تنها مسئولیت آن پیگیری فناوری هایی بود که بلوک شوروی به دست آورده بود. این نوعی مرکز پاکسازی بود که از کمک نیروی انسانی و سایر منابع ۲۲ بخش دولت فدرال بهره مند میشد. برای اولین بار
فرآیند نظام مندی برای جمع آوری و انتشار اطلاعات در این زمینه انجام می گرفت. اطلاعات جمع آوری شده توسط این کمیته معدن طلای کیسی بود. او به این طریق می توانست بفهمد که شوروی در تلاش برای دستیابی به کدام فناوری هاست. این امر باعث میشد او نیازهای اقتصادی آنان را بشناسد. کیسی به هرب مایر گفت: (۲۹) من حالا از هر چه اتفاق بیفتد خبر دارم )
جریان دریافت فناوری پیشرفته از ایالات متحد به لطف محدودیت های جدید بر بخش عمده ای از صادرات که وزارت دفاع و وزارت امور خارجه بخشی از آن برای آن تلاش میکردند به طرز حیرت انگیزی رو به کاهش بود. در سال ۱۹۷۵، از تمام کالاهای تولیدی فروخته شده به شوروی توسط ایالات متحد، ۳۳٫۷ درصد محصولات فناوری پیشرفته بودند یعنی میزان فروش ۲۱۹ میلیون دلار بود. تا سال ۱۹۸۳، فروش فناوری پیشرفته به ۵٫۴ درصد کاهش یافته و به ۳۹ میلیون دلار رسیده بود. (۳۰)
مقامات دولت از این نتایج راضی بودند. آنها فهمیده بودند که محدودیت یکجانبه نتیجه چندانی نخواهد داشت. تنها در صورت همکاری متحدان کلیدی این محدودیتهای فناوری به نتیجه میرسیدند. ریچارد پرل، دستیار وزیر دفاع از اولین روزهای دولت اقدام به سفرهای پنهانی به پایتخت کشورهای هم پیمان کرده بود و امیدوار بود که بتواند همکاری آنان را جلب کند. مذاکرات دو جانبه با کندی پیش می رفت، اما نتایج قابل توجهی وجود داشت.
پس از دو سال رفت و آمد مخفیانه دیپلماتیک راهبرد منسجمی در کوکام نمایان شد. در سال ۱۹۸۲ متحدان در لا سپینایر به توافقی آزمایشی درباره انتقال فناوری رسیده بودند. اعضای کوکام به بیش از یکصد توصیه ایالات متحد درباره صادرات به بلوک شوروی در طول سال گذشته عمل کرده بود. اما ایالات متحد اکنون به دنبال گسترش چشمگیر تعداد فناوریها در فهرست های کنترل صادرات بود. دیگر سیاست کنترل صادرات غربی صرفاً روی کالاهایی با ارتباط آشکار نظامی انجام نمی شد بلکه اکنون شامل هر نوع محصول و فناوری می شد که به نوعی از نظر راهبردی مهم بودند حتی فناوری های غیر نظامی که دامنه کاربرد آنها دقیقاً مشخص نبود. ایالات متحد همچنین میخواست از اختیارات پلیس کو کام برای صادرات به کشورهای ثالث استفاده کند زیرا معاملات با آنها هنر مورد علاقه شوروی برای به دست آوردن فناوری های حساس بود.
سیاست کنترل بهتر تأثیر چشمگیری داشت. در پاییز سال ۱۹۸۳ ، بازرسان گمرک
ایالات متحد آمریکا با همکاری همتایان اروپایی خود قادر به توقیف حدود ۱۴۰۰ فقره محموله غیر قانونی به ارزش تقریبی ۲۰۰ میلیون دلار شدند. بسیاری از آنها فناوری های مهمی بودند که به بقای بخشهای صنعتی شوروی کمک می کردند. (۳۱) دولت همچنین به دنبال محدود کردن صادرات انرژی شوروی به غرب بود.
مقامات آمریکایی در بهار سال ۱۹۸۳ در آژانس بین المللی انرژی (IEA) به زور توافق نامه ای را تصویب کردند که واردات گاز طبیعی شوروی به اروپا را محدود می کرد. این توافق نامه کشورهای اروپایی را متعهد می کرد که به دنبال یافتن منابع جایگزین انرژی باشند و این موضوع مانع از تکیه بیش از ۳۰ درصدی اروپا برای انرژی به شوروی میشد. این توافق نامه در اجلاس گروه ۷ ویلیامز بورگ در مه سال ۱۹۸۳ امضا شد. این رویداد به طور بالقوه ضربه مهلکی به کرملین بود یک مانور بازدارنده که درآمد عمده ارز قوی آنها را متوقف می کرد.
با تصویب توافق نامه در آژانس بین المللی انرژی علاقه شوروی به صادرات نفت ادامه یافت. نفت مهم ترین صادرات ارزی کرملین بود که در برخی موارد بیش از نصف ارز قوی شوروی را تشکیل میداد در اوایل سال ۱۹۸۳، وزارت خزانه داری درباره قیمت گذاری بین المللی نفت یک مطالعه گسترده پنهانی انجام داد. خزانه داری اغلب، تحقیقاتی درباره چنین موضوعاتی انجام می داد، اما این یکی در شورای امنیت ملی مورد توجه زیادی قرار گرفت بیل کیسی و کاسپار و اینبرگر نیز آن را بررسی کردند. نگارش این تحقیق شش ماه زمان برد و حجم آن به چند صد صفحه رسید. این بررسی مجموعه ای تلفیقی از داده ها بود قیمتهای جهانی نفت عنصر مؤثر و مهمی برای سلامت اقتصادی ایالات متحد و شوروی بود. اما برای هر ابر قدرت دقیقاً چقدر مهم بود؟
در این گزارش استدلال میشود که قیمت بهینه نفت برای اقتصاد ایالات متحد هر بشکه تقریباً ۲۰ دلار بسیار پایین تر از قیمت ۳۴ دلاری ۱۹۸۳ است.
در آن زمان ایالات متحد ۱۸۳ میلیارد دلار برای پنج میلیارد ۵۰۰ میلیون بشکه در سال هزینه میکرد. از این میزان واردات بالغ بر یک میلیارد ۶۰۰ میلیون بشکه بود. کاهش بازارهای بین المللی به ۲۰ دلار در هر بشکه هزینه های انرژی ایالات متحد را ۷۱ میلیارد پانصد میلیون دلار در سال کاهش می داد. این انتقال درآمد به مصرف کنندگان امریکایی بود که یک درصد از تولید ناخالص ملی فعلی را تشکیل می داد. و اینبرگر تعریف میکند پایین آوردن قیمت نفت به معنای کاهش مالیات بود. (۳۲) این گزارش نتیجه می گرفت که با کاهش قیمت نفت به بشکه ای ۲۰ دلار، «اوضاع کشور به طور کلی و به وضوح بهتر خواهد شد… اولین تأثیر کاهش قیمت نفت میتواند جابجایی قابل توجه درآمد تولید کنندگان خارجی به مصرف کنندگان نفت آمریکایی باشد. این امر افزایش نامشخص درآمد و قدرت خرید ایالات متحد را فراهم می آورد… قیمت پایین تر نفت به معنای انتقال درآمد به داخل کشور یعنی سهم بزرگتری از فرماندهی منابع جهان است.» (۳) تعداد محدودی از بخشهای اقتصادی ایالات متحد از چنین برنامه ای متضرر می شدند و تأثیری که بر آنها میگذاشت ناچیز بود از قرار معلوم تنها بازنده در میان صنایع ایالات متحد معدنکاری است زیرا فعالیتهای حفاری نفت و گاز کساد می شود و سایر صنایع از کاهش قیمت بهره مند می شوند.» (۳۴)
قیمت پایین تر نفت با کاهش تقاضا که چندان محتمل نیست یا با افزایش چشمگیر تولید رخ میدهد درباره مورد دوم گزارش حاکی از این است که اگر عربستان سعودی و سایر کشورها با ذخایر نفتی موجود تولید خود را افزایش داده و تولید جهانی را تا… حدود دو میلیون ۷۰۰ هزار تا پنج میلیون ۴۰۰ هزار بشکه در روز افزایش دهند و باعث شوند که قیمت جهانی حدود ۴۰ درصد کاهش یابد تأثیر کلی بر ایالات متحد بسیار مفید خواهد بود.
در حالی که اثرات آن برای ایالات متحد کاملاً واضح و خوب بود، کاهش قیمت نفت اثر مخربی بر اقتصاد شوروی خواهد گذاشت. در این گزارش اتکای شدید مسکو به صادرات انرژی برای ارز قوی ذکر شده بود. با محاسبات وزارت
او این بود که اطمینان حاصل کند که تولید نفت به شدت کنترل می شود و برای افزایش درآمد، قیمت ها را ثابت و نسبتاً بالا نگه دارد. برای این منظور، عربستان سعودی به عنوان تولید کننده سیال مطرح بود و سطح تولید خود را برای حفظ ثبات قیمت ها تنظیم میکرد این کشور برای بالا بردن قیمت، تولید را کاهش می داد و برای کاهش هزینه ها میزان تولید را بالا میبرد یمانی از امتیاز عضویت در خانواده سلطنتی برای حفظ شغل خود برخوردار نبود. او تاجری بود که با شوخ طبعی و درخشش به طبقات بالای جامعه ای رسیده بود که در آن اصالت خانوادگی عامل ضمانت کننده بود. اگر او در شغل خود ناکام می ماند، بلافاصله برکنار می شد.
موضوع بسیار ساده بود.
در گذشته این یمانی بود که زبان و اصطلاحات هر تصمیمی را با مدیران نفتی آمریکایی تعیین می کرد.
اما این بار آمریکایی ها بودند که بی پرده صحبت می کردند. کمبودهای نفتی دهه ۱۹۷۰ جای خود را به وفور نفتی دهه ۱۹۸۰ داده بود. قیمت نفت خام سبک عربستان سعودی به زبان ساده بسیار گران بود و شرکتهای آمریکایی پول زیادی را از دست می دادند. کلر به یمانی گفت: «ما میتوانیم با نفت هر بشکه ۳۰ دلار دوام بیاوریم. با نفت ۳۴ دلاری هم سر میکنیم اما نمی توانیم برای نفت ۳۰ دلاری ۳۴ دلار بپردازیم» مذاکره با بن بست به پایان رسید. آمریکایی ها نا امید شدند.
مقامات دولت از طریق دوستان در مشاغل نفتی از این جلسه خبردار شده بودند. متخصصان شورای امنیت ملی و سیا با یکی از مدیرانی که در آن شرکت کرده بود ملاقات کردند. (۳۷)
به رغم قیمت های پایین تر که برای نشان دادن بازار بین المللی به وجود آمده بود، عوامل مختلف سیاسی و اقتصادی میتوانستند به راحتی قیمت ها را بالا ببرند چیزی که بدون شک مسکو از آن بهره میبرد هر موج تغییری در جنگ ایران و عراق بازارها را متزلزل میکرد کشورهایی مانند ایران و لیبی سعی در بالا بردن قیمت اوپک داشتند. با توجه به این چشم انداز مقامات آمریکا در تلاش برای
حفظ آرامش بازارها اعزام شدند در اوایل فوریه ۱۹۸۳ ، دو مقام وزارت انرژی برای ملاقات با نایجل لاوسون وزیر انرژی انگلیس به لندن فرستاده شدند. هدف این بود که از او بخواهند قیمت رسمی نفت خام را کاهش داده و تولید خود را در دریای شمال افزایش دهد و اینبرگر تعریف می کند: «ما سخت تلاش می کردیم تا انگلیسی ها را ترغیب کنیم که تولید را افزایش و قیمت ها را کاهش دهند. شوروی ها به زودی میخواستند گاز طبیعی را به خط اروپای غربی روانه کنند. اگر قیمت نفت بالا باقی می ماند اروپا به گاز رو می آورد و این به نفع شوروی بود. ۳ بیل اشنایدر همین موضوع را این طور بیان میکند: «ما انگلیس را به عنوان عامل تسریع کننده در پایین آمدن قیمت نفت میدیدیم دریای شمال این ظرفیت را داشت که قیمت بازار را به طور چشمگیری پایین بیاورد. (۳۹)
هر کاری که میشد برای پایین آوردن قیمت ها انجام شود، در حال پیگیری بود. یکی از راه های ساده قطع خرید نفت خام برای ذخایر نفتی استراتژیک (SPR) بود. این مجموعه در نتیجه تحریم نفتی اعراب در سالهای ۷۴-۱۹۷۳ تأسیس شده بود. اس پی ار انباری بود که برای تحویل ذخایر در صورت بروز مجدد بحران نفت ایجاد شده بود. میلیونها بشکه در غارهای نمکی زیر زمینی در سواحل لوئیزیانا و تگزاس ذخیره میشدند. کنگره تصریح کرده بود که تا سال ۱۹۹۰ باید ۷۵۰ میلیون بشکه در این انبارها ذخیره شود. اما در اوایل ۱۹۸۳، دولت اعلام کرد که خرید نفت را به شکل چشمگیری کاهش خواهد داد. به جای ۲۲۰ هزار بشکه در روز با اجبار کنگره، دولت تنها بودجه خرید ۱۴۵ هزار بشکه را تأمین خواهد کرد.
بیل اشنایدر که قبل از سمت معاون وزیر امور خارجه تعیین بودجه این ذخیره در دفتر مدیریت و بودجه را به عهده داشت گفت: «هدف از این کاهش نه تنها کمک به بودجه بلکه کاهش تقاضا و امید برای رسیدن به مقداری افت در قیمت ها بود. (۲۰)
در اواخر ماه فوریه شاهزاده بندر از عربستان سعودی با مقامات ارشد دولت از جمله بیل کیسی و کاسپار و اینبرگر دیدار کرد. بندر خواستار ایجاد مسیر مستقلی به درون دفتر بیضی بود. او به چند مقام گفت که وزیر امور خارجه و معاون او شولتز بیش از حد طرفدار اسرائیل هستند. روابط ویژه در حال ظهور بین عربستان سعودی و دولت ریگان متضمن مشورت آسان با افراد مناسب بود. یک مقام ارشد در منطقه تعریف میکند سعودی ها همیشه پنتاگون و سیا را بهترین کانالهای ارتباطاتی میدیدند وزارت امور خارجه ناکار آمد تلقی می شد. (۲۱)
سعودی ها به ویژه نگران بودند که با توجه به وضعیت فعلی خاورمیانه منافع آنها در نظر گرفته نشود. لبنان تکه تکه شده بود جنگ ایران و عراق با خطر انتقامی خونین ادامه داشت و مانند شمشیر داموکلس بالای سر منطقه آویزان بود. سوریه و اسرائیل رو در روی یکدیگر ایستاده بودند.
در لهستان، جنگ زیر زمینی ادامه داشت. اگر چه در ۳۰ دسامبر ۱۹۸۲ دولت به طور رسمی به بازداشت زندانیان سیاسی پایان داده بود مقامات هنوز فعالان را به زندان می انداختند. جدیدترین موج دستگیری چاپخانه های زیر زمینی را هدف گرفته بود و قصد داشت بقایای همبستگی را در هم بشکند و از احیای سازمان از سوی زندانیان آزاد شده جلوگیری کند در روز سال نو، پلیس یک کارخانه چاپ زیر زمینی را در نزدیکی شهر پوزنان توقیف کرده بود. پانزده تن از فعالان دستگیر شدند. مقامات در این عملیات ردپای پول خارجی را کشف کردند. فعالان مقدار کمی مواد غذایی داشتند که از غرب وارد شده بود و مقداری ارز نیز پیدا شد.
کار توزیع اعلامیه ها سخت تر میشد. دو سازمان زیر زمینی اقدام به تولید و توزیع اعلامیه در گدانسک میکردند. دو مرکز در ورشو و یکی دیگر در لشنو نیز در اوایل سال ۱۹۸۳ کشف شدند. اما شاید بزرگترین کودتا با دستگیری استانیسلا و زابلوسکی صورت گرفت که رئیس کمیته اعتصاب در کشتی های
دریابی شچچین بود. جنبش زیر زمینی رهبر دیگری را از دست داده بود. بازداشت هر مقام ارشد همبستگی کسانی را که در واشنگتن از خط تدارکاتی مخفی آگاه بودند نگران تر می کرد. دقیقاً چه کسی از افراد زیر زمینی از حمایت های ایالات متحد آگاهی داشت؟ آیا کسی حاضر به افشای آن می شد؟ آیا شواهدی جعلی وجود داشت؟ هفت رهبر همبستگی و پنج نفر از کمیته جنبش روشنفکران مخالف برای دفاع از کارگران (KOR) در ماههای اخیر اسیر شده بودند، و مقامات لهستان مصمم بودند آنان را به درس عبرتی برای دیگران تبدیل کنند. این فعالان به تلاش برای سرنگونی دولت متهم شدند و مجازات این اقدام اعدام بود.
اما با وجود این اشکالات جنبش زیر زمینی سازمان یافته تر از همیشه بود. زبیگنیو بویاک، رئیس بیست و هفت ساله همبستگی در منطقه ورشو، اکنون در حال تهیه بودجه برای جنبش زیر زمینی بود و حمایتهای خارجی را در گروه های مختلف توزیع می کرد. او منابع خود را در منطقه بزرگ ورشو متمرکز کرده بود، اما با رهبران سایر مناطق برای هماهنگی یک راهبرد عمومی مقاومت ارتباط برقرار می کرد. ویکتور کولر سکی مسئول ارتباط با گروه های معلمان، پزشکان، وکلا و روشنفکران بود که همگی نشریات و مقالات منظم زیر زمینی را منتشر می کردند. او عیب یاب بود و به ویراستاران کمک میکرد تا کاغذ چاپ نشریات خود را فراهم کنند و پول لازم برای پرداخت جوهر چاپگر را بپردازند. او وسواسی بود و هجده ساعت در روز کار می کرد.
دفتری برای رسیدگی به کارهای اجرایی تأسیس شده بود. این موارد شامل ترتیب دادن آپارتمان ها، اتومبیلها و گواهیهای دروغین برای اعضای زیر زمینی بود ریاست دفتر با اوا کولیک و کنراد بیلینسکی بود. کولیک در تلاش بود پژوهش دکتری روی ویلیام فاکنر را تمام کند. بیلینسکی ریاضیدان بود. شاید از همه مهم تر این بود که مقاومت دفتر امنیت و اطلاعات را تأسیس کرده بود که به طعنه به نام دفتر
بهداشت و ایمنی از آن یاد میشد. این کار توسط کارشناسان امنیتی و اطلاعاتی انجام شده بود که برخی توسط سیا در غرب آموزش دیده بودند تا گزارشهای مربوط به خبر چینی و نفوذ پلیس مخفی لهستان را بررسی کنند. همین واحد بود که تجهیزات ارتباطی مخفی را که توسط آژانس قاچاق شده بود حفظ می کرد و آپارتمان ها را مورد تجسس قرار میداد تا اطمینان حاصل کند که مخفیگاه های امنی هستند. اینجا واحد فرماندهی کنترل و ارتباطات زیر زمینی بود.
برنامه عملیات مخفیانه در لهستان به سرعت در حال رشد بود، بنابراین در سال ۱۹۸۳ بیل کیسی در صدد بازسازی ساختار آن بود. این عملیات از بدو تولد از طریق پایگاه فرانکفورت سیا اداره شده بود که به آرامی مشغول به کار با مأموران پایگاه ورشو بود اما این روند سنگینی بود و تاکنون به عملیات بزرگ سیاه یعنی پشتیبانی از مقاومت تبدیل شده بود. هر سال چند میلیون دلار برای جنبش زیر زمینی قاچاق می شد اما به نظر نمی رسید که تنها تأمین بودجه کافی باشد، به ویژه اگر دستور العمل تصمیم امنیت ملی ۳۲ به طور کامل انجام می شد. رئیس جمهور می خواست که سطح پشتیبانی ارتقا یابد و این به عهده کیسی بود که یک خط تدارکاتی مخفی برای مواد حیاتی ایجاد کند. این کار شبیه به عملیات تأمین افغانستان بود، تنها تفاوت آن این بود که محموله های لهستان برای کشتار نبودند. علاوه بر تجهیزات ارتباطی با فناوری پیشرفته که در بهار گذشته تأمین شده بود، دولت میخواست جنبش زیر زمینی کاملاً مجهز به دستگاههای فکس رایانه تجهیزات چاپ پیشرفته و موارد دیگر باشد. AFLCIO برخی از تجهیزات را تهیه و به خوبی آنها را مخفی کرده بود. جان پویند کستر که به طور مرتب با مقامات AFLCIO ملاقات می کرد از ایروینگ براون کمی درباره شروع اتحادیه در لهستان می پرسید.
سوئد قبلاً ثابت کرده بود که برای انتقال قاچاقی فعالان و ارسال وسایل ارتباطی بسیار مؤثر است. آنجا به لهستان نزدیک بود و تجارت زیادی با آن داشت. شاید مهم تر از این، آنها رسماً بی طرف بودند و به همین دلیل مقامات لهستانی اعتماد بیشتری به آنان داشتند.
کیسی به پایگاه استکهلم دستور داد برای سفر ماه اکتبر او ترتیب دیدار با مقامات سوئدی را بدهد. یکی از همکاران تعریف میکند: «او قصد داشت سوئدی ها را ترغیب کند که هم راستا با تلاش برای حمایت از همبستگی حرکت کنند و از آنها کمک بگیرد. هیچ کس فکر نمی کرد که او بتواند آنها را مجاب کند. (۲) طراحی کمربند انتقال مواد برای لهستان ساده بود. تجهیزات و ملزومات با بودجه سیا تهیه میشد و در بروکسل جایی که یکی از بزرگ ترین و مؤثرترین دفاتر همبستگی در آن قرار داشت مدیریت میشد. کالاهای راهبردی به بروکسل آورده و در چند انبار ذخیره میشدند. این کالاها در آنجا توسط فعالان همبستگی مجدداً بسته بندی و به استکهلم حمل میشدند. هنگامی که به خاک سوئد می رسیدند، نشان محموله ها عوض میشد و در جعبه های قطعات تراکتور ابزار ماشین و تولیدات ماهی به مقصد بندر لهستان، سوار کشتی میشدند.
تنها حلقه مفقوده در این دستورالعمل توطئه همکاری سوئدی ها بود.
فصل یازدهم
در نخستین روزهای دولت ریگان تاکید زیادی بر تغییر پویش روان شناختی جنگ سرد بود. ثابت شده بود که قرار دادن مسکو در حالت تدافعی، فرصتی برای تغییر مسیر جریانهای رقابت ایجاد میکند انبوه سازه های دفاعی که توسط کاسپار و اینبرگر ترسیم شده بود یک چالش فنی و شناختی بود که قلب نقاط ضعف مسکو را نشانه رفته بود و به این ترتیب توجه به مسکو شروع شد. سرگئی فدور نکو رئیس بخش مؤسسه آکادمی علوم آمریکا و کانادا تعریف می کند: «به طور کلی، از دیدگاه مسکو به نظر میرسید که تعادل نظامی آمریکا بین شوروی و در کنار آن، تجمع نیروها به نفع ایالات متحد سنگین شده است. (۱)
اما دولت نمیخواست فقط مزیت نظامی شوروی را بررسی کند. رئیس جمهور می خواست به مسکو یک ضربه ژئوپولیتیکی وارد کند که به طور بالقوه می توانست در سراسر امپراتوری طنین انداز شود. نقطه احتمالی افغانستان بود.
در اواخر مارس ۱۹۸۳ بیل کیسی به پاکستان بازگشت تخمین ها تعداد تلفات
شوروی در درگیری ها را بین ۱۲ تا ۱۵ هزار نفر برآورد می کردند. بهار تقریباً نزدیک بود و در افغانستان این به معنای دو چیز بود فصل کاشت و عملیات ضد پارتیزانی عمده نیروهای تحت حمایت شوروی وقتی برفها آب شد و شرایط جوی وضعیت بهتری پیدا کرد، دولت افغانستان و نیروهای شوروی دوباره به حرکت در می آمدند.
اما در ۱۹۸۳، عملیات مخفیانه پشتیبانی از مجاهدین، شاهد دستگاهی بود که به رغم مؤلفه های پراکنده اش به طرز شگفت آوری مؤثر بود. در اوایل ۱۹۸۱، کیسی به اداره امور عملیاتی دستور داده بود تا افغانهایی که در خارج زندگی می کنند را برای کمک به جریان ارسال سلاحهای نیروهای بین المللی برای شورشیان، پیدا کرده و جذب کنند. در اواخر بهار سال ۱۹۸۲ سیا بیش از صد افغان را در زمینه حمل محموله های سلاح با کشتی آموزش داده بود به زودی آنها با هدایت مقامات سیا به همکاری برای ترتیبات خرید و انتقال محموله های اسلحه به مجاهدین پرداختند.
سیا تا حد زیادی توانسته بود پروژه افغانستان را مسکوت نگه دارد، به ویژه به خاطر ضیاء رئیس جمهور ،پاکستان که یک گرفتاری ژئوپولیتیکی به شمار می رفت. ضیاء با شجاعت به واشنگتن اجازه داد تا از کشور او به عنوان خط تدارکاتی مقاومت افغانستان استفاده کند. مسکو می دانست که مجاهدین چگونه تأمین می شوند و انگشت اتهام خود را به سوی ضیاء نشانه می گرفت. کیسی به افراد خود می گفت: «دست هایتان را آلوده نکنید به همین دلیل تنها شش تن از مقامات آژانس در منطقه بودند که کل عملیات را اداره میکردند. سلاح ها و موشک ها در جعبه هایی با عنوان «دستگاههای تلویزیون» و «قطعات وارد می شدند. یک ارتش کامل از مسئولان اطلاعاتی پاکستانی در کامیونهای بی نشان بسته ها را به مناطق عملیاتی مجاهدین حمل میکردند به امید اینکه این کار امکان لاپوشانی و انکار را برای ضیاء فراهم کند. (۲)
در سال ۱۹۸۳، مسکو پاکستان را به شدت زیر نظر گرفت. محمد یوسف تعریف می کند: «کرملین و ستاد کل شوروی میدانستند که بدون پاکستان مقاومت محکوم به نابودی است. شوروی با هدف قرار دادن میلیون ها پناهجوی افغان در
پاکستان، برای بی ثبات کردن آن کشور تلاش می کرد؛ تلاش گسترده براندازی از هزاران عامل خاد افغانستانی تشکیل شده بود که در بازارهای خیابانهای سرتاسر کشور بمب گذاری میکردند؛ هواپیماها به طور فزاینده ای از مرز عبور می کردند تا به پایگاه ها و تأسیسات مجاهدین ضربه بزنند و به هر گروه یا قبیله مخالف ضیاء هزاران اسلحه ساخت شوروی داده میشد یوری آندروپوف و آندری گرومیکو سال گذشته در القای نظر خود به ضیاء در مسکو ناموفق بودند، شاید یک دوره تهاجمی تر می توانست علائم مناسبی را ارسال کند.
این مهم ترین ملاقات کیسی با ضیاء بود که هنگام ورود او به دفتر ریاست جمهوری با استقبال گرمی مواجه شد. ضیا به کیسی یک صندلی طلاکاری با حکاکی سمبل های تاریخی از استانهای مختلف پاکستان تعارف کرد. دستیارش از آنها با دو لیوان نوشیدنی گرم و شیرین پذیرایی کرد.
ضیاء مهمان خود را تشویق کرد تا نوشیدنی را امتحان کند. چند خوشامدگویی کوتاه رد و بدل شد. مثل همیشه این همه مراوده آنان بود. تاجر کاتولیک ایرلندی و ژنرال فداکار مسلمان در روابط خارجی خود روشی رفاقت آمیز داشتند که در مواجهه با تهدید مشترک چکشی بود اما هیچ کدام صبر یا سلیقه گفتگوهای کوتاه را نداشتند.
کیسی انبوه عکس های ماهواره ای را با خود آورده بود، در این عکس ها استقرار نیروهای نظامیان شوروی در افغانستان و محل استقرار نیروهای هندی که دشمن بزرگ ضیاء بودند، مشخص شده بود ضیاء همیشه مشتاق دریافت این عکس ها بود. جلسه سه ساعت به طول انجامید آنها درباره افغانستان، هند و چین گفتگو کردند.
رئیس جمهور، کارکنان شورای امنیت ملی کاسپار و اینبرگر و بیل کیسی از احتمال برخورد شوروی با پاکستان ابراز نگرانی کرده بودند. اگر چه هیچ اطلاعاتی مبنی بر حمله قریب الوقوع وجود نداشت، اما وفاقی کلی وجود داشت که چنین اقدامی با الگوی شوروی منطبق است. کیسی تضمینی را از رئیس جمهور درخواست کرد تا ایالات متحد به طور کامل از ضیاء پشتیبانی کند.
سپس کیسی یک سؤال «نظری نظامی را مطرح کرد. در اوایل سال ۱۹۸۳، او با رئیس جمهور و بیل کلارک در دفتر بیضی برای گفتگو درباره اوضاع افغانستان ملاقات کرد. این گفتگو حول محور افزایش فشار بر مسکو دور می زد. رئیس مرکز اطلاعات پیشنهاد کرد که جنگ را به خود شوروی بکشانند و ریگان این ایده را دوست داشت. کلارک تعریف میکند «رئیس جمهور و بیل کیسی مصمم بودند که مسکو به خاطر اقدامات وحشیانه خود در افغانستان هزینه بیشتری از جمله احتمال ورود جنگ به داخل شوروی را بپردازد. (۲)
همکاری پاکستان در این ماجراجویی بسیار مهم و تعیین کننده بود، بنابراین کیسی با اجازه رئیس جمهور موضوع را با ضیاء مطرح کرد. رئیس جمهور پاکستان طفره رفت و گفت که این به شرایط مختلفی بستگی دارد. مسئله در آن زمان بسته شد، اما بعداً دوباره مطرح شد.
کمک ایالات متحد به آی اس آی اجازه میداد تا به مجاهدین آموزشهای گسترده ای بدهند. آنها شجاع بودند اما داستانهای گفته شده درباره اینکه مجاهدین به طور طبیعی جنگجو» هستند افسانه بود. کیسی پس از جلسه خود با ضیاء، برای گفتگو با ژنرال اختر درباره اوضاع میدان نبرد ملاقات کرد. این دو نفر در ابتدا به این نتیجه رسیده بودند که برنامه های آموزشی برای اثر بخشی بیشتر مجاهدین بسیار مهم هستند. لازم بود که مقاومت ابتدا تاکتیک نحوه عملکرد به عنوان یک واحد نظامی و چگونگی به دست آوردن بهترین نتیجه از سلاح ها را بیاموزد.
به دلیل کمبود پول در هر ماه فقط چند هزار تن از مجاهدین آموزش می دیدند.
اختر میخواست بداند که آیا کیسی میتواند بودجه بیشتری برای برنامه دریافت کند یا خیر کیسی اوضاع را به تجارب خود در دفتر خدمات راهبردی جنگ جهانی دوم تشبیه کرد. آموزش در موفقیت وی مؤثر بود. مجاهدینی که آموزش ناچیزی می دیدند به سادگی تلف میشدند کیسی وعده پول بیشتری داد و همچنین پیشنهاد کرد که متخصصان سیا در زمینه های تجهیزات انفجاری و الکترونیکی در عملیات ویژه به آی اس آی مشاوره بدهند.
مأموریت ها به طور فزاینده ای تخصصی میشدند و مقاومت از مواد منفجره با فناوری پیشرفته و تجهیزات الکترونیکی حساس استفاده می کرد. به رغم تصور مجاهدین برای پیروزی با تکیه بر ایمان و تفنگ آک – ۴۷، این جنگ جنگی با فناوری پیشرفته بود.
اختر و کیسی برای جبران فقدان مجاهدین آموزش دیده، عملیات حساس مخفیانه ای را برای هدف قرار دادن اهداف اقتصادی و نظامی خاص شوروی در اعماق خاک افغانستان برنامه ریزی کردند که از متخصصان پاکستانی ای استفاده می کرد که مستقیماً توسط سیا آموزش دیده بودند. اختر گروههای داوطلب آی اسی آی را گرد آورد که در عملیات ویژه به خوبی تعلیم دیده بودند و می شد به طور کامل به آنها اعتماد کرد. این گروه ها وظایف مهمی مانند انفجار انبارهای سوخت، پلها جاده ها و زباله های مهمانی را انجام میدادند کیسی قول داد که کارشناسان مواد منفجره به کار آموزان نحوه استفاده از دستگاههای زمان بندی شیمیایی و الکترونیکی و سوییچ های کنترل ویژه را آموزش دهند.
اختر و کیسی همچنین توافق کردند که در صورت موفقیت این تلاش جناح های مختلف و قبایل در مقاومت باید با هم همکاری بیشتری داشته باشند. وحدت، امکان عمل حرفه ای تری را فراهم می آورد و مقاومتی که می توانست در برنامه ریزی ها و عملکردهای خود کارآمدتر و راهبردی تر باشد مؤثرتر خواهد بود. اما اختر خاطر نشان کرد: «دستیابی به همکاری بین گروههای مختلف دشوار خواهد بود. بسیاری از رهبران از یکدیگر نفرت داشتند. آنها برای قدرت رقابت می کردند و ایدئولوی های مختلفی داشتند برخی معتدل مذهبی و طرفدار غرب و برخی دیگر بنیادگرا و ضد امریکایی بودند.
کیسی میخواست جنگ تشدید شود بنابراین بودجه ها افزایش یافت. او به میزبان خود گفت این فرصتی است تا حتی شوروی با ویتنام نیز همدست شود بنابراین مایل بود که کار به درستی انجام شود و حداکثر تلفات و هزینه به اشغالگر تحمیل شود. یوسف میگوید: شوروی ویتنام را با تجهیزات سخت افزاری برای
مبارزه و کشتن آمریکایی ها حمایت کرده بود. بنابر این ایالات متحد اکنون همین کار را برای مجاهدین انجام میداد تا آنها بتوانند شوروی را شکست دهند. این دیدگاه در بین مقامات سیا به ویژه ویلیام کیسی معمول بود. )
تلفات شوروی تا زمانی که دولت ریگان تصمیم خود را نگرفته بود آن قدر زیاد نبود.
دولت ریگان نگران بود ریگان به معاونان و همکاران خود گفت که کرملین به دلیل ماهیت بسته نظام خود میتواند با این ضررها دوام بیاورد. او می خواست مقدار این ضررها را بالا ببرد و روحیه شوروی را بیشتر تضعیف کند. تا همین اواخر چریکها فاقد سلاح منطقه ای بودند، بنابراین محدوده کشتارها نسبتا کوچک بود. اکنون که سازمان سیا حجم نسبتاً زیادی توپخانه و موشک در اختیار آنان گذاشته بود پویایی جنگ تغییر می کرد. برخی گزارشهای اطلاعاتی وجود داشت مبنی بر اینکه شوروی ها با آوردن افرادی از پیمان ورشو و کوبا سعی در کم کردن سهم بار انسانی برای حفظ رژیم در کابل داشتند. یک افسر افغان که در اکتبر ۱۹۸۲ آنجا را ترک کرده بود گزارش میداد که کوبایی ها و بلغاریها را در میدان جنگ دیده که لباس ارتش افغانستان را به تن داشته اند چریک ها ادعا کردند که یک پایگاه نظامی بلغاری در جنوب مزار شریف ایجاد شده است تا از خط لوله سوخت محافظت کند. ) گزارشها در صورت صحت حاکی از آن بودند که هزینه های انسانی جنگ برای کرملین دردسرساز شده اند.
در کابل نیز اوضاع داغ تر میشد مقاومت شروع به انجام یک سلسله حملات بمب گذاری علیه اهداف نظامی شوروی کرده بود و تأثیر کرخت کننده ای بر فرماندهان و مسئولان شوروی داشت. پیش از این جنگ عمدتاً محدود به حومه شهر بود. اکنون جنگ به شهرها کشیده شده بود. اخیراً چریک ها، یک مقام ارشد حزب کمونیست شوروی را در روز روشن در خیابانهای کابل ربوده بودند.
ای آر اکریمیوک، دوست صمیمی نیکلای نیو خونوف نخست وزیر شوروی مشاور سفارت شوروی هنگام رفتن به خواجه روواش برای دیدار از یک پرواز ورودی، هدف آسانی برای آدم ربایی بود. راننده شخصی تاجیکستانی او، وسیله نقلیه ضد گلوله را در نقطه ای از پیش تعیین شده متوقف کرد. اکریمیوک با چند ضربه بی هوش شد و با ماشین شخصی خود از بازرسی پاسگاه های نظامی عبور داده شده و به شهر برده شد.
برای کیسی عملیات علیه رهبری شوروی گامی مهم در تشدید جنگ بود. تا هنگامی که نخبگان و مقامات از تهدید در امان بودند، به حمایت از جنگ در افغانستان ادامه می دادند. اما زمانی که پسران مقامات حزب و افسران نظامی در تابوت به خانه بازگردند، ممکن بود اوضاع تغییر کند. کیسی به اختر گفت: هدف قرار دادن این افراد یک ایده عالی بود.
آن بهار، کیسی در سواحل خوش منظره اسپانیا بود. وی به دیدار دوست خوب خود، پادشاه فهد آمده بود که اخیراً در پی کشته شدن شاه خالد به پادشاهی رسیده بود. فهد ساخت ویلایی عظیم در دریا را به پایان رسانده بود. آنها در کنار آبهای عمیق و آبی مدیترانه زیر آسمانی زیبا و پرستاره با یکدیگر ملاقات کردند. اواخر عصر بود و نسیم آرامی می وزید.
بازارهای متلاطم نفتی مهم ترین دغدغه ذهنی فهد بودند. چند هفته پیش، وزرای نفت سراسر جهان در لندن جلسه ای را برای بحث درباره بازار بین المللی تشکیل داده بودند. به نظر می رسید سقوط قیمتها در حال وقوع باشد. وزرا دوازده روز پرتنش و نا امید کننده در هتل بین قاره ای هاید پارک کرنر یکدیگر را ملاقات کرده بودند.
شرکت ملی نفت انگلیس با کاهش سه دلاری قیمت نفت دریای شمال و رساندن قیمت به ۳۰ دلار به بحران دامن زده بود. برخی تصور میکردند که این ممکن است آغاز جنگ قیمت ها باشد. در پایان اوپک عقب نشینی کرد و قیمت خود را با ۱۵ درصد کاهش از ۳۴ دلار به ۲۹ دلار در هر بشکه پایین آورد. این اولین باری بود که او پک قیمت های خود را کاهش می داد.
آن دو تن در ویلای فهد نشسته و با هم گفتگو می کردند در حالی که افراد امنیتی در اطراف محوطه میچرخیدند سعودی ها به دلیل کاهش درآمد حاصل از صادرات نفت با بحران اقتصادی روبرو بودند و با کاهش قیمت برای ثابت نگه داشتن قیمت های جهانی درگیر بودند. در همین حال وضعیت ژئوپولیتیک دریای دوروبر عربستان به شدت خصمانه بود چند بار به کشتی های حامل نفت در خلیج فارس حمله شده بود کشتی های سعودی مورد حمله قرار نگرفته بودند اما تهران به تهدیدی پنهانی دست زده بود.
شوروی ها تلاشهای دیپلماتیک خود در منطقه را افزایش می دادند. در اوایل مارس سال ۱۹۸۴، حیدر علی اف در سوریه بود. این ملاقات به دلیل اهمیت آن در کمال سادگی انجام شد. برای اولین بار از زمان بازدید آندری گرومیکو در ۱۹۷۴ یکی از اعضای ارشد دفتر سیاسی در دمشق بود علی اف یک آذربایجانی، قد بلند و ورزشکار بود و لباسهای انگلیسی و زنان ایتالیایی را ترجیح می داد. او کارشناس مسائل خاورمیانه در میان رهبران شوروی بود و برای تلاش در برقراری رابطه با سوریه به آن کشور آمده بود. همچنین او در آنجا بود تا سعودی ها را تحت فشار قرار دهد. سوری ها به طور تهاجمی تبلیغات ضد خانواده سلطنتی را در سراسر خلیج فارس اشاعه می دادند و سعی در الهام بخشیدن برای براندازی حکومت داشتند. فهد همچنین نگران بود زیرا سوری ها به شدت در جنگ عراق از ایران حمایت می کردند. در اوایل سال ۱۹۸۲ حافظ اسد رئیس جمهور سوریه خط لوله نفت عراق به مدیترانه را مسدود کرده بود. شایعاتی وجود داشت که پیاده نظام سوریه در ایران علیه عراق می جنگند.
پیکار جویان شیعه و دشمنان خاندان سلطنتی از حمایت خارجی برخوردار بودند و در مناطق بعلبک و بقاع در سوریه مورد حمایت قرار داشتند. اکنون علی اف علاقه شدید شوروی به منطقه را نشان میداد به نظر می رسید که همه دشمنان عربستان سعودی علیه او در حال توطئه هستند. همان طور که کاسپار و اینبرگر به خاطر می آورد: شوروی تمام تلاش خود را برای ترساندن سعودی ها انجام می داد تا از طریق ارعاب بر آنها تأثیر بگذارد. ما باید مطمئن می شدیم که آنان به ما M و فادار باقی می مانند. (۷)
پادشاه اطمینان داشت که ایرانی ها قصد حمله به کشتی های عربستان سعودی را دارند و سعی میکنند تنگه هرمز گذرگاه باریکی که تانکرها از طریق آن از خلیج فارس به اقیانوس هند برده میشوند – ببندند. فهد به کیسی گفت: «تهران در حال تهاجمی تر شدن است. آنها به هر کاری متوسل میشوند. کیسی پذیرفت که ایران را نمی توان مهار کرد فقط انتظار می رفت که آنها علیه سلطنت های محافظه کار خلیج فارس که نمایانگر همه چیزهایی بودند که آنها رد می کردند. حمله ببرند. فهد تقاضایی از کیسی کرد آیا پادشاهی می تواند چند موشک ویژه بخرد؛ نظر فهد استینگر بود نوع پیشرفته موشکهای هوایی که در این زمینه در زرادخانه آمریکا یا جهان بهترین قلمداد میشد. این درخواست قابل توجهی بود. برخی از نزدیک ترین متحدان آمریکا هنوز استینگر دریافت نکرده بودند. آنها تنها دو سال قبل توسط نیروهای آمریکایی در آلمان مستقر شده بود.
فروش استینگر ممکن بود باعث چالش دشوار تری از معامله هواپیماهای آواکس در کنگره شود. تهدید ایران برای کشتیرانی عربستان سعودی، آن قدر که به قایق های تندرو مربوط بود به هواپیماها مربوط نبود بدون شک منتقدین کنگره مسئله افتادن استینگر به دست تروریستها با یک کشور افراط گرای عربی را مطرح می کردند. کیسی قول داد این درخواست را با واشنگتن مطرح کند، جایی که شاهزاده بندر قبلاً آن را با دیگر مقامات مطرح کرده بود.
آن دو درباره افغانستان گفتگو کردند و کیسی چشم انداز تشدید جنگ را مطرح
کرد. فهد کاملاً با این ایده موافق بود. او در صورت لزوم، سهم کمک سعودی ها را تا ۱۲۰ میلیون دلار افزایش میداد پادشاه همچنین برای همکاری در عملیاتی ضد قذافی که با وزیر دفاع مصر عبدالحلیم ابو غزاله برنامه ریزی شده بود، موافقت کرد. سپس کیسی موضوع حساس تری را مطرح کرد.
او پرسید: «نظر شما درباره اینکه جنگ افغانستان را به آسیای مرکزی شوروی بکشانیم، چیست؟» او می دانست که فهد و خانواده سلطنتی در حال ارسال غیر قانونی پول برای حمایت از جنبش زیر زمینی مسلمانان در آن ناحیه هستند.
مطابق با برخی برآوردها این رقم تا ده ها میلیون دلار می رسید. رئیس مرکز اطلاعات خواهان مبارزه سیاسی ضد شوروی بود به طوری که شعله های خشم افراد محلی و طرفداران ملی گرایی را به دامن شوروی بیندازد. او درخواست خود را با دلایل اخلاقی و مذهبی مطرح کرد. این نوعی اتحاد اقتصادی مقدس بود که دولت عمیقاً ضد کمونیست و مسیحی واشنگتن با نیروهای سعودی ها که به همان اندازه ضد کمونیست و مسلمان بودند برای تلاش مشترک علیه پیوستن به اتحاد جماهیر شوروی بی دین همدست شوند.
فهد شیفته این نظر شد و آن دو تصمیم گرفتند که در جلسه آینده مسئله را با جزئیات بیشتر بررسی کنند.
توقف بعدی این سفر، جمهوری خلق چین بود. از آخرین سفر وی به پکن مدت زیادی نگذشته بود و کیسی مایل بود درباره برخی موضوعات حساس بحث کند.
رئیس جمهور که در طی مبارزات انتخاباتی سال ۱۹۸۰ به شدت از تایوان حمایت کرده بود خواستار همکاری شایسته با چین کمونیست در چند جبهه بود. دیدگاه کیسی در این ناحیه ژئوپولیتیک شعار «دشمن دشمن من دوست من است» بود. در دوران جنگ جهانی دوم هنگامی که دموکراسی های غربی با کمک شوروی با نازیها و ژاپنی ها میجنگیدند از همین دیدگاه بهره برده بودند.
هم و اینبرگر و هم کیسی همکاری با پکن را در تلاش برای مقابله با اتحاد جماهیر شوروی مؤثر میدیدند و اینبرگر طرفدار همکاری نزدیک تر نظامی بود.
در ماه مه، کاخ سفید رفع محدودیتهای صادرات فناوری به چین را اعلام کرد. طبق این سیاست، چین به عنوان کشور دوست ایالات متحد طبقه بندی شد، بنابراین دستیابی به فناوری به طرز چشمگیری آسان تر شد. آنها در این زمینه مشترکاتی با یکدیگر داشتند و کیسی میخواست در زمینه اطلاعات و عملیات مخفیانه با پکن همکاری کند. افغانستان یکی از این زمینه ها بود. معامله با چین درباره موضوعات حساس بسیار آسان بود آنها مجلس یا مطبوعات آزاد نداشتند، بنابراین مدیریت حفظ سری بودن عملیات مخفیانه ساده تر بود.
از قبل در چند جبهه همکاری نزدیکی بین پکن و واشنگتن وجود داشت.
وجود امکانات استراق سمع الکترونیکی در امتداد مرز شوروی بسیار ارزشمند بود. تکنسین های ایالات متحد مخفیانه در حال ارسال تجهیزات به قلب آسیای مرکزی بودند. چینی ها از طریق تهیه سلاح های بلوک شوروی و کمک های دیگر در اجرای برنامه افغانستان بسیار مفید بودند کیسی درباره موفقیت های افغانستان و برنامه های آینده با میزبان خود به گفتگو پرداخت.
در همین زمان بین پکن و مسکو به ویژه در مرز مشترک تنشهای فزاینده ای ایجاد شده بود. دو قدرت کمونیستی در کنار سایر موارد برای جذب مناطق مسلمانان رقابت می کردند. حضور ۴۵ تا ۵۰ میلیون مسلمان پراکنده در آسیای مرکزی در مرز بین شوروی و چین دو کشور را مجبور به تدوین راهبردهای مسلمانان کرده بود که هم تدافعی و هم تهاجمی بودند شوروی به گونه ای تهاجمی اقدام به ایجاد مخالفت و نفوذ در جمعیت مسلمان چین کرده بود. اخیرا مأمور جاسوسی به نام نیکولای پیترویج ژانگ و دو فرد چینی شناسایی شده بود. یو ژونگو، شهروند چینی به دلیل فعالیتهای ضد دولتی به زندان افتاد طبق گزارشها در سال ۱۹۸۰ او از مرز چین و شوروی عبور کرده بود و توسط کا.گ.ب استخدام شده بود. او چند بار برای جمع آوری اطلاعات سیاسی نظامی و اقتصادی به چین فرستاده شده
بود. تلاش شوروی بسیار چشمگیر بود به ویژه که با فشار به افغانستان همزمان شده بود. مبلغان شوروی با استفاده از ایستگاه های رادیویی در تاشکند، آلما آتا و فرونزی، جمعیت مسلمانان استان سین کیانگ را هدف قرار داده بودند تا تقریباً به تمام زبانهای ترکی و همچنین چینی، پیام های ضد چینی ارسال کنند.
تا سال ۱۹۸۰ شانس جنگ برای وفاداری مسلمانان به شدت به نفع شوروی بود.
مسکو می توانست سطح مرفه تری از زندگی را ارائه دهد، در حالی که چین ایدئولوژی یا تعصب بیشتری داشت. اما در سال ۱۹۸۰ برای اینکه چینی ها در عملیات تهاجمی خود موفق تر شوند دو چیز تغییر کرد. حمله شوروی به افغانستان ادله کافی برای ادعای چینی ها مبنی بر ضد مسلمان بودن شوروی ها را فراهم کرد. شبکه های تبلیغاتی چینی در شوروی مدام این موضوع را مطرح میکردند. در همین زمان، چین امتیازات مهمی برای اقلیت های مسلمان از جمله تعلیق جنگهای ضد مذهبی و بازگشایی مساجد قدیمی قائل شد. سلیم آن شیوی ، امام جماعت مسجد دونگی و رئیس انجمن اسلامی پکن به اسلام آباد دعوت شد و به عنوان عضوی از اتحادیه مسلمانان انتخاب شد. او حتی برای ساختن یک مسجد جدید در چین به سعودی ها نزدیک شد. برای پکن، اسلام به عنوان یک دارایی یا حداقل ابزاری برای استفاده در برابر مسکو تلقی می شد.
کیسی علاوه بر مشاوره با همتایان خود در سازمان اطلاعات چین با ژو کیژن دستیار معاون وزیر امور خارجه مسئول مستقیم روابط با ایالات متحد دیدار کرد. نگرانی هایی که پکن درباره اهداف آمریکایی ها داشت بیشتر موضوعات تحت پوشش چالش شوروی بود.
ظاهراً مسکو سعی داشت چین را از لحاظ ژئوپولیتیک محاصره کند. ژو گفت ویتنام، دولت دست نشانده ویتنام در کامبوج، و حمله شوروی ها به افغانستان قسمتهایی از این راهبرد هستند.
هنگامی که این موضوع به افغانستان کشیده شد، کیسی موضوع را به آنچه شوروی ها «مسئله ملیت» می نامیدند کشانید. او به طور غیر مستقیم اظهار داشت که ایالات متحد اقدام به راه اندازی یک کارزار تبلیغاتی در آسیای میانی شوروی کرده است تا اختلافاتی را در آنجا ایجاد کند ژو از این ایده استقبال کرد و امکان همکاری را مطرح نمود.
هنگام بهار یکی دیگر از جلسات منظم گروه برنامه ریزی امنیت ملی برگزار شد. بخش عمده ای از برنامه های مربوط به خاورمیانه به ویژه تلاش های دیپلماتیک در منطقه بود. روند صلح متوقف شده و تنشها همچنان زیاد بود. جنگ ایران و عراق همچنان در جریان بود در حالی که تهدید رژیم های جدید منطقه از سوی بنیادگرایان اسلامی همچنان رو به رشد بود.
بیشتر گفتگوها توسط وزیر امور خارجه جورج شولتز بیان شد که برنامه ای جامع برای صلح در منطقه پیشنهاد داده بود. کیسی و واینبرگر چیز زیادی نگفتند. روند صلح عمدتاً حوزه وزارت خارجه بود. اما آنها بحث مفصلی برای فروش موشک های استینگر به سعودی ها ارائه کردند. کیسی استدلال کرد که سعودی ها به نشانه ملموس دیگری از تعهد آمریکا برای امنیت خود نیاز دارند. رابرت مک فارلین موافقت کرد که فروش باید در نظر گرفته شود اما خاطر نشان کرد که بعید است که کنگره بدون محدودیتهای قابل توجه رضایت دهد. برای نجات موشکها جنگی طولانی در پیش بود.
پیشنهاد ارائه شد تا شورای امنیت ملی بتواند موضوع را بررسی کند. اندکی پس از جلسه گروه برنامه ریزی امنیت ملی کیسی دوباره در سفر بود. این بار او به اروپا رفت تا عملیات لهستان را بررسی کند رئیس جمهور همیشه منتظر شنیدن خبرهای خوب بود.
دولت ریگان در واقع در تلاش بود تا ژنرال یا روز لسکی را مجبور به انتخاب ها بسون کند. ایالات متحد به عنوان شرط کاهش تحریم ها خواستار آزادی زندانیان سیاسی شده بود. پذیرش آن با زنده نگه داشتن مخالفان، بقای رژیم را تهدید می کرد.
عدم پذیرش موجب میشد که تحریم های ایالات متحد همچنان برقرار بماند. اقتصاد همچنان رو به وخامت بود و لهستان بیشتر از قبل به مسکو وابسته بود با روز لسکی با وجود تجربیات کمونیستی خود به کرملین اعتماد نداشت و از ایده غرق کردن بیشتر لهستان در دامن شوروی متنفر بود.
پدر یا روز لسکی زندگی خود را در اردوگاه زندانیان روسیه گذرانده بود، و ژنرال ذهنیت مادام العمر ضد روسی داشت. به خصوص به دلیل تحریم های آمریکایی مسکو مجبور به حمایت از دولت یا روز لسکی با مبلغی در حدود سه تا چهار میلیارد دلار در سال بود. مانند همیشه چنین کمکی بهای خودش را داشت.
با وجود تحریم های سخت آزادی زندانیان هنوز جزو گزینه ها نبود. جنبش همبستگی به نوعی در حال مدیریت برای بقا بود. آزاد کردن فعالان بازداشتی همبستگی در چنین فضای ملتهبی فاجعه بار بود یا روز لسکی و افرادش میخواستند پیش از اعلام هر گونه عفو، مخالفان را از بین ببرند.
اولین توقف کیسی در فرانکفورت بود که تنها توقف مختصر دو ساعته برای سوخت گیری و سرویس هواپیما بود ساعت ۹:۳۰ شب بود و مقامات دفاتر فرانکفورت و بن ملاقاتی با رئیس مرکز اطلاعات در اتاق امنی در پایگاه هوایی ایالات متحد داشتند. آنان شش تن از مقاماتی بودند که از نزدیک در گیر عملیات لهستان بودند. شخصی در فنجان های پلاستیکی قهوه داغ سرو کرد. در حالی که موتورهای جت در پس زمینه در حال تردد بودند، این گروه دور میز جمع شدند.
دستور العمل تصمیم امنیت ملی ۳۲ ریگان سیاست آمریکا را به سمت تلاش برای تضعیف قدرت شوروی در اروپای شرقی هدایت کرده بود. رئیس جمهور به طور واضح در نظر داشت که خط تدارکاتی مخفی را بیش از زمانی که ایجاد شد گسترش دهد. کمکهای بیش از دو میلیون دلاری در سال ادامه داشت. رئیس جمهور چهار برابر این مبلغ را برای حفظ جنبش زیر زمینی خرج کرده بود. او و دستیاران اصلی اش در شورای امنیت ملی همچنین می خواستند فرصت های جدیدی را در منطقه بیابند جنبشهای مخالفی که ممکن بود با حمایت های
مالی تقویت شوند. سؤال بزرگ این بود که چه نوع فرصت هایی وجود داشت؟
گزارشهای اطلاعاتی لهستان حاکی از این بود که فعالان همبستگی در جنگل های دور افتاده در امتداد مرز چک لهستان با فعالان چکسلواکی ارتباط برقرار کرده اند.
جلسات مختصر بود و به نظر اکتشافی میرسیدند، اما این تنها شروع کار بود و کیسی را وسوسه می کرد.
همچنین گزارشهایی از وجود جنبش زیر زمینی ضعیفی در تمام مناطق بلغارستان رسیده بود. آنان جدایی طلب و طرفدار غرب بودند و از سوی افراد نزدیک به اقشار مرفه بلغارستان مورد حمایت قرار میگرفتند. یکی از سازمان دهندگان اولیه آن کسی نبود جز لود میلا ژوکووا، دختر رهبر بلغارستان تئودور ژیوکوف ژوکووا یکی از فارغ التحصیلان آکسفورد بود و عضوی از خانواده حکام سیاسی به شمار می رفت. او حامیان نزدیکی در نخست وزیری استانکو تو دوروف داشت. در اوایل سال ۱۹۸۱، کا.گ.ب دستور انجام اقداماتی برای سرکوب جنبش سیاسی را صادر کرده بود. تو دوروف ناگهان برکنار شد. اقدام تهاجمی تری نیز علیه ژوکووا صورت گرفت. او ناگهان در ماه مارس در یک تصادف اتومبیل کشته شد. شواهدی درباره ساختگی بودن آن وجود داشت اما اهمیتی به موضوع داده نشد. جنبش درخشان ترین چراغ خود را از دست داده بود و جنبش زیر زمینی هنوز بهبود نیافته بود.
گزارشهای اطلاعاتی درباره جنبشهای مخالف در بلوکهای جماهیر شوروی به شورای امنیت ملی گردآوری میشدند و بیل کیسی آنها را مطالعه می کرد. بعضی اوقات آنها به رئیس جمهور منتقل میشدند. ایستگاه فرانکفورت سیا با همکاری سفارتخانه های بلوک شوروی بهترین نقطه قوت برای کسب این نوع اطلاعات بود زیرا از آن به عنوان مأوایی برای فراریان بلوک شوروی به غرب استفاده می شد. سازمان سیا همچنین در ازای آن بودجه لازم را برای برخی از گروه های مهاجر در اروپا فراهم میکرد و به خروج مهاجران جدید از شرق یاری می رساند.
کیسی با برخی از افسران اطلاعاتی عملیات لهستان را مرور کرد و اطلاعات بیشتری درباره گروه های زیرزمینی پشت پرده آهنین پرسید. این از آن نوع چیزهایی بود که او دوست داشت. ریگان دیدگاههایی را مطرح می کرد، شورای امنیت ملی و پنتاگون راهبردها را هدایت میکردند و کیسی نیز در زمین بازی حضور می یافت. گلن کمبل تعریف میکند: «بیل پیر اگر میتوانست تمام وقت سفر می کرد. او دوست داشت چیزها را در کنار هم قرار دهد و آنها را عملی کند. او همه آنچه را که در واشنگتن کمیته ها جلسات مناقشات چیده می شد به تنهایی انجام می داد. (۱۰)
دقایقی پس از اینکه کیسی جلسه را ترک کرد کسی ۱۱۱ در آسمان بود و از دور فقط شعله موتورهای هواپیما قابل مشاهده بودند. (۱۱)
هنگام فرود هواپیمای کیسی در رم شب از نیمه گذشته بود. رئیس پایگاه برای استقبال از او آماده بود و چندین مقام امنیتی مسلح نیز در آنجا حضور داشتند. مسئولان آمریکایی که به خارج سفر میکردند همیشه تروریسم مورد توجه شان بود، اما هنگام حضور در ایتالیا آن هم رئیس سیا احتیاط بیشتری لازم بود. نام ویلیام جی کیسی در فهرست داغ جمع آوری شده توسط سازمان تروریستی بریگاد سرخ ذکر شده بود. همه این مسئله را جدی میگرفتند زیرا این گروه دو سال قبل جسارت خود را هنگام ربودن ژنرال جیمز دوزیر آمریکایی مستقر در ایتالیا، نشان داده بودند. مقامات امنیتی سیا همیشه ترجیح میدادند با تکیه بر مقدمات مهم و مخفی کاری از رئیس خود هنگام حضور در خارج از کشور محافظت کنند.
رئیس مرکز اطلاعات معمولاً در یک کاروان موتوری کوچک جابجا می شد و برنامه سفرهای او از قبل اعلام نمی شد از ترس اینکه مبادا خبر دیدار قریب الوقوع او به بیرون درز کند، مقامات ایتالیایی هیچ خطری را قبول نکردند و با نمایش یک نیروی قابل رؤیت این کار را انجام دادند. هنگام ورود اتفاقی نیفتاد و ساعت سه صبح کیسی در رختخوابش خوابیده بود.
صبح روز بعد، قبل از ساعت شش صبح او آماده رفتن بود. آن روز برای کیسی روز بزرگی بود. این کاتولیک متعهد در راه دیدار خصوصی با پاپ بود. رئیس جمهور ریگان در اولین جلسه خود در سال ۱۹۸۲ به پاپ قول داده بود که به طور کامل وانیکان را از آنچه دولت در لهستان انجام می داد مطلع کند. تعدادی فرستاده از جمله ژنرال ورنون والترز برای این منظور به کار گرفته شده بودند. موضوع این
نشست قرار بود لهستان باشد.
پس از صرف صبحانه و گزارش مختصر پایگاه رم، کیسی به محل خصوصی پاپ ژان پل دوم برده شد. آنها ۴۰ دقیقه به تنهایی با یکدیگر ملاقات کردند. هیچ یادداشت برداری انجام نشد و جلسه غیر رسمی بود. تبادل اطلاعات در سطوح بسیار جزئی تری صورت میگرفت اما این جلسه برای توضیح سیاستهای ایالات متحد برای پاپ بود. ژان پل میدانست که واشنگتن کارهایی را برای حفظ جنبش همبستگی انجام می دهد اما از جزئیات و شرایط آنها خبر نداشت. کیسی برایش
موضوع را توضیح داد. (۱۲)
اقامت در رم خیلی کوتاه بود اما برنامه باید اجرا می شد. اواخر عصر بود، و پروازی طولانی در پیش بود. خلبان سفری را به سوی شمال آغاز کرد و آبهای گرم مدیترانه و معماری لاتینی رم را به سوی سرما و تیرگی استکهلم پشت سر گذاشت. شهر ابری، تاریک و مرطوب بود و سرمای استخوان سوزی نیز حاکم بود که از بالتیک بر می خاست. کیسی انتظار داشت خوشامدگویی سوئدی ها به همان اندازه خوشایند باشد. آنها مشتاق ورود او نبودند. دولت ریگان سوئدی ها را تحت فشار قرار داده بود تا به او در خنثی کردن جریان فناوری به مسکو کمک کنند. سوئد رسماً بی طرف بود و تبلیغات رسمی برای بازدید مدیر سیا می توانست مشکلاتی
جدی ایجاد کند. سوئدی ها به دلیلی علناً از دولت ساندینیستها در نیکاراگوئه
کیسی برای پیگیری این تلاشها و کشف اینکه چه پیشرفتی حاصل شده در استکهلم بود. زمینه سیاسی غیر قابل پیش بینی بود. دولت محافظه کار نخست وزیر توربیورن فلدین برکنار شده بود. اولاف پالمه ، سوسیالیستی که به شدت سیاست خارجی آمریکا را مورد انتقاد قرار داده بود اکنون به قدرت بازگشته بود. پس از یک جلسه صبحانه غیر معمول در شهر قدیمی استکهلم، کیسی با مقامات دولت سوئد ملاقات کرد. مجموعه نشستهای پنهانی با مقامات وزارت دفاع و دفتر نخست وزیری بی سابقه بود کل وضعیت حساس و به نوعی ناگوار بود.
با تعجب فراوان کیسی سوئد مایل به همکاری نزدیک تری از میزان پیش بینی شده با واشنگتن بود. وزارت دفاع نگران حمله مکرر زیر دریایی های شوروی به آبهای سوئد بود که تقریباً هر روز اتفاق می افتاد. نیروی دریایی سوئد برای ردیابی زیر دریا مشکل داشت و به هرگونه اطلاعاتی که آمریکایی ها قادر به ارائه آن بودند علاقه مند بود. کیسی گفت که این امر را پیگیری خواهد کرد.
دفتر نخست وزیری همچنین ابراز علاقه کرد که در زمینه فناوری با واشنگتن همکاری کند.
آنها موافق راهبرد آمریکایی جنگ اقتصادی علیه مسکو نبودند، اما واقعیت های اقتصادی آنها را به سوی همکاری سوق می داد. ایالات متحد، آلمان را به عنوان بزرگترین وارد کننده کالاهای سوئدی جایگزین کرده بود. صادرات در نیم دهه گذشته تقریباً دو برابر شده بود. اگر ایالات متحد مجوزهای صادراتی سوئد را تشدید میکرد این روند به خطر می افتاد پالمه نمیخواست خطر ایجاد بحرانی را که به اقتصاد سوئد آسیب برساند بپذیرد. کیسی به میزبان خود گفت که دولت آمریکا علاقه مند برقراری روابط نزدیک با سوئد است مشروط بر اینکه این کشور فقط صادرات فناوری پیشرفته به بلوک شوروی را قطع کند.
سپس رئیس مرکز اطلاعات موضوع دیگری را مطرح کرد که او را به سوئد
آورده بود. استکهلم بهترین مجرای ورود کالاها به لهستان بود. سیا می خواست کالاهای راهبردی را برای جنبش همبستگی بفرستد، اما به کمک دولت سوئد نیاز داشت. دولت فلدین در سال ۱۹۸۱ کمک مفیدی بود. در آن هنگام تجهیزات قاچاق می شدند تا یک نظام ،فرماندهی کنترلی و ارتباطی را برای جنبش زیر زمینی راه اندازی کنند. اما کیسی اکنون میخواست یک خط مستقیم دائمی تأسیس کند تا مواد تدارکاتی را به طور منظم به همبستگی برساند.
بی شک این درخواستی جسورانه از کشور بی طرف سوئد بود. پالمه از سیاست ایالات متحد در آمریکای مرکزی به شدت انتقاد میکرد و یکی از نخستین رهبران اروپا بود که از ویت کنگ های ویتنام حمایت کرد. اما کیسی به دلیل برخی علائم امیدوار کننده، خطر کرد. سوئدیها قبلاً درباره افغانستان با آژانس همکاری کرده بودند. اگر چه آنها از ارائه کمکهای کشتار جمعی به مجاهدین جلوگیری کرده بودند، اما تجهیزات پزشکی به ارزش چند میلیون دلار اهدا کرده بودند که آژانس به کراچی ارسال کرده بود.
کیسی احتمالاً همچنین روزهایی در طول جنگ جهانی دوم را به یاد می آورد که سوئدی ها به رغم سیاست رسمی بی طرفی سودمند بودند. بیل کیسی جوان برای به دست آوردن اطلاعات اقتصادی درباره تلاشهای جنگی نازی، بازرگانان سوئدی را تشویق به جمع آوری اطلاعات هنگام دیدار از آلمان کرده بود. آنها با سهولتی نسبی به کشور داخل و از آن خارج میشدند و صنعت آلمان را زیر نظر می گرفتند. احتمالاً او پیشنهاد کرده بود که سوئدی ها حتی میتوانند به او در جذب گروه های ضد نازی آلمان کمک کنند. (۱۴)
کیسی چندین سفارش نامه از رهبران ارشد کارگری در ایالات متحد و اروپای غربی به استکهلم آورده بود از AFL-CIO ایروینگ براون تماسهای متعددی گرفته بود و ترتیب نوشتن نامه هایی از طرف رهبران مورد اعتماد اروپایی را داده بود.
آنها مختصر اما مفید بودند مدارکی که به استکهلم نشان می دادند سایر
سوسیال دموکراتهای اروپایی فکر میکنند سخنان کیسی ارزش شنیدن دارند. مقامات وزارت دفاع و دفتر نخست وزیری بیرون رفتند و به کیسی گفتند که منتظر تماس تلفنی باشد. چند ساعت بعد تلفن اتاق او زنگ خورد. این صدای نرم
و ملایم اولاف پالمه بود. کیسی درست در جای مناسب قرار گرفته بود. او به سوئد آمده بود تا اقدامات احتیاطی امنیتی اعمال شده را بررسی کند اما به پالمه گفت، من به کمک نیاز دارم. او به عنوان مردی متعهد به جنبشهای کارگری از نخست وزیر درخواست کرد که همبستگی در حال تقلاست و ممکن است دوام نیاورد. دولت آمریکا می خواست هر از گاهی کالاهایی را به گدانسک ارسال کند. اما برای موفقیت در این عملیات او به دسترسی به یک بندر بی طرف و همکاری مقامات دولتی نیاز داشت و اظهار داشت که می تواند بدون هشدار به پالمه این عملیات را انجام دهد، اما همکاری با
یکدیگر بسیار پربارتر خواهد بود.
پالمه نیز به همین اندازه مختصر صحبت کرد او بدون اینکه تردیدی به خود راه دهد موافقت کرد آنچه را می تواند انجام دهد. آنها فقط ده دقیقه صحبت کردند و این صحبت دیگر هرگز تکرار نشد اما این مکالمه بسیار مفید بود. طی چند هفته زیر ساخت هایی برای ارسال منابع مورد نیاز به لهستان ایجاد شد. مأمورین صادرات و گمرک عمداً برخی از جعبه های جعلی را که برای گدانسک ارسال می شدند بر چسب اشتباه می زدند. این روندی بود که مقامات لهستانی به آن مشکوک نمی شدند. کیسی بعد از اینکه غیر ممکن – یعنی متقاعد کردن اولاف پالمه برای همکاری را ممکن کرد توقف نهایی خود یعنی صرف ناهاری مختصر در اواخر بعد از ظهر با مقامات نظامی سوئدی را در استکهلم انجام داد. این جلسه سریع و بی هیچ
رویدادی بود. (۱۷)
اندکی پس از بازگشت بیل کیسی به واشنگتن او ارزیابی اطلاعاتی را که هرب مایر تهیه کرده بود خواند ارزیابی ای که تصویری پررنگ و نا امید کننده از اقتصاد
شوروی ترسیم میکرد گزارش با شرح عملکرد ضعیف اقتصادی و کمبودهایی که ابر قدرت در حال احتضار گرفتار آن بود، آغاز می شد. ارزیابی سپس با تشریح بارهای سنگینی که به دوش نظام بود ادامه می یافت. مهم تر از همه، فشار مخارج دفاعی بود که سهمی روز افزون از اقتصاد را طلب می کرد. اما این نتیجه گیری کیسی را فریب داد شکست در توقف این روند به معنای «انفجار احتمالی نظام شوروی است. ارزیابی مایر بر خلاف همه چیزهایی بود که سیا در بخش شوروی و سایر سازمانهای اطلاعاتی گزارش میکردند رشد نسبی با میزانی از مشکلات ساختاری چیز متعارفی بود کیسی گزارش را برای رئیس جمهور و شورای امنیت ملی ارسال کرد. (۱۸)
وضعیت مسکو مانند زمستان روسیه بسیار غم افزا بود. وضعیت سلامتی یوری آندرو پوف هم بدتر شده بود. او اکنون مهمان دائمی سوئیت مجلل و کاملاً محافظت شده بیمارستان کانتسوو بود. او کشور را از طریق تلفن و دیکته کردن یادداشت ها اداره می کرد. یکی از کلیه هایش را برداشته بودند اما بیماری کلیوی برطرف نشده بود. بدتر از آن این بود که او دچار مشکلات قلبی و دیابت بود. او به پشت خوابیده بود و توانایی حرکتش محدود بود.
هنگامی که علی ناصر محمد الحسنى، رئیس جمهور یمن جنوبی، در نوامبر ۱۹۸۳ برای یک سفر دولتی وارد کشور شد آندروپوف ضعیف و با چهره ای بی روح و صدای آهسته با او سخن گفت. آندروپوف با مهمان خود در رختخواب ملاقات کرد. در همان حال که نخست وزیر در جدال مرگ و زندگی بود، دغدغه همیشگی کرملین واشنگتن بود. سخنرانیهای ضد کمونیستی مسدود کردن شبکه فناوری سازه های دفاعی به ظاهر بی پایان و عملیات مخفیانه در مکانهایی مانند افغانستان و لهستان، هر کدام به تنهایی نگرانی هایی جدی به وجود می آوردند. اما فشار همه آنها با هم، باعث ایجاد حس نگرانی و هشدار در محافل حزب کمونیست شده
بود کمیته مرکزی در پاسخ تلاشی هماهنگ را برای آماده سازی کادر حزب و افواه عمومی برای آنچه معتقد بودند ممکن است به بحران یا رویارویی جدی با ایالات متحد تبدیل شود آغاز کرد. صدها جلسه انتخابی در سراسر شوروی برگزار شد که در آنها ۱۸ میلیون عضو CPSU در اکتبر ۱۹۸۳ از اهداف تهاجمی دشمن مطلع می شدند. فیلم مستند ناشیانه تولید شده توسط وزارت دفاع از تلویزیون شوروی پخش شد. این فیلم دولت واشنگتن را به صورت دولتی خواستار تسلط بر جهان از طریق قدرت نظامی و براندازی اقتصادی به تصویر می کشید. در فیلم تصاویری از انفجارهای هسته ای ایالات متحد و سخت افزارهای نظامی آمریکایی نشان داده می شد. همچنین تصاویر گرافیکی از قربانیان جنگی که در جنگ به شدت مجروح یا کشته شده بودند به نمایش در می آمد. (۱۱)
این تصاویر بیشتر از همیشه طراحیهای مسخره تبلیغاتی برای شستشوی مغزی مردم شوروی برای ایجاد ترس بدبینانه از غرب بود. یوگنی نوویکوف تعریف می کند: «کمیته مرکزی فهمیده بود که با دولتی متعهد در واشنگتن روبرو است. آنها متوجه فعالیت در همه جبهه ها شده بودند؛ نه فقط کنشها و واکنش ها بلکه ابتکاراتی که قدرت شوروی را به چالش میکشیدند. این مسئله آنها را تا حد مرگ ترسانده بود. (۲۰)
الکساندر بسمر تنیخ میگوید: «همه نشتها و گزارشهایی که از اطلاعات خودمان در آمریکا گرفته بودیم. نشان می داد که ایالات متحد در تلاش های یکپارچه راهبردی برای سرنگونی شوروی جدی است. (۲۱)
در همین زمان، کا.گ.ب در حال نهایی کردن طرحی برای مقابله با چالش اطلاعاتی ایجاد شده توسط ایالات متحد بود با عنوان طرح اقدامات اساسی ضد جاسوسی برای شدت بخشیدن به مبارزات وسیع تر علیه فعالیتهای اطلاعاتی خرابکارانه سرویس ویژه آمریکا در دوره ۱۹۸۷ – ۱۹۸۳ این طرح اولویت هایی را برای پایگاه های کا گ ب در خارج از کشور تعیین و اشاره میکرد که سرویس های ویژه ایالات متحد به طور مداوم فعالیتهای اطلاعاتی خرابکارانه خود علیه شوروی را افزایش
می دهند و مقیاس استفاده از روشهای خصمانه برای تضعیف پتانسیل نظامی و اقتصادی کشور را گسترش میدهند و در نتیجه اولویت اصلی کارگ ب «به دست آوردن اطلاعات درباره برنامه ها و اقدامات خصمانه برای تضعیف اقتصاد شوروی با همکاری تجاری و اقتصادی، علمی و فنی بین شوروی و سایر کشورها بود. (۲)
برای کا.گ.ب تهاجم امریکا و راهبرد بهره برداری از نقاط ضعف شوروی نیازهای جدیدی ایجاد کرده بود. در این گزارش آمده بود: «اکنون زمان آن رسیده است که به معنای واقعی کلمه هر عملیات بزرگ ایالات متحد را پیش بینی کنیم.
رسیدن به این نتیجه هدف اصلی ماست.
در اواخر سال ۱۹۸۳، سران سرویس اطلاعاتی برای بررسی کارهای دو سال گذشته یک نشست ویژه در مقر کا گ ب برگزار کردند. این برنامه توسط ولادیمیر کریو چکوف، رئیس اولین سرویس کا.گ.ب انجام و مدیریت شد. کریو چکوف (با نام رمز آلیوشا) شخصیتی جنگجو و با رفتارهای تقریباً ماشینی و دارای اعتبارنامه واقعی طبقه کارگر جهانی بود. او محافظ آندروپوف بود و گفته می شد که شانزده تا هجده ساعت در روز و شش روز در هفته کار میکند. او مجذوب کار حرفه ای جاسوس بریتانیایی سیدنی رایلی بود که در انقلاب روسیه فعالیت می کرد و گاهی اوقات با له کردن توپهای تنیس با قدرت پنجه خود، همکاران خود را مرعوب می کرد، تصویری که با کاپیتان کویگ و توپهای فولادی وی در فیلم شورش کین قابل مقایسه بود.
در این جلسه کربوچکوف تأکید کرد که مسکو در حال پیاده کردن کمونیسم در یک موقعیت پیچیده بین المللی است. گروه های انقلابی امپریالیست در ایالات متحد امریکا آشکارا جنگ رو در رو را آغاز کرده اند. آنها به معنای واقعی کلمه در حال افزایش تنش در همه بخشهایی هستند که جنگ بین دو نظام اجتماعی مخالف در جریان است.
تشدید است و ردیابی پیشرفتهای فناوری امریکا از اهمیت زیادی برخوردار است.
مهم است که اجازه ندهید هیچ تغییری در دامنه برابری راهبردی ایجاد شود یا دشمن اجازه برتری نظامی را از طریق هر پیشرفت علمی یا فنی به دست آورد. او درباره راهبرد «جنگ اقتصادی ایالات متحد ابراز نگرانی جدی کرد: «مشکلات اقتصادی بین المللی در زمینه جمع آوری اطلاعات به طور فزاینده ای اهمیت می یابد.
این مشکلات از یک سو به دلیل نیاز به مقابله با طرح های دشمن برای تضعیف اقتصاد کشورهای جامعه سوسیالیستی از طریق جنگ اقتصادی و از سوی دیگر برای نیاز به استفاده از امکانات اقتصادی سرمایه داری به نفع اقتصاد اتحاد جماهیر شوروی است. سرانجام کریو چکوف درباره «نقشه های ژئواستراتژیک آمریکا به ویژه در افغانستان و لهستان ابراز نگرانی کرد.
برای رئیس عبوس کا.گ.ب راهبرد ایالات متحد نیازمند پاسخ دندان شکن کا.گ.ب بود. او در پایان گفت: مشکل اصلی در این زمینه دستیابی به مشارکت فعال تر شرکای ما در مبارزه با دشمن اصلی است. در اینجا باید تدبیری عالی نشان دهیم. ما باید قبول کنیم که منافع آنها همیشه با کشور ما هم راستا نیست. بنابراین ضروری ترین کار برای همکاری تعریف دامنه منافع مشترک و هدفمند بودن و محتاط بودن در تعیین رؤسایی برای مراکز سازمانهای امنیتی و تفهیم میزان اهمیت حیاتی برای آنها در مقابله با فعالیتهای خرابکارانه سرویس های ویژه آمریکایی است.
در طول ماه اکتبر و اوایل نوامبر مقامات ارشد کا.گ.ب خدمات برنامه کاری ۱۹۸۴» را تدوین کردند. بخش بین الملل کمیته مرکزی اهداف و مقاصد شوروی را مشخص کرد و بوریس پونومارف عضو دفتر سیاسی، آنها را به کریو چکوف تحویل داد. مانند جلسه قبلی برنامه کاری منعکس کننده نگرانی شوروی از سه رشته
راهبرد مخفی ایالات متحد بود به ویژه به طور جدی بیان می کرد که جمع آوری موارد زیر ضروری است
۱- برنامه ها و اقدامات خرابکارانه توسط دشمن اصلی در جهت تضعیف اتحاد کشورهای جامعه سوسیالیستی بی ثبات کردن اوضاع در هر کدام از کشورهای سوسیالیستی به ویژه در لهستان و به ویژه استفاده از اهرم های اقتصادی و انحراف های ایدئولوژیکی
۲- مقابله با تلاش ایالات متحد برای محدود کردن تماس های تجاری، اقتصادی و علمی بین کشورهای توسعه یافته سرمایه داری و اتحاد جماهیر شوروی
در بررسی کار عوامل کا گ ب در سالهای گذشته، کریو چکوف اشاره ویژه ای به تلاشهای ایالات متحد برای محدود کردن دسترسی شوروی به فناوری های پیشرفته کرد: «با در نظر گرفتن اقدامات اضافی اتخاذ شده توسط دشمن در وهله اول ایالات متحد برای تقویت نظارت بر کنترل حفظ اسرار و تحریم صادرات کالاها، علوم و هوش فنی ما باید وضعیت موجود را با عمق بیشتری تحلیل کنیم و منابع تازه ای را برای مقابله با هوش علمی و فناوری کشف کنیم» (۱۳)
فصل دوازدهم
سال ۱۹۸۴ سال انتخابات ملی در ایالات متحد بود و مسکو توجه ویژه ای به شعارهای مبارزات انتخاباتی داشت این مسئله برای کرملین موضوعی محوری بود. امید اندکی وجود داشت که ریگان روش خود را به روشی شبیه شیوه جمهوری خواه ضد کمونیست ریچارد نیکسون که به تشنج زدایی و ایجاد روابط گرم با چین رو کرده بود تغییر دهد. ریگان تعهدات ایدئولوژیکی عمیق تر و برنامه راهبردی منسجم تری بر اساس سیاست عمل گرایی داشت.
در راستای مقاصد او دولت جنگ اقتصادی علیه بلوک شوروی را در دست
داشت و عملیات مخفیانه ای را در مناطق مهمی از کشورهای نزدیک اتحاد جماهیر شوروی (مانند لهستان و افغانستان انجام میداد. در همین زمان او در حال رهبری یک ساختار دفاعی عظیم و قدرتمند درباره فناوری پیشرفته بود. ریگان نه تنها از به پایان رسیدن کار امپراتوری شیطانی و مارکسیسم لنینیسم در زباله دان تاریخ حرف میزد، بلکه به آن معتقد نیز بود.
مقامات شوروی به گونه ای کاملاً آشکار به مطبوعات آمریکا درباره ارزیابی
خود از برنامه ریگان گفتگو می کردند. را دو میر بوگدانوف ، معاون پیشین مؤسسه ایالات متحد و کانادا و مقام ارشد سابق کا.گ.ب، به دان او بر دور فر از واشنگتن پست گفت: «شما آمریکایی ها در تلاش تخریب اقتصاد ما هستید تا با معاملات خود در آن دخالت کنید، تا ما را در زمینه های راهبردی در هم بشکنید و پایین بکشید والتین فالین از اعضای کمیته مرکزی به همان خبرنگار گفت که ریگان خواستار آشتی با مسکو نیست، بلکه «خواستار نابودی سوسیالیسم است. (۱)
نگرانی ها در جبهه داخلی کرملین به اقدامات عملیاتی فعال کا.گ.ب منجر شد که به منظور جلوگیری از چشم انداز انتخاب مجدد ریگان که تا ژانویه سال ۱۹۸۴ به خوبی انجام شد انجام می گرفت. ال.اف. سوتسکوف” معاون اول رئیس سرویس کا.گ.ب (اقدامات فعال مشغول عملی کردن یک طرح نسبتاً غیر حرفه ای بود. در سرتاسر جهان، پایگاه های کا.گ.ب وظیفه اشاعه اسناد جعلی و تبلیغات خصمانه درباره دولت ریگان را بر عهده داشتند که همه آنها به جمله «انتخاب ریگان یعنی جنگ ختم میشدند. در یک جبهه بی سروصدا، کا.گ.ب با جدیت مشغول کار بود تا دریابد که چگونه میتواند از اختلافات سیاسی حزبی در ایالات متحد برای مقاصد خود بهره برداری کند.
ویکتور چبریکوف، رئیس جدید کا.گ.ب در ۱۹ مه ۱۹۸۳ نامه ای با امضای خودش به دبیر کل یوری آندروپوف نوشت که درباره امکان تلاش برای تضعیف عزم سیاسی آمریکا با تهییج مخالفان بود. به طور خاص، چبریکوف در رابطه با معاملات غیر مستقیمی نوشت که ادعا میکرد در تاریخ ۹ و ۱۰ مه ۱۹۸۳ با سناتور آمریکایی ادوارد کندی انجام داده است. ادعا شده بود که سناتور سابق امریکا، جان تانی از کالیفرنیا با استفاده از تماس محرمانه از او خواسته است که آندروپوف موارد مهم را مورد توجه قرار دهد.» چبریکوف در یادداشت خود
ادعا می کرد که سناتور کندی از طریق تانی خواسته است که کرملین بداند که او ناسازگاری رونالد ریگان را مقصر وضعیت بد روابط ایالات متحد و شوروی می داند. چبریکوف دیدگاه خود را چنین خلاصه کرد: «خطر اصلی این است که ریگان از تصحیح این سیاست خودداری می کند.» به گفته چبریکوف، تانی همچنین به او گفته بود برداشتن چند قدم اضافی برای مقابله با سیاستهای نظامی گرایانه رونالد ریگان به نفع صلح جهانی مفید و به موقع است.» بر اساس اظهارات چبریکوف آنچه کندی میخواست دعوت به گفتگوی رودررو با با آندروپوف بود: «سناتور معتقد است که این امر او را از مواضع شوروی درباره کنترل تسلیحات مطلع میکند و اعتقاد او به مواضع خودش درباره این موضوع در آمریکا را تقویت می کند.
در نهایت، هیچ اقدامی درباره تماسهای ادعا شده صورت نگرفت. آندروپوف . تحت تأثیر گزارش چبریکوف قرار نگرفت و آن را توضیح اغراق آمیزی از مکالمه برای تحت تأثیر قرار دادن دفتر سیاسی قلمداد کرد. حتی اگر آندروپوف یادداشت چبریکوف را جدی میگرفت هیچ نشانه ای از سوی کندی در آن واضح نبود.
در حالی که سناتور ماساچوستی در حال کار برای سیاستی دوستانه تر با شوروی بود، او علناً به انتقاد از اعمال ضد حقوق بشری شوروی و سرکوب مردم لهستان می پرداخت. با این حال حتی اگر آندروپوف متقاعد نشده بود که کندی ممکن است ناخواسته در خدمت اهداف شوروی حرکت کند او ایده تلاش برای تضعیف ریگان را دوست داشت گزارش چبریکوف الهام بخش برخی افکار شد. آندروپوف در یادداشتی خطاب به وزیر خارجه گرومیکو اظهار داشت که می خواهد مواضع سخت گیرانه ضد شوروی ریگان را به مسئولیت انتخاباتی تبدیل کند و نوشت: درخواست به حضور پذیرفتن کندی تردیدهایی را در ذهن من ایجاد کرده است. اگر زمان آن فرا رسد که با دموکرات ها صحبت کنیم، بهتر است با یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری دیدار کنیم.» (۳)
هنگامی که آندروپوف ایده های خود را برای تضعیف موقعیت سیاسی ریگان
مورد بررسی قرار می داد، شرایط جسمانی او به سرعت رو به وخامت بود. در اواخر ژانویه، کاهش تدریجی سلامت او که در تمام دوران تصدی دبیر کلی او ادامه داشت. ناگهان شدت گرفت. اندام های داخلی او یکی پس از دیگری در حال از کار افتادن بودند. آندرو پوف که همیشه به کارش متعهد بود تا هنگام مرگ خود در ساعت ۴:۵۰ عصر نهم فوریه در بیمارستان مشغول کار روی یک یادداشت بود.
چند روز پس از اینکه قلب آندروپوف از کار ایستاد، بیل کیسی با هواپیمای خود راهی سفری مخفی به سیزده کشور جهان بود. او همچنان به عنوان مجری اصلی حمله راهبردی فعالیت میکرد و تاکید زیادی بر عملیات مخفیانه داشت. در این سفر کیسی مشغول کار بر همه جنبه های راهبرد ضد شوروی خود بود که در حال حاضر پیشرفت زیادی کرده بودند. او در راه سفر به پاکستان و آغاز یکی از حساس ترین و مخفی ترین عملیات جنگ سرد یعنی انتقال جنگ افغانستان به داخل
شوروی با همکاری چین در تلاش برای بی ثبات کردن آسیای مرکزی شوروی و
تلاش برای تقویت روابط ایالات متحد و عربستان سعودی و همچنین مشغول شدت
بخشیدن به منابع تدارکاتی در حال گسترش شبکه در لهستان بود.
معمولاً هواپیمای سیاه رنگ جاسوسی رئیس مرکز اطلاعات برای مشورت های اولیه به سوی شرق به سمت اروپا حرکت میکرد اما این بار سفرهای او به سمت غرب بود و هونولولو اولین توقفگاه او محسوب میشد. کیسی در هتل خود را به نام آقای ایکس اسمیت معرفی کرد شب را به راحتی خوابید و صبح زود از آنجا خارج شد. او به چند جا تلفن زد و سپس چند گزارش را خواند.
توقف دوم در توکیو بود که در آنجا با مقامات ژاپنی رایزنی و درباره قیمت بین المللی نفت گفتگو کرد اعضای شورای امنیت به ویژه راجر رابینسون و بیل مارتین نگران جهش احتمالی قیمت های بازار بودند.
رابرت مک فارلین از رابینسون و مارتین (متخصص) (انرژی) خواسته بود تا راهبرد گسترده ای برای اتحاد ترسیم کنند که بتوانند علائم مناسبی برای بازار بفرستند و از افزایش ناگهانی جلوگیری به عمل آورند چند هفته بعد رابینسون و مارتین سندی
را درباره محدود کردن افزایش قیمت نفت تهیه کردند. این سند به دستور العمل تصمیمی امنیتی تبدیل شد که رئیس جمهور در آوریل به امضا رساند. در میان مطالب مختلف، این سند خواسته بود که در صورت افزایش قیمت ها، متحدان اقدام به آزاد کردن زودهنگام و هماهنگ سهام نفت کنند. این سند شورای امنیت ملی را تشویق می کرد تا همکاری متحدان آمریکا آلمان غربی، فرانسه، ژاپن و بریتانیا) را به دست آورد. رابینسون در جهت تلاش برای واکنش هماهنگ به چند پایتخت خارجی سفر کرد. وی و هیئت کوچک ایالات متحد موفق شدند بی سر و صدا توافق چند دولت از دول متفق از جمله ژاپنی ها را به دست آورند تا در صورت بروز هرگونه افزایش چشمگیر در قیمت نفت اقدام به فروش اولیه سهام نفت کنند. رابینسون تعریف میکند: «ما این پیام را به بازار ارسال کردیم که اگر قیمت نفت افزایش یابد، ایالات متحد و متحدانش قصد دارند سیل نفت را به جهان سرازیر کنند. ما این بار دلالان را مورد هجوم قرار دادیم و شوروی سودی به دست نمی آورد. با هدایت کاخ سفید، کیسی در چند ملاقات با مقامات دولت توکیو با شدت بیشتری از این دیدگاه دفاع کرد.
کیسی از توکیو به پکن رفت مقصدی که مشتاقانه منتظر آن بود. او به عنوان خواننده مشتاق تاریخ چین تا حدودی در زمینه مبلغان مسیحی در چین متخصص بود. کیسی نیز مانند کاسپار و اینبرگر، جورج شولتز، رابرت مک فارلین و جورج بوش، نگرشی قاطعانه داشت که چینی ها وزنه تعادل بزرگی برای شوروی هستند. آنها درباره مسکو کمتر از هر کسی متوهم بودند. از نخستین روزهای سال ۱۹۸۱ دولت بی سر و صدا با پکن مراوده میکرد آنها بیشتر به روابط دوستانه و نه محکم علاقه مند بودند.
مدیر مرکز اطلاعات چند روز را در پکن گذراند و تمام موضوعات یعنی همه آنچه را قبل از عزیمت در جلسات کاخ سفید مورد بحث قرار گرفته بود، با میزبانان خود بررسی کرد تبادل اطلاعات و تنظیم دقیق مدیریت تأسیسات استراق سمع الکترونیکی در امتداد مرز شوروی جنگ در افغانستان، حمله ویتنام و جنگ
داخلی در کامبوج، و بحث های کلی درباره امکان انجام عملیات مشترک، موضوعاتی بودند که مورد بحث قرار گرفتند.
یک شب وزیر امور خارجه چین کیسی را به صرف شام خصوصی در سالن مجلل و باستانی دعوت کرد.
وزیر امور خارجه در سمت راست کیسی و لینگ یون، وزیر امنیت ایالتی در سمت چپ او نشستند. تد پرایس رئیس پایگاه سیا روبروی کیسی نشسته بود. شام مفصلی بود. اردک، گوشت مرغ و ماهی که با انواع سس ها و ادویه ها سرو می شد.
کیسی از همه چیز و تقریباً به اندازه چند پرس غذا خورد. میزبانان از اشتهایی که او در خوردن غذا نشان میداد متحیر و خوشحال بودند و در همین حال مشغول بحث درباره گشت و گذار به دور دنیا شدند. چینی ها مؤدبانه گوش میکردند اما در درک اغلب بیانات بلیغی که از دهان هم سخن شان بیرون می آمد مشکل داشتند.
در پایان شام چینی ها موافقت کردند که حمایت خود را از مجاهدین افغانستان افزایش دهند کیسی پیشنهاد کرد که به سلامتی خطر پذیری مشترکشان برای بلوک شوروی بنوشند. در نهایت از هر لحاظ شب لذت بخشی بود. کیسی در تمام مدت رفتاری شبیه به یک دانشجوی همکلاسی را نشان می داد و با وجود اینکه تقریباً ۱۹ هزار کیلومتر سفر کرده بود تا نزدیک صبح بیدار ماند. (۴)
کیسی از پکن به سمت اسلام آباد پرواز کرد و شب هنگام به آنجا رسید که بین مقامات سیا و آی اس آی مرسوم شده بود. پاکستان هنوز تحت فشار مسکو قرار داشت. تهدیدهای کلامی صورت میگرفت و هواپیماها با فراوانی بیشتری از گذشته از مرز عبور و اهداف مجاهدین را بمباران میکردند. در اواخر ژانویه دو فروند هواپیمای میگ یک روستای مرزی پاکستان را بمباران و موشک باران کردند و باعث کشته شدن چهل غیر نظامی و زخمی شدن شصت نفر شدند. ) این سیاست تهاجمی زمین سوخته که در افغانستان انجام می شد، همچنان باعث راندن
میلیونها نفر از پناهجویان به پاکستان برای یافتن سرپناه می شد.
این ملاقات تجدید میثاق گرم هموطنان بود که یعقوب خان وزیر امور خارجه پاکستان به آن دو نفر پیوست مردی زیرک که فلسفه را به طور گسترده ای با مسائل سیاسی و جهانی جلا داده بود. او می توانست به زوایای بسیار زیادی توجه کند که رهبران دیگر حتی قادر به دیدن آن نبودند. او هم مانند ضیاء سرسختانه طرفدار غرب و ضد شوروی بود کیسی صحبت هایی دلگرم کننده و حمایت آمیز به زبان آورد. دولت قصد داشت برای مقابله با مشکل آوارگان برای ارسال کمک های بیشتر فشار بیاورد. تلاشهای کنگره برای کاهش کمک های نظامی به پاکستان را خنثی می شد. او با خوشحالی گفت: «خط رساندن کمک به افغانستان را باز نگه دارید، کمک ها ادامه خواهد یافت وقتی نوبت به جنگیدن با شوروی ها می رسید ضیاء کمر همت بسته بود و احتمالاً به آن احتیاج داشت.
مشکل نامطبوع تهدید ضیاء نیز مطرح بود. در یک عملکرد دیپلماتیک در مسکو به دیپلماتی آمریکایی گفته شده بود که به خاطر حمایت بی پایان ضیاء از
مجاهدین کرملین حساب خود را با او تصفیه» خواهد کرد.
این تهدیدی ظریف در لفافه بود اما کیسی آن را جدی گرفت. او برای رئیس جمهور و مشاوران نزدیکش محافظت بیشتری در سیا ترتیب داد. مقامات آژانس امنیت به منظور افزایش امنیت و ارزیابی روشهایی برای محافظت ضیاء وارد اسلام آباد شدند. کیسی انبوه دیگری از عکسهای ارزشمند ماهواره ای را نیز به همراه آورده بود او سپس به چیزی که خواستار آن بود روی آورد. او به میزبانان خود گفت در
۲۴ ژانویه، چریکهای افغان که در خارج از مشهد در ایران فعالیت می کردند حملات مرزی خود به شوروی را آغاز کرده اند. چریک ها از ترکمنستان عبور کرده بودند و در جاده ها مین گذاری میکردند، به مواضع نظامی دور افتاده حمله می کردند و در کمین گشتهای مرزی شوروی می نشستند. در پاسگاه گمرکی در تورغندی حمله بزرگی صورت گرفته بود و نیروهای چریکی چند نفر از افراد گارد را کشته و مقداری سلاح و مهمات به دست آورده بودند. این همان کاری بود که
کیسی می خواست انجام دهد یعنی اینکه جنگ را به شوروی بکشاند. فرد آیکل می گوید: «کیسی در ورود به آسیای مرکزی شوروی مشکلی نداشت. او به سادگی به ضیاء و یعقوب خان گفت که این کاری است که باید انجام شود. ضیا سرش را به نشانه تأیید تکان داد و تنها چیزی که گفت این بود: این مسئله را با ژنرال اختر مطرح کنید.
از دفتر ریاست جمهوری ضیاء کیسی با یک کاروان موتوری کاملاً محافظت شده ضد گلوله به دفتر فرماندهی آی اس آی برده شد. در آنجا با سرلشکر محمد یوسف مدیر آی اس آی دفتر افغانستان و ژنرال اختر ملاقات کرد. این سه نفر به طور غیر رسمی گرد میز چای و صنایع ظریف افغانستان نشستند.
آنها روی یک میز کار ساده به بحث درباره جنگ در افغانستان پرداختند.
مسیر تدارکاتی تسلیحات اکنون با مشکلات ناچیزی روان شده و کیفیت ورود اسلحه بهبود یافته بود. سران احزاب مجاهدین سرانجام به لطف تلاشهای سخت ژنرال اختر برای نوعی ساختار سیاسی یکپارچه توافق کرده بودند. اکنون فقط مسئله همکاری بیشتر در میدان جنگ بود.
هنگامی که بحث و گفتگوها به سمت شوروی کشیده شد، فضایی پر از نگرانی بر جمع حاکم بود. منابع اطلاعاتی در کابل به آی اس آی پاکستان گفتند که مسکو به طور جدی در حال بررسی تقسیم افغانستان است و قرار است که شمال به بخشی از خاک شوروی تبدیل شود. یوسف تعریف میکند شوروی ها نمی توانستند افغانستان را کنترل کنند، بنابراین نقشه کشیدند تا آن را به دو نیمه تقسیم کنند. آنها نقشه کشیده بودند که از رقابت داخلی بین شمال و جنوب افغانستان سوء استفاده کنند و ادعای مالکیت شمال را مطرح کنند. برای مقابله با این اقدام، آی اس آی قصد داشت عملیات را بیشتر به سوی استانهای شمالی پیش ببرد.
اختر میخواست هزاران مجاهد دیگر را به صورت اضطراری آموزش دهد و آنها را به مناطق شمالی افغانستان بفرستد اما او به بودجه اضافی احتیاج داشت. آیا سیا می توانست کمک کند؟
مطابق معمول کیسی موافقت کرد برای آموزش شش هزار تن از مجاهدان جدید برای شمال پول تهیه کند. اما پس از آن رئیس مرکز اطلاعات مفهوم فشار آوردن حتی به شمال را به سمت خود شوروی تغییر داد.
کیسی به سمت نقشه دیواری دفتر رفت او آستینهای پیراهن خود را تا زد کراوانش را شل کرد و شروع به صحبت کرد شوروی در برابر تنشهای قومی آسیب پذیر است. آنها آخرین امپراتوری چند قومیتی هستند و بالاخره با چالش های ملی روبرو خواهند شد. شمال افغانستان سکوی پرش برای آسیای مرکزی شوروی است.» او با اشاره به نقشه و نگاهی به میزبانان خود، گفت: «اینجا نقطه حساس شوروی است. ما باید اعلامیه هایی را به آنجا قاچاق کنیم تا اختلاف نظرهایی را به وجود آورند.»
اتاق کاملاً ساکت بود. این پیشنهاد تکان دهنده ای بود. یوسف تعریف می کند که از تندی لحن و پیشنهاد کیسی کمی تعجب کرده بودیم: «آقای کیسی از ضعف و آسیب پذیری شدید شوروی آگاه بود و اولین کسی بود که آشکارا به این نقطه ضعف اشاره می کرد. به خوبی به خاطر دارم که او از عبارت نقطه حساس استفاده کرد. همان طور که می دانید آقای کیسی مردی بسیار با سیاست، پنهان کار و باهوش بود که احساسات واقعی خود را به راحتی بیان نمی کرد اما در کمال تعجب، او هرگز کوشش نکرد تا نفرت درونی خود نسبت به کمونیسم و به ویژه اتحاد جماهیر شوروی را مخفی کند. (۱۰)
تا آن زمان عملیات نظامی در خاک شوروی انجام نگرفته بود. از زمان جنگ جهانی دوم هیچ جنگی در خاک شوروی رخ نداده بود. پیامدهای دیپلماتیک و نظامی آن میتوانست عظیم باشد. ممکن بود پاکستان به عنوان حامی مجاهدین هدف تلافی ارتش قرار بگیرد. اما اگر کرملین به طور خاص آگاه می شد که این ابتکار ریگان بوده است موضوع می توانست تهدید آمیز باشد. با این حال فرصت راهبردی دشواری بود. آیا اگر مسکو را برای اقدامات تهاجمی اش به افغانستان مجازات کنیم بهتر از این نیست که جنگ را به خاک او بکشانیم؟
مردم ساکن شمال افغانستان و آسیای مرکزی شوروی از نظر قومی اشتراکات زیادی با هم داشتند. آنها بیشتر از اهالی شمال و جنوب افغانستان، با شمالی ها پیوند خونی داشتند. آنها دین فرهنگ و تاریخ مشترکی داشتند. از اواخر دهه ۱۹۷۰ مسکو به ویژه نگران گسترش اسلام در آسیای مرکزی شوروی بود.
واحدهایی از کا.گ.ب در جمهوری های آسیایی مأمور به حملات تجاوز گرانه برای احیای شکوفایی جنبشهای اسلامی زیر زمینی شدند. انقلاب ایران و جهاد در افغانستان فعالیتهایی دلگرم کننده برای دفاع در سراسر جمهوری ها بودند.
صبح روز بعد، پس از بحث و گفتگو درباره جزئیات این ماجراجویی، بیل کیسی سوار هواپیما شد. او طرحی را در ذهن داشت که احتمالاً جسورانه ترین عملیات پنهانی دوران جنگ سرد بود پاکستان ایده نقشه هایی برای حمله به اهدافی در داخل شوروی را پذیرفته بود.
آی اس آی پاکستان تقریباً بلافاصله مشغول بررسی نحوه راه اندازی جنگ مخفی در داخل ابر قدرت کمونیستی شد چند احتمال مورد بررسی قرار گرفت کیسی پیشنهاد داده بود که در ابتدا مقالات و کتابهایی به آنجا قاچاق کنند، و همراه با آن گروه های اکتشافی برای شناسایی وضعیت محلی به آنجا بروند. محمد یوسف با کارشناس جنگ روانی سیا درباره اینکه چه نوع مقالاتی باید توزیع شود، شروع به گفتگو کرد. یکی از از بکهایی که از اواخر دهه ۱۹۴۰ برای سیا کار می کرد پیشنهاد کرد، قرآن بفرستید و چند کتاب که به طور مبهم ظلم شوروی علیه از بک ها را توصیف کنند. سیا هزینه چاپ ده ها هزار نسخه از آنها را به پیشاور پرداخت. چند هفته بعد یوسف تعدادی از تکاورهای مجاهدین را از استانهای شمالی به دفتر خود احضار کرد. به زودی یک روند جامع توجیهی آغاز شد. نامزدهای تحقیقات فوق سری در داخل اتحاد جماهیر شوروی می بایست هم از نظر خلق و خو و هم از لحاظ سیاسی کاملاً قابل اعتماد باشند. این عملیات به مهارت و شجاعت ظرافت و خویشتن داری احتیاج داشت.
یوسف پس از اتمام توضیحات از چند تکاور خواست با شهروندان شوروی در
کنار رودخانه آمو تماس برقرار کرده و تحقیقاتی انجام دهند. آیا از قرآن استقبالی می شود؛ آیا افراد محلی مایل به شرکت در عملیات آینده با علاقه مند به ارائه اطلاعات درباره حرکت نیروهای شوروی با تأسیسات صنعتی هستند؛ آیا می توان از برخی از افراد محلی به عنوان راهنما استفاده کرده او قبل از شروع هر گونه عملیات اطلاعات بیشتری میخواست
در همین اثنا یوسف یک فرد خارجی را به دفتر خود احضار کرد. ولید یک نام مستعار) پنجاه و سه ساله بود اما بسیار پیرتر به نظر می رسید. او ریش سفید، عاجی رنگ و پوستی فرسوده و خسته داشت. او کشاورز و از یکی بود که بیشتر زندگی خود را در افغانستان در سواحل جنوبی آمو گذرانده بود. خانه او نزدیک نوک شمالی استان قندوز در نزدیکی شیرخان بندر باستانی افغانستان بود.
یک وقتی کودک بود مرتباً به همراه پدرش از آمو عبور می کرد تا با خویشاوندان (عمه ها، عموها، عموزاده ها و پدربزرگ و مادر بزرگش که در آن طرف زندگی می کردند دیدار کند. آنها از قایقی سنتی یعنی کلکی با کف صاف که توسط دو اسب شناگر کشیده می شد. استفاده میکردند. او با منطقه آشنا بود. شوروی او را از خانه خود بیرون رانده و دو پسر و دخترش را به قتل رسانده بود. او اکنون با شغل قالیبافی در پاکستان زندگی میکرد بگ اطلاعات زیادی از منطقه داشت و تحلیل مستقلی از اوضاع ارائه میداد یوسف تعریف میکند: «برای هدف ما، اطلاعات او از منطقه مرزی و سوگند انتقامی که علیه شوروی باد کرده بود، او را به مجاهدی ایده آل برای کشیدن جنگ به آن سوی آمو تبدیل کرده بود. (۱۱)
کیسی از پاکستان برای دیدارهای مخفیانه با شاه فهد و شاهزاده ترکی عازم عربستان سعودی شد. به رغم اینکه او نیمی از کره زمین را طی کرده بود، وقتی در ریاض فرود آمد شور و شوق زیادی داشت پس از تشریفاتی که میزبان سعودی او مخفیانه ترتیب داده بود برای جلسات خود آماده شد. برنامه افغانستان بدون سروصدا در حال اجرا بود و فهد از این موضوع خوشحال بود. پادشاه از دریافت اطلاعات جدید درباره جنگ و شنیدن اخبار پیروزی های بزرگ خرسند شد.
و برنامه امنیتی عربستان سعودی نیز پیشرفت خوبی داشت. آژانس توانسته بود سعودی ها را از چند تهدید احتمالی آگاه کند.
کیسی وارد کاخ سلطنتی شد و به گرمی توسط شاه مورد استقبال قرار گرفت. آنها از آخرین ملاقات ماههای سختی را پشت سر گذاشته بودند.
در آن زمان فهد غمگین و حتی اندکی افسرده بود. اقتصاد عربستان سعودی در وضعیت چندان خوبی قرار نداشت و درآمدهای نفتی آن به شدت کاهش یافته بود. آنها برای ثبات قیمت جهانی تولید را کاهش داده بودند. گاز طبیعی جایگزین وسوسه کننده ای بود و در شمار دیگر صنایع فزاینده در سراسر جهان جایگزین نفت شده بود نقش سعودی به عنوان تولید کننده با نوساناتی مواجه بود و زمانی که بازار خوب بود جواب میداد اما با توجه به تولید بیش از حد تعدادی از کشورها این نقش بسیار پرهزینه شده بود. در کنار این مشکلات اقتصادی، سرکشی های هوایی ایران به حریم عربستان سعودی در حال افزایش بود و سفر رئیس جمهور یمن جنوبی حسنی به مسکو در ماه نوامبر حاکی از بدگمانی طولانی درباره طرح های شوروی در منطقه بود. اعضای دولت ریگان به ویژه کاسپار و اینبرگر و بیل کیسی در تلاش بودند تا هر چه سریع تر این ترس ها را از بین ببرند، زیرا آنان تعهد ایالات متحد به سعودی های را تضمین کرده بودند.
فوری ترین نگرانی ،امنیتی ایران بود رئیس جمهور ریگان به پیشنهاد شورای امنیت ملی خواسته بود که سیا راه اندازی عملیات مخفیانه برای براندازی آیت الله خمینی را آغاز کند.
این برنامه تازه شروع شده و بسیار ملایم بود. سیا زنجیره ای از پناهگاه های مخفی را در ترکیه برای تبعیدیان ضد آیت الله خمینی تأسیس کرد. حوزه فعالیت آنها توزیع اعلامیه ها و پخش برنامه های تبلیغاتی بود انتظار نمی رفت که این اقدامات تأثیر زیادی بر قدرت آنها بگذارد و آرامش چندانی برای فهد به همراه نداشت.
در آن زمان عملیات استانچ درزگیری) مبارزه جهانی برای ترغیب کشورها که به ایران اسلحه نفروشند کاملاً در حال انجام بود. با فشار جورج شولتز وزیر امور خارجه، اگر همه چیز درست پیش می رفت استانج می توانست برای تهران ویرانگر باشد. بخش دیپلماتیک را دولت اداره میکرد اما سیا بسیاری از جنبه های حساس تر مخفی عملیات را انجام میداد. مقامات آژانس مخفیانه با مقامات دولتی در سراسر جهان همکاری می کردند و تلاش میکردند تا آنها را به قطع صادرات ترغیب کنند.
استانچ به زمان نیاز داشت چیزی که فهد معتقد بود چندان زیاد نیست. او نگران چالش نظامی فوری بود در اوایل سال ۱۹۸۴ ارتش ایران تعداد زیادی حملات علیه عراقی ها را آغاز کرد و جنگ خونین به بن بست رسیده همچنان ادامه داشت. شاید از بدشانسی سپاه پاسداران تهاجمی ترین فشار را در جنوب در نزدیکی شهر بصره وارد کرده بود. فوج فوج سربازان نوآموز در استحکامات عراق هلاک می شدند. اگر آنها به گونه ای موفق به پیشروی میشدند نیروهای ایرانی تنها در چند صد کیلومتری میدانهای نفتی عربستان سعودی قرار میگرفتند. پادشاه فهد اعتقاد چندانی نداشت که اقدامات دیپلماتیک بتوانند در میان مدت یا بلند مدت یا در عملیات پنهانی جزئی به نتیجه برسند. او نیاز داشت اطمینان پیدا کند که ایالات متحد در کنار او خواهد ایستاد و سخت افزارهای نظامی لازم را تأمین می کند.
کیسی به فهد یادآوری کرد که رئیس جمهور هرگز اجازه نمی دهد خانواده سلطنتی سقوط کند. ریگان در سال ۱۹۸۱ به طور علنی گفته بود که دیگر اشتباه ایران در عربستان سعودی تکرار نخواهد شد که فهد نقش شاه ایران را بازی کند. کیسی به فهد یادآوری کرد که توسعه یو اس سنتکام بخشی از این تعهدا حمایت از تمامیت ارضی سعودی بدنه اصلی آن بود. است.
فهد، از جهانی ساده لوح اما در بعضی مواقع بسیار زیرک بود، اما فقط حرف نمی خواست. او چیزی ملموس از رئیس جمهور میخواست که به او اطمینان دهد
می تواند به واشنگتن اعتماد کند. شاهزاده بندر از وزیر امور خارجه شولتز خواستار توضیحی کتبی درباره تعهد رئیس جمهور شد. فهد همچنین موشک های استینگر را می خواست و درباره آنها سؤال کرد.
تعداد درخواستی مشخص شد و به نظر میرسید دولت در حال طفره رفتن است.
کیسی به فهد گفت: استینگرها موضوع بسیار حساسی هستند. رسیدگی به این مسئله محتاج ظرافتی حتی بیش از هواپیماهای آواکس است. فهد قبول داشت، اما این فروش امتحان تعهد واقعی آمریکا به خانواده سلطنتی بود. او به کیسی گفت دوستان و متحدان نزدیک از حمایت یکدیگر دریغ نمی کنند.
سپس فهد پیشنهاد کرد که آمریکا رویکردی را در قبال ایرانی ها اتخاذ کند. از لحاظ تاریخی سعودی ها سعی داشتند روابط خود را حتی با دشمنانشان حفظ کنند. فهد فکر کرد شاید مزایایی در مذاکره به ویژه با میانه روهای ایرانی وجود داشته باشد. کیسی در مقابل این پیشنهاد سکوت کرد.
او سپس چند پوشه کاغذی را بیرون آورد و در مقابل پادشاه قرار داد. آنها اطلاعات تازه ای درباره پروژه افغانستان بودند و تصمیمی که با ضیاء درباره کشیدن جنگ به آسیای مرکزی شوروی گرفته شده بود. کیسی به فهد گفت این موضوع مربوط به رهایی از یوغ روس و برانگیختن احساسات میلیونها مسلمان فداکار است. این کار همچنین با بالا بردن قابل توجه هزینه ها مسکو را متقاعد می کند که تعهدات خود نسبت به افغانستان را بازبینی کند کیسی میخواست سعودی ها را وارد این معامله کند و شاید ترکی را متقاعد کند تا منابع خود را در منطقه در یک عملیات مشترک سهیم کند. موضوع خیلی آشکار یا بزرگی نخواهد بود فقط چیزی خواهد بود که باعث تحریک آنها شود فهد در کل توافق کرد که همکاری کند، اما اطلاعات بیشتری میخواست کیسی موافقت کرد که به محض آماده شدن برنامه ها او را از طریق ترکی با خبر کند.
آن دو درباره چند عملیات مشترک دیگر از جمله عملیات بی ثبات سازی علیه دو دشمن سعودی، لیبی و یمن جنوبی بحث و گفتگو کردند. سیا اطلاعات الکترونیکی
پیتر شوایتزر ۲۶۵
بسیار خوبی درباره رهبری در یمن جنوبی داشت. اگر هر طرح دیگری علیه ریاض وجود داشته باشد امید می رفت که امریکایی ها از آن مطلع شوند.
کیسی از عربستان سعودی برای بررسی عملیات لهستان به اسرائیل و ترکیه و سپس به اروپای غربی پرواز کرد. در رم او به طور پنهانی با اسقف اعظم لوئیجی پوگی دیپلمات واتیکان که با دولت لهستان ارتباط داشت ملاقات کرد. کیسی امیدوار بود که دوباره با پاپ ملاقات کند اما به جای او اسقف اعظم سر میز نشست. پوگی به تازگی از ملاقاتی در ورشو با وزیر امور خارجه لهستان استفان اولشفسکی برگشته بود و با وی درباره احتمال تبادل چند سفیر صحبت کرده بود. پوگی که جادوگری در تاریخ لاتین و کلیسا بود، مانند یک کشیش ساده محلی به نظر می رسید. اما او متفکر سیاسی تیزهوشی بود و از تفاوت ظرافت های دیپلماسی و همچنین اینکه یک جریان سخت می تواند خیلی سریع خود را نشان دهد درک کاملی داشت.
لهستان خارج از بحث نبود. دولت نگران بود زیرا منابع اطلاعاتی آمریکا در وزارت دفاع لهستان گزارش داده بودند که وزارت کشور یک حمله خاموش» را علیه جنبش زیر زمینی ترتیب داده است. قرار بود این حمله در اشکال مختلفی انجام گیرد و این شرورانه ترین جنایت شامل کشتار افراد خاصی از فعالان و ترساندن چشم کسانی بود که به فعالیتهای ضد دولتی می پرداختند. هم اکنون موجی از قتل در لهستان در جریان بود پلیس گز گوش پرزمیک، پسر نوزده ساله باربارا ساد و فسکا، شاعر مخالف را به قصد کشت زده بود. پلیس یکی از فعالان همبستگی آندژی گژ گوش گازیسکی را دستگیر کرد و چند روز بعد در خاکریز اطراف راه آهن به قتل رساند. یان سامسونوویچ یکی دیگر از فعالان، در حالی پیدا شد که از دیوار بندرگاه گدانسک آویزان شده بود.
دولت ریگان نگران بقیه رهبران همبستگی مانند بویاک، کورون، و همچنین لخ والسا) بود که هنوز زنده بودند. کیسی به پوگی گفت: احتمالاً رهبران کلیسا نیز هدف قرار خواهند گرفت. او از اسقف اعظم خواست تا هشداری برای خبر چین های خود در لهستان ارسال کند و خبرها را به آنها برساند. حکومت نظامی که قادر به مهار یا محدود کردن جنبش زیر زمینی نشده بود بدون شک سعی در کشتار آنها خواهد کرد.
سپس پوگی نظرات خود را درباره وضعیت لهستان بیان کرد. وضعیت چندان مثبت نبود. در خود کلیسا بین افراطی هایی که میخواستند به طور کامل از مخالفان حمایت کنند و کسانی که طرفدار رویکرد راحت تری نسبت به دولت بودند اختلاف وجود داشت. این اعترافی خارق العاده درباره مسائل داخلی کلیسا از سوی اسقف اعظم بود، اما احتمالاً پاسخی به صداقت کیسی درباره محدودیت ها و ضعف های آمریکا بود. دو دستگی در کلیسا در شهرک صنعتی کوچک اور سوس آشکار بود، هنگامی که بیش از دو هزار لهستانی در یک کلیسای کاتولیک رومی جمع شدند تا کشیش ارشد لهستانی یوزف کاردینال گلمپ را به چالش بکشند. این کشیش ارشد روحانی مینچیلاف نوواک از اوروس یکی از حامیان مشخص همبستگی را برای کلیسای دیگری منصوب کرده بود. این مشاجره ای بود که در سراسر لهستان تکرار میشد دولت یا روز لسکی و اربابان او در مسکو بی شک از این نمایش محظوظ بودند.
همان زمان که کلیسا دچار دو دستگی شده بود، اقتصاد لهستان هم در وضعیت بدی قرار داشت. پوگی میخواست دولت ریگان بداند که تحریم ها به چه قیمتی تمام شده اند طبق تخمین دولتی ۱۲ میلیارد دلار و یا روز لسکی به وضوح عقیده داشت که تخریب اقتصاد به نفع هر دو دسته مخالفان یعنی همبستگی و تندروهایی است که عقیده داشتند او آن قدر نسبت به دشمنان داخلی سختگیر نیست.
ہوگی به کیسی توصیه کرد که دولت باید همچنان تحریم ها را حفظ کند. زیرا یا روز لسکی بالاخره به دنبال نوعی سازش خواهد بود.
سلامت جنبش زیر زمینی در نوسان بود دولت در مجموع حدود هزار نفر از فعالان را دستگیر کرده بود که مهم ترین آنها گروهی از رهبران محبوس در زندان موکوتف در را کوویسکا استریت در ورشو بودند. این گروه شامل ژاک کورون، آدام میخنیک، زبیگنیو رو ما شفسکی (که شبکه رادیویی مخفی همبستگی را راه اندازی کرده بود و هنریک و ویک، روشنفکر کاتولیک بودند.
اما شجاعت مبارزاتی رهبران بازداشت شده به میله ها و دیوارهای زندان محدود نمی شد. میخنیک به تازگی نامه ای ارسال کرده بود که از زندان به بیرون منتقل شده بود. او یک مؤمن واقعی بود که با اراده ای قاطع احساس میکرد که باید در برابر حکومت کمونیستی مقاومت کند. این نامه خشم درونی یک فعال متعصب، خشمگین و شجاع را نشان میداد یا روز لسکی به امید تبعید مخالفان اصلی خود به میخنیک و سایر رهبران زندانی همبستگی گفته بود که می توانند به فرانسه پناهنده شوند. نامه میخنیک پاسخی سرگشاده به یک پیشنهاد بود. او به ژنرال لهستانی نوشت «مسئله این است افرادی هستند که نه از صندلی وزارت بلکه از سلول زندان با مردم لهستان همراهی می کنند افرادی که کریسمس تحت بازداشت را به تعطیلات در جنوب فرانسه ترجیح میدهند شما را عمیقاً به دردسر می اندازند. وی زندانبانان خود را «کینه ای» و «خوکهای کینه جو و بی شرم» نامید. رونوشت های این نامه در میان چندین هزار فعال پخش شد و بعد به دفاتر صدای آمریکا و رادیو اروپای آزاد رسید. این متن به سرعت در سراسر اروپای شرقی پخش شد.
کیسی دوباره درباره موضع رئیس جمهور در مورد تحریم ها به پوگی گفت که آنها تا زمانی که اصلاحات داخلی در لهستان صورت نگیرد و زندانیان سیاسی آزاد
نشوند، آرام نخواهند بود. لخ والسا در هفته های اخیر اعلام کرد که تحریم ها باید فوراً خاتمه یابند، اما موضع دولت تغییر نکرده نبود کیسی از اسقف اعظم خواست که این اخبار را در میان مخبرهای خود در لهستان پخش کند.
به معنای واقعی، حمایت پنهان ایالات متحد از همبستگی به زنده نگهداشتن جنبش زیر زمینی در آن زمستان سخت و طولانی حکومت نظامی کمک بزرگی بود.
خط ارسال تدارکات مورد نیاز از بروکسل به استکهلم و از آنجا به گدانسک در جریان بود. در آنجا کالاها توسط یک شبکه توزیع گسترده زیر زمینی توزیع می شدند. در ۲۳ فوریه برای اولین بار از اکتبر سال قبل رادیوی همبستگی روی آنتن رفت. زبیگنیو بویاک با استفاده از تجهیزات رادیویی و الکترونیکی جدید مقاومت در برابر رژیم را تشویق میکرد و خواستار تحریم انتخابات دولت محلی در ژوئن شد. برای اینکه از شناسایی تجهیزات نظارتی دولت جلوگیری شود پخش برنامه مختصر فقط شش دقیقه بود اما پیروزی معنوی قابل توجهی بود.
تماس بین فعالان ضد انقلاب در لهستان و چکسلواکی به طور غیر رسمی ادامه می یافت. از کلیسای کاتولیک که حضور اندکی در چکسلواکی داشت، خواسته شد تا کمک کند. آیا کلیساه ما هیچ گونه تماسی با گروه های مخالف چکسلواکی داشت؟ آیا غرب کمک را «تشویق می کرد؟ پوگی پیشنهاد کرد تا سؤالات خود را بنویسد و به دست کیسی بدهد. (۱۲)
فصل سیزدهم
مهم ترین اولویت دولت ریگان جمع آوری اطلاعات دقیق تر و مرتبط تر درباره اتحاد جماهیر شوروی بود. اطلاعات نظامی نسبتاً قابل اعتماد بودند. اما رئیس جمهور شورای امنیت ملی و سیا احساس میکردند که آنها فاقد اطلاعات مربوط به پیشرفتهای سیاسی و اقتصادی شوروی هستند. این امر در وهله اول به معنای استخدام منابع انسانی در پشت پرده آهنین بود. بیل کیسی در طول چند سال نخست فعالیت خود به دلیل تشخیص علاقه رئیس جمهور ریگان به اطلاعات خام درباره شوروی، توجه زیادی به این مسئله کرده بود. اطلاعات خوب در تعیین حرکت بعدی در راهبرد ریگان بسیار مهم بود، به ویژه مواردی که امید می رفت از آسیب پذیری های اقتصادی فنی و منطقی و روانی شوروی استفاده کند.
اما تا آوریل ۱۹۸۴ مشخص شد که چیزی به طرزی وحشتناک اشتباه بوده است. عوامل اطلاعاتی در مسکو در حال نابودی بودند. منابعی که چند سال از امنیت برخوردار بودند دستگیر شده بودند. مقامات شوروی سه منبع انسانی را که طی سالها پرورش یافته بودند اخیراً به جرم خیانت اعدام کرده بودند. مقامات آژانس که خارج از سفارت کار میکردند ردیابی شدند. پوشش های آنها کاملاً
از بین رفته بود. گویا کا گ ب فهرستی از عوامل موجود در پایگاه و همه مقامات سیا در سفارت را در دست داشت.
از همه مهم تر این بود که پروژه های طویل المدت و بسیار موفق برنامه های رهگیری الکترونیکی مسدود شدند.
اما تلالوی خبرهای خوب هم در میان خبرهای بد می درخشید. یک افسر ارشد در ستاد کل شوروی که پیشنهاد «کمک» داده بود به پایگاه سیا نزدیک شده بود.
او پول نمی خواست؛ دلایل او برای همکاری کاملاً شخصی بود. پایگاه سیا رشته ای از کدهای پیچیده را برای تماس و دریافت اطلاعات از مخبر ایجاد کرد. او پس از کار، سگ خود را در پارکی در حومه مسکو برای پیاده روی می برد. او هنگامی که قصد خبر کردن رابطانش را داشت قلاده سگ را عوض می کرد.
این مخبر چنان غنیمت بزرگی بود و در چنان شرایط غیر منتظره و دشواری پیدا شده بود که سوء ظن هایی به وجود آمد که شاید نفوذی باشد. اما چشم انداز چنین مقام بلند پایه ای که اطلاعات را ارسال می کرد بسیار وسوسه انگیز بود، و کیسی نیز ترجیح داد که با او همکاری کند. سرانجام او اطلاعات بسیار با ارزشی را فراهم آورد. جان پویند کستر تعریف میکند: «تلاشهای زیادی برای جذب اطلاعات و به دست آوردن اطلاعات انسانی در شوروی انجام گرفته بود. فکر میکنم ما در شوروی به ویژه در دفتر سیاسی و بین رهبران خبرچین های خیلی خوبی داشتیم.» (۱)
در راستای علاقه دولت ریگان به موضوعات اقتصادی و فناوری، آن گروه از تجار امریکایی که مشغول تجارت با کرملین بودند به منابع اطلاعاتی با ارزشی تبدیل شدند. آنها آگاهی های کاری درباره آن دسته از موضوعات یا افراد داشتند و اساساً ارتباطات آنان متفاوت از عوامل سیا بود برخی از دوستان قدیمی کیسی در دنیای تجارت مانند استوارت جکسون خدمات خود را داوطلبانه انجام می دادند.
دیگران، مانند آرشر – دانیلز میدلند، رئیس دوین آندریاس ، باید تطمیع می شدند. آژانس به تجاری که همکاری میکردند، نام و کدهای اختصاری می داد.
احتمالاً مدیران آمریکایی که با مسکو معامله داشتند، بیش از هر کسی می دانستند که نیازهای اقتصادی شوروی چیست آنها میتوانستند تشخیص دهند که شوروی ها به کدام فناوری ها به شدت نیاز دارند و کدام منابع خارجی را در فهرست سیاه محصولات آمریکایی قرار داده اند به خصوص منابع خوبی مانند جکسون و آندریاس گزارشهایی درباره بازگشت خود از شوروی می نوشتند، سپس با یک شماره ویژه با آژانس تماس میگرفتند پیکی می آمد و گزارش مهروموم شده را به بخش جمع آوری ملی (NCD) میبرد. مدیران معمولاً یادداشت سپاسگزاری کوتاهی از کیسی دریافت میکردند اطلاعاتی که اهمیت خاصی داشتند برای شورای امنیت ملی یا حتی رئیس جمهور ارسال می شدند.
بخش جمع آوری ملی با سی دفتر در شهرهای بزرگ آمریکا، بخش عملیاتی بزرگی بود.
کارگزاران با شرکتهای تجاری خارج کشور تماس می گرفتند و از آنها درخواست همکاری میکردند بسیاری از تجاری که با آژانس همکاری می کردند برای توضیح جامع به لانگلی دعوت میشدند. در سال ۱۹۸۴، تقریباً ۲۰۰ نفر برای حضور در سمینارهای اطلاعاتی گروهای کوچک و شنیدن توضیحات کیسی به مقر سیا دعوت شدند پس از گفتگو درباره خطرات دنیای مدرن رئیس مرکز اطلاعات شروع به صحبت کرد مدیران شرکت ها برای این آژانس بسیار ارزشمند هستند. آنها نه تنها اطلاعات فراهم می کنند، بلکه سرنخ هایی
درباره ملل خارجی برای ما فراهم می آورند که ممکن است در تلاش برای کسب اطلاعاتی که میتوانند برای منافع کشور ما حیاتی باشند، مفید واقع شوند. او با
لحن قاطعی افزود: شما سوگندی شخصی برای حفظ اسرار دارید. ۲)
نزدیک به ۲۰۰ شرکت ایالات متحد علاوه بر تهیه اطلاعات در حال پوشش دادن عوامل سیا بودند. این موضوع برای کیسی یک موضوع کلیدی بود. ثابت شده بود که این مأموران برای انجام عملیات خارج از کشور بسیار ارزشمند هستند. چند تن از عواملی که در لهستان مشغول به کار بودند برای ممانعت از ردیابی سفارت در پوشش تجاری کار میکردند هر ماه خلاصه ای از موفقیت بخش جمع آوری ملی برای کیسی فرستاده می شد.
جمع آوری اطلاعات برای شناسایی و مشخص کردن نقاط ضعف شوروی ضروری بود. اما دولت ریگان سلاح مهم دستکاری اطلاعات ورودی به مسکو را نیز در اختیار داشت. در اوایل سال ۱۹۸۴ یک برنامه جاسوسی مخفی برای اخلال در اقتصاد شوروی توسط سیا و پنتاگون آغاز شد. این برنامه هسته اقتصاد شوروی و احتیاج آن به فناوری و دانش غربی را هدف قرار داده بود. این یک برنامه گسترده بود که شامل اطلاعات فناوری دستکاری با منسوخ شده در حوزه های نظامی و غیر نظامی می شد. واسطه ها برای انتقال اطلاعات به تکنسینهای شوروی استفاده میشدند. یکی از مقامات درگیر در این برنامه میگوید: «اساساً، شما اطلاعات نادرست یا تقریباً نادرستی به شوروی می رسانید و این باعث میشود که آنان تصمیمات نادرستی در حوزه فناوری اتخاذ کنند. خلاصه اینکه این کار آنان را واقعاً گیج و منحرف می کند. (۳) ابتدا اعضای شورای امنیت ملی و پنتاگون این ایده را درباره تضعیف شوروی در جنگ خط لوله پیشنهاد کردند برنامه اطلاعات نادرست در شکل کامل خود باعث افزایش ناکارآمدی و نواقص اقتصادی در شوروی می شد.
سیا انتشار داده های فنی ناقص و گمراه کننده از طریق کانالهای مختلف را هماهنگ می کرد. برخی از شرکتهای ساختگی سیا در خارج از کشور در واقع اطلاعات تحریف شده از جمله طرح هایی برای توربینهای گازی فناوری های حفاری نفت تراشه های کامپیوتری و ترکیبات شیمیایی را به مقامات شوروی می فروختند. اطلاعات ترکیبی از مطالب درست و نادرست بودند آن قدر درست که مهندسان
شوروی طعمه را بگیرند و اطلاعات را بررسی کرده و در طراحی های خودشان به کار ببرند و آن قدر نادرست که تلاشهایشان در نهایت شکست بخورد. مسئله مهم تعیین این موضوع بود که کدام اطلاعات باید به اشتراک گذاشته شود. این پروژه طی چند سال اول موفقیت های چشمگیری داشت.
ه یک تأسیسات شیمیایی در اومسک در برنامه های توسعه خود از این اطلاعات گمراه کننده استفاده کرد. قبل از آنکه معلوم شود که طرح ها کاملاً بی فایده اند.
متخصصان به اشتباه هزار تویی از حوزه های فناوری را بررسی کردند. هزینه نهایی تأسیسات قبل از بروز مشکل و اعمال تصحیح ۸ تا ۱۰ میلیون دلار برآورد شده بود.
ه کارخانه تراکتوری در اوکراین سعی در ساخت ماشین آلات با استفاده از طرح های ارائه شده توسط سیا کرد به مدت شانزده ماه از نصف ظرفیت این کارخانه استفاده می شد تا اینکه سرانجام مهندسین از استفاده «نظام های خودکار جدیدی» که قرار بود از این طرح ها به دست آیند، منصرف شدند.
ه در اوایل ۱۹۸۴ تعدادی طرح مورد نیاز برای اجزای توربین گازی به شوروی منتقل شد. بعضی از آنها ساخته و در خط لوله گاز طبیعی قرار گرفتند. اما این طرح ها شامل یک نقص مهندسی بود و هنگامی که در خط کار گذاشته شدند، توربین کار نمی کرد. در نتیجه خط لوله حتی با تأخیر بیشتری روبرو شد.
ه ماه ها طول میکشید تا اشکالات تراشه های رایانه ای معیوبی که از طریق واسطه ها به مقصد تجهیزات مختلفی در چند کارخانه نظامی و غیر نظامی شوروی به فروش می رسیدند کشف و بر طرف شوند و خطوط مونتاژ هفته ها تعطیل میشدند.
در حالی که آژانس در حال تهیه اطلاعات جعلی برای پروژه های غیر نظامی بود پنتاگون همین کار را درباره فناوریهای نظامی انجام داد. مسکو با سرقت فناوری های دفاعی غربی و اعمال آنها در نظام های تسلیحاتی شوروی، سالها به میزان قابل توجهی در هزینه های تحقیق و توسعه و منابع صرفه جویی کرده بود. تلاشهای ضد اطلاعاتی
پنتاگون مشمول شش یا هفت پروژه حساس فناوری نظامی می شد که انتظار می رفت شوروی ها بسیار مشتاق آنها باشند. اینها شامل فناوری های مخفی کاری، طرح دفاع راهبردی و هواپیماهای تاکتیکی پیشرفته بود. این فعالیت ها شامل تمام سطوح عملیاتی
از جمله جلسه توجیهی برای روزنامه نگاران خارجی نیز می شد. اطلاعات غلط در مواردی چون برنامه های توسعه، نمونه های اولیه اجرا، نتایج
آزمایش برنامه های تولید و دستاوردهای عملیاتی استفاده می شد. در اوایل سال ۱۹۸۴ ، کیسی یادداشتی داخلی درباره برنامه اطلاعات غلط دریافت کرد که به موفقیت بزرگ آن اشاره داشت در این یادداشت علاوه بر اشاره به مشکلات مهم ایجاد شده برای شوروی اثر بخشی این برنامه بر کل فناوری خارجی شوروی هم ذکر شده بود از آنجا که آنها قادر به تفکیک اطلاعات صحیح از غلط نیستند، توانایی شوروی برای جذب و به کارگیری فناوری غربی با سرعت نسبی
خوب کاهش چشمگیری داشته است. (۲)
برای جلوگیری از اینکه این مشکل در داخل کشور ایجاد نشود، برنامه اطلاعات نادرست با سخت گیری زیادی اجرا می شد. جان پویند کستر تعریف می کند: «اطلاعات
نادرست فقط در خارج از ایالات متحد پخش میشد اما ثابت شد که سلاح قدرتمندی علیه شوروی ها است. این کار آنان را به تقلا انداخت و گیج کرد. (۵)
در پایان ماه آوریل، رئیس جمهور جلسه ای برای گروه برنامه ریزی امنیت ملی تشکیل داد. عربستان سعودی و درخواستهای شاه فهد برای موشکهای استینگر و ارائه نوعی ضمانت کتبی به امنیت سعودی تقریباً در صدر دستور کار روابط ایالات متحد قرار گرفت کیسی و واینبرگر برای تعهد قوی تر آمریکا به فهد اصرار می کردند. و اینبرگر :گفت چیزی که ما لازم داریم این است که باعث تقویت روابط شود و به آنها بفهماند که ما محکم پشت آنها ایستاده ایم.» در ابتدا و از همه مهم تر، این به معنای فروش موشکهای امنیتی استینگر به عنوان نمادی ملموس از حمایت ایالات متحد بود. وزیر امور خارجه شولتز میخواست آهسته تر پیش
بروند و کاری نکنند که احتمال داشته باشد توازن منطقه را به طرز چشمگیری
تغییر دهد. موضع رئیس جمهور واضح نبود. شاهزاده بندر که موضوع جلسه را شنیده بود، به شدت ناراحت شد. سعودی ها درباره تعهد امریکا نا امیدتر و عصبی تر شدند.
ایران می توانست ممانعتهایی در کشتیرانی در خلیج فارس ایجاد کند و سعودی ها هر اسان بودند. و اینبرگر با بندر ملاقات کرد و اخطار شدیدی درباره اهمیت فروش استینگر دریافت کرد کنگره تهدیدی برای ممانعت از هر گونه فروش بود، بنابراین باید کاری انجام میشد و اینبرگر ترتیبی داد تا بندر در اواسط ماه مه در دفتر بیضی با رئیس جمهور ملاقات و مستقیماً درخواست خود را مطرح کند. بندر با خود نامه ای مخفی و هفت صفحه از شاه فهد به همراه آورد. رئیس جمهور آن را خواند و سپس در سکوت به شاهزاده سعودی نگاه کرد.
ریگان به نرمی گفت: «ما دوستان خود را در چنین شرایطی قرار نمی دهیم. شما موشک های خود و حمایت ما را دریافت خواهید کرد.» چند روز بعد رئیس جمهور نامه ای برای شاه فهد ارسال کرد که حمایت نظامی ایالات متحد از خانواده سلطنتی را تأیید میکرد شما قول من را دارید. من در کنارتان خواهم ایستاده
چند روز بعد، رئیس جمهور به قول خود عمل کرد و اقدام به مراحل اضطراری برای دور زدن کنگره کرد. او با ادعای اینکه سعودی ها برای محافظت از خود در برابر حملات هوایی احتمالی ایران به این موشکها نیاز فوری دارند از این راه چاره فوق العاده استفاده کرد. در تعطیلات روز یادبود، ۴۰۰ استینگر مخفیانه به عربستان سعودی ارسال شدند. هر چند فهد به دریافت ۱۲۰۰ موشک امیدوار بود اما با این حال بسیار خوشحال شد و یادداشتی شخصی برای رئیس جمهور ارسال کرد در ماه مه ۱۹۸۴، دو برآورد ویژه اطلاعات ملی (SNIE) درباره شوروی به پایان
رسید. اینها تحقیقات گسترده ای درباره نگرشهای شوروی نسبت به ایالات متحد بودند. به درخواست مشاور امنیت ملی را برت مک فارلین کیسی دستور داد در سال ۱۹۸۳ گزارشهایی در سایه فاجعه خطوط هوایی ۰۰۷ کره تهیه شوند. بخشی از آنها اطلاعاتی بودند که توسط اولگ گوردیفسکی، معاون کا گ ب ساکن لندن که مخفیانه برای سرویس جاسوسی انگلیس کار میکرد، تهیه شده بود. دو گزارش
دیگر از دو شخص دیگر که به تازگی از کا.گ.ب جدا شده بودند به دست آمد. ولادیمیر کوزیچکین در ۲۵ اکتبر ۱۹۸۲ سفارت شوروی در تهران را ترک کرده و به آغوش امریکا گریخته بود. آناتولی «بوریس» بوگاتی همین کار را یک ماه زودتر در مراکش انجام داده بود.
این گزارش ها حاکی از آن بود که شوروی ها به طور فزاینده ای از طرف دولت ریگان هراس داشتند. کرملین عملاً مجموعه ای از هشدارهای ویژه برای جنگ هسته ای حمله هسته ای موشکی را در نظر گرفته بود زیرا می ترسید که شاید ایالات متحد اول حمله را آغاز کند. نخستین بار در سال ۱۹۸۱ یوری آندروپوف زمانی که هنوز رئیس کارگ.ب بود این هشدار را داده بود زیرا حمله هسته ای غافلگیرانه از سوی دولت ریگان یک احتمال جدی بود. البته به هیچ وجه نظر عمومی سطوح ارشد رژیم شوروی به شمار نمی رفت اما افراد متعددی در کرملین به آن معتقد بودند و این باعث نگرانی نسبت به کاخ سفید میشد. در این برآوردهای ویژه اطلاعات ملی به پدیده ای ژرف تر نیز اشاره شده بود رهبری شوروی به خاطر وقایع چند سال گذشته از نظر روانی متزلزل شده بود.
مک فارلین این برآوردها و موقعیت روان شناختی شوروی را به خاطر می آورد و می گوید: «یکی از شگفتی های شوروی ها که خلاف تصور آنان از نظام سرمایه داری بود، بهبود اقتصاد آمریکا بود.
آنها در دهه ۱۹۷۰ درباره سقوط اقتصادی آمریکا زیاد رجز خوانی کرده بودند. هنگامی که ما شروع به بهبود و رشد کردیم، اوضاع کاملاً متضاد با انتظار آنان پیش رفت. این امر به لحاظ روانی برای آنها ویرانگر بود. آنها به مرور اعتماد به نفس خود را از دست دادند و البته ما میخواستیم از این موضوع به عنوان مزینی راهبردی استفاده کنیم.»
گزارشها همچنین خاطر نشان میکردند که رهبری در شوروی در هراس
است که تعادل نیروها علیه آنها تغییر کند. همان طور که مک فارلین خاطر نشان می کند: «به چالش کشیده شدن به طریقی که قبلاً با آن روبرو نشده اید می تواند باعث تخریب روانی شود. در این روند که به اجبار باید با بحران های زیادی دست و پنجه نرم می کردند رهبری را که نظام سیاسی بسته ای بود و به چنین شرایطی عادت نداشت، می ترساند. (۸)
به نظر می رسید تعادل نیروها در حال تغییر است. ارتش آمریکا در حال ساخت نسل جدیدی از سلاح های فناوری پیشرفته بود در اواسط دهه ۱۹۸۰، مخارج ارتش امریکا برای اولین بار از اواخر دهه ۱۹۶۰ از هزینه های شوروی فراتر رفت در شش سال اول ریاست جمهوری ریگان پنتاگون نزدیک به سه هزار هواپیمای جنگی سه هزار و هفتصد موشک راهبردی و حدود ده هزار تانک خریداری کرد. نرخ خرید تقریباً دو برابر دهه ۱۹۷۰ بود. شاید مهم تر از همه این بود که این سیستم های جدید از همیشه پیشرفته تر بودند در اطراف نظام شوروی در لهستان و افغانستان ترک های قابل مشاهده ای در اصول زیر بنایی به وجود آمده بود و دستیابی شوروی ها به فناوری های غربی به طور فزاینده ای دشوارتر میشد، بنابر این سخت گیری های موجود در اقتصاد دستوری شرایط سخت تری را تجربه می کرد. به گفته یوگنی نوویکوف در کمیته مرکزی و افسران ارشد کا گ ب اعتقادی جدی وجود داشت که فشارهای خارجی باعث از بین رفتن اقتصاد میشود. بعضی ها می گفتند: «ما قادر به رقابت نیستیم باید همکاری کنیم اما این ترس وجود داشت که ریگان واقعاً بخواهد نظام ما را سرنگون کند. )
به رغم تغییر شرایط در رقابت ابر قدرتها در اوایل سال ۱۹۸۴ کرملین اعتقاد داشت که افغانستان جایی است که میتواند برنده شود. شوروی سرعت جنگ را کنترل می کرد و برتری چشمگیری در میدان نبرد داشت. مجاهدین به گونه ای توانسته بودند حملات پراکنده ای به تأسیسات شوروی و افغانستان داشته باشند. اما هنوز مشخص نبود که چگونه خواهند توانست از مزایای موقتی بهره ببرند.
در بهار آن سال، ژنرال ارشد ستاد کل شوروی از مسکو به پست فرماندهی شوروی در ترمذ پرواز کرد.
درست در آنسوی رودخانه آمو در افغانستان، این شهر اصلی ترین شریان تدارکاتی نیروهای شوروی در افغانستان بود ۷۵ درصد کل تدارکات از ترمن می گذشت. سرلشکر سارا دوف، فرمانده لشکر سلاح موتوری ۱۰۸ شوروی (MRD) برای استقبال از مسئول ارشد در آنجا بود. سارا دوف مسئولیت حمله گسترده ای را عهده دار بود که در دره پنجشیر برنامه ریزی شده بود. برای نظارت بر این حمله یک فرماندهی هوایی فرستاده شده بود تا با افسران ارشد همکاری کند. این بزرگترین حمله عملیاتی شوروی در افغانستان تا به آن روز بود.
در ۲۰ آوریل هواپیماها از پایگاههای هوایی در آسیای مرکزی شوروی عازم افغانستان شدند. ده ها بمب افکن توپولف ۱۶- بدگر، تمام دره را بمباران کردند. روی زمین مجاهدین تحت فرماندهی احمد شاه مسعود افسانه ای در غارها پنهان شدند. شوروی از بمبهای ۲۲۵ و ۴۵۰ کیلویی استفاده می کرد که با خشونت زمین را لرزاند اما باریکی دره پوشش زیادی را برای مقاومت فراهم میکرد. پس از دو روز بمباران ستونهای تانک و ناوهای نفربر زره پوش راه خود را به سوی دره در پیش گرفتند. در همین زمان یگان های هوایی شوروی که با هلیکوپتر منتقل میشدند در شمال پنجشیر فرود آمدند. بدون شک سارادوف خوشحال بود که این عملیات به راحتی انجام شده است. اما در بهترین حالت، نتایج پنجاه پنجاه بودند. نیروهای شوروی کنترل بخش بزرگی از پنجشیر را به دست گرفتند. مجاهدین موفق به فرار شدند تا روزی دیگر به جنگ خود ادامه دهند. ژنرال ارشد شوروی برای مشورت با رئیس ستاد کل به مسکو بازگشت. توصیه او این بود که شوروی جنگ را تشدید و سعی کند از حداکثر قدرت شلیک خود استفاده کند تا آنها بتوانند پیروزی در افغانستان را اعلام کنند.
تعهدات اخلاقی شوروی به طور چشمگیری نسبت به جنگ افزایش یافته بود. ارتش افغانستان در سال ۱۹۷۹ حدود ۸۰ هزار جنگجو داشت. اکنون به رغم تعداد زیاد سربازهای اجیر شده به ۳۰ هزار نفر کاهش یافته بود. جنگ «شورویزه شده بود، زیرا بخش عمده جنگ تعداد زیادی از شوروی ها انجام می دادند. در آسیای مرکزی شوروی نیروهای نظامی مستقر در شوروی که برای حمله به شورشیان به افغانستان فرستاده میشدند حمله کرده و سپس دوباره به مرز باز می گشتند. آنها بهترین نیروهای آموزش دیده شوروی و بسیار مؤثرتر از ارتش افغانستان بودند.
در آوریل سال ۱۹۸۴ که مقامات آمریکایی درباره اینکه در آینده در افغانستان چه کاری باید انجام دهند جلساتی برگزار کردند. تعهد فزاینده شوروی، باعث بالا رفتن تلفات آنان شده بود و دولت می توانست سنگین تر کردن بار جنگ را انتخاب کند. دیدگاه غالب این بود که باید ثابت شود که جنگ، فشار روانی کوبنده ای به شوروی وارد کرده است.
در شورای امنیت ملی دونالد فورتیر معتقد بود که اتحاد جماهیر شوروی بیش از حد بزرگ شده است و یک شکاف اصلی هم وجود دارد. اشغال افغانستان به معنای تعهد شوروی به بالا بردن بیشتر و بیشتر سطح نیروها بود. اگر دولت می توانست راهبردی پیدا کند که نه تنها شوروی را به چالش بکشد بلکه در واقع بر آن پیروز شود می توانست تأثیر مخربی بر کرملین بگذارد. آنها به دنبال تعادل نیروهای گذشته بودند. رابرت مک فارلین یادآوری کرد که تلفات جنگ روس و ژاپن در سال ۱۹۰۵ و ضررهای ویرانگر متحمل شده از جنگ جهانی اول به پیامدهای انقلابی در روسیه منجر شد. (۱۰)
هنگامی که مقامات دولت ریگان درباره گام بعدی در افغانستان بحث می کردند. والی بگ برای نخستین بار خود را به آسیای مرکزی شوروی رساند. او که از سوی آی اس آی پاکستان برای ارزیابی وضعیت منطقه استخدام شده بود، به سمت روستایی
رفت که کودکی و بیشتر بزرگسالی خود را در آن گذرانده بود. او امیدوار بود که دو خانواده ای که به خوبی میشناخت هنوز در آنجا زندگی کنند. او وقتی در ولایت قندوز افغانستان بود برای عبور از رودخانه آمو و ورود به خاک شوروی با مشکل مواجه بود. منطقه اطراف شیرخان شهر زادگاهش، امن نبود. بندر شلوغ شوروی نیژنی پیاندژ در سوی دیگر و پر از افراد امنیتی بود. بنابراین او منطقه ای را در غرب شیرخان انتخاب کرد که در ساحل هر دو طرف رودخانه امکان پوشش زیادی وجود داشت و نیزارهای زیادی بود که میتوانست او را در آب پنهان کند.
بگ به جای اینکه خطر کرده و از قایق استفاده کند، تصمیم گرفت که تقریباً ۷۰۰ متر در آب یخ زده شنا کند. بنابراین او پوست خشک یک بز کوهی را تهیه کرد، آن را باد کرد و به راه افتاد و خیس و یخ زده به سرزمین شوروی رسید.
نزدیک سحر بود که او به مقصد خود رسید و در نهایت دوستان قدیمی خود را پیدا کرد و دو روز را در روستا گذراند. نشانه های پشتیبانی از عملیات ضد شوروی بسیار دلگرم کننده بود. دو روستایی خواستار اسلحه برای جنگ با شوروی شدند. بسیاری دیگر طالب اعلامیه و مقاله بودند. برخی تمایل داشتند که به عنوان راهنما یا تأمین کننده غذا و سرپناه کمک کنند. بگ همه این اخبار را به سرتیپ محمد یوسف منتقل کرد. یوسف تعریف میکند من از گزارش تعداد افرادی که مایل به کمک بودند تحت تأثیر قرار گرفتم. برخی سلاح می خواستند، برخی می خواستند به مجاهدین افغانستان بپیوندند و برخی دیگر میخواستند در عملیات درون شوروی شرکت کنند. (۱۱)
سیا با گزارش دلگرم کننده یوسف که از بگ دریافت کرده بود، برای انتقال مجاهدین و اعلامیه ها به سراسر آمو، بلافاصله چند صد قایق لاستیکی زودیاک خریداری کرد.
اما ایالات متحد از تهیه عکسهای ماهواره ای از آسیای مرکز شوروی برای
برنامه ریزی حملات و شناسایی اهداف طفره رفت دولت و رئیس جمهور نمی خواستند اثر انگشت آمریکا در این عملیات هویدا باشد. اگر حملات برای هدف قرار دادن اهداف مشخص و حساس خیلی دقیق می بودند ممکن بود مسکو را به درگیری با ایالات متحد سوق دهند. هیچ اطلاعاتی در شمال آمو از تغییر دادن کانون جنگ
مخفی به سرزمین شوروی یافت نمی شد.
در بهار آن سال، در حالی که جنگ افغانستان آسیای مرکزی شوروی را در گیر
خود کرد پنتاگون در تلاش بود تا جریان دستیابی به فناوری را سخت تر کند. از طریق یکسری توافق های دو جانبه و چند جانبه کشورهای مختلفی به اتحاد تحریم فناوری می پیوستند. در عین حال فهرست فناوریهایی که صادرات آنان محدود شده بود بلندتر میشد. بی شک صادرات غیر قانونی همچنان راه خود را به مسکو پیدا می کردند. اما دسترسی به دانش نحوه استفاده از این فناوری ها از طریق خرید به طور فزاینده ای برای شوروی ها دشوارتر شده بود تنگ تر کردن محدودیت ها باعث ایجاد مشکلات جدی در تخصیص منابع برای کرملین می شد و مسئولان را مجبور میکرد که برای خلاص شدن از محدودیتها خلاقیت های ویژه ای نشان دهند. تاکتیک مشترک شامل انتقال فناوری پیشرفته غربی از طریق کشورهای
ثالث بی طرف بود.
با تشخیص زودهنگام این تدبیر گروهی از مسئولان وزارت دفاع ایالتی و تجار تصمیم گرفتند در دو جبهه با این مشکل برخورد کنند. ایالات متحد در مقابل به این کشورهای بی طرف فشار آورد تا این معاملات را در ازای دسترسی های گسترده تر به بازارها و فناوری های آمریکا متوقف کنند سوئد و انریش قبلاً چنین آرزویی را در سر می پروراندند. از طرف دیگر مقامات آمریکا می خواستند شرکت های غربی را وادار کنند که خودشان و شرکتهای کشورهای خارجی را که با آنها تجارت می کردند، کنترل کنند. این به معنای وضع قانون صادرات دولتی مانند قانونی بود که
دولت در جریان خط لوله ۱۹۸۲ اروپا وضع کرده بود. در بهار سال ۱۹۸۴ گروه ارشد بین سازمانی در انتقال فناوری راهبردی به
سرپرستی معاون وزیر دولت ویلیام اشنایدر مجموعه جدیدی از محدودیت را بر صادرات این فناوری برای متوقف کردن طرح حمل و نقل شوروی تدوین کرد. طرح ارائه شده مجوزهای تولیدی کنترل مجدد فناوری پیشرفته ایالات متحد را بسیار محدود میکرد. برای مثال این بدان معنا بود که اگر هر شرکتی از کشورهای ناتو بخواهد یک مورد تحت کنترل ایالات متحد برای شوروی را مجدداً به هر کشور غیر نانو صادر کند باید فهرست مشتریان خود را به دولت آمریکا ارائه کند تا مشخص شود که این تولیدات بعداً به مسکو فرستاده نمی شوند.
این سیاست برای همه کالاهای تحت کنترل ایالات متحد نسبت به شوروی اعمال میشد که دارای مجوز توزیع غرب به کشورهای بی طرف یا کشورهای جهان سوم بودند.
ایالات متحد از تعریف گسترده ای برای فناوری امریکا استفاده می کرد که به واشنگتن امکان کنترل شدید جریان فناوری در سراسر جهان را ارائه می داد. اروپا راضی نبود. همان طور که یکی از مقامات تجاری آلمانی اظهار داشت: «به عنوان مثال از نظر ما منطقی نیست که یک شرکت اروپایی که نرم افزار رایانه ای را با استفاده از موضوعات داده های فنی گرفته شده از ایالات متحد تولید می کند، بدون در نظر گرفتن اینکه سهم ایالات متحد چقدر ممکن است ناچیز باشد خود را مقید به مقررات صادرات ایالات متحد کند. (۱۴)
وقتی نوبت به محدود کردن صنایع دفاعی ساخته شده با فناوری بالا می رسید فشار دولت برای کنترل فناوری پیشرفته گسترده تر می شد. به طور خاص تاکید بر فناوریهای نوظهور نه تنها در خرید و فروش بلکه در سیاست و قوانین متحدان ناتو نیز منعکس می شد. این امر مسکو را مجبور می کرد تا بخش بیشتری از منابع محدود خود را برای تحقیقات تسلیحاتی هزینه کند.
در ماه مه سال ۱۹۸۴ ، کاسپار و اینبرگر برای حضور در نشست منظم وزیران دفاع ناتو به بروکسل رفت آنها در اتاقی خصوصی گرد آمدند و به بحث و گفتگو درباره راهبرد و سیاست متحدان پرداختند به مدت دو سال و اینبرگر
بی سر و صدا مشغول ساخت و پاخت با همتایان اروپایی بود تا با تمرکز بر انرژی های در حال ظهور سیستم های تسلیحاتی فناوری نانو طرحی را اتخاذ کنند. ارتش آمریکا پیش از این تغییرات چشمگیری در چشم انداز خود ایجاد کرده بود. در سال ۱۹۸۲ ارتش آموزه های جنگ فرود هوایی را اتخاذ کرده بود که دوره ای از دفاع فعال بود.
که شامل حملات عمقی علیه اهداف دشمن و استفاده حداکثری از پیشرفت های الکترونیک و تجهیزات ارتباطی میشد موضوعات اصلی آن شامل تحرک مانور و سلاح های ترکیبی استفاده از خدمات مختلف در کنار هم بود. این کار مبتنی بر برنامه غافلگیری برای منحرف کردن دشمن بود و تصور بر این بود که اگر مه مدافع فقط به دفاع بپردازد بازنده خواهد بود. این برنامه تا آنجا پیش رفت که برخوردهایی را بین نیروهای زمینی ایالات متحد در سرزمینهای پیمان ورشو پیش بینی می کرد. و اینبرگر امیدوار بود که تعهد آمریکا به فناوریهای پیشرفته و راهبرد جدید را به تعهدی در سطح ناتو تبدیل کند.
در دسامبر ۱۹۸۳، وزیر دفاع پیشنهاد کرده بود که متحدان برای ۳۰ مورد از سیستم های تسلیحات با فناوریهای نوظهور اولویت بالایی قائل شوند. اما پیشنهاد وی توسط رهبران متحد که یا به این مفهوم ایمان نداشتند یا نمی خواستند خود را به هزینه های گران جهت دهی مجدد بودجه های دفاعی خود متعهد کنند به طور گسترده ای رد شد.
اما و اینبرگر اصرار می کرد. او مخفیانه همتایان خود را تحت فشار قرار می داد.
در جلسه ماه مه در بروکسل جهش قابل توجهی صورت گرفت. پیشنهادی جنجالی تصویب شد. وزیران گروه برنامه های مستقل اروپا را برای سازمان دهی همکاری های وسیع اروپا در توسعه فناوریهای نوظهور هدایت کردند. اهمیت این توافق در تعهد مالی اولیه پروژه ها نبود بلکه در تصویب مفهوم کلی بود.
موافقت نامه ناتو بر ساخت و یا تسریع در پروژه های در حال اجرایی تاکید داشت که قبلاً در یک یا چند تا از کشورهای متحد در حال پیگیری بود. در صورت موفقیت برنامه انتظار می رفت که این طرح در میدان نبرد تأثیر چشمگیری داشته
باشد. آن طور که در یکی از گزارشهای ناتو آمده بود: «بر اساس مطالعات مقدماتی کشورهای ناتو معتقدند که فناوریهای حسگر پردازش سیگنال و پردازش داده می توانند به همراه پیشرفتهای ارتباطی بلافاصله مورد استفاده قرار گیرند تا از طریق مضاعف کردن فناوریهای نوظهور نیروی قدرتمندی را فراهم کنند.
اما وزرای ناتو همچنین در پیمان خود به استفاده از فناوریهای نوظهور متعهد شدند و در سال ۱۹۸۴ ، آنها راهبرد جدیدی را تصویب کردند که شامل بسیاری از لوازم حاشیه ای در نبرد زمین به هوا می شد. آنچه کمتر از نبرد زمین به هوا جاه طلبانه و تهاجمی بود عواقب حملات نیروها بود. با وجود این، این تحول تغییر چشمگیری در راهبرد ناتو محسوب میشد و در وزارت دفاع شوروی استقبال خوبی از آن نشد.
در حالی که ناتو رسماً این تغییر در فناوریهای نوظهور را پذیرفته بود، مارشال او کارکوف خواستار تلاش مجدد شوروی برای رقابت با ایالات متحد بود. همان طور که در یک مقاله نظامی در شوروی بیان شده بود پیشرفت سریع علم و فناوری در سالهای اخیر پیش شرطی واقعی برای ظهور انواع سلاح های حتی مخرب تر و ناشناخته در آینده ای بسیار نزدیک بر اساس اصول فیزیکی جدید است. کار کردن روی این انواع جدید سلاح تاکنون در تعدادی از کشورها از همه مهم تر امریکا در حال توسعه است. توسعه این جنگ افزارها واقعیتی است که در آینده ای بسیار نزدیک رخ خواهد داد و بی توجهی به آن در شرایط فعلی اشتباهی مرگبار است. (۱۳)
کرملین مصمم بود که در این مسابقه مهم فناوری عقب نماند. در ابتدای دولت ریگان تخصیص تدارکات دفاعی آمریکا هر سال ۲۵ درصد افزایش می یافت و بودجه بین سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۵ دو برابر شد. نگرانی حتی بیشتر نزد مقامات نظامی شوروی، افزایش سریع تحقیقات و توسعه پنتاگون در بخش ساخت فناوری های جدید بود.
بین سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۵ هزینه تحقیق و توسعه تقریباً دو برابر شده بود. (۱۴) بودجه دفاعی شوروی بین ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۵ افزایش ۴۵ درصدی داشت اما مقامات
شوروی این افزایش را برای همپایی با چالش فناوری های پیشرفته امریکا کافی نمی دیدند. بنابراین در بهار سال ۱۹۸۴ کنستانتین چرنینکو دبیر کل اظهار داشت که اوضاع پیچیده بین المللی ما را مجبور کرده است تا منابع عظیمی را برای تقویت امنیت کشورمان صرف کنیم این تغییری بود که وزن بیشتری را بر اقتصاد بیمار کنونی شوروی تحمیل می کرد.
این انحراف مستلزم اختصاص منابع بیشتر به بخش فناوری پیشرفته نظامی بود.
به گفته روئال ساگدایف ، کسی که در دهه ۱۹۸۰ سرپرست مؤسسه تحقیقات فضایی شوروی بود، مسکو ده ها میلیارد دلار هزینه کرد تا بتواند واکنش ضعیفی به اس دی آی نشان دهد این برنامه بعد از اعلام جنگ ستارگان آقای ریگان در ۱۹۸۳ به اولویت اول تبدیل شده او معتقد است که این هزینه ها اتحاد جماهیر شوروی را تضعیف و شاید به هلاکت آن کمک کرده باشد. (۱) بودجه هایی که به تأسیسات علمی صنعتی اختصاص داده میشد در حال کاهش بود. قرار بود شانزده مجتمع میان شاخه ای تا سال ۱۹۸۶ ایجاد شود که به فناوری هایی مانند لیزر و مهندسی ژنتیک بپردازند کاغذ بازیهای جدیدی برای مدیریت کردن انحراف انجام شد. گلاو کاسموس، مدیریت ارشد توسعه و استفاده از فناوری فضایی برای تحقیقات علمی و اقتصادی ملی با نامی ناخوشایند یکشبه متولد شد. آکادمی علوم شوروی در سال ۱۹۸۴، از تلاشهای تحقیقاتی ۱۰۰ میلیون دلاری برای توسعه فناوری رایانه ای پیشرفته در تلاش برای رونق بخشیدن به تولید فناوری و قرار دادن خود در صدر تحقیقات بین المللی در این زمینه خبر داد. این کارمندان و بودجه برای تقویت موارد زیر اختصاص داده شده بودند.
ه تحقیق درباره تسلیحات پرتوی ذرات که در سارووا، در نزدیکی گورکی ، تحت نظراج آی پاولفسکی انجام می شد.
ه تحقیق درباره پرتوهای پروتون و در مجاورت تحقیق پرتوهای لیزر آی آر که در کراسنویارسک تایورانم سمیپالاتینکز و کراسنا یا ریچکا انجام می شد.
ه راکتورهای فیوژن در مؤسسه سفر موف در لنینگراد (۱۷)
اما ورای تغییر در اختصاص منابع چالش فناوری ناشی از ساخت و ساز آمریکا سرانجام کرملین را مجبور به ایجاد تغییرات ساختاری در زمینه اقتصاد، در جهت تلاش ناامیدانه ای برای حفظ سرعت کرد.
مسکو باید در مسابقه ای رقابت میکرد که پرداخت مقادیر آن برایش سنگین بود. اما چالش فناوری که هزینه جدید نوآوری و کیفیت را به وجود می آورد موضوع دیگری بود.
اقتصاد شوروی که انگیزه کمی ایجاد و خلاقیت را سرکوب می کرد باعث تولید کالاهای با کیفیت پایین میشد. بخش عمده ای از فناوریهای موجود در سلاح های نظامی شوروی از طریق غرب به دست می آمد. از نظر وزارت دفاع شوروی عملکرد ضعیف اقتصاد داخلی تا زمانی که ناقض قدرت نسبی ارتش نباشد، قابل کنترل بود. اما با تعهد دولت ریگان به سیستم های فناوری پیشرفته مانند طرح دفاع راهبردی اصلاحات اقتصادی به توفیق اجباری تبدیل شد در اوایل سال ۱۹۸۱ وزارت دفاع شوروی مقاله ای تهیه کرده بود که این ضرورت را نشان میداد. این مقاله با عنوان مبانی اقتصادی قدرت دفاعی دولت سوسیالیستی خاطر نشان می کرد که ادامه فروپاشی بخش صنعتی فناوری پیشرفته شوروی میتواند روند توسعه زیربنایی قدرت نظامی اقتصاد را کندتر کند و بنابراین خسارات جبران ناپذیری را به توانایی دفاعی ما وارد آورد اقتصاد رو به زوال اکنون نه تنها به معنای کالاهای مصرفی متزلزل
بلکه قدرت نظامی دست دوم است. خلاصه اینکه در محیط دفاعی پرشتاب فناوری پیشرفته، قوانین بازی تغییر کرده است. همان طور که ادوارد شوارد نادزه با فصاحت گفت ناگهان این ذخایر اسلحه دولتی نبودند که اهمیت قابل ملاحظه ای برای (A) امنیت پیدا کردند، بلکه توانایی ایجاد و تولید سلاح های اساسی جدید نیز بود.
به طرز عجیبی، تولد پرسترویکا نتیجه سیاست ریگان بود. یوگنی نوویکوف تعریف می کند: «پروستریکا از بسیاری جهات یک ابتکار نظامی بود. آنها از اوایل سال ۱۹۸۲ درباره آن صحبت میکردند و آن را برای حفظ توان نظامی شوروی به ویژه با توجه به ساخت و سازهای امریکا ضروری می دانستند. ۱۹ یا آن طور که نماینده مجلس شوروی ایلیا ز ا سلاوسی ترجیح میداد بگوید: «رونالد ریگان پدر پرسترویکا بود.
فصل چهاردهم
تابستان ۱۹۸۴ گرم و طولانی بود در ماه ژوئیه کو کام بررسی فهرست های بین المللی تحریم صادرات فناوری به بلوک شوروی را تکمیل کرد. این سه فهرست شامل مهمات انرژی اتمی و مسائل بین المللی مورد بازنگری و توسعه قرار گرفت.
نرم افزارهای رایانه ای تجهیزات ارتباط از راه دور و رایانه های کوچک مربوط به ارتش به آن اضافه شدند. پارامترهای اجرایی به ویژه در زمینه متوقف کردن انتقال کالا از طریق کشورهای ثالث سخت گیرانه تر شدند. اعضای کو کام موافقت کردند تلاش هایشان را برای متوقف کردن حمل کالاها با کشتی هماهنگ کنند.
دستیابی به فناوری غربی از همیشه دشوارتر شده بود.
در مسکو نگرانی درباره ریگان فروکش نمی کرد. در دوم ژوئن، ولادیمیر کریو چکوف به پایگاه کا.گ.ب اطلاع داد که کسب اطلاعات بیشتر از ایالات متحد بسیار مهم است. وی در یادداشتی گفت: «وخیم شدن اوضاع بین المللی و تهدید فزاینده جنگ از جانب امریکا به معنای این است که سرویس ما فوری تر از همیشه با وظیفه عملیات علیه این کشور به عنوان دشمن اصلی مواجه است. به دلیل موقعیت ویژه بین المللی که دولت ریگان ایجاد کرده بود، برنامه گزارشهای
عملیاتی پایگاه کارگ ب در خارج از کشور اتخاذ شد. این برنامه تعیین یک الزام جدی بود که باید گزارشهای کلیه پایگاه های خارج از کشور درباره کار علیه ایالات متحد طی یک سال دو برابر شوند. پیش از این، این روش تنها برای بعضی (۱)( پایگاه های خاص اجباری بود.
شوروی ها آن قدرها نسبت به توانایی خود برای تأثیر گذاری بر انتخابات ایالات متحد ساده لوح نبودند اما آنها به وضوح میخواستند هر کاری را که می توانند برای ضربه زدن به ریگان انجام دهند. یوگنی نوویکوف تعریف می کند: «اعتقاد واضح و عمومی این بود که هر کسی بهتر از ریگان است. مقامات شوروی، با امید نوعی برانگیختن افکار عمومی نظرات خود را درباره دولت واشنگتن رسانه ای می کردند.
آندری گرومیکو وزیر امور خارجه نقش برجسته ای در این تلاش ایفا کرد. او یک شخصیت تقریباً ثابت در دستگاه دیپلماتیک شوروی و چهره ای قابل تشخیص برای بسیاری از امریکایی ها بود. در تاریخ ۲۷ ژوئیه، گرومیکو که تعطیلات خود را در یالتا می گذراند، سناتور پیشین جورج مک گاورن را به عنوان مهمان پذیرفت نامزد انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۷۲ در سال ۱۹۸۴ فرصت دیگری یافته بود، اما نمایش ضعیف مقدماتی او را وادار به کنار کشیدن کرد. این دیدار یک نمایش شخصی طرفداری از صلح از سوی مک گاورن بود ملاقات این دو مرد سه ساعت طول کشید که در آن گرومیکو بی پرده با ملاقات کننده امریکایی خود صحبت کرد.
گرومیکو به مک گاورن گفت که انتظار انتخاب مجدد ریگان را دارد. اما انتظار هیچ تغییری را در سیاستهای ضد شوروی دولت ندارد. او گفت: ریگان و دستیارانش «میخواهند مشکل ایجاد کنند. آنها می خواهند نظام شوروی را تضعیف کنند. می خواهند آن را پایین بکشند. (۳)
برنامه هایی برای دیدار گرومیکو از واشنگتن در اواخر ماه سپتامبر یا اوایل اکتبر، درست قبل از انتخابات چیده شده بود. او دعوت کاخ سفید را به این دلیل
که با نیرنگ ریگان را به عنوان یک دولتمرد صلح دوست نشان می دهند و به خاطر حملات صریح دموکرات ها که رقابت ابر قدرتی را به طرز خطرناکی به سوی جنگ سوق می دهد، رد کرد. گرومیکو قصد داشت روز قبل از رفتن به کاخ سفید با والتمر ماندیل، نامزد دموکرات ها ملاقات کند.
در ۲۳ سپتامبر گرومیکو مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نیویورک را خطاب قرار داد. سخنرانی او پرشور بود که سه عنصر اصلی راهبرد مخفی ریگان برای تضعیف شوروی را تشریح میکرد گرومیکو به دلیل «دخالت در امور داخلی لهستان به واشنگتن حمله کرد. او طوری صحبت می کرد که گویی دستور العمل تصمیم شورای ملی ۳۲ را خوانده است. گرومیکو ادعا کرد که تلاشهایی برای ه ست کردن پایه های سوسیالیستی دولت لهستان صورت گرفته است. او دولت آمریکا را متهم کرد که با فشار آوردن به سایر کشورها، به ویژه در اروپا برای کاهش روابط خود با کشورهای سوسیالیست جنگ اقتصادی به راه انداخته است. سرانجام، او واشنگتن را متهم کرد که مسابقه تسلیحاتی» به راه انداخته است. به ویژه، او روی تمرکز امریکایی ها بر سیستم های فناوری در حال ظهور انگشت گذاشت که نظامهای شوروی را از رده خارج مه می کردند و با اشاره به آن پرسید چه کسی باور میکند که نگرانی برای صلح سرعت توسعه سلاح های جدیدتر را افزایش داده باشد؟)
پنج روز بعد، گرومیکو همان نوشته را در کاخ سفید قرائت کرد. او در فرازی به ریگان گفت: در پشت همه اینها این محاسبه روشن وجود دارد که شوروی از استفاده منابع مادی خود در مقابله با آمریکا خسته شده و بنابراین مجبور به تسلیم خواهد شد. ریگان شخصاً چندان اهمیتی به موضوع نداد، و اتهامات گرومیکو را با طنز و لبخند بی اثر کرد.
در حالی که مقامات ارشد دولت نگران گام بعدی سیاست خارجی آمریکا بودند، اقتصاد داخلی بیشترین توجه و علاقه را به خود اختصاص داده بود. یک وفاق عمومی برای حفظ بازیابی اقتصادی پدید آمده بود که کاهش قیمت بین المللی
انرژی یک هدف مهم است. این هدف به وضوح برای صنعت آمریکا خوب بود.
چند نفر از راهبردی ترین مقامات افراطی ریگان کاسپار و اینبرگر، بیل کیسی، جان پویند کستر و دیگر اعضای شورای امنیت ملی دریافته بودند که پایین آمدن قیمت نفت ضربات مخربی به کرملین خواهد زد. کیسی و واینبرگر مقامات سعودی را از اولویت آمریکا برای پایین آوردن و ثبات قیمت نفت با خبر کرده بودند. اما در اواخر سال ۱۹۸۴ فعالیت برای تأمین امنیت آنان مستقیم تر و متمرکزتر شده بود.
دولت ریگان سرمایه گذاریهای جدی سیاسی روی خانواده سلطنتی سعودی کرده بود. آلن فیرز میگوید سعودی ها یکی از مهم ترین مؤلفه های راهبرد ریگان بودند.
علاوه بر حمایت از ایالات متحد در چندین موضوع مهم منطقه ای، ریاض در حال حمایت مالی از مخالفین نیکاراگوئه و مجاهدین بود اما نفوذ آنان بر قیمت گذاری (७) نفت نیز بخشی از آن بود. )
دولت آمریکا برای تأمین امنیت سعودی ها به آنها هواپیماهای آواکس و هواپیماهای جنگنده پیشرفته فروخته بود و اخیراً با استفاده از اختیارات فوق العاده رئیس جمهوری موشکهای استینگر با کشتی برای آنان فرستاده شده بود. یک فرماندهی نظامی جدید (سنتکام امریکا برای تأمین نیازهای امنیتی ویژه خلیج فارس ایجاد شده بود. رئیس جمهور حتی یادداشتی شخصی به شاه فهد ارسال و تعهد کاخ سفید به دولت سعودی را مکتوب کرده بود.
در اوایل سال ۱۹۸۵ ، نیروی هوایی ایالات متحد سنگ بنای سپر صلح را که می توانست پیشرفته ترین سیستم دفاع هوایی یکپارچه پیشرفته بیرون از ناتو باشد آغاز کرد. این سپر صلح یک سیستم فرماندهی کنترل و ارتباطات رایانه ای بود که هواپیماهای آواکس سعودی را با پنج مرکز فرماندهی زیر زمینی و هفده ایستگاه راداری با برد طولانی پیوند می داد.
سپر صلح برای جلوگیری از تهدیدهای منطقه ای طراحی شده بود. اگر بازدارندگی مؤثر نبود، سیستم، واکنش هوایی عربستان سعودی را هماهنگ می کرد تا مانع هوایی برای موشک های زمینی را شامل شود. آنان امیدوار بودند که سپر صلح بتواند هر
حمله ای را به مدت ده روز تا زمان رسیدن کمک امریکا متوقف کند. این سیر همچنین تعهد ارتش آمریکا به عربستان سعودی را تحکیم بیشتری می بخشید. این سیر شامل ۴۰۰ کارمند دائمی برای پیوستن به ۱۷۰۰ کارمند نظامی آمریکایی بود که از قبل در پایگاه عربستان سعودی مستقر بودند پست فرماندهی می بایست در ارتباط دائمی با کشتی یو اس اس لا سل ، ناوگان دریایی شش کشتی جنگی آمریکایی در خلیج فارس و پست فرماندهی نیروهای سنتکام مستقر در ایالات متحد باشد.
در حالی که هرگز این تعهد امنیتی به جای یک حمایت عملی ارائه نشد، دولت کاملا امیدوار بود که بتواند قیمت نفت سعودی را تحت تأثیر قرار دهد. به گفته و اینبرگر، یکی از دلایلی که باعث شد همه سلاح ها را به سعودی ها بفروشیم پایین آمدن قیمت نفت بود.
در پاییز سال ۱۹۸۴ چند روز قبل از سفر برنامه ریزی شده به عربستان سعودی بیل کیسی، گلن کمبل رئیس هیئت نظارت بر اطلاعات رئیس جمهور را به کناری کشید. کیسی ترجیح میداد به جای هیئت بسیار بزرگ تر مشاوره اطلاعات خارجی با کمبل و این هیئت کوچک تر کار کند. آنها درباره چند موضوع صحبت کردند. سپس کیسی اهداف دولت را روشن کرد کمبل تعریف می کند: « او قصد داشت سعودی ها را به سمت کاهش قیمتها سوق دهد. او جزئیات مفصلی تری را ارائه نداد و پس از آن فقط چیزهای نامفهومی زمزمه می کرد.
در طول سال ۱۹۸۴ دولت ریگان رسماً به مبارزات کلامی برای طرفداری از پایین آوردن قیمتهای بین المللی دست زد. در اول ماه اوت، شیخ زکی یمانی، وزیر نفت عربستان سعودی با وزیر انرژی انگلیس و چند شرکت بزرگ نفتی مذاکره کرد تا جلوی سقوط قیمت را بگیرد و از قیمت ۲۹ دلار برای هر بشکه دفاع کند. این تلاشی برای افزایش قیمتها بود چیزی که واشنگتن خوشش نمی آمد. دو هفته پس از اعلامیه انگلیسی سعودی وزیر خزانه داری دونالد ریگان یادداشتی برای وزیر
انرژی دونالد هو دل فرستاد که با مقاومت در برابر هر فشار به آمریکا برای بالا بردن قیمت نفت از فشار ایالات متحد برای پایین آوردن قیمت طرفداری می کرد.
اندکی پس از آن هو دل در یک سخنرانی عمومی در اجلاس نفتی لندن به صراحت گفت: «آیا مشتریان (نفت) شاهد قیمتهایی خواهند بود که به اندازه کافی پایین باشند؟» او مستقیماً به سؤال خود پاسخ نداد، اما به طور ضمنی منظورش این بود که این گونه نیست. چند هفته بعد هو دل گامی علنی و غیر معمول برداشت و تلکس هایی به شرکت های بزرگ نفتی ایالات متحد ارسال کرد و از تلاش او یک برای دستکاری بازار با بالا نگهداشتن مصنوعی قیمتها با تلاش برای ایجاد محدودیتهای دلخواه در تولید انتقاد کرد. به نظر میرسید دولت مشغول گفتگو برای پایین آوردن قیمت هاست (۱)
از آنجایی که اقتصاد ایالات متحد از کاهش قیمت نفت بسیار سود می برد، این موضوع بسیار مورد توجه مقامات ارشد قرار گرفت یادداشت محرمانه وزارت امور خارجه برای وزیر امور خارجه جورج شولنز مجدداً گزارش وزارت خزانه داری در سال ۱۹۸۳ درباره قیمت بین المللی نفت را تکرار کرد: «چشم انداز قیمت نسبتاً پایین تر نفت باعث شده تا وزارت خزانه داری تحقیق بین سازمانی ۱۹۸۳ را درباره این موضوع بازنگری کند. نتیجه نشان میدهد که پایین آمدن قیمت نفت برای اقتصاد جهانی سودمند خواهد بود و مشکلاتی که چنین پیشرفتی ممکن است برای صادر کنندگان نفتی ایجاد کند تهدیدی برای تجارت جهانی یا نظام مالی نخواهد بود (۱۰)
این تلاش از نظر شیخ یمانی دور نماند. او در مشاوره ای خصوصی با آمریکا و مقامات خارجه به شواهدی از توطئه دولت آمریکا برای پایین کشیدن قیمت نفت اشاره کرد. برخی از مقامات اروپایی نیز به همین نتیجه رسیدند. ژان سیروتا ، مقام بلند پایه انرژی فرانسه به یکی از مقامات آمریکایی گفت که با اظهارات هودل اولین بار بود که یک مقام ارشد انرژی ایالات متحد به طور ویژه مسئله قیمت نفت
را در ملاعام مطرح میکرد مقام رسمی آمریکا در پاسخ به وزارت امور خارجه گفت که «سیرونا بدون طرح مستقیم آن اشاره کرد که شاید ایالات متحد در توطئه ای برای کاهش قیمت نفت دست داشته باشد. (۱)
در ماه سپتامبر بیل کیسی برای دیدار با ملک فهد به عربستان سعودی رفت.
روابط ایالات متحد و عربستان سعودی تا آن زمان قوی تر از این نبود. در کاخ سلطنتی کیسی و فهد وضعیت راهبردی خلیج فارس را بارها و بارها بازنگری کردند. جنگ افغانستان به خوبی پیش می رفت و کیسی اطلاعات جدیدی درباره برخی از جنبه های مهم سیاست دولت در افغانستان را به اطلاع فهد رساند.
کیسی سپس موضوع قیمت گذاری بین المللی نفت را مطرح کرد. او به فهد گفت قیمت بسیار بالا است. اگر قیمتها بالا باقی بمانند، ممکن است مانع از بهبود اقتصادی ایالات متحد شوند و خانواده سلطنتی با قطع تولید به دردسر بیفتد. تنها ذی نفعان دشمنان سعودی یعنی ایران لیبی و شوروی بودند و تا زمانی که عربستان قیمت را نگاه می داشت تا حد ممکن نفت به بازار تزریق می کردند. منافع مالی آن هزینه حضور شوروی در یمن جنوبی سوریه اتیوپی و افغانستان بود. گاز طبیعی جایگزین نفت میشد زیرا قیمت ها بسیار گران بودند. (۱۲)
فهد به کیسی گوش میداد و گهگاه سر تکان می داد. او گفت که به طور کلی با ارزیابی دولت موافق است اما آن را تأیید نمی کند. پاسخ تشویق کننده بود. ظاهراً فهد از عبارات هزینه الوکاه استفاده کرد یعنی تأکید می کرد که کیسی حقیقت را بیان می کند.
آنچه کیسی انجام میداد تنها اوج دیپلماسی آمریکا با سعودی ها برای پایین کشیدن قیمت نفت از نخستین روزهای دولت ریگان بود کاسپار و اینبرگر تعریف می کند من این موضوع را در بحثهای عمومی با مقامات سعودی شاهزاده بندر وزیر دفاع و پادشاه فهد مطرح کردم آنها میدانستند که مایل ایم قیمت نفت را به حداقل
ممکن برسانیم از جمله مزایای آن بهبود وضعیت اقتصادی و سیاسی داخلی ما و پول کمتری بود که به شوروی می رفت. این یک وضعیت برد برد بود. (۱۳) به عنوان بخشی از راهبرد کلی برای محدود کردن درآمد ارز قوی شوروی و به خصوص پس از آنکه اولین رشته قرارداد لوله کشی گاز شوروی در سپتامبر ۱۹۸۲ انجام شد، این تلاش ضرورت داشت و اینبرگر می گوید: «بسیار مهم بود که قیمت نفت تا جای ممکن پایین بیاید، زیرا قیمت گاز طبیعی تحت تأثیر قیمت نفت بود. قیمت نفت کمتر برای شوروی به معنای سود اقتصادی کمتر از صادرات نفت با گاز بود (۱۴)
در اواخر سال ۱۹۸۴ مقامات دولت ریگان نسبت به جنگ در افغانستان بی تاب شده بودند. در بسیاری از محافل فرضیه ای ناگفته اما قوی وجود داشت که شوروی در نهایت برنده جنگ خواهد شد و اینکه بالاترین کمکهای آمریکایی تنها میتواند عذاب شوروی را طولانی تر کند.
مقامات شورای امنیت ملی مانند جان پویند کستر و رابرت مک فارلین خوش بین تر بودند و معتقد بودند که شاید مسکو را مجبور به فرار از افغانستان کنیم اما برای مقاومت سال سختی بود با استفاده بیشتر شوروی از نیروی هوایی نبردها شدت گرفته بودند و کوبیدن مقرهای مجاهدین از همیشه شدیدتر شده بود. حملات گسترده ای که شوروی در بهار آغاز کرده بود در تابستان ادامه یافتند. حتی اگر مسکو در میدان نبرد به برد نزدیک نشده بود، مبارزات انتخاباتی مجاهدین را تحت فشار قرار میداد برخوردها بسیار بیشتر از سال ۱۹۸۳ بود. با فرار مردم به پاکستان یا ایران راهبرد بمباران گسترده باعث کاهش جمعیت غیر نظامی میشد. پایگاه پشتیبانی که برای مجاهدین بسیار مهم بود از بین رفته بود. لازم بود منابع بیشتر و بیشتری از پایگاه های پاکستان به داخل کشور منتقل شود که از لحاظ مدیریت و اجرا به کابوسی تبدیل شده بود. پیش بینی عملیات حتی فشرده تر شوروی در بهار آینده با احساس عمیق پیش بینی های منفی ژنرال اختر از اطلاعات پاکستان همراه بود. او با وضوح کامل به واشنگتن گفت: «مجاهدین می توانند پیروز شوند اما تنها در صورتی که با تجهیزات ضروری حمایت شوند.
مقامات دولت ریگان با همکاری اعضای همدل کنگره تلاش می کردند. مقاومت را حفظ کنند. ریگان از مشاور امنیت ملی را برت مک فارلین خواسته بود برای سال ۱۹۸۴ اولویتهای بالایی را به افغانستان اختصاص دهد. به لطف پشتیبانی گسترده کنگره کمک به مجاهدین دو برابر شد.
اختر و محمد یوسف بخشهایی از جنگ را با کمبود بودجه رهبری می کردند.
این بزرگترین جنگ پنهانی در تاریخ آمریکا با هزینه صد میلیون دلار در سال بود. اما حضور شوروی گسترده و تدابیر آنان و حشیانه بود. یوسف مایل بود که در زمستان ۸۵-۱۹۸۴ کابل را مورد حمله قرار دهد. این نقشه ها از لحاظ نظامی عملی و از نظر راهبردی کاملاً مناسب بودند اما هرگز عملی نشدند. یوسف تعریف می کند و در پایان همه چیز به پول ختم میشود آیا بودجه کافی برای هزینه های اضافی حمل و نقل به موقعیتهای از پیش تعیین شده با لباس گرم وجود دارد؛ متأسفانه جواب منفی است. بسیاری از مبارزان لباس زمستانی نداشتند. محدودیت های مالی هر روز یوسف را مجبور میکرد که بین خرید لباس با اسلحه انتخابهای اساسی انجام دهد و همیشه تصمیم میگرفتند که مورد دوم مهم تر است. (۱۵)
اختر به واشنگتن گفت که شاید کورسوی امیدی وجود داشته باشد. تغییر راهبرد شوروی بازتاب بازنگری در تعهد بود اما این نیز نشانه نا امید کننده ای بود. تلفاتی که شوروی ها مجبور به تحمل آنها شده بودند دیگر پایدار نبودند. افزایش چشمگیر بودجه سیا می توانست به سلاح و مهمات بیشتر و همچنین آموزش و تدارکات تبدیل شود. امید این بود که منابع جدید هزینه های مسکو را بالا ببرد. تلفات شوروی به دلیل افزایش درگیری آنها در جنگ بود.
بودجه اضافی که کیسی در اوایل سال گذشته برای آموزش تأمین کرده بود در حال حاضر به طور مناسبی مورد استفاده قرار می گرفت. راهبرد متمرکز کردن فعالیتهای مجاهدین در استانهای شمالی برای ارتش شوروی مناسب بود. هزاران سرباز در تلاش بودند تا خطوط لوله را امن نگه دارند و مجاهدین به آسیای مرکزی شوروی ناخنک می زدند.
مجاهدین ویژه آموزش دیده تنها چند ماه پس از شروع آموزش موفقیت های چشمگیری داشتند. مجموعه ای از حملات به پایگاه هوایی بگرام که پایگاهی حفاظت شده با یک پادگان بزرگ بود صورت گرفت. حدود بیست هواپیما با استفاده از پرتابه های موشکی ۱۰۷ میلی متری که توسط چینی ها اهدا شده بودند. روی زمین نابود شدند.
واحدهای آموزش دیده همچنین فرماندهی عالی شوروی در کابل را هدف قرار دادند. گزارش شد که هفت افسر ارشد شوروی در سال ۱۹۸۳ در کابل کشته شدند.
در ۱۹۸۴ این رقم تقریباً دو برابر شد. علاوه بر این به فرماندهان مجاهدین ضمن سازماندهی آموزش داده شد که مقرهای نظامی شوروی در پایتخت را هدف قرار دهند. سیا با کمک آی اس آی تمام وسایل را تهیه می کرد. با استفاده از هزاران پرتابه موشکی چینی با دامنه مؤثر شش تا هشت کیلومتری و تصاویر دقیق ماهواره ای که ایالات متحد فراهم آورده بود، تا اواسط سال ۱۹۸۴ هزاران موشک بر سر تأسیسات نظامی شوروی و افغانستان و همچنین دفاتر کا گ ب و خاد افغانستان سرازیر شد. در نتیجه روحیه افسران ارشد نظامی شوروی بسیار پایین آمد.
اما پاکستانی ها می خواستند اطمینان حاصل کنند که افسران شوروی در کابل ناراحت و عصبی می مانند بنابراین آنها درخواست غیر معمولی برای کیسی ارسال کردند. ژنرال اختر خواستار سلاحهای تک تیرانداز «بسته ها) شد تا مجاهدین بتوانند فرماندهان و ژنرالهای شوروی را هدف قرار دهند. سیا پیش از این خانه ها و دفاتر ژنرالهای ارشد شوروی را مشخص کرده و حرکات آنها را تحت نظر داشت. فرماندهان بازدید کننده از مسکو و تاشکند نیز تحت نظارت بودند. با توجه به تمام اطلاعات موجود شلیک به آنها یک کار تشریفاتی بود. کیسی این ایده را به دلایل نظامی پسندید، اما موضوع حساس بود از سلاح ها باید برای ترور استفاده میشد و دستورالعمل اجرایی ریاست جمهوری دولت را از مشارکت در ترور مأموران خارجی منع می کرد.
در اوایل ۱۹۸۵ کیسی موضوع را با وکلای سیا و شورای امنیت ملی در میان
گذاشت و کلا میخکوب شدند. عواقب «ترور» بیش از حد جدی بود. کیسی گیج شده بود. او غرید: «این یک جنگ است چه تفاوتی بین تهیه موشک برای کشتن افسران در میدان جنگ و تأمین این سلاح ها وجود دارد؟ و کلا به او گفتند که اختلاف در نیت است. اگر تک تیرانداز برای کشتن ژنرال های شوروی فراهم شود.
ما دستور العمل ریاست جمهوری را درباره ترور نقض کرده ایم و ممکن است شما به زندان بیفتید.
طبق گزارش کیسی این نگرانی ها را از بین برد. خوب اگر کسی سؤال کرد به آنها نگویید این سلاحهای تک تیرانداز برای ترور هستند. به آنها بگویید که آنها سلاح های شکاری هستند. او گفت که هدف ما این است. آنچه آنان برای شکار انتخاب می کنند، تصمیم آن هاست و نه ما (۱)
مقامات ارشد و کارمندان شورای امنیت ملی درباره این پیشنهاد ماه ها بحث و گفتگو کردند. سرانجام تقریباً صد «بسته ارسال شد، و استفاده از آنها به مجاهدین آموزش داده شد. اما قرار شد ایالات متحد برای ارائه اطلاعات درباره حرکات افسران نظامی شوروی هیچ همکاری ای نکند.
دولت ریگان برای پیشبرد اهداف خود در افغانستان، در اواخر سال ۱۹۸۴ اقدام به تبلیغات مفصلی در آسیای مرکزی شوروی کرد. این کار با همکاری پاکستان، چین و ترکیه برای ترغیب شهروندان محلی برای مقابله با حکومت شوروی انجام شد. جان پویند کستر تعریف میکند این تلاشی برای توزیع اعلامیه در سرتاسر مرز در
آسیای مرکزی شوروی برای مخالفت با آنها بود (۱۱) ایالات متحد مسئولیت انجام
عملیات از پاکستان را با استفاده از مقاومت افغانستان و ای اس آی بر عهده داشت. محمد یوسف تعریف میکند ما نقش پشتیبان را برای جنبش های ضد کمونیستی در آسیای مرکزی شوروی داشتیم علاوه بر قاچاق اعلامیه، ما ایستگاه های رادیویی مخفی هم داشتیم سیا تجهیزات پخش صوت و پخش مواد را فراهم می کرد. )
دولت به امید ایجاد مشکلات داخلی بیشتر برای کرملین در حال هیزم ریختن به آتش بحران ها بود.
فصل پانزدهم
شش هفته پس از پیروزی قاطعانه مجدد رونالد ریگان در انتخابات او با دوستی خوب و هم رأی ملاقات کرد مارگارت تاچر نخست وزیر بریتانیا وارد واشنگتن شد تا درباره موضوعات بی شماری صحبت کنند. وقایع شوروی تقریباً در رأس فهرست بود.
آنها با تعدادی از دستیاران منتخب شان در اتاق استراحت ریاست جمهوری در کمپ دیوید در میان تپه های سرسبز مریلند دیدار کردند. این دیداری غیر رسمی بود و آنان با نام کوچک یکدیگر را خطاب کردند. تاچر با رئیس جمهور درباره مذاکراتی صحبت کرد که در ۱۶ دسامبر با یک ستاره در حال طلوع در سلسله مراتب شوروی به نام میخائیل گورباچف نجام داده بود. او به ریگان گفت که گورباچف مردی تأثیرگذار بود و به هیچ کدام از رهبران دیگر شوروی که او تا به حال ملاقات کرده، شباهتی نداشت. گورباچف ابراز نگرانی کرده بود که شورای امنیت ملی
ایالات متحد معتقد است رکود اقتصادی شوروی به نفع آمریکایی ها است و از روزنامه هایی که اسناد درز کرده را منتشر کرده بودند، نقل قول کرده بود. او همچنین نگرانی هایی درباره طرح دفاع راهبردی ابراز کرد و به حرف تاچر اشاره
کرد که مسکو می خواهد به هر قیمتی آن را متوقف کنده ریگان حرف ها را شنید.
و درک کرد و مثل همیشه به تفکرات تاجر فکر دیگری را افزود به زودی بحث ها به اس دی آی و برنامه های دولت تغییر یافت تاچر برای اولین بار فرصتی برای شنیدن سخنان مستقیم و صریح ریگان درباره اس دی آی به دست آورد. او فوراً متوجه شور و شوق ایده آل گرایانه ای شد که تقریباً از هر جمله ای که از درباره برنامه می گفت وجود داشت.
او توضیح داد که اس دی آی یک سیستم بین المللی است که در نهایت می تواند با مسکو به اشتراک گذاشته شود. این طرح خوبی برای کل کره زمین است. تاجر، به آن چشم انداز علاقه چندانی نداشت، با وجود این از برنامه آمریکا حمایت کرد. وی سپس درباره برنامه تحقیقاتی و عواقبی که ممکن بود این سیستم بر توازن هسته ای راهبردی داشته باشد، چند سؤال پرسید.
رئیس جمهور از فراز جایگاه بلند مرتبه خود اعتراف کرد که او مطمئن نیست که برنامه تحقیق به کجا منجر خواهد شد با اینکه آیا این یک سیستم کارآمد خواهد بود یا خیر اما تحقیقات را ضمانت میکند و علاوه بر این او به نخست وزیر گفت حتی اگر هرگز توسعه نیابد فشار اقتصادی عظیمی بر گرده شوروی خواهد بود. رئیس جمهور اظهار داشت که باید حد و مرزی عملی وجود داشته باشد که دولت شوروی تا چه اندازه می تواند مردم خود را به سوی ریاضت اقتصادی سوق دهد.
این دیدار فرصتی را برای دولت فراهم کرد تا تلاشهای خود را در جهت اتحاد متحدان بزرگ غربی در برنامه تحقیق اس دی آی پیش ببرد. از میان رهبران متحدان تاچر از نظر فلسفی نزدیک ترین فرد به ریگان بود و به طور کلی با دیدگاه او برای یک سیستم دفاع راهبردی موافق بود کاسپار و اینبرگر، همیشه طرفدار انگلیس بود. رابرت مک فارلین و جورج شولتز احساس میکردند که شنیدن سخنان حمایت آمیز از تاچر آغاز گر روند دستیابی گسترده اس دی آی به کشورهای مهم خارجی است. نخست وزیر با همکاری مک فارلین چهار نکته را به طور مکتوب بیان کرد که به نظر وی برای دستیابی به همکاری های اروپایی در اس دی آی بسیار مهم بود. ایالات
متحد باید به اروپایی ها اطمینان میداد که ۱- اس دی آی برای دستیابی به برتری در تعادل ابر قدرت ها طراحی نشده است. ۲- استقرار اس دی آی با توجه به تعهدات پیمانهای موجود باید مورد مذاکره قرار گیرد – – هدف تقویت است، نه تضعیف و بازدارندگی و ۴ مذاکرات ابر قدرت ها همچنان برای کاهش نظام های تسلیحاتی تهاجمی از هر دو سو ادامه خواهد یافت در قبال این توافق تاچر بیانیه ای صادر کرد و اعلام کرد که این اعتقاد محکم اوست که برنامه تحقیقات اس دی آی باید به کار خود ادامه دهد. )
ثابت شد که حمایت شفاهی و عمومی مارگارت تاچر برای تبدیل اس دی آی از رؤیای رئیس جمهور به یک برنامه تحقیقاتی که توسط دانشمندان برجسته در سراسر دنیای غرب دنبال میشد موضوعی محوری بود. و اینبرگر در چند سال بعد به سختی تلاش کرد تا توافق نامه هایی را با نزدیک ترین متحدان آمریکا برای انجام تحقیقات بر اساس این سیستم جدید به امضا برساند.
در ژانویه سال ۱۹۸۵ دولت به طور دقیق از برنامه های شوروی برای تشدید جنگ در افغانستان آگاه شد. اطلاعات بیشتر از منبع سیا در بین ژنرال های شوروی به دست آمد. اطلاعات مفصل مستقیم و قابل توجه بودند. مقامات سیا موادی را ترجمه کرده و در پوشه ها قرار دادند. بیل کیسی فوراً آنها را به شورای امنیت و نزد و اینبرگر در پنتاگون برد.
کارگزاران زبان شناس ده ها صفحه گزارش را ترجمه کرده و مطالب مطرح شده در جلسه ستاد کل و گزارش سیاستهای مالی در رابطه با افغانستان را مکتوب کرده بودند. همه آنها به فشار مجدد ستاد کل شوروی برای پیروزی سریع در جنگ اشاره داشتند. فرماندهان نظامی شوروی قصد داشتند با معطوف شدن به روشهای تهاجمی تر و تدابیر پیشرفته تر جنگ را به سرعت گسترش دهند. کماندوهای
ویژه تعلیم دیده شوروی (اسپتسناز) با استفاده از فناوری های پیشرفته و حملات شبانه با تجهیزات ویژه برای مبارزه با مجاهدین به منطقه اعزام شده بودند. تقریباً یک چهارم فرماندهان ویژه ارتش شوروی به افغانستان فرستاده می شدند. در همین زمان حضور کا گ ب به منظور کمک به نیروهای ویژه و نیروهای زمینی به طرز چشمگیری افزایش می یافت ونهای او مسک، مراکز ارتباطی پیشرفته و یکپارچه میدانی را برای رهگیری ارتباطات مجاهدین در میدان نبرد مستقر می کردند. با امید تضعیف بیشتر روحیه دشمن حملات هوایی هماهنگ برای هدف گرفتن شورشیان به برنامه ای منظم تبدیل می شد.
از سلاح های ویژه از جمله مینهای استار شده و مواد منفجره گاز مایع استفاده می شد. شاید مهم ترین نشانه این مرحله از جنگ شوروی، انتصاب یک افسر فرمانده جدید بود. ژنرال میخائیل زیتسف یکی از پسران سرگردان نیروهای مسلح شوروی بود. او در سنین نسبتاً جوانی به افتخار فرماندهی نیروهای شوروی در آلمان نائل شده بود. حضور او به تنهایی نشان از تقویت قدرت بود و اینکه قرار است راهبرد جدیدی مورد استفاده قرار گیرد. اسناد حاکی از آن بودند که ستاد کل برای پیروزی در جنگ و از سوی تندروهای شوروی تحت فشار قرار گرفته است. هدف کسب پیروزی نظامی آشکار طی دو سال بود. (۳)
افزایش عظیم کمکهای امریکایی که به مجاهدین می رسید، سلاح و لوازم بیشتری را فراهم میکرد. اما اگر میخواستند حمله شوروی را خنثی کنند، راهبرد و اهداف جنگ باید به صورت اساسی تغییر می کرد.
مسکو ظاهراً به این نتیجه رسیده بود که نباختن به معنای بردن نیست. اگر واشنگتن نمی توانست همان کار را انجام دهد شکست مقاومت به سرعت قطعی می شد. روزهای پس از رسیدن این اطلاعات از سیا مقامات شورای امنیت ملی آمریکا و پنتاگون در حال کار بودند. یک گروه مخفی از افسران نظامی و متخصصان شروع
به تحلیل راهبرد شوروی در میدان نبرد و تنظیم اقدامات متقابل مؤثر کردند.
خلاصه ای از اطلاعات جاسوسی مستقیماً برای رئیس جمهور فرستاده شد، که بخشی از بسته های معمولی روز جمعه او درباره اطلاعات شوروی بود و او به سرعت آن را مطالعه کرد. کیسی، و اینبرگر و مک فارلین میخواستند به سرعت حرکت کنند.
مک فارلین تعریف میکند «رئیس جمهور میخواست حتی سریع تر حرکت کند. )
در اواخر ژانویه ۱۹۸۵ جلسه گروه برنامه ریزی امنیت ملی تشکیل شد. موضوع شماره یک افغانستان و برنامه های اخیر شوروی برای تشدید جنگ بود. رئیس جمهور که معمولاً برای گوش دادن به بحث دستیاران خود به طور مسالمت آمیزی عقب می نشست، به سرعت جلسه را آغاز کرد. او قاطعانه گفت: «باید هر کاری را که می توانید برای کمک به مجاهدین انجام دهید نه تنها برای اینکه زنده بمانند، بلکه برای اینکه پیروز شوند. ) رابرت مک فارلین مشاور امنیت ملی مأمور شد تا راهبرد جدید ایالات متحد را تهیه کند و نسخه ای از آن را در بخشنامه ای محرمانه برای امضای رئیس جمهور بفرستد.
با همکاری کارمندان شورای امنیت ملی وینسنت کانیسترارو، دونالد فورتیر دریادار جان پویند کستر و مک فارلین با همکاری هم سندی را تدوین کردند که به طور زیربنایی اهداف ایالات متحد را در جنگ مشخص می کرد. دستور العمل تصمیم امنیت ملی ۱۶۶ که در ماه مارس ۱۹۸۵ به امضای ریگان رسید، برای اولین بار اهداف خاص آمریکا را درباره جنگ افغانستان بیان می کرد و آنها را در یک متن راهبردی قرار میداد و کلیه دستگاههای امور خارجه دولت باید در راستای حمایت از این تلاش حرکت میکردند مک فارلین تعریف می کند: «همه ما در شورای امنیت ملی احساس کردیم که باید رویکرد جنگ افغانستان را تغییر دهیم. ما احساس میکردیم که بن بستی ایجاد کرده ایم. اگر می توانستیم چالش جدید را عقب برانیم و حمایت خود را افزایش دهیم می توانستیم پیروز شویم. (७)
دستور العمل جدید چند عنصر اساسی داشت. اول، تأمین و توزیع سلاح به مجاهدین باید مؤثرتر میشد به تهیه سیستمهای سلاح با فناوری های پیشرفته تر
توجه ویژه ای میشد. در همان زمان جامعه اطلاعاتی ایالات متحد باید هدایت می شد تا منابع بیشتری را برای جمع آوری اطلاعات درباره تلاشهای شوروی فراهم کند. به آرایش جنگی تدابیر و ساختار نیروی شوروی باید توجه ویژه ای می شد. اهداف سیاسی و نظامی فرماندهی عالی شوروی نیز باید ارزیابی و نظارت می شد.
سومین عامل اساسی افزایش هزینه های سیاسی بین المللی جنگ بود. با فعالیت از طریق سازمانهایی مانند ملل متحد امریکا حداکثر فشارهای سیاسی را برای مجبور کردن شوروی به عقب نشینی اعمال میکرد همچنین ارتباط با ایالات متحد را منوط به بیرون آمدن نیروهای شوروی از افغانستان میکرد. ) (v)
اما مهم ترین بند دستور العمل تصمیم امنیت ملی ۱۶۶ در پیوست طولانی این سند این بود که اهداف دولت ریگان را بیان میکرد دولت کارتر برنامه کمکهای مخفیانه به مجاهدین را در سال ۱۹۸۰ آغاز کرده و یک گزارش فوق سری برای توصیف اهداف و مقاصد ایالات متحد در افغانستان صادر کرده بود. هدف «آزار و اذیت نیروهای اشغالگر شوروی بود پیروزی تنها نه خیال پردازی محال بلکه یک شوخی بی رحمانه بود. اما دولت همچنین نگران عصبانیت مسکو از دخالت تهاجمی تر در افغانستان بود. نتیجه برنامه کمکهای مخفیانه ناچیز با اهداف مبهم بود. در طول پنج سال دولت ریگان تحت همان دستورالعمل کار کرده بود. اما پیوست جدید هدف ایالات متحد را تغییر میداد هدف جدید پیروزی یعنی شکست نیروهای مسلح شوروی در افغانستان بود.
به دلیل این تغییر بنیادین معلوم شد که تصمیم امنیت ملی ۱۶۶ تغییر مسیر عمده در تلاش برای بیرون راندن نیروهای شوروی از افغانستان است. وینسنت کانیسترارو که در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ در سیا مشغول به کار بود می گوید: «تا زمانی که ریگان به ریاست جمهوری نرسیده بود برنامه عمده هماهنگی [ پنهانی] وجود نداشت. تا سال ۱۹۸۵ هیچ واکنش منسجمی در کار نبود. تصمیم امنیت ملی ۱۶۶ نقطه عطف جنگ بود غلو کردن و زیاده روی درباره آن دشوار است. اگر قبل از سال ۱۹۸۵ به وضعیت نظامی در زمین نگاه می کردید، بن بست دیده می شد.
تنها کاری که آنها می توانستند بکنند جنگ و گریز چریکی بود. آنها سلاح های پیشرفته فنی برای عقب راندن شوروی ها نداشتند. این وضعیت به زودی با تصمیم امنیت ملی – ۱۶۶ تغییر یافت با هدف سیاسی جدید در واشنگتن، اوضاع در زمین افغانستان تغییر کرد.
افغانستان یکی از دو چالش نبرد زمینی بود که مسکو در اوایل سال ۱۹۸۵ با آن روبرو شد. این جنگ برای شوروی سالانه ۳ تا ۴ میلیارد دلار خرج بر می داشت که بیشتر به دلیل سلاح و تجهیزاتی بود که غرب در اختیار مجاهدین قرار می داد.
راجر را بینسون تعریف میکند: «ما همیشه احساس می کردیم که این پول هنگفتی از دیدگاه مسکو است و پولی که باید به طور ویژه برای تلاشهای جنگی اختصاص می یافت به قیمت تضعیف اقتصاد آنها تمام می شد. تخلیه منابع ارزی گرانبهای شوروی در افغانستان و جاهای دیگر مکمل موفقیت راهبرد تجارت سه گانه ما بوده )
تحریم های ایالات متحد علیه لهستان مسکو را مجبور کرد که دولت یا روز لسکی را با تزریق سریع یک تا دو میلیارد دلار در سال حمایت کند. در هر دو جبهه امپراتوری شوروی سیاست آمریکا در بحران نقش داشت.
اما مسکو می توانست با این چالشها کنار بیاید یا این طور فکر می کرد. یعنی این دوئل قابل کنترل بود. فرض بر این بود که سرانجام جنبش های مقاومت در لهستان و افغانستان تسلیم میشوند یا حداقل به حرکت های متفرق کاهش می یابند. آنچه در اوایل ۱۹۸۵ مورد نگرانی بیشتر بود اس دی آی بود. در حالی که بسیاری از دانشمندان غربی درباره توانایی چنین طرحی تردید داشتند، مسکو طوری عمل میکرد که گویی موفقیت به دست آمده است. این فکر باعث تغییر بسیار وسیعی در منابع بخش صنعتی نظامی در تلاشی ناامیدانه برای حفظ شوروی در عرصه رقابت شده بود.
دولت ریگان به خوبی از نگرانی کرملین درباره این برنامه آگاه بود. اولگ گوردیفسکی، افسر کا.گ.ب در لندن و جاسوس دو جانبه انگلیس، گزارشی از واکنشهای آنها ارائه داد. خلاصه گزارشهای او در بین مقامات ارشد ایالات
متحد دست به دست شد. به گفته گوردیفسکی سرهنگ ای آی ساژین وابسته نظامی سفارت شوروی در لندن به گروهی از دیپلماتها و افسران اطلاعاتی گفت که مقامات نظامی بر این باورند که سیستم اس دی آی می تواند تا ۹۰ درصد مؤثر باشد و سازین شانس کمی برای آنکه شوروی ها بتوانند با ایالات متحد به صلح برسند، قائل بود. د (١٠)
نگرانی های شوروی درباره اس دی آی در گزارش فوریه ۱۹۸۵ کا.گ.ب که گوردیفسکی به دست اندرکاران خود ارائه داد نیز مشهود بود. کا.گ.ب هشدار داد که دولت ریگان در تلاش برای کسب برتری نظامی بر شوروی است. طرح دفاع راهبردی به طور گسترده به عنوان روش مؤثری برای دفاع از کل جمعیت آمریکا در یک جنگ هسته ای منتشر شد. اما این احتمال نیز وجود داشت که امریکا امیدوار باشد که شوروی را به یک رقابت تسلیحاتی گران در زمینه هایی وادار کند که طبق تخمین های آمریکا از آنان عقب مانده است.» با هشدار نسبت به این سیستم، این گزارش تعدادی از واکنشهای ما مهم کا.گ.ب را ذکر کرده بود از جمله «اقدامات فعال احتمالی از طرف شوروی که به منظور تقویت مخالفت با برنامه های جنگ ستارگان آمریکایی و حمایت از نگرش شوروی در مذاکرات ژنو در دستور کار قرار گرفته بودند. (۱۱)
در اوایل سال ۱۹۸۵، جنگ مخفی اقتصادی علیه کرملین هم آزار دهنده شده بود. اعتبار مورد انتظار، ارز قوی و فناوری از سوی غرب در حال کاهش یا قطع شدن بود.
خط لوله سیبری که برای درآمدهای ارز قوی شوروی بسیار مهم بود، ادامه داشت اما میزان آن به نصف کاهش یافته بود و برنامه آن دو سال عقب افتاده بود. تحریم های ایالات متحد فسخ شده بود اما آنها مشکلاتی اساسی در برنامه ساخت و ساز ایجاد کرده بودند. راجر را بینسون تعریف می کند: «اطلاعات نشان می دادند که تحریم ها حداقل دو سال برای آنها هزینه برداشته بود.» اولگ
تیکوف متخصص سابق وزارت نفت شوروی میگوید: «نمی توانستیم بهانه بیاوریم و آمریکا را برای این تأخیر مقصر بدانیم این حقیقت داشت. همه چیز پر آشوب بود. ابتدا توربین نداشتیم سپس سعی کردیم خودمان بسازیم، بعد دوباره سعی کردیم آنها را بخریم چه آشوبی چه دردسرهایی آنها برای ما دو سال زمان و میلیاردها دلار هزینه برداشته بودند. (۱۳)
دولت ریگان موفق شد روند ساخت و ساز را از طریق برنامه اطلاعات نادرست فنی که در جریان بود پیچیده تر کند راجر را بینسون تعریف می کند: «بیل کیسی به بعضی از ما در شورای امنیت ملی گفته بود که بی جهت نگران خط لوله نباشید حتی پس از آنکه ساخت و سازها به طور کامل از سر گرفته شوند، آنها با مشکلات زیادی درباره خط لوله ها درگیر هستند؛ توربینها می شکنند، مراکز کنترل آتش میگیرند و غیره آیا همه اینها به خاطر بی لیاقتی یا بدشانسی شوروی ها بود؟ ما دلایلی داشتیم که در این مورد شک کنیم ۱۴)
این تأخیر ضربه بزرگی به کرملین وارد کرد. قرار بود خط لوله انتقال گاز سیبری کیف پولی باشد که به مسکو در پشت سر گذاشتن اوضاع دشوار اقتصادی کمک کند. در ۱۹۸۰ پیش بینی میشد که شاید در اوایل ۸ تا ۱۰ میلیارد دلار ارز قوی فراهم کند و تا دهه ۱۹۹۰ بعد از آنکه رشته دوم به طور کامل ساخته شد بسته به قیمت نفت به ۱۵ تا ۳۰ میلیارد دلار بالغ شود. اما به دلیل موضع مخالف دولت ریگان رشته دومی در کار نبود و به دلیل تحریم ها، مسکو مجبور شد دو سال دیگر صبر کند تا به ارز قوی اضافی دست یابد و در این میان اقتصاد در حال سقوط بود. به علاوه آنها احتمالاً به دلیل تأخیر در رشته اول، مبلغ ۱۵ تا ۲۰ میلیارد دلار دیگر خرج کرده بودند.
در عین حال تزریق فناوری غربی که برای حفظ اقتصاد و توسعه شوروی بسیار اساسی بود به طرز چشمگیری کاهش یافت در حالی که محاسبه هزینه کاملی که
محدود کردن قوانین انتقال فناوری بر اقتصاد شوروی وارد کرد غیر ممکن بود.
برخی گزارش ها شواهدی را نشان می دادند. که این ضربات در سال میلیون ها دلار هزینه بر می دارد. یک گزارش رسمی با نام «تأثیر کامل انتقال فناوری در امنیت غرب ایالات متحد، بررسی اجمالی اداره دفاع در سال ۱۹۸۴ صادر شد که به طور غیر رسمی به ارزیابی تهاجمات پرداخته بود.
گروهی از مهندسان ۷۹ پروانه درخواست صادرات فناوری را که طی سال گذشته رد شده بودند بررسی و سعی کردند که ارزش این صادرات را که در پایه اقتصاد صنعتی شوروی قرار داشتند تخمین بزنند. برآورد قیمت تنها برای آن فناوری ها در هزینه های تحقیق و توسعه سنتی و نیروی انسانی بین ۵۰۰ میلیون تا یک میلیارد دلار در سال و به همین ترتیب برای ۱۲ سال بود. دولت هزاران درخواست صادرات در سال را رد می کرد، بنابراین هزینه کل بسیار بالاتر بود. (۱۵) استف هالپر تعریف می کند: «ما فقط با جدیت این سیاست را در پیش گرفته بودیم. واضح بود که آنها نمی توانستند فناوری های مورد نیاز خود را به دست آورند. آنها احتمالاً به برخی از ماشین آلات غربی نیاز داشتند و ما این معاملات را خراب می کردیم. بنابراین کارخانه ماه ها می خوابید. احساس میکردیم که دست بر نقطه ضعف آنان گذاشته ایم.» (۱۶)
تنها یک مسیر از جنگ اقتصادی علیه مسکو هنوز به طور کامل عملی نشده بود. پایین آوردن قیمت نفت در سال ۱۹۸۵ به هدف اصلی دولت تبدیل شد که مزایای تعیین کننده زیادی برای ایالات متحد داشت ادوین میس مشاور وقت کاخ سفید می گوید: «ما میخواستیم قیمتهای بین المللی نفت بیشتر به خاطر سود اقتصادی آمریکا پایین بیاید. این واقعیت که انجام آن به معنای مشکل برای مسکو بود، نور علی نور بود. (۱۷) اما برخی افراد این موضوع را برای برهم زدن موقعیت اقتصادی نامساعد مسکو دانستند. راجر را بینسون تعریف می کند: «بیل کسی تقریباً روزانه قیمت نفت را بررسی میکرد و ما نیز همین طور. قیمت نفت ستون اصلی ساختار درآمدهای ارز قوی شوروی و منبع اصلی بودجه مجموعه صنعتی نظامی آن بود. برخی معتقد بودند که قیمت پائین نفت صرفاً از اجازه دادن به روند
بازار برای انجام کار خود حاصل خواهد شد. برخی دیگر، مانند کیسی و واینبرگر، فکر می کردند که بزرگترین تولید کننده نفت جهان یعنی عربستان سعودی، نیاز به برخی تشویق ها و حمایتها از جانب ایالات متحد دارد.
این امر در تقابل با این پس زمینه بود که واردات غیر معمول مربوط به یک سفر دولتی در اوایل سال ۱۹۸۵ بود. یکی از سران دولت ها که در آغاز دوره دوم ریاست جمهوری ریگان به ملاقات او رفت پادشاه فهد بود. برای سعودی ها افزایش چشمگیر تولید نفت دشوار نبود و تولید نسبتاً ارزان بود. هزینه استخراج نفت از کف کویر برای سعودی ها تنها بشکه ای یک دلار و ۵۰ سنت بود، بنابراین آنها می توانستند نسبت به تولید کنندگان دیگر با قیمت پایین بازار سود اقتصادی بیشتری به دست آورند.
دولت بی سر و صدا در حال تلاش برای پایین آوردن قیمت نفت بود.
و اینبرگر کلیت موضوع را با سعودی ها مطرح کرده بود و کیسی در سفر ماه سپتامبر خود بیشتر به آن پرداخته بود. جان هرینگتون، وزیر انرژی با ادعای اینکه اوپک با سیاستهای خود قیمتها را به شکلی مصنوعی بالا نگه می دارد که دیگر منعکس کننده واقعیتهای بازار نیست به طور علنی سعی در کاهش قیمت ها داشت.
پایین آمدن قیمت نفت بر تحریک فوری اقتصادی تأثیر خواهد داشت. افت پنج دلاری قیمت هر بشکه نفت باعث افزایش حدود ۱٫۴ درصد درآمد ناخالص ملی آمریکا، کاهش تورم و افزایش درآمد خالص میشد. همچنین پایین آمدن قیمت نفت به طور مستقیم کسری تجاری ایالات متحد را کاهش می داد. جان پویند کستر می گوید: این از هر لحاظ به نفع ما بود پایین آوردن قیمت نفت تا حد ممکن در راستای منافع ما بود و ما هدف پایین آوردن قیمت نفت را بسیار مهم تلقی می کردیم (۱)
قیمت گذاری نفت بخشی از راهبرد کلی تری بود که ظاهراً به عنوان سیاست در دستور کار قرار گرفته بود. پویند کستر می گوید: «متعجب می شوم اگر تصمیم امنیت
ملی ۷۵ تصمیم امنیت ملی دیگر با یافتن اقدام مخفیانه درباره عربستان سعودی چیزی وجود نداشته باشد که به طور کلی به این موضوع رهنمون شود. چیزی مانند اینکه هدف ایالات متحد برای کاهش قیمت نفت خارجی به دلیل اثر آن بر اقتصاد آزاد جهانی و همچنین تأثیر آن بر شوروی است. (۲۰)
دیدار با شاه فهد شامل چندین نشست پنهانی بود و در حالی که پادشاه با رئیس جمهور دیدار می کرد شیخ یمانی وزیر نفت عربستان سعودی با شولتز مک فارلین و وزیر انرژی هرینگتون مشورت کرد یمانی ماه ها صدای آمریکایی ها را که بر طبل قیمت پایین تر میکوبیدند شنیده بود جلسات واشنگتن فرقی نداشت. در ماه فوریه سال ۱۹۸۵ یک یادداشت توجیهی مخفی تهیه شده به دست شولتز رسید که مسائل و مواضع ایالات متحد را تشریح می کرد. فرضیه ضمنی آن این بود که قیمت جهانی نفت بسیار بالاست و ایالات متحد از کاهش آن منتفع خواهد شد. هدف اصلی این نشست در یادداشت چنین ذکر شده بود: «درباره وضعیت فعلی قیمت نفت در جهان بحث کنید تلاشهای اوپک سعودی برای دفاع از نظام رسمی قیمت اوپک و سقف تولید و ادعاهای ایالات متحد، دستکاری در بازارهای نفت است. در این یادداشت آمده بود وزرای اوپک از جمله یمانی آمریکا را به مهندسی توطئه ای برای کاهش قیمت نفت تا سطحی که پیش از این انتظار می رفت، متهم میکنند فقط نیمی از حرف یمانی اشتباه بود. ایالات متحد هیچ قیمت از پیش تعیین شده ای نداشت. (۲۱)
دیدار فهد دارای پیامدهای نمادین و سیاسی مهمی بود.
رابرت مک فارلین چند روز قبل از ورود پادشاه با شاهزاده بندر ملاقات کرد تا اطمینان پیدا کند که فهد توجه ویژه و درخوری به او خواهد کرد. پادشاه تا زمانی که دوست داشت میتوانست ملاقات تک به تک با رئیس جمهور و همچنین چند ملاقات خصوصی با دیگر مقامات رسمی ایالات متحد داشته باشد.
در ۱۲ فوریه، کاروان موتوری شاه به کاخ سفید رسید. فهد که با لباس سنتی خود در محاصره محافظین دستیارانش بود برای دیدار با رئیس جمهور به یک اتاق
خصوصی اسکورت شد. ریگان به گرمی از او استقبال کرد. هیچ دستیاری حضور نداشت و صورت جلسه ای هم نوشته نمی شد.
فهد نیز مانند رئیس جمهور نگرانیهای بسیاری برای رسیدگی داشت. این دو رهبر یکدیگر را تحسین میکردند و هر یک معتقد بودند که دیگری چهره ای کاملاً جسور است. به نظر رئیس جمهور فهد در منطقه ای مملو از خصومت و آشفتگی در کنار ایالات متحد ایستاده بود. همچنین او سالانه ده ها میلیون دلار برای مجاهدین در افغانستان و نزاعهای مربوط به نیکاراگوئه خرج می کرد، دو پروژه ای که مورد علاقه سیاست خارجی رئیس جمهور بودند. فهد ریگان را کسی می دید که در بسیاری از مواقع سخت برای منافع سعودی جنگیده است.
این دو درباره مشکلات منطقه به ویژه تهدید مستمر و در واقع فزاینده ایران صحبت کردند. در یک لحظه ریگان مستقیم به چشم پادشاه سعودی نگاه کرد و به وی اطمینان کامل داد که برای اطمینان از تمامیت ارضی عربستان سعودی هر کاری را که لازم باشد انجام خواهد داد. این به معنی گرفتن ژست دیپلماتیک شخصی و
معنادار برای کاری بود که ریگان در آن عالی بود. فهد خیلی خوشحال شد.
این دو همچنین درباره مسائل اقتصاد بین المللی مشکلات احتمالی ناشی از قدرت دلار و کسری ایالات متحد بحث کردند. سپس رئیس جمهور ریگان موضوع قیمت های بین المللی نفت را مطرح کرد. ریگان به فهد گفت که امریکا، حافظ اصلی اقتصاد عربستان سعودی از پایین آمدن قیمت نفت بسیار سود می برد. یک آمریکای قوی به نفع عربستان سعودی خواهد بود. دشمنان اصلی عربستان سعودی لیبی ایران و شوروی از قیمت بالای نفت بهره مند می شدند. ریگان گفت ایالات
متحد به روابط همکاری با خانواده سلطنتی امیدوار است. (۲) او به تقویت و تکرار برخی از مضامینی که و اینبرگر و کیسی در جلسات قبلی با مقامات سعودی در میان گذاشته بودند پرداخت. رئیس جمهور این موضوع حساس را با شور و اشتیاق واضحی بیان کرد. هیچ پاداشی مطرح نشد و قیمت خاصی را پیشنهاد نکرد. در عوض این مسئله طوری بیان شد که گویی همسری خواستار تغییر شریک زندگی اش از
طریق کلام مهربانانه ای است که مزایای ازدواج را توضیح می دهد.
اما پیام برای فهد کاملاً واضح بود. رئیس جمهوری که تعهد خود به عربستان سعودی را نشان داده بود خواستار کاهش قیمت نفت به نفع هر دو کشور و در جهت وارد کردن ضربه به دشمنان مشترک بود.
دو روز پس از دیدار با رئیس جمهور و مجموعه ای از جلسات دیگر با مقامات ارشد دولت شاه فهد مهمانی شامی در هتل جی دبلیو ماریوت در مرکز شهر واشنگتن برای ۶۰۰ نفر از نزدیکترین دوستان و هواداران خود ترتیب داد. فهد مدیر عاملهای شرکتها مقامات دولتی و سایر افرادی را که معاملات قابل توجهی با ریاض داشتند دعوت کرد. این جشن چندان بدون مشکل برگزار نشد کسی اسامی صندلی ها را در هم و برهم کرده بود و مهمانان مجبور شدند خودشان میزهایشان را پیدا کنند. اما بریز و بپاش زیادی صورت گرفته و جو دوستانه ای حاکم بود. طبق گزارشها، فهد نزدیک به ۳۰۰ هزار دلار خرج غذای این مهمانی کرده بود. مقامات دولت برای حضور در این مهمانیها و جشن گرفتن روابط گرم بین دو کشور از پیش آماده شده بودند.
فصل شانزدهم
در سال ۱۹۸۵ لهستان قلب امپراتوری شوروی میدان نبردی همیشگی بین دو ابر قدرت بود. مسکو با کمکهای اقتصادی و دیگر سرویس های اطلاعاتی و قدرت خام نظامی دولت شوروی از دولت یا روز لسکی حمایت می کرد. واشنگتن نیز به حمایت مخفیانه مالی و تجهیزاتی خود به جنبش زیر زمینی و همچنین رساندن اطلاعات حساس و مهمی که میتوانستند بسیار مفید باشند، ادامه می داد.
عفو عمومی اعلام شده دولت یا روز لسکی در تاریخ ۲۲ ژوئیه ۱۹۸۴ ، تأثیرات مختلفی بر جنبش زیر زمینی داشت. چند صد نفر از فعالان آزاد شده بودند، اما آزار و اذیت پلیس همچنان ادامه داشت و حتی شدیدتر شده بود. دولت در تلاش بود تا حمایت از مخالفان را از بین ببرد به همین دلیل اعلام می کرد که اگر شهروندان بلافاصله به فعالیت های ضد دولتی خود پایان دهند از پیگرد قانونی محفوظ می مانند. انجام ندادن این کار به معنای دستگیری بود در مهلت مقرر در اول ژانویه سال ۱۹۸۵ ، تقریباً ۳۵۰ فعال از پیشنهاد دولت استقبال کرده بودند. اما هسته رهبری سالم و رام نشدنی بود. به طوری که لخ والسا در سخنرانی سال نو قول داد که جنبش زیر زمینی تا پیروزی نهایی به مبارزات خود ادامه خواهد داد.
ناکامی عفو عمومی باعث شد که مقامات دولت برای حذف مخالفان از طریق زور تلاشهای خود را مضاعف کنند. پلیس در حال یافتن نشانی چاپخانه های زیر زمینی و جلسات مخفی سازمان دهی بود.
در تاریخ ۱۳ فوریه بیست پلیس لباس شخصی به آپارتمانی در منطقه زسپا در گدانسک ریختند، جایی که لخ والسا با چند تن از رهبران زیر زمینی جلسه داشت. تلاش پیگیر اطلاعاتی کار خود را کرده بود پنج تن از رهبران اصلی جنبش همبستگی بوگدان لیس از گدانسک ولادیسلا و فراسینیک از ورو تسلاف، استانیسلاو هندزلیک از کراکوف پانوش پالوبینسکی از پوزنان و آدام میخنیک از ورشو در میان دستگیر شدگان بودند. این گروه به مدت دو ساعت در جلسه بودند و درباره راهبرد و احتمال سازمان دهی اعتصاب عمده دیگری بحث می کردند. دو روز بعد پلیس، میخنیک لیس و فراسینیک را در توقیف نگه داشت. تا نوامبر ۱۹۸۵، آنها در مجموع ۳۴۰ فعال زیر زمینی را به زندان انداختند.
در اوایل سال ۱۹۸۵، کارکنان امنیتی به جنگ خود علیه جنبش زیر زمینی شدت بخشیدند. مقامات اطلاعاتی لهستانی و شوروی به شدت در تلاش بودند تا خط لوله مالی و تجهیزانی غرب به جنبش زیر زمینی را کشف و مسدود کنند. کا.گ.ب نگاه خود را به سیا و همچنین واتیکان دوخته بود. این نگرانی ها در یادداشتی فوق سری که رئیس کا.گ.ب ویکتور چبریکوف در اوایل ۱۹۸۵ نوشته و به رئیس وزارت کشور لهستان ارسال کرده بود منعکس شده بودند چبریکوف در آن یادداشت به وزارت کشور دستور داده بود حداکثر تلاش خود را برای افشای حمایتهای مادی ارسال شده از محافل امپریالیستی غرب انجام دهد. رئیس سختگیر کا.گ.ب لهستان را به دلیل اینکه ضعیف ترین پیوند در بلوک شوروی است و تحمل مخالفین سرزنش کرد. او پلیس مخفی لهستان را تشویق کرد تا در جنبش زیر زمینی نفوذ
پیتر شوایتزر ۲۲۱
کند و برای کسب اطلاعات به فعالان رشوه دهد. او همچنین وعده منابع بیشتری از کارگر ب برای کشف تحریک کنندگان را داد که لهستان را تهدید و «بودجه براندازی را تأمین می کردند.
کارگ ب همچنین تصور میکرد که باید واتیکان را بیشتر تحت نظر گرفت. مقامات اطلاعاتی شوروی پاپ مقدس را منهم به تلاش برای براندازی در اروپای شرقی می کردند. در گزارشی آمده بود تعصب ضد سوسیالیستی فعالیت واتیکان به ویژه با به قدرت رسیدن پاپ ژان پل دوم مشخص شده است و خصومت او با کشورهای جامعه سوسیالیستی و همچنین ضد کمونیست بودن شخص او و اعتقادات ضد شوروی او با تأثیر محافظه کارترین نمایندگان روحانیت کاتولیک و شخصیت های سیاسی ارتجاعی غرب به ویژه ایالات متحد آشکار است. کا.گ.ب و اتیکان را منهم کرد که به دنبال گسترش نفوذ خود در اروپای شرقی است. «منافع اصلی واتیکان بر توید بخش ترین کشورهای اروپای شرقی از نگاه آنان یعنی لهستان، مجارستان و یوگسلاوی متمرکز شده است.
با توجه به پیش فرضهای سیاسی کلیسا و کار آنان در لهستان کا گ ب برای کشف و افشای همکاری بین نمایندگان واتیکان و سازمانهای مختلف کلیسای با سیاه اولویت قائل شد. (۱)
مقامات دولت ریگان با آگاهی از برنامه کمک مخفیانه همیشه نگران افشا شدن آن توسط مسکو بودند چیزی که ممکن بود عواقب جدی و احتمالاً چشمگیری داشته باشد. هنگامی که مشکلات بروز میکردند، آتش زیر خاکستر نگرانی کاخ سفید فوران می کرد. یکی از آنها مورد اواخر فوریه ۱۹۸۵ بود، هنگامی که تبعیدی لهستانی پاسک کناپیک از غرب به خانه بازگشت. او از فعالان هوادار همبستگی بود به همین دلیل وقتی پس از فرود وارد محوطه گمرک فرودگاه شد، وسایل او را به طور کامل جستجو کردند. در میان آنها مواردی یافت شد که آنان ادعا
می کردند نشان دهنده رابطه جنبش همبستگی با خارج از کشور و جنبش زیر زمینی همبستگی در لهستان با «سرویسهای جاسوسی غربی» است. پلیس نامه ای را نشان داد که بژی میلوسکی، رئیس دفتر همبستگی در بروکسل به بوگدان لیس، رهبر زیر زمینی همبستگی در گدانسک ارسال کرده بود. تصور می شد که این نامه روابط بین مقامات همبستگی و مقامات بخش وزارت خارجه شرق اروپا را تشریح می کرد.
کناپیک این اتهامات که او را در هر گونه فعالیت خرابکارانه درگیر می کرد، رد کرد و همه چیز را به عنوان توطئه محکوم کرد.
اما این واقعه نشان داد که چگونه یک پیک ممکن است برای رهگیری توسط مقامات آسیب پذیر باشد. دفاتر همبستگی در غرب AFLCIO و آژانس برای انتقال منظم اطلاعات و وجوه به جنبش زیر زمینی به طور معمول از پیک استفاده می کردند. این روند معمولاً به دلیل مأموران همدست در گمرک جواب می داد، کسانی که می توانستند ترتیبات مناسب را انجام دهند پیکها ابزار مهمی بودند، اما از ابتدای سال ۱۹۸۵ استفاده از رادیو اروپای آزاد و صدای آمریکا برای انتقال اطلاعات به جنبش زیر زمینی بسیار بیشتر مورد استفاده قرار گرفتند.
وزارت کشور لهستان پستهای دیپلماتیک آمریکا در لهستان را مانند پیوندهای زنجیره ای می دید بنابراین کارمندان دیپلماتیک در ورشو و کسانی که در کنسولگری ایالات متحد در کراکوف کار میکردند هدف نظارتهای بیشتر قرار گرفتند. یکی از مقامات اطلاعاتی تعریف میکند آنها اطمینان داشتند که عملیات از سفارت اداره می شود. آنها هر کسی را که به سفارت رفت و آمد می کرد دنبال می کردند و هر چه به داخل سفارت آورده یا از آن خارج میشد از جمله زباله ها را می گشتند. آنها واقعاً فرسوده شده بودند. (۲)
در ماه فوریه، مقامات لهستان افراد تازه وارد ایالات متحد در ورشو را به جرم جاسوسی اخراج کردند. در اوایل ماه مه دو دیپلمات آمریکایی که برای مشاوره
در کراکوف منصوب شده بودند بازرسی بدنی شده و عنصر نامطلوب اعلام شدند.
و ادعا شد که در فعالیتهای ضد دولتی دست داشته اند. وزارت کشور نیز در یک مأموریت گسترده برای جلوگیری از حمایت غرب وزارت کشور یک پیک هوایی برای سفارت آمریکا را متوقف کرد نیروی هوایی ایالات متحد سالها به صورت دوره ای به ورشو پرواز و معمولاً نامه ها و وسایلی را حمل می کرد. (۲) احتمالاً مقامات لهستانی تصور میکردند که هواپیماها محموله هایی را سوای آنچه برای سفارتخانه پیش بینی شده است حمل میکنند. این عمل بیشتر عملی از روی نا امیدی و ارعاب بود تا چیزی دیگر
در اوایل سال ۱۹۸۵ جریان پول برای همبستگی به نقطه اوج هشت میلیون دلاری رسیده بود. این پول جنبش زیر زمینی را زنده نگه میداشت. بسیاری از رهبران اوایل بهار دوباره به زندان برگشتند اما فعالیتهای مقاومت ادامه داشت. در اول ماه مه در حالی که دولت تعطیلات روز اول ماه مه را جشن می گرفت، بیش از ۱۵ هزار نفر در ورشو و دو هزار نفر در گدانسک در حمایت از همبستگی به خیابانها ریختند. این بزرگترین تظاهرات از زمان اعلام حکومت نظامی در سال ۱۹۸۱ بود. در همین زمان یک جنبش ادبی پنهانی در حال شکوفایی بود. جنبش زیر زمینی هزاران روزنامه کتاب و رساله منتشر کرد عنوان یکی از نشریات توطئه گر کوچک بود. نویسنده آن معمار صریح و شروری به نام چلاف بیلسکی بود که در تمام کارهایش علیه دولت مبارزه جویانه و پرخاشجو بود. نشریه بیان می کرد که چگونه حتی به طرق پیش پا افتاده بدون سازش و بدون دستگیری علیه دولت توطئه می کند. بیلسکی قد بلند با نام مستعار ماتسیی پولکی، یک انتشاراتی مخفی به نام سی دی ان مخفف لهستانی عبارت ادامه دارد» را راه اندازی کرده بود. آنها جزوه ها و رساله های متنوعی را تهیه میکردند. حتی یک نسخه از روزنامه همبستگی را هم برای ارتش به چاپ می رساندند. بدون اطلاع بیلسکی، بودجه دولتی امریکا
برخی از تجهیزات و ملزومات کمک به راه اندازی چاپخانه را فراهم کرد و بعداً به تداوم آن کمک کرد خط تدارکاتی مخفی در حال تقویت هزاران پروزه مشابه
در سراسر لهستان بود
در ماه مارس سال ۱۹۸۵ کاسپار و اینبرگر وزیر دفاع برای حضور در چند جلسه با وزرای دفاع ناتو به لوکزامبورگ رفته بود. وضعیت متحدان به طرز معقولی خوب بود، و از طوفان استقرار موشکهای پرشینگ ۱۲ و کروز و جنگ خط لوله ۱۹۸۳ جان سالم به در برده بود و اینبرگر برای اینکه اروپاییان را به سمت موضع آمریکا درباره سیستم های تسلیحاتی و راهبرد اتحاد متمایل کند از اولین روزهای
تصدی به شدت کار کرده بود.
اکنون او سخت ترین مرحله یعنی متقاعد کردن همتایان اروپایی خود برای حمایت و حتی مشارکت در طرح دفاع راهبردی اس دی آی را در پیش رو داشت. حمایت مارگارت تاچر برای جلوگیری از بحث و گفتگو میان کشورهای دو سوی
اقیانوس اطلس مفید بود.
در طول جلسه و اینبرگر شور و اشتیاق زیادی نسبت به مزایای مهم این سیستم راهبردی داشت. این طرح اروپا را جدا نمی کند آن را از چتر هسته ای آمریکا کنار نمی گذارد؛ اس دی آی قدرت بازدارندگی را تقویت می کند و باعث تضعیف آن نمی شود؛ این سیستم تقویت کننده ثبات ابر قدرت هاست و منافی آن نیست. اما شاید متقاعد کننده ترین استدلال مبتنی بر اقتصاد بود دولت ریگان قصد داشت قراردادهای متعددی برای تحقیق و توسعه انجام دهد که به وضوح می توانست برای تعدادی از کارخانه ها و دانشمندان اروپایی سودآور باشد. به علاوه، آیا تحقیق روی این سیستم به واگذاری های متعدد در زمینه علمی و فناوری منجر خواهد شد؟ آیا اروپا واقعاً می خواهد این مقدار زیاد سودآوری اقتصادی و فناوری را از دست بدهد؛ لایی کنندگان
رو در روی و اینبرگر در لوکزامبورگ تحرک قابل توجهی را به گفتگوهای دوجانبه
مخفی و مذاکراتی که دولت با تعدادی از متحدان کلیدی دنبال کرده بود افزود.
سرانجام تعدادی موافقت نامه همکاری اس دی آی به امضا رسید، انگلیس (دسامبر ۱۹۸۵) آلمان (مارس (۱۹۸۶) اسرائیل (مه (۱۹۸۶)، ایتالیا (سپتامبر ۱۹۸۶) و ژاپن ژوئیه ۱۹۸۷) توانایی های علمی و فنی قابل توجهی را به برنامه تحقیق اضافه کردند.
طرح دفاع راهبردی به سرعت به یک برنامه تحقیقاتی بین المللی تبدیل شد، چیزی که مسکو هرگز نمی توانست امیدوار باشد که با آن رقابت کند.
وقتی واینبرگر در لوکزامبورگ با اعضای حاضر در جلسه بحث و گفتگو می کرد، اطلاعاتی که از مسکو می رسید نشان می داد که ابری از نگرانی آسمان کرملین را پوشانده است. ماهها است که تحلیلگران اطلاعاتی و مقامات شورای امنیت ملی سلامتی کنستانتین چرنینکو دبیر کل خسته و فرتوت که در حال مبارزه با بیماریهای مختلف بود را رصد میکردند در اواسط ژانویه، جلسه معاهده پیمان ورشو برای مسکو برنامه ریزی شده بود به نظر میرسید جلسه پرتنش و مهمی باشد که احتمالاً شامل تشویق کشورهای وابسته اروپای شرقی به خصوص (لهستان برای جستجو و نابودی دشمنان داخلی شان بوده است. اما این تجمع در آخرین لحظه به دلیل بیماری چرنینکو لغو شد. برخی از تحلیلگران اطلاعات امریکا روی تاریخ مرگ او شرط بندی می کردند.
تحلیلگران سیا در مقطعی به بیل کیسی اطلاع دادند که چرنینکو تا به حال مرده بود و کرملین اعلام مرگ او را تا زمان انتخاب رهبر جدید به تأخیر انداخته بود. گزارش بلافاصله با پیک ویژه برای مشاور امنیت ملی را برت مک فارلین و کاسپار و اینبرگر در پنتاگون فرستاده شد. سه روز بعد رأس ساعت ۶ صبح، مرگ چرنینکو رسماً اعلام و جانشین او به جهان معرفی شد. دبیر کل جدید میخائیل گورباچف ۵۴ ساله بود. این واقعیت که مرگ چرنینکو و انتصاب گورباچف تقریباً همزمان اعلام شد نشان می داد که حدس تحلیلگران صحیح بوده است.
گورباچف امپراتوری بحران زده ای را به ارث برد که با چالش های جغرافیای سیاسی در افغانستان و لهستان روبرو بود. ساختار درآمد ارز قوی که اقتصاد آشفته
را پایدار نگاه می داشت با آنچه در مجموع یک جنگ اقتصادی محسوب می شد.
پیچیده و در هم تنیده شده بود و گورباچف با اقتصادی روبرو بود که در حد فناوری پیشرفته دفاع آمریکا نبود و او را مجبور میکرد تا منابع بیشتری را نیز برای ارتش خرج کند. هنگامی که او زمام کنترل کشتی شوروی را بر عهده گرفت، مقامات ارشد دولت سخت تلاش کردند تا بر مزیت خودشان برای دولت اصرار کنند.
در اواخر بهار کیسی برای بررسی عملکرد چندین طرح راهی سفرهای متعددی شد. او کار را با گردش در اروپا برای بررسی عملیات همبستگی و جستجوی فرصت های جدید در اروپای شرقی شروع کرد سپس به پاکستان پرواز کرد و خط مخفی تدارکاتی در جریان برای مجاهدین افغانستان را بررسی کرد. راهبرد جدید ایالات متحد و منابع بیشتر به این معنی بود که سرعت و ماهیت جنگ در حال تغییر است. کیسی میخواست پیشرفتهایی را که در میدان نبرد حاصل می شود و تلاش برای انتقال جنگ به داخل شوروی را ارزیابی کند. آخرین مقصد عربستان سعودی بود که در آنجا برای پیش بردن چند موضوع تلاش کرد که یکی از آنها قیمت گذاری نفت بود.
در فرانکفورت کیسی با تعدادی از افسران ارشد اروپا دیدار کرد تا درباره طیف گسترده ای از موضوعات صحبت کند. او همچنین با یکی از مقامات نخست وزیری سوئد ناهار صرف کرد و از طرف دولت از او به خاطر کمک در ارسال تدارکات به همبستگی سپاسگزاری کرد بر خلاف نگرانیهای اولیه سوئدی ها ثابت کردند که در مخفی کردن تدارکات مورد نیاز ارسالی به لهستان کاملاً زبر دست هستند. مقامات لهستانی سعی در نظارت تمامی محموله هایی که از اروپای غربی ارسال می شد، داشتند.
اما آنها نتوانستند مسیر تدارکاتی را کشف کنند. کیسی در پاداش به همکاری سوئدی ها به آنان قول اطلاعات بیشتر دریایی به ویژه در مناطق فعالیت زیر دریایی های شوروی را داد. پیش از پایان جلسه او از سوئدی ها خواست که کمکهای پزشکی خود به پناهندگان افغان در پاکستان را تسریع کنند.
دریافت کرد. مقامات اطلاعاتی غرب چندین سازمان زیر زمینی ضد دولتی مستقل را شناسایی کرده بودند که ممکن بود از کمکهای پنهانی آمریکا بهره مند شوند.
رئیس جمهور همیشه مشتاق حمایت ایالات متحد از جنبشهای زیرزمینی در کشورهای عضو اتحاد جماهیر شوروی بود بخشنامه تصمیم امنیت ملی – ۳۲- صراحتاً به شبکه گسترده ای اشاره میکرد که ایالات متحد در نظر داشت برای حمایت از این جنبش ها ایجاد کند. شناسایی سازمانها قسمت ساده کار بود اما فهمیدن اینکه چگونه می توان از آنها حمایت کرد موضوع دیگری بود. کیسی گزارش ها را به کاخ سفید ارسال کرد و سپس افرادی را مأمور پرداختن به مشکل کرد.
اوایل صبح روز بعد هواپیمای کیسی فرانکفورت را برای پروازی طولانی به مقصد اسلام آباد ترک کرد. او هنگام پرواز گزارش اطلاعاتی مفصل مربوط به افغانستان را خواند. دولت درباره وضعیت آنجا به شدت نگران بود. سطح فعالیت نظامی شوروی به سرعت در حال ارتقا بود. به ویژه تلاشهای هماهنگی برای قطع خطوط مجاهدین به پاکستان صورت گرفته بود. سطح نیروهای شوروی رو به رشد بود و اکنون تخمین زده میشد که حدود ۱۲۰ هزار سرباز باشند که بیش از ۳۰ هزار نفر در آن سوی مرز برای حملات ویژه به اهداف مجاهدین در استانهای شمالی آماده بودند. حملات پیچیده تر نیز میشدند حملات شبانه دیگری صورت گرفته بود که نیروهای اسپتسناز یگانهای مجاهدین را غافلگیر کرده بودند.
نیروهای مقاومت که فاقد تجهیزات دید در شب بودند، در تاریکی قادر به واکنش نبودند. مینهای لرزه ای و مواد منفجره جدید دیگری معرفی شدند. تلفات مجاهدین در سالهای گذشته تقریباً دو برابر شده بود.
اما در میان بدبینی ها و نگرانیها برخی از مسئولان دولت امیدوار بودند.
گزارشهای داخلی شوروی حاکی از آن بود که مخالفت با جنگ به طور فزاینده ای افزایش یافته است نظر سنجی از شهروندان شوروی در خارج از کشور نشان دهنده آن بود که ۲۵ درصد مخالف جنگ هستند که با توجه به اینکه تنها نخبگان سیاسی قابل اعتماد فرصت سفر به خارج را داشتند درصد قابل توجهی بود. به نظر می رسید که جمعیت بدبین شوروی اعتقاد داشتند که تلفات بسیار بالاتر از مقداری بود که غرب تخمین زده بود.
به ویژه را برت مک فارلین تصور میکرد که افزایش ناچیز در هزینه ها و تلفات نیز ممکن است اثرات سیاسی نامناسبی بر تعهد شوروی بگذارد.
وقتی کیسی وارد اسلام آباد شد شهر شاید بیشتر از هر وقت دیگر متشنج بود.
عملیات شوروی در مرز پاکستان در حال افزایش بود. آنان هم در تلاش برای قطع مسیرهای تدارکاتی مجاهدین و هم به دنبال مرعوب کردن دولت ضیاء بودند. بمب گذاری های متفرق در پیشاور شهری مرزی که پایگاه مجاهدین محسوب می شد بسیار زیاد شده بود.
اطلاعات پاکستان شواهدی از خرابکاری ها تحت حمایت شوروی علیه پایگاه تدارکاتی مجاهدین در دست داشت حزب پیشرفت پاکستان (PPP)، جناح های جنبش احیای دموکراسی (MRD)، سازمان دانشجویان بلوچ (BSO) و حزب ملی پاکستان (PNP) همگی برای تقویت مخالفت هایشان از شوروی پول دریافت می کردند. سازمان تروریستی الذوالفقار مستقر در خارج از افغانستان، عوامل خود را به داخل کشور اعزام می کرد تا شهروندان غیر نظامی را ترور کند. ظاهراً خاد و کا.گ.ب به دو قبیله مرزی آفریدی و شینواری نزدیک شده بودند، و به آنها سلاح داده بودند. این قبایل یاغی و مزدور با تمام مقامات مرکزی، دشمن بودند. حمله هوایی شوروی نیز افزایش یافته بود.
رئیس جمهور ضیاء و رئیس کیسی مانند دفعات قبل منتظر نشسته بودند. اما اکنون شرایط برای ضیاء بسیار سخت تر شده بود. مخالفت های سیاسی داخلی رو به رشد بود و ترس انتقاد از ارتش به نوعی کاهش یافته بود. ضیاء کلید اصلی پروژه
افغانستان بود و نگه داشتن او در قدرت بسیار مهم بود. بیشتر گروه های مخالف سیاسی با همکاری با ایالات متحد مخالفت می کردند.
سیا برای نگه داشتن ضیاء در مسند قدرت چند برنامه اجرا کرد. ضیاء اطلاعات زیادی از جمله عکس های ماهواره ای با ارزش و رهگیری ارتباطات الکترونیکی دشمنان را دریافت میکرد سازمان سیا یک گروه امنیتی پیرامون رئیس جمهور پاکستان نیز سازمان دهی کرده بود و به آنان مشاوره میداد. برای پاداش ضیا به خاطر تعهد خود به اهداف افغانستان در واشنگتن بسته جدید کمک های امنیتی و نظامی برای پاکستان جمع آوری شد. این بسته تقریباً یک میلیارد دلار بیشتر از مبلغ قبلی ارزش داشت. چند مقام دولتی همچنین مشغول رسیدگی به درخواست ضیاء برای سلاح های پیشرفته ای مانند استینگر بودند. اما همیشه وحشت مزمنی وجود داشت که بدبینی ها و تهدیدات شوروی ضیاء را به زیر بکشد و شاید او وسوسه شود که با شوروی به توافق برسد.
این امر به ویژه در ۱۹۸۵ اتفاق افتاد، زیرا جنگ در حال ورود به مرحله جدید و حتی خطرناک تری بود. صدها نفر از مجاهدین توسط آی اس آی برای اجرای عملیات نظامی در عمق خاک شوروی آموزش دیده بودند. اکنون تنها مسئله زمان عملیات بود پیش از آنکه شوروی آن را کشف کند. پس از آن میزان التهابات تا سطح خطرناکی افزایش خواهد یافت.
کیسی از دفتر ژنرال ضیاء با ماشین ضد گلوله سیا به همراه دو محافظ مسلح به مرکز نظامی خارج شهر برده شد. در آنجا ژنرال اختر و سرتیپ یوسف منتظر او و
مشتاق بحث درباره تجدید نظرهای سیاسی در قبال افغانستان بودند. نظر بر این بود که کمک های مخفی تقریباً دو برابر شود. این امر میتوانست بسیاری از مشکلات لجستیکی را که مقاومت با آن روبرو بود بر طرف کند، اما تجهیزات پیشرفته تری چون فناوری دید در شب پیشرفته مواد منفجره ویژه و مهمات با هدایت دقیق نیز در راه بود. شاید مهم ترین مشارکت در تلاشهای جنگی، برنامه هایی برای دسترسی مجاهدین به اطلاعات فناوری پیشرفته آمریکایی بود.
ایالات متحد به سهولت بهترین دستگاه های فنی جاسوسی در جهان را در اختیار داشت راهبرد جدید دولت، همان طور که در تصمیم امنیت ملی ۱۶۶ شرح داده شده بود، اختصاص بخش بزرگی از آن سیستم ها برای پیروزی در جنگ در افغانستان بود این منبعی ارزشمند بود که به ندرت از آن استفاده میشد. مدار معمولی ماهواره جاسوسی ک اچ ۱۱ عوض شده بود تا اطلاعات بیشتری درباره افغانستان جمع کند. اطلاعات ماهواره ای به صورت هفتگی ارسال میشد تا آی اس آی پاکستان را از مانورها و عملیات شوروی آگاه سازد. این اطلاعات به شناسایی اهداف و نقشه های عملیات کمک می کرد. عملیات پیچیده و هماهنگ و دقیق برای اولین بار امکان پذیر می شد. اواسط تابستان فرستادن عکسهای ماهواره ای به یک جریان تبدیل شد. در همان زمان ماهواره های جاسوسی جهت نگاه خود را تغییر دادند شبکه جهانی اطلاعات الکترونیکی امریکا همگی جابجا شد تا اطلاعات مربوط به اخبار جنگ را جمع کند. آژانس امنیت ملی (NSA) در حال ارزیابی مجدد دارایی های استراق سمع الکترونیکی خود بود تا برای اولین بار در افغانستان و آسیای مرکزی شوروی متمرکز شوند. در تابستان ۱۹۸۵ متخصصان آژانس امنیت ملی آمریکا برای ایجاد تیمی به منظور جمع آوری و طبقه بندی اطلاعات و ارسال اطلاعات مربوطه برای یوسف، به اسلام آباد رفتند. شبکه اطلاعاتی آن قدر عالی بود که تعداد محدودی از جنبه های تلاشهای جنگی شوروی از دید آمریکا پنهان می ماند.
به عنوان مثال تکنسینهای آژانس امنیت ملی در حال نظارت بر ارتباطات هواپیماهای نظامی در اطراف پایگاه های هوایی شوروی بودند. به هر خلبان یک امضا» اختصاص می یافت که او را با لهجه لحن صدا یا الگوی گفتار، مشخص می کرد. این امضا در رایانه قرار می گرفت تا اگر بعداً در افغانستان تشخیص داده شود، آژانس امنیت ملی بداند که کدام یگان نظامی در حال چرخش است و ویژگی های آن چیست. تخصص آمریکا در قالب متخصصان نظامی و تحلیلگران، منبع دیگری بود که
آژانس امنیت ملی میخواست در جنگ درگیر کند. در اواسط سال ۱۹۸۵ مقامات
پنتاگون و سیا در حال تجزیه و تحلیل عکس ها بودند و ارزیابی هایی را به مقامات
نظامی و اطلاعاتی پاکستان درباره تدابیر و نظم جنگی شوروی ارائه می کردند. در نتیجه ارتش و فرماندهان شوروی نزد افراد مقاومت شناخته شده و حتی قابل پیش بینی بودند. فرماندهان مقاومت میتوانستند حرکت شوروی را به طور منظم پیش بینی کنند.
طبق راهبرد جدید آژانس امنیت ملی سیا باید آی اس آی و مجاهدین را با مجموعه ای از ارتباطات دهنده های انفجاری پیشرفته مجهز کند که رهگیری آنها برای شوروی عملاً غیر ممکن باشد. ارتباطات در میدان نبرد (یا بهتر بگوییم فقدان آن) یک مشکل مزمن بود. هفته ها و گاهی اوقات ماه ها وقت صرف دریافت اطلاعات از فرماندهان می شد واحدهای مجاهدین با اینکه فقط چند کیلومتر با هم فاصله داشتند برای اطمینان از اطلاعات با هر میزان درستی مشکل داشتند. تجهیزات جدید به هماهنگ کردن عملیات مقاومت کمک زیادی می کرد.
ژنرال اختر و سرتیپ یوسف در راستای هدف افزایش هزینه های اشغال برای مسکو، ژنرال اختر و سرتیپ یوسف تغییری اساسی را در اهداف و روشهایی که برنامه ریزی کرده بودند با کیسی در میان گذاشتند. مجموعه ای از حملات به تأسیسات نفتی و گاز طبیعی شوروی در افغانستان با جدیت آغاز شد. خرابکاری بین مجاهدین چندان محبوب نبود منفجر کردن خط لوله افتخاری به همراه نداشت. این عمل برای مردمی که مدعی جنگ مقدس بودند و بالاترین افتخارشان مرگ در راه رسیدن به هدف خود بود شرم آور بود. با وجود این، یوسف صلاح میدید که اعمال خرابکاری افزایش یابد خط لوله اصلی گاز طبیعی از شبرغان تا مرز شوروی یک هدف و سوسه انگیز بود. این خط لوله که یک متر زیر زمین کار گذاشته شده و از زیر رودخانه آمو میگذشت هدف اقتصادی بسیار مهمی بود زیرا صنایع شوروی در آسیای مرکزی را تغذیه میکرد مجاهدین لوله را از زیر زمین در آورده و در چندین مکان آن را منفجر کردند. همچنین چند حمله موشکی به چند تأسیسات گاز طبیعی هم انجام گرفت که باعث دو آتش سوزی شد که چند
بر اساس اظهارات یوسف طبق گزارش همه واحدهای صنعتی ای که از گاز استفاده میکردند به مدت دو هفته بسته شدند. (۵)
وقتی بحث درباره تدابیر تمام شد اختر یوسف و کیسی توجه خود را به سخت افزار معطوف کردند. سلاح های تک تیرانداز خریداری شده بودند و توپخانه های پیشرفته تری در راه بود. اما یک مشکل باقی مانده بود مجاهدین فاقد سلاحی مؤثر برای پاسخ به حملات هوایی شوروی بودند. معلوم شد که موشک های زمین به هوایی که تهیه شده بود کاملاً بی فایده بودند. سام ۷ افتضاح بود اما بلو پایپ انگلیسی و رد آرو چینی کمی بهتر بودند. تمام جنگ افزارهای اصلی برای جنگ چریکی که مجاهدین قبلاً از آنها استفاده میکردند مناسب بودند. بیش از ۹۰ درصد تلفات هواپیماهای شوروی هنگامی اتفاق می افتاد که روی زمین به آنها حمله می کردند. ناتوانی برای مقابله با نیروی هوایی شوروی راهبرد جدید پیروزی را به خطر می اندخت یکی از سیستم هایی که ممکن بود این ترفند را انجام دهد به قول اختر) اسلحه شگفت آور بود. قرار بود اسلام آباد اولین محموله های موشک استینگر را در ماه ژوئیه دریافت کند. چرا مقداری از آنها را به مجاهدین ندهد؟ کیسی متوجه نیاز به استینگر شده و ماه ها برای آن فشار آورد. ضربه به نیروی هوایی شوروی قدم منطقی بعدی برای بالا رفتن از نردبان تشدید جنگ بود. کیسی به دستیارانش گفت: وقتی ما هواپیمای ۲۰ میلیون دلاری را در آسمان بزنیم، کرملین عصبی می شود.» با وجود این وزارت امور خارجه و برخی از مقامات دفاعی مقاومت می کردند و می ترسیدند موشکها به دست دشمن بیفتند.
کیسی به اختر اطمینان داد که بسیاری از افراد در دولت از جمله رئیس جمهور به طور جدی در حال بررسی موضوع هستند. او قول داد که آن را مستقیماً با مک فارلین مشاور امنیت ملی و رئیس جمهور مطرح کند.
عنصر بعدی راهبرد ریگان هنگام پرواز کیسی به عربستان سعودی کشف
شد. اکنون این پادشاهی بسیار متفاوت از زمانی بود که در سال ۱۹۸۱ از آن دیدن کرده بود. تولید نفت از ۱۰ میلیون بشکه در روز در آن سال به دو میلیون کاهش یافته بود. درآمد نفت از سه سال پیش ۷۰ میلیارد دلار افت کرده بود. در ریاض ساختمانهای اداری تنها ۶۰ درصد پر بودند. )ع(
در اواسط ماه مه هنگامی که افراطیون مسلمان مجموعه ای از بمب گذاری ها را در ریاض به راه انداختند تهدیدات داخلی برای رژیم با خشونت آشکار شد. این بمب گذاری ها توسط جهاد اسلامی گروهی که هم به انقلاب ایران و هم به سرنگونی خانواده سلطنتی سعودی متعهد بودند انجام میگرفت. یک تماس گیرنده مرموز به یکی از خبرگزاری ها گفته بود: اعضای ما که در عربستان سعودی فعالیت می کنند انجام عملیاتی را برای متزلزل کردن سلسله مرتجع عربستان سعودی آغاز کرده اند.» تماس گیرنده گفته بود که «آل سعود با استفاده از زور و فریب، مقدس ترین
سرزمین اسلام را به تصرف در آورده است و بنابراین ما باید با جدیت با سایر معتقدین مسلمان نقشه بکشیم تا قدرت را به دست آوریم و استبداد را سرنگون کنیم این حملات به بیشترین حدی به ترس خانواده سلطنتی دامن زده بودند.
کیسی و پادشاه درباره تعهد جدید ایالات متحد در افغانستان و جنگ مخالفین در نیکاراگوئه صحبت کردند. آنها همچنین جنگ ایران و عراق و چشم انداز حل و فصل این مسئله را مورد بحث و بررسی قرار دادند. به نظر می رسید که صدام حسین واقعاً مایل به رسیدن به توافقی برای صلح با آیت الله خمینی است، شاید تنها به این دلیل که در میدان نبرد ضعیف عمل میکرد اما تهران علاقه چندانی به صلح نشان نمی داد. به نظر می رسید که آنها به چیزی جز تحقیر و شکست کامل صدام حسین رضایت نمی دادند.
نگرانی از ایران هنوز فروکش نکرده بود. مأموریت تضعیف سلطنت های محافظه کار پیرامون خلیج فارس همچنان مطرح بود. کیسی به فهد گفت که رئیس جمهور از ادامه مداخله شوروی در منطقه به ویژه در یمن جنوبی و سوریه بسیار نگران است. وی گفت با توجه به بمب گذاریهای اخیر در ریاض، او دفتر خدمات فنی سیا را
برای تأمین امنیت داخلی بیشتر برای خانواده سلطنتی ارائه می کند. فهد با سپاس این دیدگاه را پذیرفت.
در حاشیه گفتگو کیسی دوباره دیدگاه دولت را مطرح کرد که ثبات و در نهایت پایین آمدن قیمت نفت میتواند یک تحول بسیار مطلوب باشد. او حتی اطلاعات مختصری را به فهد ارائه داد و گفت که این کار میتواند برای سعودی ها مفید باشد.
بانکدار بین المللی سابق به فهد گفت که وزارت خزانه داری برنامه ای برای دوازده ماه آینده یا بیشتر تهیه کرده تا ارزش دلار را به آرامی کاهش دهد. این طرح بخشی از مبارزه برای تقویت صادرات ایالات متحد با ارزان تر کردن آنها هنگام فروش با ارزهای دیگر بود. این خبر برای فهد بسیار ارزشمند بود زیرا بسیاری از دارایی های خارجی عربستان سعودی ارزهایی غیر از دلار بودند وقتی دلار کاهش می یافت این دارایی ها ناگهان ارزش بیشتری پیدا میکردند این اطلاعات برای تقویت وضعیت مالی دشوار پادشاهی بسیار مفید بودند. مطابق روش مرسوم عربستان، ظاهراً فهد به طور مستقیم موضوع قیمت گذاری و تولید نفت را مورد توجه قرار نداد. اما واضح بود که سعودیها برای امنیت و همچنین کمکهای اقتصادی به ایالات متحد مدیون بود.
در تاریخ ۲۹ ژوئیه، کیسی برای ملاقات پنهانی با ده ها مدیر عامل آمریکایی در نیویورک حضور یافت همه آنها در شوروی منافع قابل توجهی داشتند در میان آنها دوین آندریاس از آرچر دانیلز میدلند، ادگار برونفمن از سگرام مارتین دیویس از گلف و وسترن دونالد کندال از پپسیکو لورنس راکفلر راولی وارنر از موبیل و جورج شامپیون از بانک چیس منهتن دیده می شدند.
تالار اعیانی لینک کلاب در خیابان ۳۶ شرقی کوچه شصت و دوم واقع بود.
این یک گردهمایی غیر رسمی بود که مقامات ارشد کابینه ریگان به طور دوره ای با شرکت های آمریکایی برگزار میکردند. موضوع سلامت نسبی شوروی در میان بود. پیش بینی کیسی درباره اوضاع سیاسی در ابر قدرت کمونیستی این بود که نزلزل یا تقویت اعتماد به نفس تأثیر شدیدی بر تجارتهای شرق غرب می توانست داشته باشد. آندریاس در تالار ورودی به کیسی خوشامد گفت و آنها به اتاق ناهار خوری طبقه سوم و میز نا شکل آن رفتند. آندریاس و کیسی همدیگر را با نام کوچک صدا می زدند، و رئیس ای دی ام مخبر خوبی درباره شوروی بود. کیسی قبل از اینکه رئیس مرکز اطلاعات شود سالها سابقه آشنایی با برخی از مدیران را داشت. کم و بیش همه آنان در ابراز دیدگاههای خود درباره شوروی با بخش تصدی ملی همکاری داشتند. چند تن از مدیران به آژانس اجازه میدادند هم در ایالات متحد و هم در خارج از کشور از شرکتهای آنان برای پوشش استفاده کند.
بعد از ناهار آندریاس در حالی که کیسی در کنار او نشسته بود در بالای میز
ایستاد و به مهمان افتخار یک معرفی درخشان را داد. وی خدمات کیسی را در دفتر خدمات راهبردی در طول جنگ جهانی دوم و کارهای او در محافل مالی نیویورک را بیان کرد و از دوران تصدی او در اس ای سی و وزارت امور خارجه به عنوان رئیس امور اقتصادی یاد کرد شما در حال حاضر او را به عنوان مدیر سیا می شناسید. بیل کیسی را به شما معرفی میکنم وقتی کیسی پشت میز خطابه رفت تشویق هیجان زده ای دریافت کرد. حتی برای مدیران ۵۰۰ شرکت فورچون جادوی اغوا کننده ای در شنیدن یک نمایش خصوصی از مدیر سیا وجود داشت.
کیسی بحث را با صحبتهایی درباره دبیر کل جدید شوروی شروع کرد. حاضران جلسه بازرگان بودند بنابراین کیسی بیشتر درباره برنامه های اقتصادی و سیاسی گورباچف صحبت کرد. دبیر کل جدید متعهد به سروسامان دادن به
اقتصاد در هم شکسته شوروی بود. او قصد داشت راه حل هایی اساسی پیدا کند، اما آنها به احتمال زیاد شکست میخوردند کیسی خشک و جدی به جمع گفت کاغذ بازی های حزب و ارتش علیه او بودند.
اقتصاد شوروی آشفته بود و بحرانهای منابع شدید و مشکلات ساختاری وجود داشت. تلاشهایی صورت گرفته بود تا فضای کسب و کار برای شرکت های غربی مهمان نوازانه تر باشد، اما تا حد زیادی در باغ سبز بودند. کیسی به مخاطبان خود یادآوری کرد که مسکو در ماه فوریه به دلیل کمبود ارز مجبور شده است به طور موقت پرداختی های تأمین کنندگان خارجی خود را به حالت تعلیق در آورد. شرکت هایی که با شوروی کار میکردند محتاط بودند. این پیام بدبینانه ای از لحاظ اقتصادی بود.
در حوزه سیاسی کیسی خوش بین تر بود گسترش شوروی کند شده بود زیرا تحقیقات مداوم و گسترش امپراتوری بسیار گران تمام می شد و مسکو بی پول بود. ثابت شد که این امپراتوری یک گنداب مالی است و نه دارای بهره اقتصادی احتمال داشت گورباچف مجبور شود برای مقابله با بحران اقتصادی هزینه های نظامی را کاهش دهد.
در پایان، کیسی با لحنی که معمولاً برای جلسات نزدیک با مدیران تجاری صحبت می کرد گفت که اطلاعات را با دولت در میان بگذارید: «من از شما سرنخ هایی درباره وقایع داخلی شوروی میخواهم شما میتوانید نبض اقتصاد شوروی را بگیرید و ضربان قلبش را به ما نشان بدهید
بعد از سخنرانی و چند سؤال مخاطبانش برای او دست زدند. کیسی هنگامی که در حال رفتن بود با چند نفر دست داد و روی شانه های چند نفر زد.
در تابستان ۱۹۸۵، واشنگتن پر از هیاهوی دبیر کل جدید شوروی بود. میخائیل گورباچف آدم ناشناخته ای بود. او یک نسل کامل جوان تر از چرنینکو بود و در دوران جوانی سفرهای گسترده ای به غرب داشت. رفتارهای او غربی تر از رهبران پیشین بودند و او قبلاً در دوره های به اصطلاح سال های رکود، عقاید کاملاً انتقاد آمیزی درباره تصدی آنان ابراز کرده بود.
در ۲۵ ژوئن ۱۹۸۵ اعضای شورای امنیت ملی برای بحث درباره بسیاری از موضوعات امنیتی در ساختمان دفتر اجرایی قدیمی گرد هم آمدند. کارمندان با قدرت و شدت فکری در حال بحث شفاهی درباره این موضوع بودند که دوره گورباچف چه تغییراتی برای شوروی به بار خواهد آورد (اگر بیاورد. کسی از آندری گرومیکو نقل قول کرد که گورباچف لبخند زیبایی دارد: «اما دندانهایش آهنین» است و خاطر نشان کرد که از شاگرد دبیر کل و رئیس پولادین کا.گ.ب یوری آندروپوف نمی توان چیز چشمگیری انتظار داشت.
دیگری تاکید کرد که گورباچف یک بازمانده است. او پیش از این وزیر کشاورزی قبرستان زندگی سیاسی شوروی بوده است و با وجود این موفق شده است سمت دبیر کلی را به دست آورد. رییس جمهور ریگان ظاهراً حتی ابراز کرد: گورباچف نوع جدیدی از رهبری در شوروی است. او اولین کسی است که در واقع وزنی بیش از همسرش دارد
وقتی تمرکز به موضوعات سیاسی آمریکا برگشت، ریگان طبق معمول عقب نشست و به بحث و گفتگو گوش داد دیدگاه او درباره شوروی از زمان تصدی مقام خود تا حدودی تغییر کرده بود. او به ارزش ارتباطات و دیپلماسی پی برده بود و کم کم به این اعتقاد رسیده بود که در کلیشه پارانویای شوروی» حقیقتی وجود داشت. دستورهای او برای پرواز هواپیماهای نظامی پیرامون مرزهای شوروی با توجه به این واقعیت به طرز چشمگیری کاهش یافته بود. بعد از بیست دقیقه یا بیشتر، ریگان مداخله کرد و گفت: «شاید گورباچف نوع جدیدی از رهبران شوروی باشد یا نباشد. فقط زمان این را معلوم خواهد کرد، و ممکن است تا یک دهه بعد معلوم نشود. اما من میخواهم شوروی ها را تحت فشار نگه دارم. نمی خواهم هر چه رشته ایم پنبه شود.
جورج شولتز همچنان به تلاش خود برای پرورش یک گفتگوی دیپلماتیک ادامه داد و حتی ظاهراً پیشنهاد برگزاری اجلاسی بین دو ابر قدرت نخستین بار توسط معاون رئیس جمهور بوش در مراسم خاکسپاری چرنینکو به گورباچف داده شده بود.
اما به هر حال همه چیزهای دیگر سر جای خودش بود. جان پویند کستر می گوید: رئیس جمهور ارزش دیپلماسی و حمله راهبردی را می دانست. ۱۰)
در اواخر تابستان دو سیاست مهم اقتصادی به تصویب رسید که می توانست مشکلات اقتصادی شدیدی را برای اقتصاد شوروی ایجاد کند. اولی از واشنگتن با استفاده از رهنمود وزیر خزانه داری جیمز بیکر بود که به دنبال آن، دلار حرکت تدریجی کاهشی خود را آغاز کرد و به کاهش ارزش یک چهار می در دوازده ماه بعد رسید.
انگیزه این کار تقریباً به طور کامل داخلی بود پیش بینی میشد که با کاهش قیمت کالا در بازارهای خارجی صادرات آمریکا تقویت شود. اما در عین حال کاهش قیمت در واقع ارزش صادرات شوروی را به معنای واقعی به یک چهارم کاهش می داد.
مسکو معمولاً صادرات انرژی خود را به ارزهای خارجی می فروخت اما آنها را به دلار تبدیل می کرد و ارز اولویت آنها بود. این سیاست زمانی سودمند بود که دلار قوی به شوروی ها اجازه میداد قدرت خرید خود را در اروپا و آسیا به حداکثر برسانند. اما دلار ضعیف به معنای واقعی برعکس عمل می کرد. طبق برآوردهای آژانس هزینه کاهش ارزش دلار برای کرملین حدود ۱٫۵ میلیارد دلار بود. (۱۱)
تغییر سیاسی دیگر واردات اساسی که در نهایت به سقوط اقتصاد شوروی انجامید از ریاض بیرون آمد. در اواخر سال ۱۹۸۵ مقامات سعودی به دولت ریگان هشدار دادند که در نتیجه کاهش شدید قیمتهای بین المللی نفت انتظار افزایش تولید نفت عربستان سعودی را داشتند. و اینبرگر تعریف میکند آنها به ما گفتند که می توان پیشاپیش انتظار جهش قابل توجهی در تولید را داشته باشیم.» (۱) سعودی ها به دلایل مختلف امنیتی و اقتصادی تصمیم گرفتند کاری را انجام دهند که دولت مدت ها قبل توصیه کرده بود. تصمیم هشدار به واشنگتن در تضاد آشکار با غافلگیری تصمیم کاهش تولید عربستان سعودی در دهه ۱۹۷۰ و شاهدی برای سطح همکاری ایالات متحد و عربستان سعودی و اهداف مشترک آنان بود.
پیر سوابرز – ۱۱۱
بدون اطلاع از گردباد مالی که در شرف وزیدن و به دنبال آن، در هم ریختن اوضاع و نتیجتاً وارد کردن ضربه بود میخائیل گورباچف در مسکو با مشاوران اصلی و متحدان خود ملاقات کرد تا روی اصلاحات اقتصادی که می خواست در برنامه پنج سال آینده انجام دهد کار کنند مشکلات اقتصاد شوروی فراوان بود و مدت ها نادیده گرفته شده بود. اولین محور بسته اصلاحات دبیر کل جدید، سرعت بخشیدن به رشد و وارد کردن شوروی به قرن آینده به عنوان یک ابر قدرت تازه نفس بود. هدف جدید نه مانند دهه های قبل تولید بلکه تجدید حیات و به روز شدن بود. این امر از طریق افزایش شدید سرمایه گذاری بر ساخت ماشین ها، به ویژه فناوری ابزارها رباتیک، الکترونیک و رایانه ها بود و از طریق جایگزینی سریع سرمایه گذاری قدیمی حاصل میشد برای عملی کردن این طرح، گورباچف به چندین جزء مهم احتیاج داشت که تنها از طریق تغییر در سیاست دولت ریگان یعنی فناوری غربی ارز قوی و پایان دادن به چالش ژئواستراتژیک به دست می آمدند.
گورباچف درخواستی طوفانی برای سیاست گذاران و بازرگانان غربی به منظور گسترش تجارت فرستاد. او این کار را با پیوند دادن تجارت فناوری با همکاری سیاسی انجام داد. او به مخاطبان خود گفت: در این دنیای خطرناک، ما به هیچ وجه نمی توانیم و حق نداریم از چنین ثباتی در روابط مانند تجارت و اقتصاد، روابط علمی و فنی چشم پوشی کنیم اگر بخواهیم روابط واقعاً محکم و پایداری برای اطمینان از صلح داشته باشیم مبانی آنها باید شامل توسعه روابط تجاری باشد.» (۱۳)
یکی از اولویت های گورباچف بخش نفت و گاز بود. این یکی از اصلی ترین راه های تولید ارزهای قوی بود و ارز قوی برای پرداخت در قبال غلات و سایر واردات از غرب استفاده میشد. اهداف تعیین شده توسط دبیر کل جدید خواستار افزایش گاز از ۲۲ تریلیون و ۵۹ میلیارد فوت مکعب در سال ۱۹۸۵ به ۲۰ تریلیون فوت مکعب تا سال ۱۹۹۰ بود. بیشتر این میزان افزایش برای صادرات بود. درآمدهای جدید از غرب سیبری به دست می آمد که به تازگی به خط تولید اضافه شده بود. پیش بینی می شد که تولید نفت نیز افزایش پیدا کند. گورباچف تصریح کرد که طی
برنامه پنج ساله بعدی (۱۹۹۰ – ۱۹۸۶) ۵۱ میلیارد ۵۰۰ میلیون دلار به صنعت نفت تزریق شود تا تسهیلات تولید نفت را ارتقا بخشد و شانزده میدان جدید تولیدی را تنها در سال ۱۹۸۶ به ثبت برساند. گورباچف در صدد بود که از صادرات انرژی میلیاردها دلار ارز اضافی به دست آورد.
اما علاوه بر ورودی های غربی فناوری ارز قوی و اعتبارات- گورباچف همچنین به دنبال امدادرسانی در حوزه نظامی بود. در اواخر سال ۱۹۸۵، آمریکا برای اولین بار از دهه ۱۹۶۰ میلادی اسلحه بیشتری در مقایسه با شوروی تولید کرد. مهم تر از آن شاید دو برابر شدن بودجه تحقیق و توسعه آمریکا بود که افسران ارشد نظامی شوروی و گورباچف را نگران میکرد به گفته یکی از اعضای سابق کمیته مرکزی در آن زمان ما به شکل کاملاً قاطعانه ای اعتقاد داشتیم که تعادل نیروها در حال تغییر علیه ماست. ما در حوزه نظامی فناوری ایدئولوژی و اقتصاد برای دستیابی به این تحولات و بر طرف کردن چالش امریکا باید کاری انجام می دادیم.» (۱۴)
مقامات نظامی شوروی مانند وزیر دفاع سابق اس. ال. سوکولوف تهدید شدند که پیشرفت های خود را با تحولات نظامی آمریکا مطابقت دهند. (۱۵) گورباچف تصویری شوم از تغییر ماهیت رقابتهای نظامی ترسیم کرد، که شاید بیانگر این حقیقت بود که چرا نسبت به اس دی آی وسواس پیدا کرده بود. از دیدگاه او مشکل اصلی در جهان این بود که توسعه علم و فناوری به حدی رسیده است که معرفی گسترده دستاوردهای جدید به ویژه در زمینه نظامی میتواند به مرحله کاملاً جدیدی در مسابقه تسلیحاتی منتهی شود. هر اس اش این بود که مسکو با چالشی تکنولوژیکی روبرو شود که قادر به پاسخگویی به آن نباشد. به گفته الکساندر بسمر تنیخ: «عنصر اقتصادی بار نظامی ناشی از محصولات آمریکایی «بزرگترین مشغولیت فکری گورباچف بود. (۱) آناتولی چرنا یا یف، مشاور شخصی گورباچف در امور خارجه، تعریف میکند برای گورباچف مسلم بود که ما باید جنگ
سرد را به پایان برسانیم ما باید بودجه نظامی خود را به میزان قابل توجهی کاهش دهیم. ما ناگزیریم مجتمع های صنعت نظامی خود را به نوعی محدود کنیم برای او کاملاً مشخص بود که باید با رئیس جمهور ریگان مذاکره کند و او باید در مذاکره با ریگان بسیار پیش برود و به طرز قابل توجهی کوتاه بیاید. (۱۷)
شاید مهم ترین نگرانی، طرح دفاع راهبردی بود. بسمر تنیخ می گوید: «وقتی ما درباره اس دی آی صحبت میکردیم احساس مان این بود که اگر در این مسابقه تسلیحاتی اس دی آی شرکت داشتیم همان کاری را میکردیم که ایالات متحد می کرد. به نظر می رسید برنامه ها و سلاح های فضایی و غیره باعث وحشت گورباچف شده بود. (۱)
در ژوئن ۱۹۸۵، گورباچف اجلاس ویژه ای درباره پیشرفت علمی فناوری تشکیل داد. دورنمای اصلی نگاه او تسریع در توسعه با به روز کردن ابزارهای ماشینی و نوسازی فناوری رایانه ای ساخت ابزار و صنایع الکترونیکی بود. اینها «عوامل شتاب دهنده و بخشهای مهمی برای استوار نگه داشتن شوروی بودند. دبیر کل جدید در این اجلاس اظهار داشت که پیشرفت علمی و فناوری مهم ترین رسالت او است و پرسید: «منظور از تغییر اقتصاد چیست؟ مهم تر از همه، این تغییر به معنای تجدید علمی فناوری تولید و دستیابی به بالاترین سطح فناوری جهانی است.»
یازدهمین برنامه پنج ساله که توسط حزب کمونیست اتحاد شوروی تهیه شده بود، منعکس کننده این نگرانی و مشغله فکری بود. این برنامه برای غلبه بر عقب افتادگی از الکترونیک غربی اولویت بسیار بالایی داشت. این طرح خواستار افزایش تولید رباتهای صنعتی از ۱۳ به ۲۸ هزار و مراکز توسعه ماشین آلات از دو هزار ۵۰۰ به ده هزار ۷۰۰ بود گفته میشد در دو سال اول برنامه جدید سرمایه گذاری بر بخشهای مهندسی برای تحقیق و توسعه آزمایش و ارزیابی ۵۰ درصد بالاتر از کل بودجه پنج سال گذشته خواهد بود و بودجه تحقیق و توسعه به ویژه بر پروژه های فناوری پیشرفته متمرکز می شد.
مشکل این بود که بهترین منابع شوروی در این زمینه به حلق پایگاه نظامی صنعتی سرازیر می شد. نیمی از ابزار آلات به شرکتهای دفاعی ارسال می شدند که
بهترین دانشمندان را نیز به کار می گرفتند. حداقل نیمی از کل هزینه های تحقیق و توسعه مربوط به ارتش بود و ساختار دفاعی ریگان به ویژه تاکید آن بر فناوری های نوظهور به معنای آن بود که برای دفاع منابع بیشتری نیز لازم خواهد بود.
ستاد کل شوروی در حال ترسیم تصویری شگرف از تعهد دولت ریگان به فناوریهای نوظهور چه در زمینه تسلیحات معمولی و چه در طرح دفاع راهبردی (اس دی آی) بود.
استقرار نظامی شوروی با مرحله جدیدی از پیشرفت فناوری روبرو بود. ژنرال یوسی اف در یک مجله نظامی شوروی نوشت: تهدید ناشی از فناوری های نوظهور توانایی حمله غافلگیر کننده را برای سرمایه داران فراهم می آورد، شبیه به آنچه نازی ها هنگام حمله به شوروی در ژوئن اول سال ۱۹۴۱ داشتند.» معاون وزیر دفاع ژنرال گاریف، در مقاله ای دیگر پاپکوف کارگر پیر و قهرمان کتاب مرگ و زندگی سیمونف را به عنوان الگویی برای شهروندان شوروی ستود. در مواجهه با تهدید جدید سرمایه داری امید این بود که مردم همان کاری را بکنند که پاپکوف کرد: به عنوان آخرین راه حل برای اینکه ارتش سرخ بتواند لوازم مورد نیاز خود را تهیه کند حتی از این آپارتمان هم میگذرم و زندگی خود را در یک اتاق تنها با نان و آب می گذرانم. حزب قول داده بود که هرگز به سرمایه گذاران اجازه ندهد به برتری نظامی دست یابند، اما ماندن پای حرف خود، برایشان گران تمام می شد.
و گورباچف میخواست به این قول پایبند باشد. از نگاه او عقب ماندن از ایالات متحد در حوزه فناوری نظامی جایگاه ابر قدرت شوروی را تهدید می کرد. گورباچف ضمن وفاداری به حزب گفت: راه دیگری وجود ندارد. این رقابت تحت تأثیر پیشرفتهای علمی و فناوری حادتر شده است و به گونه ای بی ترحم بر کسانی که عقب مانده اند تأثیر میگذارد برای گورباچف، اس دی آی یک
پیتر شوایتزر ۲۲۳
برنامه آمریکایی برای فشار بیشتر بر اقتصاد شوروی بود. او در تلویزیون به مردم مسکو گفت: «آمریکا میخواهد اقتصاد اتحاد جماهیر شوروی را از طریق مسابقه جدیدترین و گران ترین سلاح های فضایی نابود کند. این کشور می خواهد انواع مشکلات را برای رهبری شوروی ایجاد کند تا برنامه های ما را از جمله در حوزه اجتماعی حوزه ارتقای سطح زندگی مردم خراب کند و به این ترتیب با ایجاد نارضایتی مردم را نسبت به رهبری معترض کند. (۱)
اوضاع روز به گونه ای بود که گورباچف حتی بودجه ای بیشتر از گذشته به دفاع اختصاص داد. برنامه جدید پنج ساله خواستار هزینه های بیشتر برای تسلیحات پیشرفته بود. همان طور که گورباچف بعداً تصدیق کرد، میزان رشد برنامه ریزی شده برای دفاع در ۱۹۸۶ تا ۱۹۹۰ تقریباً ۸ درصد در سال یعنی دو برابر نرخ رشد درآمد ملی بود. ) همه گفتند در پنج سال آینده مخارج دفاعی افزایش نجومی ۴۵ درصدی خواهد داشت.
گورباچف برای کم کردن مخالفتها علیه اتحاد جماهیر شوروی در جستجوی دوستی غرب به ویژه رئیس جمهور ضد کمونیست آمریکا بود.
فصل هفدهم
اوت ۱۹۸۵، ضربه ای بدون صدا به قلب اقتصاد شوروی زده شد. اگر چه اثرات آن فوراً احساس نشد، سعودی ها شیرهای نفت را باز و بازار جهانی را پر از نفت کردند. این تصمیم دشوار و سنجیده سعودی ها پس از آن صورت گرفت که شیخ یمانی وزیر نفت بارها و بارها به اعضای اوپک اعلام کرد که عربستان سعودی سهم بیشتری از بازار جهانی نفت میخواهد. شش ماه پس از آنکه رئیس جمهور به آن اشاره کرد، چهار ماه پس از آغاز توسعه جاه طلبانه سپر صلح، سطح تولید عربستان سعودی به طرز چشمگیری افزایش یافت کسی نمی توانست حدس بزند که کدام عوامل هنگام اخذ این تصمیم بیش از هر چیز ذهن سعودی ها را در گیر کرده بودند. همان طور که کاسپار و اینبرگر بیان میکند: «این تصمیم داخلی سعودی ها برای افزایش تولید و افت قیمت نفت در ۱۹۸۵ بود. اما این تصمیمی بود که آنها می دانستند که با مقاصد امریکا کاملاً هماهنگ است. (۱)
در چند هفته اول هجوم عربستان سعودی تولید روزانه خود را که کمتر از دو میلیون بشکه بود به تقریباً شش میلیون بشکه افزایش داد. تا اواخر پاییز ۱۹۸۵ تولید نفت خام تقریباً به ۹ میلیون بشکه در روز رسید.
برای ایالات متحد، افت قیمت نفت موهبت بود و با توجه به مصرف کنندگان
امریکایی تقریباً معادل ده ها میلیارد دلار سود به همراه داشت. برای کرملین هرگونه کاهش در قیمت نفت ضربه شدیدی به اقتصاد بود. اما سال ۱۹۸۵ فاجعه آمیز بود. ذخایر ارز قوی شوروی محدود شد. فروش طلا برای اینکه نرخ ارز قوی در سطح لازم نگه داشته شود در سال ۱۹۸۵ دو برابر شد. انرژی، منبع اصلی نظام درآمد ارزی شوروی (تقریباً ۸۰ درصد) بیش از هر کالای دیگری برای سلامت اقتصاد اهمیت داشت یک گزارش فوق سری سیا درباره اقتصاد شوروی در ژوئیه ۱۹۸۵ تضعیف درآمد صادرات را نشان میداد تراز تجاری شوروی با غرب از مازاد ۷۰۰ میلیون دلاری در سه ماهه اول ۱۹۸۴ به کسری یک میلیارد
چهارصد میلیون دلار در سه ماهه اول ۱۹۸۵ تبدیل شد.
شاید مهم تر این بود که میخائیل گورباچف برای تأمین اعتبار خرید فناوری و کالاهای مصرفی برای تبدیل اصلاحات خود به واقعیت روی ارزهای قوی حاصل از صادرات انرژی حساب میکرد. آنها قرار بود برای کالاها و مواد غذایی وارداتی غربی استفاده شوند. یوگنی نوویکوف میگوید: «کاهش قیمت نفت ویرانگر دقیقاً ویرانگر بود. این واقعه فاجعه بار بود به این ترتیب ده ها میلیارد دلار دود شد و
(۲) به هوا رفت.)
اندکی پس از افزایش تولید نفت عربستان سعودی قیمت بین المللی نفت مانند به سرعت و به شدت کاهش یافت در نوامبر ۱۹۸۵ ، نفت خام ۳۰ دلار هر بشکه فروخته می شد. پنج ماه نگذشته بود که قیمت آن به ۱۲ دلار رسید. برای مسکو بیش از ۱۰ میلیارد دلار ارز قوی ارزشمند تقریباً نیمی از درآمد آنها در طول یک شب دود شد و اقتصاد شوروی به حال احتضار افتاد.
زمانی که مسکو خود را برای طوفان مالی آماده می کرد، توجهات به اجلاس آینده ابر قدرت ها در ژنو جلب شد. جورج بوش در مراسم تشییع جنازه کنستانتین چرنینکو به گورباچف پیشنهاد ملاقات داده بود. رهبر جدید شوروی به گرمی
ملاقات را پذیرفته بود. دولت ریگان به امید ایجاد اعتماد بین ابر قدرت ها، این دعوت
را تمدید کرده بود. رئیس جمهور و وزیر امور خارجه جورج شولتز معتقد بودند که نشست رو در رو ممکن است باعث پیشرفت قابل توجهی در کنترل تسلیحات شود رونالد ریگان به هیچ وجه طرفدار معمول این عقیده که نظارت بر تسلیحات به خودی خود پایان خواهد یافت نبود. او وسواس آرمانگرایانه ای برای از بین بردن سلاح های هسته ای نداشت. همزمان با عقب راندن کمونیسم، کاهش چشمگیر زرادخانه های هسته ای هر دو طرف یکی از اهداف پرشور او بود.
اگر ریگان برای تسکین نگرانی رهبری شوروی درباره سیاستهای ادعایی خود پیشنهاد ملاقات میداد گورباچف آن را به عنوان فرصتی برای نجات اقتصاد از تنگنا می دید.
فشار آمریکا بر نظام شوروی بسیار زیاد بود. شوروی در افغانستان و لهستان قادر به تحکیم قدرت خود نبود مخالفت های داخلی با جنگ در افغانستان رو به فزونی بود و گورباچف از تأثیر مخرب آن بر جامعه شوروی آگاهی داشت. در لهستان، جنبش زیر زمینی نه تنها زنده مانده بلکه شکوفا شده بود روحیه دولت یا روز لسکی مانند اقتصاد آن به سرعت در حال افول بود. دولت ریگان علاوه بر حمایت از نیروهای بومی که در افغانستان و لهستان سعی در بیرون آمدن از زیر بوغ شوروی داشتند، وظیفه سازمان دهی مجدد جامعه شوروی را از طریق تنگ تر کردن تحریم های فناوری محدود کردن صادرات انرژی و افزایش سرعت رقابت نظامی ابر قدرت ها بر عهده گرفته بود. به ویژه طرح دفاع راهبردی، گورباچف را به گوشه رینگ رانده بود.
مقامات ارشد دولت ریگان روی ابتکارات و پاسخ هایی کار می کردند که می توانست برای پیشبرد برنامه رئیس جمهور در ژنو استفاده شود. آنها می خواستند اطمینان حاصل کنند که تمرکز این اجلاس آن طور که در گذشته در بسیاری از جلسات ابر قدرتها معمول بود تنها بر روی کنترل تسلیحاتی نیست. دونالد فورتیر کارمند شورای امنیت ملی مطابق با تصمیم امنیت ملی ۷۵ و هدف دولت برای عقب راندن قدرت شوروی طرح منطقه ای را ابداع کرد. این پیشنهاد می توانست
بر پنج نقطه ملتهب منطقه که رژیم های تحت حمایت شوروی در حال جنگ با شورشیان ضد کمونیست بودند تمرکز کند ایالات متحد پیشنهاد می کرد که طرف های متخاصم با پشتیبانی و نظارت قدرت برتر مذاکره کنند، و همزمان تلاشهای مشترکی برای حذف کمکهای نظامی خارجی انجام شود. شاید کمک اقتصادی نیز ارائه شود. فورتیر ابداً تصور نمی کرد که مسکو از چنین پیشنهادی استقبال کند.
اما ضد حمله خوبی برای مطرح کردن روی میز مذاکره بود که مانع از آن می شد که گورباچف تمام مدت جلسه بر طبل اس دی آی بکوبد.
بیل کیسی و کنت ،آدلمن ، رئیس کنترل اسلحه و کنترل آژانس خلع سلاح هم در اس دی آی طرح مشابهی را پیشنهاد کردند که به جایی نمی رسید اما در عین حال بسیار مفید بود. این دو پیشنهاد کردند که رئیس جمهور طرح آزمایشگاه های باز را برای تحقیقات اس دی آی پیشنهاد کند. آزمایشگاه های باز که طرحی شبیه به طرح پیشنهادی «آسمان باز بود که سی سال پیش دولت دوایت آیزنهاور ارائه کرده بود، دو ابر قدرت را متعهد می ساخت که آزمایشگاه های تحقیقاتی خود را در دسترس همگان قرار دهند. مسلماً مسکو هرگز با آن همراهی نمی کرد، اما حمله مورد انتظار شوروی بی رنگ می شد.
رئیس جمهور قبل از نشست ژنو اطلاعات بیشتری را درباره اقتصاد شوروی مطالعه کرد. دان ریگان میگوید او فقط عاشق خواندن آن مطالب بود. آخر هفته ها مطالب انبوهی را جمع میکرد و آنها را یک به یک میخواند. او بسیار بیشتر از آنچه مردم فکر میکردند از اوضاع اقتصادی و نظامی شوروی با خبر بوده (۳) این گزارشها به وضعیتی ضعیف اشاره میکردند و اینکه کمبودها به حالت مزمن درآمده اند، تولید با تنگناهای بیشتری روبرو شده است و بحران کمبود ارز قوی وجود دارد. ریگان فهمید که اگر چه همه کارتهای برنده در دست او نیستند اما مهم ترین آنها را در اختیار دارد. (۲)
در سال ۱۹۸۵ ابر قدرت ها دو گسل بودند که با هم برخورد می کردند و به خاطر مخالفت درباره موضوعات مختلف زمین لرزه و سروصدای عظیمی برپا می شد. ژنو در سوئیس شهر پرابهت با آوازه مهمان نوازی بود که پشتوانه ای برای اولین نشست بین این دو رهبر به شمار می رفت. ریگان و گورباچف با یکدیگر روبرو میشدند برای برتری تلاش می کردند و هر یک به وضوح سعی می کرد دست بالا را بگیرد. مجموعه ای از جلسات دیپلماتیک با حضور جورج شولتز، وزیر امور خارجه ایالات متحد و ادوارد شوارد نادزه وزیر امور خارجه شوروی برای رسیدگی به مسائل ،افغانستان، حقوق بشر، کنترل اسلحه و اس دی آی برنامه ریزی شده بود.
گورباچف تقریباً بلافاصله بحث را با تأکید بر اس دی آی شروع کرد. او به رئیس جمهور گفت که این کار به ایجاد هزار توی جدیدی در مسابقات تسلیحاتی منجر خواهد شد. این کار هر دو کشور را ورشکسته میکند و موجب بی ثباتی خواهد بود. دبیر کل که به چشمان ریگان زل زده بود، هشدار داد که او می تواند و هر کاری انجام خواهد داد تا با سلاح های تهاجمی تر با اس دی آی مقابله کند و ادامه داد که طرح دفاع راهبردی شاهدی است که ایالات متحد به دنبال برتری راهبردی و توانایی برای حمله اول است. گورباچف سپس تهدیدی سربسته را عنوان کرد: «مگر اینکه در هجده ماه آینده تصمیمات صحیحی درباره اس دی آی گرفته شود وگرنه عواقب آن ممکن است سنگین باشد.
ریگان با شدت مقابله کرد و نه از روی یادداشت های پرت و پلای وزارت امور خارجه بلکه بر اساس منویات قلبی و با قدرت اعتقاد خود سخن گفت. گورباچف به سرعت واکنش نشان داد و مسابقه مشت زنی کلامی دنبال شد. گورباچف با تمام تلاش اش نتوانست ریگان را برای تغییر اس دی آی راضی کند.
مدت کوتاهی پس از پرداختن به موضوعات دیگر، گورباچف بار دیگر روی این مسئله اصرار ورزید گورباچف با بیان اینکه رئیس جمهور به آزمایش و توسعه یک سیستم دفاع راهبردی متعهد شده است در جستجوی قدری انعطاف در توسعه
نهایی آن بود. دبیر کل به ریگان اطمینان داد که ممنوعیت اس دی آی به معنای باخت ریگان یا دولت او نیست.
رئیس جمهور سعی کرد این مسئله را کنار بگذارد و گفت که اس دی آی قابل مذاکره نیست. در این مرحله گورباچف با خشم رفتار و ادعا کرد رئیس جمهور به او توجه کافی نمی کند. او قاطعانه به ریگان گفت که کنترل تسلیحات بدون ممنوعیت اس دی آی غیر ممکن است ریگان در مقابل تندی او شانه ای بالا انداخت.
وقتی دستور کار اجلاس به مسائل منطقه ای تغییر یافت نوبت ریگان بود که گورباچف را سرزنش کند ریگان با خشن ترین سخنانی که هیچ رئیس جمهوری تاکنون با دبیر کلی از شوروی صحبت نکرده بود مسلسل وار شروع به متهم کردن گورباچف درباره افغانستان کرد ریگان گفت که مسکو در آنجا مشغول نسل کشی است. بچه های یک کشور فقیر که تهدیدی محسوب نمی شوند با تله های انفجاری اسباب بازی که هواپیماهای شوروی پرتاب میکنند کشته میشوند. در جاهای دیگر لهستان نیکاراگوئه آنگولا – شوروی با گروه های ملی که تنها آزادی خود را می خواهند در حال جنگ است. او با جسارت از گورباچف که آشکارا ناراحت شده بود پرسید: آیا شما هنوز هم میخواهید کنترل جهان را در دست بگیرید؟
این اجلاس باعث هیچ تغییر اساسی در سیاست نشد و با تشریفات معمول چنین رویدادهایی به پایان رسید ریگان که علاقه اندکی به جزئیات کمرنگ دیپلماسی داشت با اطمینان به خانه رفت گورباچف به شدت بر اس دی آی اصرار ورزید و نا امیدی خود را آشکار ساخت رئیس جمهور این نکته را به وضوح نشان داده بود که وقتی مسائلی مانند افغانستان مطرح می شود او فشار را به سوی آنان بر خواهد گرداند (۵)
میخاییل گورباچف که در تحقق اهداف خود در ژنو ناکام مانده بود، به مسکو بازگشت و با افق تاریک اقتصادی روبرو شد. الکساندر بسمر تنیخ تعریف می کند: ما در شوروی از قبل فشار رقابت تسلیحاتی را احساس می کردیم. گورباچف می خواست اصلاحاتی انجام دهد و ادامه رقابت تسلیحاتی مانع عظیمی برای آینده آن اصلاحات ده ده )
سنگینی بحران اقتصادی شوروی برای گورباچف واضح بود. او پیوند بین تجدید اقتصادی و قدرت شوروی را درک کرده بود و قدرت اقتصادی قدرت ژئوپولیتیکی شوروی را تعیین میکرد در ۲۳ مه او به دیپلمات ها در وزارت امور خارجه گفت: «بدون شتاب در توسعه اقتصادی و اجتماعی کشور، حفظ مواضع ما در صحنه بین المللی غیر ممکن خواهد بود. او با صراحت به آنها گفت بحران اقتصادی به حدی بنیادی است که ادامه فعالیتهای بین المللی را غیر ممکن می کند مگر اینکه
یک چرخش اقتصادی داشته باشیم. مطبوعات نظامی شوروی مملو از گزارشهای مربوط به تأثیراتی بود که سیستم های تسلیحاتی پیشرفته جدید غربی که همچنان در حال توسعه بودند، ممکن
بود در میدان نبرد داشته باشند.
قدرت اقتصادی و فناوری یک الزام امنیتی ملی بود که تنها با اصلاحات اساسی امکان پذیر می شد. همان طور که یکی از مجلات نظامی بیان کرد: «فقط یک پایگاه اقتصادی قوی و مدرن قادر به فراهم آوردن امکان حفظ و ارتقای نیروهای مسلح و فراهم کردن تعداد لازم سلاح های مدرن فناوری نظامی و انواع هزینه هاست. پرسترویکا نه فقط به معنای نوسازی اقتصاد غیر نظامی شوروی و حل مشکل کمبود کالاهای مصرفی بود که زندگی شهروندان عادی را بسیار دشوار می ساختند، بلکه درباره معکوس کردن تغییر در همبستگی نیروها که از قبل جریان داشت نیز بود. ژنرال دیمیتری یازوف وزیر دفاع بعدی اظهار داشت که پرسترویکا «تقویت تولید بر اساس جدیدترین دستاوردها در علم و فناوری است. او از اصلاحات به عنوان
یک ضرورت نظامی حمایت می کرد. (۱۰)
برای کسانی که در واشنگتن تلاشهای اصلاحی گورباچف را جدی می گرفتند
این برنامه مشکل ناخوشایندی را به وجود می آورد. یک جامعه کمتر استبدادی
بازتر و آزادتر و در نتیجه کمتر تهاجمی مطمئناً به نفع ایالات متحد بود. اما اگر
گورباچف به نوعی موفق به ایجاد یک امپراتوری کارآمدتر و از نظر فناوری پیشرفته تر می شد که تمام خصوصیات مارکسیست – لنینیستی هفتاد سال گذشته را حفظ می کرد، چه؟ و اگر برنامه اصلاحات او چیزی غیر از فریب برای تأمین اعتبارات غربی نبود چه؟
هنگامی که گورباچف جنگ صلیبی خود را برای تزریق تحرک فناوری در اقتصاد شوروی آغاز کرد تلاشهای دولت ریگان برای تهیه یک راهبرد جهانی برای تحریم فناوری پیرامون بلوک شوروی به بار نشست. از سال ۱۹۸۱ تعدادی اصلاحات ساختاری و قانونی در رژیم کنترل صادرات آمریکا انجام شده بود اجرای آن اصلاحات بیشتر از هر دولت قبلی مورد توجه قرار گرفته بود. عملیات صادرات که با هیاهوی بسیار زیادی آغاز شده بود از هر زمان دیگری پرتکاپوتر بود. در طول دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ فقط دو یا سه مورد سرقت فناوری تحت تعقیب قرار گرفته بودند. در ژانویه سال ۱۹۸۶ وزارت دادگستری بیش از صد مورد را تحت پیگرد قانونی قرار داد. فهرست کالاهای تحت کنترل در سراسر دولت طولانی تر می شد. بین اکتبر ۱۹۸۳ و سپتامبر ۱۹۸۷ بیست و شش مورد فناوری به این فهرست اضافه شد. و
اما شاید مهم ترین تغییر در سال ۱۹۸۵ اتفاق افتاد، هنگامی که با تلاش دو حزب با حمایت قوی دولت قانون مدیریت صادرات ۱۹۷۹ اصلاح شد.
این اصلاحات برای اولین بار به مقامات اجرایی در بخش صادرات ایالات متحد این قدرت را داد که درباره صادرات غیر قانونی در خارج از ایالات متحد تحقیق کنند. نمایندگان می توانستند صادرات فناوری را در جاهایی مانند هنگ کنگ سوئیس و هند پیگیری کنند. توافقهای دو جانبه که با چند کشور بی طرف بیگانه امضا شده بود این کشورها را وادار میکرد تا صادرات خود را کنترل کنند. به مقامات گمرک اختیارات دیگری نیز داده شد. آنها اکنون می توانستند محموله های مشکوک را بدون هشدار جستجو و توقیف کنند. مجازات حمل کالاهای غیر قانونی بسیار شدیدتر شده بود و جای خود را در عوض جریمه به مجازات زندان داده بود در سال ۱۹۸۶ راهبرد احتکار فناوری به طور کامل اعمال می شد. کشورهای (۱۱)
کو کام کنترل خود بر صادرات را سخت تر کرده بودند، و نشتی ها در سوئد، اتریش و سوئیس مسدود شده بود. حدود ۴۰ درصد از کل صادرات تولید کنندگان ایالات متحد مشمول نوعی مجوز کنترل صادرات بودند و به واقع خرید قانونی فناوری پیشرفته ایالات متحد را برای مسکو غیر ممکن میکرد. طی چهار سال، دولت ریگان موفق به ایجاد نوعی کاغذ بازی امنیتی شده بود که تنها هدف آن پیگیری صادرات به بلوک شوروی بود کمیته انتقال فناوری در سیا با استفاده از رایانه های پیشرفته برای ردیابی محموله های فناوری در سراسر جهان مشغول نظارت بی سابقه ای بر جریان تجارت فناوری پیشرفته بود. فشار مداوم واشنگتن باعث شد که چندین متحد بزرگ غربی نیز همین کار را هر چند در مقیاس کوچک تر انجام دهند. در سال ۱۹۸۴ ، متخصصین فنی وزارت دفاع انگلیس واحدی را برای انتقال فناوری ایجاد کرده بودند که صادرات با فناوری پیشرفته را ردیابی می کرد. برنامه های مشابهی هم در پاریس و بن راه اندازی شده بود.
مسکو تشنه فناوری غرب بود و تقریباً به مقدار مورد نیاز خود دست نمی یافت. محدودیتهای متأثر از صادرات کرملین را وادار به انجام اقدامات ناامید کننده کرد. تا سال ۱۹۸۶ ، تلاش تعدادی از مأموران کا.گ.ب و اطلاعاتی ارتش (GRU) در این زمینه برای سرقت فناوری غرب به طرز چشمگیری افزایش یافت. استف هالپر میگوید: در طول دهه ۱۹۸۰ با شدت گرفتن محدودیت های صادراتی تلاشهای جاسوسی صنعتی آنها افزایش یافت جاسوسی نمی توانست جایگزین مناسبی باشد. سرقت فناوری بر خلاف خرید قانونی آن ناکارآمد بود. از طریق دزدی نمی شد آموزش دستور العمل با پشتیبانی فنی را که اغلب با فروش قانونی همراه است، برای تکنسین ها فراهم کرد.
کیسی و دیگر مقامات ارشد ایالات متحد با پیش بینی اینکه کرملین ناامید برای دستیابی به فناوری غربی ممکن است به جاسوسی صنعتی بیشتری متوسل شود خرابکاری در چرخ دنده های موتور اقتصادی شوروی را با برنامه ضد اطلاعاتی فناوری گسترش دادند.
تحلیل گران اطلاعاتی در لانگلی برنامه پنج ساله گورباچف را تکه تکه کردند و بخش های اقتصادی را که بیشتر به دنبال ورودی فناوری غربی بودند مشخص کردند.
متخصصان فناوری با کنار هم قرار دادن این تحلیل ها با گزارش های مربوط به محافظت از فناوری، فهرستهایی از فناوری را تهیه کردند که نمایندگان بلوک شوروی بیشترین علاقه را به دستیابی به آنها داشتند. متخصصان سپس اطلاعات معیوبی را در این مناطق هدفمند تزریق کردند که واسطه هایی در اروپا و ایالات متحد آنها را به عوامل شوروی میرساندند یا حتی می فروختند و اصلاً به آنها مشکوک نمی شدند.
فناوری های نفت و گاز به ویژه فرآیندهای جدید استخراج، منطقه مورد علاقه شوروی بود. در مواجهه با تحریم ایالات متحد، مقامات نفت و گاز شوروی ظاهراً سعی در ساخت اجزای داخلی برای حفاری نفت دریایی داشتند. این طرح های اساسی غربی بسیار با ارزش بودند و به اولویتی برای کسب کردن تبدیل شدند. آژانس با کمک متخصصان صنعت نفت برنامه هایی را در پیش گرفت که تلاشهای شوروی را به طور جدی پیچیده میکردند مهندسان شوروی اطلاعات را به عنوان برنامه هایی کامل از تجهیزات نفتی دریایی آمریکایی که ماه ها در خلیج مکزیک مورد استفاده قرار گرفته بودند جمع آوری میکردند یا سعی در تقلید از طرح آمریکا داشتند. بر اساس یک تخمین شاید ده ها میلیون دلار توسط مهندسان مصمم برای کپی کردن طرح های ایالات متحد امریکا تلف شد. یکی از متخصصان تعریف می کند این کار مانند یک طلسم بود. ما آنها را چنان در فناوری های نفت و گاز گیج کرده بودیم که احتمالاً هنوز هم تنه نتوانسته اند آن را بفهمند.» (۱۳)
بخش جمع آوری ملی سیا چندین شرکت کوچک سیلیکون ولی را متقاعد کرد که رایانه های اصلی و ماهواره های پیشرفته معیوبی را طراحی کنند. یکی
از مقامات تعریف میکند مهندسان از این بازی خوششان آمد. برای آنان کار کردن روی یک پروژه سیاه و دستکاری عمدی طراحی ها چالشی وسوسه انگیز بود.» آنان با استفاده از طرح های دور ریخته شده دیگر تولید کنندگان، مجموعه ای از طراحی های پیشرفته را جمع آوری کردند این طراحی ها تقریباً به قیمت ۱۵ هزار دلار به عوامل شوروی فروخته شدند شایعه شده بود که برخی از این طرح ها در اواخر سال (۱۹۸۹) همچنان مورد تجزیه و تحلیل و استفاده قرار می گرفتند. یکی از مقامات می گوید: «وقتی شما چوب لای چرخ چرخه تحقیق و توسعه بگذارید بیرون آوردن آن دشوار است.» (۱۳)
دولت ریگان همچنین به عنوان ابزاری برای افزایش نگرانی های شوروی درباره اس دی آی به اطلاعات نادرست روی آورد اطلاعات ارائه شده توسط اولگ گوردیفسکی، مقام کا.گ.ب که در سال ۱۹۸۵ پس از همکاری مخفی با انگلیس معزول شد، نشان می دهد که بین رهبران کرملین اتفاق نظر وجود داشت که اس دی آی شاید واقعا کار کند و حتی بتواند چالش اساسی برای زرادخانه راهبردی شوروی به وجود آورد. بیل کیسی کاسپار و اینبرگر و جان پویند کستر میخواستند از این نگرانی برای مزایای روانی آن استفاده کنند. اساساً این مبارزه طراحی شده بود تا این تصور را ایجاد کند که متخصصان فنی ایالات متحد به پیشرفتهای بسیار قابل توجهی تری از آنچه در واقع بود دست یافته اند. برای گورباچف که از قبل و سواس داشت اس دی آی حتی چالش بزرگ تری محسوب می شد.
اگر رقابت فناوری شوروی را زخمی میکرد چالشهای ژئوپولیتیکی خطر منحرف کردن امپراتوری شوروی از قاب اصلی خود را به همراه داشتند. به دستور رئیس جمهور بیل کیسی مدیریت طراحی تعدادی عملیات مخفیانه در سراسر جهان را برای پس راندن نیروهای شوروی بر عهده داشت. کیسی، به دلیلی مطمئن بود که در این بازی شطرنج سعی نخواهد کرد چند پیاده را از سر راه بردارد. او می خواست حریف را مات کند.
چند هفته پس از اجلاس ژنو کیسی در دفتر خود در لانگلی بود و ناهار را با آلن
فیرز از بخش عملیات صرف میکرد فیرز مدتی را در شبه جزیره عربستان سپری کرده و اکنون به آمریکای مرکزی فرستاده شده بود. این دو نفر مشغول بحث درباره وضعیت آمریکای مرکزی و دیدگاه کیسی درباره حمایت از شورشیان ضد کمونیست در سراسر جهان بودند. رئیس مرکز اطلاعات به دنبال پیروزی در گوشه ای از جهان بود. او به فیرز گفت: وقتی ما در یک جا برنده شویم، کل خانه کاغذی خراب خواهد شد و به واکنشی زنجیره ای در سراسر امپراتوری تبدیل خواهد شد. در اوایل سال ۱۹۸۶، به رغم شکستهای مکرر و نا آرامی ها در شوروی، هیچ مکانی بهتر از افغانستان فرصتی برای عقب راندن شوروی فراهم نمی کرد. (۱۲)
با فرا رسیدن زمستان سال ۱۹۸۶ در آن کشور جنگ زده سلاح ها تقریباً ساکت شدند. مانند الگوی شش سال گذشته واحدهای ارتش شوروی و افغانستان درست با باریدن برف تپه ها و دره ها را ترک کردند و تصمیم به ماندن در استحکامات یا شهرها گرفتند. حمله انفجاری شوروی که اکنون به سرپرستی ژنرال زیتف انجام می شد، از زمان آغاز آن در یک سال قبل نتایج کمی به همراه داشت. حمله بزرگی در شرق با ۲۰ هزار نیرو نتوانست مرز پاکستان را ببندد یا ارتباط مجاهدین با پایگاه پشتیبانی خود را قطع کند. از سوی دیگر امریکا شروع به پرداخت اقساطی تعهد مالی ایالات متحد به مقاومت کرده بود. تعداد سلاح های موجود در خط تدارکاتی به طور چشمگیری افزایش یافته بودند ۱۰ هزار آر پی جی و ۲۰۰ هزار موشک در سال ۱۹۸۵ برای مجاهدین ارسال شده بود که بیشتر از کل پنج سال گذشته بود. سالانه ۵۰ هزار تن در هر ارسال میرسید که در مقایسه با دو سال قبلش ۱۰ هزار تن بود.
کیسی در سفر خود در اوایل سال ۱۹۸۶ به پاکستان با ژنرال اختر و سرتیپ یوسف در جبهه مقدم در نزدیکی مرز افغانستان ملاقات کرد. آنها عکس های ماهواره ای و نقشه های بزرگ افغانستان را بررسی و پیشرفت ها، تلفات و حالات
احتمالی سال آینده را از نظر گذراندند. نکته قابل توجه این بود که مقاومت چقدر طی پنج سال گذشته تغییر کرده بود. مجاهدین اکنون عملیات پیچیده و عمده ای را طی هر ماه انجام میدادند واحدهای مجاهدین که پنج سال پیش تنها به تفنگ های گلنگدنی مجهز بودند و در پی اهداف راحت در اطراف شوروی پرسه می زدند اکنون از سلاح هایی با فناوری پیشرفته استفاده می کردند و به پایگاه های هوایی شوروی حمله می کردند. این واحدها الان از سیستم های ارتباطی رادیویی جدید با دامنه های مؤثر تا ۹۶۵ کیلومتر استفاده میکردند با ایجاد سایت های ارتباطی در مناطق عمقی در افغانستان پروان پغمان مزار شریف و قندهار برای فرماندهان مقاومت افغانستان، پایگاه های منطقه ای تأسیس شده بود و یک روند کاملا پیشرفته در حال انجام بود. ماهواره های ایالات متحد پوشش تصویری افغانستان را فراهم می کردند و تصاویر را برای تحلیلگران ایالات متحد در واشنگتن و افسران آی اس آی پاکستان در نزدیکی مرز ارسال می کردند با استفاده از این اطلاعات، افسران آی اس آی دستورالعمل هایی را برای این پایگاههای منطقه ای ارسال می کردند. آنها به نوبه خود با استفاده از رادیوهای فرکانس فعال با برد ۳۰ تا ۵۰ کیلومتر، دستورهای خود را به فرماندهان میدان جنگ ارسال می کردند.
مبارزان مجاهد همچنین به لطف آموزشگاههای بی شماری که در سال ۱۹۸۵ برای آموزش جنگجویان در استفاده از سلاح ایجاد شده بود، مهارت بیشتری پیدا کرده بودند. دوره های دو هفته ای برای سلاح های ضدتانک و ضد هواپیما، فرود آمدن و بلند شدن، تخریب، جنگ شهری و خرابکاری به هزاران مبارز ارائه می شد. هر سال بیست هزار مجاهد توسط این مدارس به مجاهدین افزوده می شدند که با برخی افراد «سیا یو» دو برابر می شدند.
در نتیجه تعهد ایالات متحد به پیروزی سال ۱۹۸۵ به سال موفقیتهای دیدنی مجاهدین تبدیل شده بود سردار احمد شاه مسعود ملقب به شیر دره پنجشیر
پایگاهی در پیشاور را که یک گردان در سنگرها از آن دفاع می کردند به تصرف
در آورده بود. در این حمله بیش از ۴۵۰ نفر اسیر شده بودند. فرماندهان مجاهدین در جاهای دیگر پایگاههای هوایی شوروی و هواپیماهای گران قیمتی را که روی آنها پارک شده بود هدف قرار دادند. پس از تابستان ۱۹۸۵ که فرودگاه هوایی قندهار به شدت با خمپاره اندازها مورد حمله قرار گرفت و پایگاه به طور موقت مترو که شد شوروی بخش اعظم هواپیماهای خود را به مراکز دورتر منتقل کرد. شاید بدترین چیز برای مسکو فعالیتهای زیادی بود که در استانهای شمالی، در امتداد مرزهای شوروی انجام شد. قایق های حمل و نقل شوروی هنگام عبور از رودخانه آمو، بارها غرق شدند. اطلاعات بریتانیا (ام آی -۶) مین های کوچک چسبنده فراهم کرده بود که میشد درست در زیر آب به کنار قایق ها چسباند. مجاهدین ویژه آموزش دیده میتوانستند طول رودخانه را شنا کنند، چندین مین
بکارند و دوباره شناکنان به افغانستان برگردند.
اما جدی ترین افزایش تنش به شکل حملاتی بود که مجاهدین در داخل قلمرو شوروی برنامه ریزی کرده بودند. این پیشنهاد در اصل در سال ۱۹۸۳ در کاخ سفید مطرح شده بود و اختر و یوسف آن را پذیرفته بودند اما در اواخر سال ۱۹۸۵، دولت شروع به عقب کشیدن نیروها کرد. اگر چه آنها میخواستند که این حملات ادامه یابد، اما کیسی تصمیم گرفت که بهتر است واشنگتن هیچ اطلاعات ماهواره ای را از درون خاک شوروی تهیه نکند. این کار چنین حملاتی را بسیار مؤثرتر میکرد اما ممکن بود به طور مستقیم ایالات متحد را درگیر جنگ کند. یکی از مقامات می گوید: «اگر حملات موشکی با دقت انجام میشدند، شوروی می دانست که از اطلاعات ماهواره ای استفاده شده است. وی گفت: «ما تنها کسانی بودیم که می توانستیم چنین اطلاعاتی را تهیه کنیم این امر می توانست بیش از حد آشکار
باشد و ممکن بود به قیمت انتقام جویی شوروی تمام شود.» (۱۵) هنگام سازمان دهی
(۱۴) حملات یوسف باید بدون اطلاعات ماهواره ای آمریکا اقدام می کرد. (۱)
اما ایالات متحد به روشهای دیگری سهیم بود. واحدهای آموزش دیده ویژه که در شوروی مشغول به کار بودند مجهز به موشکهای چینی و مواد منفجره با فناوری بالا بودند که سیا تهیه کرده بود. آنها برای خرابکاری به دنبال اهداف نظامی و غیر نظامی شوروی بودند. آنها به سایتهای صنعتی شوروی حمله می کردند، قطارها را از خط خارج میکردند و تأسیسات نظامی شوروی را با خمپاره می زدند. (۱۱)
آموزش فنی ارائه شده سیا همچنین در تغییر تدابیر مقاومت نیز نقش داشت. در اواخر سال ۱۹۸۵ ، مجاهدین تقریباً موفق به ترور محمود نجیب الله، رئیس پلیس مخفی افغانستان (خاد) شدند. یک فرمانده مجاهد با همدستی یکی از افسران خاد در کابل، این نقشه را در سر پروراند و تجهیزات و مهارت های لازم آن را سیا فراهم کرد.
مواد منفجره و وسایل زمان بندی در اوت اول سال ۱۹۸۵ به کابل قاچاق شدند. مأمور خاد ماشین مورد استفاده را با اسمی جعلی خریداری کرد و آن را از مواد منفجره کاملاً پر کرد. آنان در واکنش به این خبر که نجیب الله در اواخر ماه نوامبر از سفارت هند دیدن میکند خودرو را در خیابان جلوی سفارت پارک کردند. از آنجا که توطئه گران دستگاه کنترل از راه دور نداشتند، از دستگاه تایمری استفاده کردند. اما نجیب الله تقریباً یک ساعت دیرتر رسید و ترور نافرجام ماند.
پس از تجزیه و تحلیل نقشه ها و عکسهای ماهواره ای بحث درباره راهبرد جدید و خوشحالی از موفقیت ها، اختر یوسف و کیسی بحث را به سمت مسیر آینده جنگ کشیدند. ژنرال اختر موضوع موشک های استینگر را مطرح کرد. این درخواست در واقع نادیده گرفته شده بود و ژنرال پاکستانی توضیح می خواست. یوسف چنین بازگو میکند این تنها سلاحی بود که می توانست جریان جنگ را معکوس کند.» (۱۸) کیسی در پاسخ گفت که او نیز به همراه سایر مقامات دولت ناامید شده است. اما چیزی در حال تغییر بود. اواخر سال ۱۹۸۵ رابرت مک فارلین موضوع را با رئیس جمهور در میان گذاشته بود و به نظر می رسید که این درخواست اجابت خواهد شد. با نگاهی خوش بینانه مجاهدین ممکن بود در تابستان چند استینگر
دریافت کنند. اختر خوشحال شد. او به کیسی گفت: «این امر می تواند سرنوشت جنگ را برای همیشه تغییر دهد.
تداوم موفقیت در اجرای جنگ در افغانستان بستگی به حمایت پاکستان داشت. از طرف مقامات شوروی به یک دیپلمات ارشد آمریکایی در مسکو گفته شده بود که کرملین قصد دارد به خاطر حمایت ضیاء از مقاومت درسی به او بدهد. (۱۱) کیسی به اختر گفت که ایالات متحد هر کاری را که بتواند برای محافظت از رئیس جمهور پاکستان انجام خواهد داد. مسائل امنیتی از قبل تشدید شده بودند اما باید به یکی دو نکته توجه داشت سه سال بعد هنگامی که هواپیمای حامل رئیس جمهور ضیاء در هوا منفجر شد شواهد و مدارک غیر مستقیمی از دست داشتن کارگر ب یا خاد در آن وجود داشت. (۲۰)
بیل کیسی پس از حضور در جلسات به دیدن نمایش شلیکهای مجاهدین رفت. آی اس آی یک برنامه نمایش شلیک شامل اسلحه خمپاره، آرپیجی و تفنگهای بدون لگد داشت. در اوایل سال ۱۹۸۶ برخی از کارآموزان افغانستان باید با ارتش شوروی روبرو میشدند به نظر میرسید که سال خوبی خواهد بود. مجاهدین به تدریج ابتکار عمل را در میدان نبرد به دست گرفتند. اوضاع نظامی شوروی بسیار خطرناک تر به نظر می رسید و اغتشاشات نظامی در درون خود شوروی به تدریج آغاز می شد.
فصل هجدهم
تصمیم سعودی در اواخر سال ۱۹۸۵ مبنی بر افزایش سریع تولید نفت قیمت نفت را به شدت کاهش داد چیزی که از نگاه کرملین مخفی نماند. در مواجهه با افت بی سابقه درآمدهای ارز قوی در اوایل سال ۱۹۸۶ نامه ای بسیار شدیداللحن که به امضای اعضای دفتر سیاسی رسیده بود برای شاه فهد ارسال شد. اولگ آلکسیویچ گرینوسکی، رئیس گروه خاورمیانه وزارت امور خارجه، و حیدر علی اف، عضو دفتر سیاسی و عرب شناس این پیام را به فهد رساندند و برای واکنشی هماهنگ با عراق و لیبی دو بازنده دیگر این قمار سعودی تلاش کردند.
در نامه ظاهراً نسبت به تلاش برای کاهش قیمت ها هشدار داده شده بود و پیشنهاد کرده بودند که جلسه ای پنهانی در ژنو برای تثبیت قیمت ها برگزار کنند. ایران به نوبه خود خط و نشان کشید زیرا از دست دادن درآمد نفتی تهدیدی برای تقویت جنگ و پایان حمله تهاجمی آنان علیه عراق بود. حملات فزاینده ای در خلیج فارس رخ داده بود، زیرا تقریباً تمامی قوانین جنگ از سوی طرفین نقض می شد. تانکرها به
همراه پالایشگاه های نفتی و سایتهای حفاری مورد اصابت قرار می گرفتند. نیروی هوایی ایران در اثر کمبود قطعات یدکی شروع به اضمحلال کرده بود، بنابراین سپاه برای هدف قرار دادن تجارت نفتی عراق در حال تکمیل روش جدید خطرناکی یعنی قایق های موتوری پر از سربازان شهادت طلب و مسلح به موشک بود. قبلاً چندین تماس نزدیک با تانکرها در خلیج فارس صورت گرفته بود.
در اوایل سال ۱۹۸۶ سعودیها به دنبال کسب اطمینان از این موضوع بودند که ایالات متحد همچنان امنیت نفت حاصل از خلیج فارس را تضمین کند. در حالی که تهدید حملات ایرانی ها سعودی ها را خیلی کمتر از سایر تولید کنندگان مانند کویت تحت تأثیر قرار می داد، ملک فهد خواستار حصول اطمینان از این موضوع بود که ایالات متحد اجازه ندهد ایران تسلط بر حمل و نقل در خلیج فارس را به دست آورد و ایجاد ارعاب کند. شاهزاده بندر در واشنگتن نگرانیهای خود را به کاسپار و اینبرگر و بیل کسی ابلاغ کرده بود. وقتی جورج بوش معاون رئیس جمهور در آوریل ۱۹۸۶ از شبه جزیره عربستان دیدن کرد مذاکرات مستقیمی درباره این موضوع انجام شد.
تولید عربستان سعودی در اوایل ۱۹۸۶ تقریباً به ۱۰ میلیون بشکه در روز رسیده بود. افت قیمت ادامه داشت برای سعودی ها انفجار تولید بیش از کاهش قیمت بود. پیش بینی می شد در آمدها تا یک سوم افزایش یابد. حتی اگر قیمت نفت به کمتر از هشت دلار در هر بشکه کاهش می یافت درآمد سعودی ها باز هم بیشتر از ۱۹۸۵ بود. کاهش ارزش دلار آمریکا نیز که به فهد هشدار داده شده بود، یکی دیگر از مواردی بود که به اقتصاد آنان کمک بسیاری میکرد. بر اساس یادداشت مخفی وزارت امور خارجه سعودی ها به دلیل کاهش اخیر دلار سود عمده ای برده بودند. تنها در شش ماه آخر سال ۱۹۸۵ این میزان سود بادآورده به ۱۰ میلیارد دلار» بالغ شد. سعودی ها در ۱۹۸۶ انتظار سود مشابهی را داشتند. (۱)
در فوریه ۱۹۸۶ تلاش ایالات متحد برای عقب راندن نیروهای شوروی در اروپای شرقی وارد مرحله جدیدی شد و پولهایی به جنبشهای زیرزمینی در چکسلواکی ارسال شد. مطابق مندرجات تصمیم امنیت ملی ۳۲ و رئیس جمهور، با
مهاجران چک در غرب تماس گرفته شد و یک خط تدارکاتی معمول برای جنبش زیر زمینی چک برقرار شد با این حال در هیچ جای دیگر عملیاتی نظیر عملیات لهستان از نظر اندازه یا دامنه به جز چند صد هزار دلار در سال صورت نگرفت.
مخالفان چک هنوز در مرحله جنینی خود بودند که اکثراً توسط روشنفکران در سازمانهای حقوق بشری مانند منشور ۷۷ یا کاتولیکهای غیر روحانی اداره می شدند. بودجه سیا از طریق سازمانهای مهاجران در غرب که قبلاً در حال ارسال غیر قانونی بودجه های خصوصی به داخل کشور بودند، تزریق می شد. اگر چه این مبلغ اندک بود، اما امید می رفت که مجموع مبلغ دو عملیات مخفی در کل بیشتر شود. همبستگی گام شجاعانه ای برای حمایت از جنبش های مخالف در سراسر بلوک شوروی برداشته بود. حتی مشاوره همکاری بین رهبران مخالفین هر دو کشور نیز وجود داشت.
جلسات مشاوره در مناطق دور افتاده ای در جنگل ها در امتداد مرز چک و لهستان برگزار می شدند. اگر نیروهای این دو جنبش زیر زمینی به یکدیگر می پیوستند چالش نیروهای شوروی در منطقه حتی بدتر هم میشد.
دادوستد با جنبش های زیر زمینی فراسوی پرده آهنین کار پر خطری بود شناسایی راه های تزریق کمک آسان نبود بیل کیسی یادداشتی برای کلر جورج ، مدیر جدید عملیات ارسال کرد. او میخواست برای شناسایی جنبش های مخالف و بهترین نحوه کمک رسانی به آنها کاری انجام شود یکی از مقاماتی که از یادداشت آگاه بود می گوید: «بیل میخواست ببیند که چه کاری می توانیم انجام دهیم تا از جنبش های مخالف در سراسر منطقه حمایت و آنها را به همکاری ترغیب کنیم.»
یک مشکل اضافی امکان افشا شدن بود سرویسهای اطلاعاتی بلوک شوروی ممکن بود از این طرح مطلع شده و از آن برای از بین بردن جنبش زیر زمینی استفاده کنند. در دهه ۱۹۲۰ پلیس مخفی بلشویک چندین سازمان زیر زمینی ساختگی
را به عنوان ابزاری برای شکار مخالفان واقعی رژیم ایجاد کرده بود. مشهورترین آنها انجمن سلطنت طلبان روسیه مرکزی (MOR) بود که با نام رمز «اعتماد» شناخته شده تر بود. اعتماد با موفقیت در سازمانهای ضد کمونیستی دیگر نفوذ کرد و چندین عملیات اطلاعاتی در روسیه را تضعیف کرد.
اما اگر چه لهستان یک نمونه بود پشتیبانی خارجی می توانست تغییر زیادی ایجاد کند. همبستگی علاوه بر بودجه آژانس سالانه حدود ۵۰۰ هزار دلار کمک مالی خصوصی از خارج از کشور دریافت میکرد. سیصد هزار دلار به تنهایی از CIO AL دریافت میشد اما جریان پول بی وقفه نبود در اوایل بهار سال ۱۹۸۶، چند محموله از استکهلم و بندر اوستاد توقیف شدند. مقامات لهستانی در بارانداز منتظر رسیدن کشتی بودند. این ردیابی تصادفی نبود شخصی در جایی در خط تدارکاتی مسئولان را خبر کرده بود بسته شدن مسیر باعث مختل شدن جریان کالا میشد اما گزینه های محدود دیگری وجود داشت.
بیشتر سوء ظن ها متوجه بخش سوئدی این عملیات بود. فعالان همبستگی تا زمان رسیدن کالاها به سوئد حمل و نقل کالاها را مدیریت می کردند و گرچه این امکان وجود داشت که دشمن در عوامل همبستگی نفوذ کرده باشد، اما این طور به نظر نمی رسید. تنها مورد اعتمادترین فعالان همبستگی در عملیات تدارکات مخفیانه شرکت داشتند. تازه واردان مشارکتی نداشتند اما در سوئد خط تدارکاتی به کارگرهای بارانداز و مقامات بندر سپرده میشد اگر کسی از ماهیت محتویات داخل جعبه ها خبردار میشد ممکن بود وسوسه شود که در ازای دریافت پول مقامات لهستان را مطلع کند.
در اواسط ماه فوریه ظاهراً بیل کیسی از دفتر کاخ سفید با یک مقام سوئدی مطلع از عملیات مخفیانه تماس گرفت. در قسمت سوئدی خط تدارکاتی، نشت اطلاعاتی رخ داده بود و کیسی از او خواست تا آن را بر طرف کند.
برخی از نمایندگان ایالات متحد برای همکاری با تحقیقات سوئدی اعزام شدند.
گروه مشترک دو هفته و نیم هر سانت از بخش سوئدی عملیات را با نظارت بررسی اسناد و نظارت بر کارگران بررسی کردند. آنها نتوانستند چیزی پیدا کنند. سرانجام از یک کارگر بارانداز بازجویی کردند. گروه رد یک مامور گمرک سوئدی را در استان اوستاد دستگیر و کشف کرد که او پیام هایی را برای مأموران گمرک در گدانسک میفرستد گروه با جستجوی سوابق بانکی او دریافت که او تقریباً ۲۰۰ دلار برای هر گزارش دریافت می کند.
با پیدا کردن مقصر گروه همچنان در حالت بلاتکلیفی قرار داشت. دستگیری با اخراج وی شاید به گزارش مطبوعات و افشای کل عملیات منجر می شد. سوئدی ها تصمیم به مصالحه گرفتند و بنابراین او مجدداً با درآمد بیشتر و سود بیشتر به کار خود مشغول شد. شاید این تنها باری بود که یک کارمند دولت در شغل خود میدید که برای خبر رسانی به یک کشور عضو پیمان ورشو تشویق می شود. انتقال شغل او به آسانی پیش رفت و نشتی مسدود شد. (۲)
در همان زمان که دولت ریگان در حال حمایت مالی پنهانی خود از جنبشهای زیر زمینی پشت پرده آهنین بود میخاییل گورباچف در بیست و هفتمین کنگره حزب در مسکو پشت میز خطابه رفت به مدت ده روز رهبران حزب کمونیست سراسر جهان گرد هم آمدند و سعی کردند آینده جنبش خود را ترسیم کنند. در انتخابات ریاست جمهوری گورباچف در کنار یگور لیگاچف نشسته بود. پشت سر آنها ژنرال و ویچخ با روز لسکی و اریش هونکر قرار داشتند.
سخنرانی گورباچف از این جهت تاریخی بود که بحث و گفتگو را با صحبت درباره اشتباهات گذشته شروع کرد. او همچنین فراخوان روشنی برای تغییر ساختار جامعه شوروی ارائه داد. همان طور که او قدرتمندانه و با انرژی صحبت می کرد صدای خود را بلند می کرد تا نکته ای را روشن کند گورباچف تعدادی از مضامین
مهم را بیان کرد. وی به جمعیت گفت که پیشرفت فناوری برای آینده شوروی ضروری است. تنها توسعه فناوری است که به حزب اجازه میدهد هدف خود را برای مضاعف کردن پتانسیل اقتصادی کشور محقق کند. تأکید اصلی برنامه پنج ساله جدید بر فناوری است. حزب نیازمند سرمایه گذاری و منابع مجدد برای سرمایه گذاری در جایی است که بیشترین بازده را در کمترین فضای زمانی به دست دهد. او گفت: «این کار نه با افزایش تعداد کارگران بلکه با ایجاد زیر بناهای جدید یعنی فناوری و ماشینی سازی بسیار مؤثر میسر است.» () این طرح مستلزم سیاست سرمایه گذاری شدیداً متمرکز بر بخش فناوری پیشرفته است. قرار بود بیش از ۲۰۰ میلیارد روبل به این بخش و برای نوسازی صنعت اختصاص یابد. این بیش از هزینه ده سال گذشته بود سرمایه گذاری بر فناوری پیشرفته بزرگترین وعده برای رشد و توسعه اقتصادی بود. (۵)
گورباچف همچنین هشدارهایی درباره اهداف آمریکا داد. او از «خواست صادقانه اش برای نجات از بار جنگ ستارگان و به طور کلی مسابقه تسلیحاتی سخن گفت و هشدار داد که آمریکا و ماشین نظامی صنعتی او که تاکنون قصد کاهش سرعت خود را نداشتند، همچنان نیروی محرکه نظامی سازی را حفظ میکنند. وی همچنین درباره اصول زیر بنایی امنیت اقتصادی که لغو هر گونه تبعیض، محاصره و تحریم را مدنظر دارد سخن گفت و دخالت در امور داخلی کشورها، به ویژه لهستان و افغانستان را محکوم کرد. او هشدار داد که نیروهای امپریالیستی در تلاش هستند «لهستان را سرنگون کنند. وی به جمع هم کیشان خود گفت: «ضد انقلاب و امپریالیسم، افغانستان را به یک زخم خونین تبدیل کرده اند.» (۴)
در بهار سال ۱۹۸۶، روند نزولی قیمت بین المللی نفت باعث نگرانی های جدی در سراسر جهان و همچنین در میان برخی از افراد دولت ریگان شد. معاون رئیس جمهور جورج بوش در حال آماده شدن برای یک سفر ده روزه علنی در منطقه خلیج فارس بود. بوش که از اهالی ایالت نفتی تگزاس بود با کاهش چشمگیر و اخیر قیمت نفت احساس خطر می کرد و نه امیدواری قیمتهای بالا برای پایگاه سیاسی او
در جنوب غرب خوب بود و معاون رئیس جمهور به طور غیر قابل توصیفی نظرات
خود را درباره این موضوع به طور علنی بیان می کرد. در اول آوریل بوش قبل از عزیمت خود در یک اجلاس مطبوعاتی در واشنگتن گفت: «ثبات در بازار چیز مهمی است و من از نظر منافع داخلی خودمان و بنابراین منفعت امنیت ملی مان بسیار سخت گیری خواهم کرد… به نظر من ضروری است که ما درباره ثبات گفتگو کنیم و اینکه ما مانند سقوط از هواپیما بدون چتر نجات
قصد سقوط آزاد مستمر نداریم.»
این اظهار نظرها مغایر با تمام کارهایی بود که دولت گفته و انجام داده بود.
رئیس جمهور کاسپار و اینبرگر بیل کیسی و جان پویند کستر، بدون توجه به
مشاوران داخلی، افت قیمت نفت را یک برد بزرگ می دانستند. پس از اظهارات بوش یک اظهار نظر غیر معمول علنی صورت گرفت. سخنگوی کاخ سفید گفت: راه دستیابی به ثبات اجازه فعالیت دادن به بازار آزاد است.» او همچنین اظهار داشت که بوش به شاه فهد تأکید میکند که بازار باید سطح قیمت ها را تعیین کند. تنها چند روز پس از جنجال عمومی بوش در ریاض بود و ساختمان جدید سفارت ایالات متحد را افتتاح کرد. هنگام شام آن شب، معاون رئیس جمهور با چند وزیر سعودی از جمله شیخ یمانی گفتگو کرد. آنها کاملاً صریح درباره موضوعات مختلف و با اشاره به قیمت نفت صحبت کردند. بوش هشدار داد که اگر قیمت ها با همین سرعت سقوط کنند تولید کنندگان نفت آمریکا برای تعیین نوعی تعرفه یا محافظت از واردات به کنگره فشار وارد می کنند. یمانی هشدار معاون رئیس جمهور را با تمام وجود دریافت کرد و این بر سردرگمی سعودی ها افزود ماه ها بود که مقامات ارشد دولت درباره قیمت نفت صحبت می کردند. و اینبرگر کیسی و سرانجام رئیس جمهور پیش از این سعودی ها را تشویق به تولید بیشتر کرده و از هرگونه تلاش برای افزایش قیمتها باز داشته بودند. اکنون اظهارات بوش در
ریاض بر عکس بود.
معاون رئیس جمهور از ریاض به ظهران به کاخ شرقی که شاه فهد به طور
موقت در آنجا اقامت داشت رفت پادشاه مهمانی شام بزرگی ترتیب داده بود که در آن پیشخدمت ها به طور کامل فشنگهای تفنگ شمشیر و تپانچه آویزان کرده بودند. بوش و فهد بعد به طور خصوصی با یکدیگر گفتگو کردند و این جلسه تا اواخر شب طول کشید. کشتیهای ایرانی به تازگی به یک نفت کش سعودی حمله کرده بودند و فهد از تخاصم به ظاهر فزاینده تهران نگران بود. کاملاً محتمل به نظر میرسید که ایرانی ها قصد داشتند موقعیت خود را در جنوب عراق با دستیابی به شبه جزیره فاو، جنوبی ترین بخش عراق که با کویت هم مرز است، تثبیت کنند.
فاو می توانست راهی به سوی کویت کوچک و حتی شاید میدانهای نفتی عربستان باشد. فهد نگران بود و نیروهای سعودی در حالت آماده باش بودند. بوش تصریح کرد که ایالات متحد در صورت حمله ایران محکم در کنار خانواده سلطنتی خواهد ایستاد. ایران نمی تواند به کویت با عربستان سعودی حمله کند و انتظار پاسخ نظامی آمریکا را نداشته باشد. کشتیهای دریایی آمریکا در خلیج فارس عملیات ایران را ردیابی می کردند و واشنگتن به خوبی از اقدامات نظامی ایران آگاه بود.
وقتی بحث به نفت کشیده شد بوش به پادشاه گفت که به دنبال ثبات در بازار است. قیمت نفت تاکنون از ۳۰ دلار برای هر بشکه در پاییز ۱۹۸۵ در آوریل ۱۹۸۶ به ۱۰ دلار در بازارهای نقدی رسیده بود.
برخی پیش بینی میکردند که ممکن است قیمت تا پنج دلار در هر بشکه هم سقوط کند. بوش آنچه را که قبلاً به یمانی گفته بود به فهد هم گفت: «فشار برای سهمیه یا تعرفه واردات نفت در ایالات متحد افزایش مییابد، بنابراین بهتر است که سلطنت سعودی برای افزایش قیمتها تلاش کند فهد به وضوح نگران بود. برای بوش که طی پنج سال گذشته ریاست جمهوری ریگان معاون رئیس جمهور بود و ثابت کرده بود که وفادار است این خروج آشکار از سیاست دولت غیر معمول بود. این اولین جدایی او از بدنه دولت بود اما او این کار را با رئیس یک دولت خارجی انجام داد.
هنگامی که خبر آنچه بوش به فهد گفته بود به کاخ سفید رسید، ریگان احساس
کرد که مجبور است اقداماتی را انجام دهد. او کاری را انجام داد که قبلاً به ندرت انجام داده بود طبق گفته یکی از سفیران منطقه، او حسابی بوش را بازخواست کرد. ریگان ظاهراً به بوش گفت خوب نیست وقتی رئیس جمهور و مقامات ارشد کابینه چیزی میگویند معاون رئیس جمهور چیز دیگری بگوید
در برخی محافل غربی هیاهویی برای مداخله در بازار بین المللی نفت برای اعمال نوعی «ثبات» بر پا بود. در یک نشست مخفی آژانس بین المللی انرژی در بهار ۱۹۸۶ مسئولان عضو سطح بالای انرژی چندین کشور برای بحث درباره افزایش قیمت ها گرد هم آمدند. نمایندگان آمریکایی با رعایت سیاست های دولت، اظهار داشتند که چنین ترتیبی غیر قابل قبول بود. آنها تا آنجا پیش رفتند که هر گونه ذکر «ثبات» را از پیش نویس بیانیه این گردهمایی درباره تأثیر بر قیمت پایین نفت حذف کردند.
بلایی که ریزش قیمت نفت بر سر اقتصاد در حال شکوفایی شوروی آورد، در یک گزارش مخفی سیا در ماه مه ۱۹۸۶ با عنوان شوروی در مواجهه با معضل کمبود ارز قوی ذکر شده است. در خلاصه این گزارش آمده است: «قیمت پایین انرژی کاهش تولید نفت و کاهش ارزش دلار به طور قابل ملاحظه ای توانایی شوروی ها را برای واردات تجهیزات غربی کالاهای کشاورزی و مواد صنعتی برای بقیه دهه کاهش داده است. کاهش شدید ظرفیت ارز قوی وارداتی مسکو به احتمال زیاد به یک سوم یا بیشتر در حالی صورت میگیرد که گورباچف احتمالاً برای کمک به برنامه خود برای احیای اقتصادی بر واردات کشورهای غربی حساب کرده است.
در ادامه این گزارش آمده بود افت شدید قیمت جهانی نفت در سال جاری موقعیت درآمدی مسکو را به طرز چشمگیری تغییر داده است …. همان طور که در ۱۹۸۵ صادرات نفت به کشورها در ازای ارز قوی احتمالاً مستلزم کاهش بار تولید بود. با وجود چند فرصت کوتاه در داخل کشور برای افزایش سرعت حفاظت از انرژی یا جایگزینی نفت کاهش تحویل به مصرف کنندگان داخلی احتمالاً باعث ایجاد اختلال تولید در محدوده زمانی میشود که گورباچف تضمین بالایی برای تقویت رشد اقتصادی داده است. در این گزارش، به نقل از محاسبه ای که در ۹
اوت ۱۹۸۴ صورت گرفت، آمده است که یافته های اطلاعاتی نشان می دهد که به ازای هر یک دلار سقوط قیمت هر بشکه نفت مسکو بین ۵۰۰ تا یک میلیارد دلار در سال از ارز قوی ارزشمند خود ضرر خواهد داد. محاسبه سالانه ضرر از سقوط قیمت ۱۳ میلیارد دلار بود. بهای گاز طبیعی متناسب با نفت بود، بنابراین درآمد حاصل از صادرات گاز طبیعی میلیاردها دلار کاهش یافت. در همین زمان کاهش ارزش دلار برای مسکو به بهای تقریبی دو میلیارد دلار در سال تمام شده زیرا صادرات شوروی به دلار و بیشتر واردات آن به ارزهای اروپایی بود.
اما هزینه تمام شده فقط شروع محاسبه بود. اسلحه، صادرات شماره دوی شوروی پس از انرژی بیشتر به کشورهای خاورمیانه می رفت که به فروش فرآورده های نفتی متکی بودند. فروش تسلیحات شوروی به خاورمیانه هنگام رونق نفت در دهه ۷۰ پنج برابر شده بود و مهمترین بخش کل فروش شوروی در اوایل دهه ۸۰ بود. اما ثروتمندترین و پایدارترین مشتریان اسلحه شوروی اکنون به دلیل قیمت در حال سقوط نفت، فقیر بودند. ایران عراق و لیبی در نیمه اول سال ۱۹۸۶ کاهش ۴۶ درصدی درآمدهای نفتی خود را تجربه کردند در نتیجه، فروش تسلیحات شوروی در سال ۱۹۸۶ به میزان ۲۰ درصد کاهش یافت و دو میلیارد دلار ارز قوی ارزشمند دیگر از خزانه کرملین خارج شد. ضررهای شوروی در حالی به طرز چشمگیری افزایش می یافت که بیشترین نیاز به ارز وجود داشت. زمان بندی از این بدتر نمی توانست باشد.
نوسان در وجوه مالی شوروی در پی بودجه بندی دفاعی ریگان چنان چشمگیر بود که درک آن دشوار است قیمت بالای نفت دهه ۱۹۷۰ نعمت بزرگی برای کرملین بود. بین سالهای ۱۹۷۳ و ۱۹۸۲ درآمد شوروی از صادرات انرژی به پانزده برابر افزایش یافت در حالی که حجم فروش حتی دو برابر هم نشده بود. شرایط تجاری شوروی طی این مدت ۶۵ درصد بهبود یافته بود که به آن اجازه می داد در ازای میزان صادراتی یکسان حدود دو سوم کالای بیشتری وارد کند. اما کاهش خیره کننده قیمت جهانی نفت انتقام جویانه این روند را وارونه کرد. در نتیجه
بسیاری از واردات غربی شامل مواد غذایی ابزار آلات کالاهای مصرفی که به نظام اجازه می داد به مسیر خود ادامه دهد، بسیار گران تمام می شد.
در ژوئیه سال ۱۹۸۶ در مقایسه با سال قبل، شوروی برای خرید قطعه مشخصی از ماشین آلات آلمان غربی می بایست تقریباً پنج برابر نفت بفروشد. استفاده از ارز
قوی برای اصلاحات دیگر گزینه مناسبی برای گورباچف نبود
کمبود ارز قوی شوروی، عواقب دیگری نیز به همراه داشت. اجرای ده ها پروژه
بزرگ صنعتی در شوروی به دلیل کمبود بودجه لغو شد. رنو یک پروژه یک میلیارد و دویست میلیون دلاری برای بازسازی کارخانه های اتومبیل در دست انجام داشت. در میدانهای زغال سنگ نریونگری در سیبری، واردات ماشین آلات ژاپنی و آمریکایی به طور ناگهانی متوقف شد زیرا آنها نمی توانستند بهایش را بپردازند. طرح تأسیس دو کارخانه شیمیایی جان براون PLC و صنایع شیمیایی PLC انگلیس با هزینه یک میلیارد دلار نیز کنار گذاشته شد.
افت قیمت نفت باعث شد که کرملین حتی بیشتر روی اعتبارات غربی به عنوان منبعی برای وجوه شدیداً مورد نیاز خود تکیه کند. گزارشهای جالبی که راجر رابینسون درباره کارمندان شورای امنیت ملی در اوایل دولت ارائه کرده بود. نشان می داد که شوروی و کشورهای مشتری این کشور از دسترسی به سپرده های بین بانکی غربی مزایای مالی عظیمی به دست می آوردند. این نوع فرآیند به عنوان یک حساب چکی ذخیره برای تأمین نیازهای نقدی کوتاه مدت کرملین انجام می شد، و به مسکو امکان میداد مشکلات مالی را با دستکاری سپرده ها بر طرف کند سپرده های بین بانکی یک معامله بانکی جا افتاده بود و یک شبه نمی شد آنها را تغییر داد. اما دولت در موارد متعددی این موضوع را در محافل بانکی مطرح کرد، به این امید که به نوعی محدود شود.
یکی از این نمونه ها زمانی اتفاق افتاد که بیل کیسی برای ملاقات خصوصی احتی
مخفی با مقامات ارشد بانک به نیویورک رفت. این جلسه در اتاق غذاخوری بدون صورت جلسه و در نزدیکی بخش مالی برگزار شد. کیسی، که خود یک بانکدار بین المللی بود برای دیدن آشنایان قدیمی مشاوره دادن و گرفتن و صرف ناهار به آنجا رفته بود. وی دیدگاه خود را درباره معضل پیش روی گورباچف به گروه ارائه داد و گفت که آنها میدانند که برای رقابت با ما باید در امور رایانه ها و فناوری های ارتباطی پیشرفت کنند اما برای انجام این کار آنها باید استیلای سیاسی خود بر جامعه را کاهش دهند سؤال بزرگ مقامات واشنگتن این بود که آیا امریکا باید این روند را برای تشویق آزادسازی اقتصادی انجام دهد، یا اینکه باید رهبری فناوری و اقتصادی خود را حفظ کند؟ کیسی به پرسش خود پاسخ نداد، اما درباره وضعیت مالی فعلی شوروی بحث و گفتگو کرد.
او با شدت گفت که در تنگناهای بد اقتصادی و در حالی که ارزش مهم ترین منابع ارزی قوی آنها شامل نفت گاز و تسلیحات کاهش یافته، مسکو بیشتر وام دهندگان غربی را برای دریافت وام تحت فشار قرار خواهد داد. او با لحنی مطمئن اشاره کرد: «اما خطر پذیری اعتباری از یک بانکدار به بانکداری دیگر ضعیف است. از آنجا که آنها قبلاً در پرداخت بدهیهای خود دچار مشکل بودند با کاهش درآمدهای ارز قوی اعطای اعتبار بیشتر به شوروی ها منطقی نیست.» او سپس درباره نگرانیهای مالی شدید دولت راجع به سپرده های بین بانکی و سایر برنامه هایی که ممکن بود کرملین برای نزدیک شدن به آبگیر سرمایه غربی از آن
استفاده کند صحبت کرد. (۱۰)
همان زمان که هسته اقتصادی امپراتوری شوروی به نقطه ذوب می رسید
چالشهای امپراتوری برای اقتدار کمونیستی در حاشیه های جغرافیایی بسیار دور
آن که با میل به استقلال تغذیه و از حمایت ایالات متحد برخوردار می شدند، رو به
رشد بود. در لهستان و افغانستان دو چالش بزرگ اوضاع علیه کرملین تغییر کرده
بود. در پنجم ژوئن ۱۹۸۶ مقامات لهستان موفق به دستگیری رهبر زیر زمینی جنبش
همبستگی، زبیگنیو بویاک شدند که سالها در پی شکار او بودند. او سازمان را اداره
می کرد بر حساب های بانکی که شامل کمکهای مالی غرب بود نظارت داشت و منابع را توزیع میکرد دستگیری وی می توانست وقفه بزرگی در راه مقاومت ایجاد او با تغییر مکان و استفاده از لباس لباسهای مبدل (مانند تغییر مو آرایش، سبیل های جعلی و کلاه که از محل تئاتر دانشگاه توسط دانشجویان همدست دز دیده می شد. کند. او
موفق شده بود مقامات را گول بزند.
در چند ماه اول سال ۱۹۸۶، سیصد و بیست نفر دیگر از فعالان کشور دستگیر شدند، اما هیچ کدام در قد و قامت بویاک نبودند. در سطح پایین جنبش، هنوز تعداد زیادی از فعالان وجود داشتند اما کار دستگاه فرماندهی و کنترل که سازمان دهی و مدیریت مقاومت را بر عهده داشت به طور موقت متوقف شد. یکی از مقامات تعریف می کند: «جنبش هنوز همان کاری را انجام می داد که همیشه انجام می داد. اما کم کم تمرکز ملی را از دست داده بود از دست دادن بویاک این جنبش را در سطوح عالی در هم شکسته بود بدون بویاک جنبش زیر زمینی دچار اختلال موقت شد. ساختار کمیته هماهنگی موقت همبستگی به گونه ای بود که رهبران محدودی از اقداماتی که دیگران انجام می دادند یعنی از مسئولیت ها، فعالیت های روزانه و مکان های آنها آگاه بودند. این نوع سازمان دهی مانع از نفوذ و نشت می شد و این اطمینان را ایجاد می کرد که رهبران در صورت دستگیری قادر به افشای اطلاعات زیادی به مقامات نخواهند بود.
اما به همین صورت جایگزین کردن بویاک غیر ممکن شده بود.
اما دستگیری بویاک چندان طول نکشید در میان بحران عمیق اقتصادی که با تشدید تحریم های امریکا شدت می یافت، تجارت لهستان با غرب تقریباً به صفر رسیده بود. این تجارت که در سال ۱۹۸۰ به هفت میلیارد و ۵۰۰ میلیون دلار بالغ می شد، در سال ۱۹۸۶ به ارزش یک میلیارد دلار کاهش یافته بود. اعتبارات خارجی غرب به زودی کاهش یافت لهستان که نمی توانست صادراتی به غرب داشته باشد قادر به کسب اعتبار نبود. قبل از سال ۱۹۸۰ ورشو توانسته بود سالانه هشت میلیارد دلار وام بگیرد. در سال ۱۹۸۵ این رقم به ۳۰۰ میلیون دلار کاهش یافت. در نتیجه
لهستان مجبور شد از سایر کشورهای عضو شوروی قرض بگیرد که به سختی توان پرداخت وام را داشتند. میزان بدهی او به رفقایش به سرعت در حال افزایش بود و به حدود پنج میلیارد روبل قابل انتقال رسیده بود.
دستگیری بویاک به نماد قدرتمندی مبدل شد که تاکید می کرد چرا تحریم های آمریکا همچنان پابرجاست. یا روز لکی با ترس آشفتگی با توجه به شرایط اقتصادی مشاورانش را به دفتر خود فراخواند و اعلام کرد که بویاک باید آزاد شود. علاوه بر این دولت باید برای تحقق برخی از خواسته های دولت ریگان تلاش کند تا تحریم ها برداشته شود واشنگتن سه پیش شرط تعیین کرده بود: گفتگوی واقعی با کلیسا انجام گیرد. آشتی ملی صورت پذیرد و امتیازاتی به گروه های مخالف اعطا شود. زندانیان سیاسی نیز باید آزاد می شدند.
هضم چنین خواسته هایی برای ژنرال یا روز لکی دشوار بود. اما در تابستان سال ۱۹۸۶، پایان دادن به تحریم های آمریکا برای بقای رژیم به موضوعی حیاتی تبدیل شد. در تاریخ ۲۲ ژوئیه، تقریباً یک ماه و نیم پس از دستگیری بویاک، دولت یا روز لسکی عفو عمومی اعلام کرد. همه زندانیان سیاسی آزاد شدند. دشمنان رژیم مجدداً به خیابانها بازگشتند و به جنبش زیر زمینی پیوستند. تلاش برای در هم شکستن همبستگی ناکام ماند
واشنگتن در پاسخ سکوت کرد. ورشو تقریباً هر سه پیش شرط را برآورده کرده بود، اما اوضاع در کاخ سفید خصمانه بود. کیسی و اینبرگر، و بسیاری از کارمندان شورای امنیت ملی به رئیس جمهور توصیه میکردند که تحریم ها را حفظ کند. وارد کردن فشار بیشتر به یاروزلکی مزایای خود را داشت. شاید باعث گرفتن امتیاز بیشتری برای جنبش زیر زمینی میشد. مخالفان دولت و رشو آشکارا در حال غلیان بودند و اقتصاد در آستانه نابودی قرار داشت.
ریگان خواست با واتیکان مشورت کند و از نظرات پاپ آگاه شود.
جنبش زیر زمینی لهستان نیز به سهم خود مشتاق بود تحریم ها بلافاصله به پایان برسد. لخ والسا و ۹ رهبر برجسته همبستگی بیانیه ای صادر کردند و از ریگان
خواستند که موضع تند خود را تغییر دهد زیرا وخیم تر شدن اوضاع اقتصادی دهم حاکمان، هم مردم و هم نسلهای آینده را تهدید می کرد. کاردینال کازارولی نیز همان توصیه را مطرح کرد پاپ احساس می کرد مردم خیلی رنج کشیده اند. رئیس جمهور تصمیم را تا ژانویه ۱۹۸۷ به تأخیر انداخت، و بالاخره در این زمان به این توصیه ها توجه کرد. بودجه پنهانی همبستگی ادامه یافت.
عفو باعث افزایش اعتماد به نفس صفوف همبستگی شده بود. جنبش زیر زمینی زنده مانده بود. بودجه آن به خوبی تأمین میشد و رهبری دست نخورده مانده بود.
حمایت مالی زمینی و مادی غرب مواد مغذی را به بدنه مقاومت می رساند. در اوایل ماه اکتبر، رهبران همبستگی به مدت دو روز در گدانسک دیدار کردند تا با توجه به چشم انداز آزادی عمل بیشتر موجود، راهبرد خود را ارزیابی کنند. در اجلاس مطبوعاتی همزمان در گدانسک و ورشو، رهبری اعلامیه چشمگیری صادر کرد که آنها فعالیتهای خود را علنی خواهند کرد. والا اعلام کرد: «ما نمی خواهیم مخفیانه فعالیت کنیم
این یک حرکت جسورانه و شجاعانه بود قرار بود مقاومت دولت مرکزی لهستان را آشکارا به چالش بکشد. افرادی در رهبری همبستگی این اعلام قریب الوقوع را به دولت ریگان اطلاع دادند بنابر این واشنگتن آماده شد. جان پویند کستر مشاور امنیت ملی اطمینان حاصل کرد که مقامات لهستانی خیلی صریح متوجه شده اند که سرکوب همبستگی به معنای ادامه تحریم های ایالات متحد و تنگ تر کردن اعتبار است. یا روز لسکی که با انتخاب هابون روبرو شده بود، نرمش نشان داد. سرکوب شدیدی که بعضی ها پیش بینی می کردند اتفاق نیفتاد. (۱۲)
تلاش مقامات لهستانی برای قطع کمکهای مخفیانه غرب به همبستگی ادامه یافت. مقامات لهستانی محموله ای را در اسکله های کشتی اشوینو تویشیچه پیدا کردند. دستاورد بزرگی بود. یک کامیون چهل تنی توقیف شد که شامل ۲۰۰ هزار دلار
تجهیزات با ارزش شامل بیست و سه دستگاه چاپ چهل و نه دستگاه کپی، شانزده دستگاه فکس چندین کامپیوتر آی بی ام و درایو دیسک و دوازده ماشین حساب چاپگر بود. اما با وجود این و وقفه های دیگر، تلاش برای تأمین ادامه یافت.
حمایت های سیا برای برخی از مخالفین چک و مجارستانی در اروپا و ایالات متحد نیز فرستاده میشد با این امید که شاید در ارائه اطلاعات درباره وقایع در کشور زادگاه خود همکاری کنند.
دستور تصمیم امنیت ملی ۳۲ ریگان خواستار تلاش منطقه ای گسترده برای آزادسازی کشورهای اروپای شرقی از بلوک شوروی بود، بنابراین مبارزات براندازی گسترده تر شدند. در اواسط سال ۱۹۸۶ شخصی به شورای امنیت ملی هشدار داد که نامه ای توسط گروه های مخالف پشت پرده آهنین تهیه و امضا شده است. این نامه فراخوانی برای اقدام مشترک برای مقابله با ظلم شوروی بود. کیسی و مقامات شورای امنیت ملی تصمیم به کمک گرفتند. حدود ۲۵ هزار دلار برای سازمانی که مشغول کار روی این اعلامیه بود فرستاده شد.
در اواخر اکتبر ۱۹۸۶ فراخوان جسورانه ای برای مردم سراسر اروپای شرقی برای بیرون آمدن از زیر یوغ قدرت شوروی صادر شد. این فقط یک نامه بود، چند کلمه که توسط چند مخالف پراکنده نوشته شده بود اما درخواستی ملتمسانه برای رفتار بهتر نبود. این یک زلزله سیاسی بود درخواست مشترکی که برای مخالفان مجارستان آلمان شرقی چکسلواکی و لهستان صادر شده بود در حالی که مجارستان بی سروصدا سی امین سالگرد حمله پیمان ورشو به آنجا را جشن می گرفت.
اقدام مشترک کشورهای اروپای شرقی کابوس شوروی بود. قیام در مجارستان و چکسلواکی به راحتی کنترل شده بود زیرا به طور متناوب رخ داده بود. اما بحران منطقه ای موضوع دیگری بود هیچ چیز کرملین را بیش از این عصبانی نکرد که همبستگی در سال ۱۹۸۱ سایر کشورهای اروپای شرقی را برای سازمان دهی اتحادیه های آزاد تجاری خود فراخواند. این نامه ترس از ناآرامی ها عمومی را تقویت کرد. ۱۲۲
امضا زیر این نامه درج شده بود که شامل شخصیتهای اصلی مخالف مانند و اتسلاف هاول در چکسلواکی، جورج کنراد در مجارستان و لخ والسا در لهستان بود. ایده این نامه از خود مخالفان سرچشمه گرفته بود. جنبش مهاجران غربی که اطلاعات را در اکثر کشورهای اروپایی جابجا میکردند نامه را در اروپای شرقی منتشر کردند.
این نامه سرانجام در رادیو اروپای آزاد٫ رادیو آزادی خوانده شد.
این نامه به قلب تصمیم امنیت ملی ۳۲ زد. همبستگی طوفان لهستان را خنثی کرده بود، و محموله نقدی دوم (۵۰) هزار دلار در اوایل ماه اکتبر به چکسلواکی ارسال شده و با امنیت به مقصد رسیده بود. منطقه ملتهب بود و دولت ریگان این روحیه را تشویق می کرد.
در حالی که فعالان لهستانی همچنان با تظاهرات مقالات و اعتراض سیاسی اقتدار کمونیسم را ذره ذره کم میکردند سربازان پاکستانی در پایگاه هوایی خارج از اسلام آباد در اوایل ژوئیه شروع به باز کردن تعداد زیادی محموله مهم کرده بودند. در داخل جعبه های معمولی سلاح های شگفت انگیزی جاسازی شده بود
که مجاهدین منتظرشان بودند. دولت ریگان وعده خود را عملی کرده بود و اولین محموله موشک های استینگر وارد شده بود. از نخستین روزهای جنگ، شوروی بدون هیچ هراسی از پدافند هوایی به بمباران مقرهای مجاهدین می پرداخت. تعداد اندک موشکهای هوایی زرادخانه مجاهدین به نظر نمی رسید بتوانند جز شلیک شدن مانند فشفشه های رومی کاری از پیش ببرند وینسنت کانیسترار و تعریف می کند: «این بزرگترین نیاز مجاهدین بود. بمباران متوالی مؤثرترین تدبیر شوروی بود. ورود استینگر تغییر کیفی مهمی بود که پویایی جنگ را تغییر می داد. این سلاح شوروی ها را در لاک دفاعی فرو می برد. (۱۳)
برتری جنگی در افغانستان دائماً در حال تغییر بود. سال ۱۹۸۶ برای مسکو اگر چه بسیار پرهزینه اما موفق بود شرایط جدید تهاجمی عملیات نظامی شوروی
به سرنگونی ژاوار، مهم ترین پایگاه چریکی مجاهدین در داخل کشور انجامید. رد مقاومت را در خوست زده بودند. اما این موفقیت های شوروی در واقع فقط موقتی بود. مجاهدین از همیشه مؤثرتر بودند و استفاده گسترده از هواپیماها که در زاوار بسیار مهم بود در خوست به پایان رسید.
استینگرها بسیار با ارزش بودند و به خوبی از آنها محافظت می شد. تنها تعداد محدودی از متحدان آمریکا به آنها دسترسی داشتند. به زبان ساده، بهترین سیستم موشکی زمین به هوا در سطح جهان استینگرها بودند که قابلیت هدایت بعد از شلیک را داشتند، بنابراین دیگر نیازی به آشکار شدن برای هدایت موشک به سمت هدف خود نبود. سقف برد مؤثر آنها بیش از چهار هزار و پانصد متر بود که با یک کلاهک انفجاری سنگین و سرعت ۱۹ کیلومتر در ساعت به سمت هدف خود حرکت می کردند. این موشکها از سیستم تشخیص پیچیده مادون قرمز و گرمای هوا استفاده میکردند که به محض اینکه روی هدف خود قفل می شد، اقدام متقابل نیز تقریباً غیر ممکن می گردید.
یکی از نگرانی های اصلی در تصمیم گیری برای تأمین استینگرها به مجاهدین این بود که ممکن بود آنها به دست تروریستها و افراطیون بیفتند. هواپیمای غیر نظامی در اروپای غربی یا خاورمیانه طعمه ای آسان برای چنین سلاحی محسوب می شدند. اما رئیس جمهور شخصاً تصمیم گرفت اسلحه را حتی به رغم چنین خطراتی فراهم کند.
با رسیدن استینگرها، سرتیپ محمد یوسف شخصاً مسئولیت اتخاذ این تصمیم را که کدام گروه از مجاهدین برای استفاده از آنها تعلیم ببینند، به عهده گرفت. کیسی امیدوار بود که سیا کار آموزش را انجام دهد، اما آی اس آی پاکستان از این کار امتناع می ورزید. ارتش آمریکا یک شبیه ساز وارد کرد و با کمک کارمندان محلی سیا آن را در اردوگاه او جهری در راولپندی راه اندازی کرد.
فرماندهان مجاهدین آورده شدند و بلافاصله یک دوره آموزشی سه هفته ای
آغاز شد. قرار بود سالانه تعداد دویست و پنجاه استینگر، به همراه ۱۲۰۰ موشک با حفاظت تمام به منطقه ارسال شود.
گروه های ضربت برای پیروی از فرمانهای جدید استینگر سازمان دهی شدند.
هنگام سقوط هواپیما، گروه حمله باید با کشتن خلبان کار را به پایان می رساند. این کار کثیفی بود. پس از چند ماه آموزش سرانجام استینگر ها اولین پرواز خود
را در آسمان افغانستان انجام دادند.
در تاریخ ۲۵ سپتامبر گروهی از مجاهدین در تپه کوچکی در فاصله کمی از میدان هوایی جلال آباد، مخفی شدند. فرمانده غفار هدایت واحد خود شامل سه استینگر و گروه ضربت کارآمد را بر عهده داشت. فرمانده و گروهش بی سروصدا در بوته ها نشسته بودند. همه چشم ها در جستجوی یک هدف مناسب بودند. ساعت سه بعد از ظهر گروهی متشکل از هشت هایند (نوعی بالگرد جنگی) مسلح شوروی برای فرود به جلال آباد نزدیک شدند. هایند یک هواپیمای بسیار منفور بود و نگرش عمومی این بود که تلفات زیادی را به جنگجویان و غیر نظامیان وارد کرده است.
استفاده از سیستم استینگر به طرزی باور نکردنی ساده بود. این سیستم به طور خودکار روی هدف خود قفل میشد و با صدای پینگ مختصری آمادگی خود را اعلام می کرد. متخصصان استینگر به آرامی چنگ خود را به اهداف جداگانه ای انداختند و روی اهداف قفل شدند. انگشتان مضطرب روی ماشه آماده بودند. تعداد دیگری از مجاهدین با دوربین فیلم برداری در بوته ها نشسته و این رویداد مهم را مشاهده می کردند.
وقتی هایندها به ۱۸۰ متری سطح پایگاه هوایی رسیدند، فرمانده غفار دستور شلیک داد. سه موشک به همراه فریادهای «الله اکبر» به هوا شلیک شدند. یک موشک ناقص عمل کرد و بدون نتیجه به زمین افتاد اما دو موشک دیگر به اهداف خود اصابت کردند. انفجارهایی رخ داد و دو لاشه مکانیکی آتشین از آسمان فروافتادند.
پیروزی
مجاهدین از هیجان شروع به سر دادن فریاد شادی کردند و برای اینکه دیگران بتوانند کار خود را به انجام برسانند از جلوی استینگرها کنار رفتند. دو موشک دیگر نیز شلیک شدند و هر دو به اهداف خود اصابت کردند. بقیه هلیکوپترها با شتاب دور شدند سرنشینان آنها از آنچه شاهد آن بودند به وحشت افتادند.
مجاهدین سلاح جدید خود را نشان داده بودند سلاحی که در نهایت می توانست روند جنگ را تغییر دهد. قدرت این سلاح شگفت انگیز» واضح بود از میان ۲۰۰ فروند استینگر که شلیک شدند ۷۵ درصد آنها به هواپیماها اصابت کردند. (۱۳)
چند هفته پس از آنکه فرمانده غفار برای اولین بار از استینگر استفاده کرد، فیلمی که مجاهدین تهیه کرده بودند راهی کاخ سفید شد و رئیس جمهور در آنجا به طور خصوصی آن را مشاهده کرد.
البته فیلم بیشتر مجموعه ای از تصاویر مبهم بود. فیلمبردار هیجان زده و شادمان به اطراف می دوید و فقط فیلم هایی از دود و بقایا گرفته بود. به همراه این ویدئو رئیس جمهور پوکه اولین استینگر شلیک شده در افغانستان را دریافت کرد.
طی چند هفته حملات استینگر شدت گرفت و بیشتر شد. به زودی این خبر در میان خلبانان شوروی پخش شد. اطلاعات آمریکا که چند سال در افغانستان ارتباطات نظامی شوروی را تحت نظر داشت شروع به اعلام رقابت «صدای کی بلندتر است» کرد. خلبانان از پرواز با برخی تشکیلات حمله امتناع می ورزیدند و به دلیل رها کردن بمب هایشان از ارتفاع بسیار بالا از طرف مافوق هایشان تنبیه می شدند. خلبانان هنگام بازگشت از مأموریت ها یا حمل و نقل محموله ها، هنگام فرود شروع به استفاده از رویکردهای پیچیده ای کردند. وینسنت کانسترارو که در حال مشاهده اطلاعات بود گفت: «آنها شروع به بمباران از ارتفاعات بسیار بالاتر کردند. این کار بمبارانهایشان را ناکارآمد کرد. از آن به بعد، آنها به طور قابل قبولی تلفات می دادند. افغانستان از یک عفونت کوچک به خونریزی شدیدی تبدیل شده بود. (۱۵) محمد یوسف میگوید: «استفاده از استینگرها موازنه تاکتیکی را به نفع ما تغییر داد. با کسب موفقیت های متوالی روحیه مجاهدین تقویت و روحیه
دشمن تضعیف شده بود. درباره ترسی که استفاده از استینگرها به جان شوروی انداخت نمی توان اغراق کرد. سرگئی ناراسنگو، معاون اول وزیر سیاست خارجه ادوارد شوارد نادزه تعریف میکند من شش بار با شوارد نادزه به افغانستان رفتم و باور کنید وقتی که به فرودگاه کابل می رسیدیم، نگران موشک های استینگر بودیم احساس ناخوشایندی بود و وقتی از مرز عبور می کردیم از اینکه بلند گو اعلام می کرد.
من رسیدیم ما اکنون د ون در قلمرو شوروی هستیم خوشحال میشدیم وای خدای من را یگان های ضربتی استینگر مجاهدین به شکلی تهاجمی در اطراف پایگاههای هوایی شوروی مستقر شدند. اولی در اطراف کابل و جلال آباد جای گرفت. بعدی در شمال در امتداد مرز شوروی مستقر شد. مجاهدین در امتداد مرز به دنبال هدف قرار دادن هواپیمایی بودند که نه تنها در حریم هوایی افغانستان بلکه در حریم هوایی شوروی پرواز میکردند برای تشویق استفاده تهاجمی از استینگر و جلوگیری از احتکار موشک ها توسط فرماندهان آی اس آی به برنامه انگیزشی مبتکرانه ای دست زد. به این ترتیب فرماندهان برای هر شلیک موفق به عنوان پاداش دو موشک استینگر دیگر دریافت کردند.
همان طور که موشکهای استینگر آسمان افغانستان را تهدید آمیز کرده بودند، ایالات متحد برای گسترش جنگ به آسیای مرکزی شوروی فشار می آورد و تهدید می کرد.
پاییز آن سال معاون وزیر دفاع فرد آیکل در کاپیتول هیل بر سیاست ایالات متحد در افغانستان گواهی داد. او در پاسخ به سؤال یکی از اعضای کنگره به مسکو حمله کرد. او میگوید: «من گفتم که اگر شوروی ها قطعنامه های ایالات. متحد را رعایت نکنند ممکن است جنگ به آسیای مرکزی شوروی کشیده شود؛ به هر حال، همه این تهاجم ها وجود داشت این حمله از سوی کیسی مورد تشویق قرار گرفت و آیکل سعی داشت با تهدید به گسترش جنگ در قلمرو
ورونتسوف ، عبدالستار وزیر خارجه دائم پاکستان را به مسکو دعوت کرد. وزیر شوروی فرد بسیار صادقی بود و از جنگ به عنوان «زخم خونبار» سخن می گفت. او با قاطعیت اظهار داشت: «ما میرویم و رونتسوف با تأکید بر این نکته گفت که هزینه جنگ برای کرملین بسیار گران شده است. او از ستار کمک خواست تا اطمینان حاصل کند که خروج شوروی به خونریزی منجر نخواهد شد. ستار گفت که اسلام آباد برای اطمینان آنچه برای خروج منظم نیروهای شوروی لازم است انجام می دهد. (۲۰)
چند هفته پس از بازگشت ستار به پاکستان محمد نجیب الله، رئیس سابق پلیس مخفی و رئیس جمهور جدید افغانستان توسط گورباچف به کرملین احضار شد. تعداد دیگری از اعضای دفتر سیاسی افغانستان در مسکو به نجیب الله پیوستند. این دعوت یک جلسه مشاوره معمولی توصیف شده بود اما هدف واقعی آن بسیار جدی تر بود. ۱۲ دسامبر، ملاقات کنندگان در سنت کاترین هال، کاخ بزرگ کرملین اتاقی مجلل و انتخابی دقیق و پرشکوه که مملو از تصاویر و نمادهای امپراتوری سابق روسیه بود گرد هم آمدند.
وقتی نجیب الله و هم گروه های او نشستند میخائیل گورباچف، وزیر امور خارجه ادوارد شوارد نادزه وزیر دفاع سرگئی سوکولوف، ویکتور چبریکوف رئیس کا.گ.ب، و دیپلمات ارشد آناتولی دو برینین هم به آنها پیوستند.
گورباچف تشریفات را کنار گذاشت و شروع به صحبت با اصطلاحاتی مبهم کرد. دبیر کل با صراحت به مهمانان خود گفت که نیروهای شوروی ظرف دو سال از افغانستان خارج میشوند مسکو دیگر نمیتواند این جنگ را تحمل کند. گورباچف به آن جمع گفت که او هنوز به پیروزی کمونیست ها در افغانستان متعهد است و تمام تلاش خود را خواهد کرد تا به دولت نجیب الله فرصت جنگ بدهد. نیروهای شوروی تا زمان عقب نشینی به طور جدی به جنگ ادامه خواهند
داد و مقادیر زیادی سلاح و تجهیزات پیشرفته به دولت داده می شود. گورباچف گفت که آنها باید به تنهایی بجنگند. (۱۱)
این جنگ خونین در حال حاضر سالانه چهار میلیارد دلار و هزاران جوان برای کرملین هزینه داشته است. تشدید جنگ توسط دولت ریگان عملاً پیروزی را غیر ممکن کرده بود و کرملین بیش از آن خسته شده بود که بجنگد فقط برای اینکه از شکست جلوگیری کند این تنها شکست نظامی کامل در تاریخ جنگ سرد اتحاد جماهیر شوروی است که برای روسیه عواقب انقلابی به همراه خواهد داشت درست مثل تلفاتی در سال ۱۹۰۵ و ۱۹۱۷ برای اسلاف امپراتوری به همراه داشت.
اما در حالی که کرملین برای عقب نشینی منظم خود از افغانستان برنامه ریزی می کرد، پایتخت قزاقستان (آلما آتا) دچار اغتشاش شد و صدها نفر از شهروندان در یک تظاهرات ضد روسی به خیابانها ریختند کاملاً روشن بود که تندباد آغاز شده در افغانستان به مرزهای بین المللی محدود نخواهد بود. ظاهراً این اعتراضات علیه برکناری دین محمد آخمد وویچ کونایواند، رهبر حزب کمونیست قزاقستان و جایگزینی او با یک فرد روسی گنادی کولبین به راه افتاده بود. اما روند روز افزون شورشهای ملی و مذهبی به حدی بود که سازمان دهی مجدد فقط بهانه مناسبی به شمار می رفت.
شورش ملی گرایانه و گسترده بود. آشوبگران به خوبی سازمان یافته و به وضوح آماده طغیان بودند. قزاقستان محور تلاش تبلیغاتی ضد شوروی مشترک آمریکا و پاکستان در آسیای مرکزی شوروی بود شبکه رادیویی، مقالات و سایر موارد به منطقه ارسال می شد. چین هم کارهای مشابهی را انجام می داد.
محاسبه میزان تأثیر این مبارزات غیر ممکن بود، اما آنچه در جریان شورشها کاملاً آشکار شد احساسات ضد دولتی مردم بود. معترضین تابلوهای اعلانی در دست
داشتند که روی آن نوشته شده بود: «ما میخواهیم به چین بپیوندیم» و «آمریکا دوست ما است» پیامی صریح و ترسناک برای مسکو (۲۲)
همزمان با عقب نشینی قدرت شوروی در لهستان و افغانستان شبح طرح دفاع راهبردی آمریکا به تعقیب کرملین ادامه میداد در اواخر سال ۱۹۸۶ این پروژه به موفقیت های چشمگیر فنی دست یافت بودجه آن از سال مالی ۱۹۸۵ تا ۱۹۸۷ تقریباً دو برابر شده و به حدود ۳ میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلار رسید. چندین دولت خارجی توافق نامه تحقیقاتی مشترک با دولت ریگان منعقد کردند که توسعه مشکل آفرین به خصوصی برای گورباچف بود زیرا علاوه بر مشروعیت بخشیدن به برنامه تحقیق، قدرت مغزی و ذهنی آن را نیز تقویت می کرد.
کرملین در حال برگزاری یک کارزار تبلیغاتی شدید اللحن علیه متحدان آمریکایی بود. او نسبت به همکاری با برنامه تحقیق اس دی آی هشدار داد و تأکید کرد که این نظام نمایانگر تلاش دولت ریگان برای دستیابی به برتری راهبردی بر جهان اما در یک مسیر متفاوت است. سازمانهای تروریستی مارکسیست –
لنینیست و تحت حمایت شوروی اقدام به وارد کردن ضربات نظامی به مراکز تحقیقاتی اس دی آی و مأمورین جاسوسی در سراسر اروپا کردند. بین ژوئیه ۱۹۸۶ و مارس ۱۹۸۷، سه مشاور ارشد دولتها که در مذاکرات همکاری مخفی شرکت کرده بودند، ترور شدند. در ۶ ژوئیه ۱۹۸۷، کارل هاینز بکورتس و راننده وی با بمب کنترل از راه دور در خارج از مونیخ کشته شدند. بکورتس مدیر تحقیقات شرکت زیمنس پیمانکار اس دی آی بود. در ژوئن ۱۹۸۳، او با مقامات دولت آمریکا برای گفتگو درباره احتمال انجام تحقیقات اس.دی. آی ملاقات کرده بود. در اواخر ۱۹۸۵ و اوایل سال ۱۹۸۶ ، بکورتس مشاور دولت بن در جریان مذاکرات همکاری اس دی آی با واشنگتن قرار گرفته بود. نامه ای که فراکسیون ارتش سرخ (RAF) در صحنه جنایت به جا گذاشت حاکی از آن
بود که بکورتس به دلیل درگیری در این «مذاکرات مخفی» ترور شده است.
در ۱۰ اکتبر جرالد فون برانمول یکی از مقامات وزارت امور خارجه آلمان غربی هنگام خروج از تاکسی در بیرون خانه اش در بن، توسط فردی مسلح و نقاب دار به قتل رسید. فون بر انمول مشاور اصلی وزیر امور خارجه آلمان غربی هانس دیتریش گنشر در طول مذاکرات همکاری اس دی آی بود که به گفته روزنامه فرانکفورت جنرال مسئولیت بزرگی در آن بر عهده داشت.
فراکسیون ارتش سرخ مسئولیت این ترور را نیز بر عهده گرفت و با اشاره به مذاکرات اس دی آی اظهار داشت: امروز ما از طریق کماند و اینگرید شوبرت دیپلمات مخفی فون برانمول را به قتل رساندیم. کورت ریمان، دادستان فدرال آلمان که درباره این حملات تحقیق کرده بود آنها را تهاجمی هماهنگ به طور کلی علیه غرب و به طور خاص اس دی آی خواند.
سومین مقام ارشد که بهای مذاکره درباره توافق نامه همکاری اس دی آی را با جان خود پرداخت کرد ژنرال لیچیو جور جیری از وزارت دفاع ایتالیا بود. او مدیر کل دفتر تأمین و ساخت فضا و اسلحه در وزارت دفاع بود که در ۲۰ مارس ۱۹۸۷ هدف گلوله دو تروریست قرار گرفت. این ژنرال نیز مانند بکورتس و فون برانمول مشاور اصلی دولت خود در مذاکرات همکاری اس دی آی بود. اتحادیه مبارزان کمونیست جناحی از تیپ سرخ ایتالیا، مسئولیت این حمله را بر عهده گرفت. این گروه در یک اعلامیه چهارده صفحه ای گفت: جورجیری تنها به دلیل مسئولیتش که به دنبال پیوستن ایتالیا به پروژه جنگ ستارگان بود، ترور شد این نامه با کلمات نه به جنگ ستارگان به پایان رسیده بود.
دانشمندان و شرکتهای اروپای غربی که تحقیقات اس دی آی را انجام می دادند نیز جزو اهداف بودند در ۲۴ ژوئیه ۱۹۸۶ ، دفاتر پژوهشگاه فراونهوفر
در آخن آلمان غربی در اثر انفجار بمب تخریب شدند. این مؤسسه در حال انجام تحقیقات مرتبط با اس دی آی درباره لیزر پرانرژی با نام یورولیزر بود.
در تاریخ ۲۵ ژوئیه یک بمب هفت کیلویی باعث ایجاد خسارت سنگین به دفتر مرکزی شرکت دورنیه در اینیمنشتاد شد. دورنیه مشغول کار با شرکت اسپیری روی سیستم نشانگر ابزار دستگاهی برای هدف قرار دادن اشیاء در فضا بود. دفتر پاریس شرکت سی اس آف تامسون در ماه اوت سال ۱۹۸۶، تقریباً دو ماه پس از آنکه قرارداد تحقیق اس دی آی به او اعطا شد، مورد بمب گذاری قرار گرفت. این شرکت در حال کار روی لیزرهای الکترون آزاد بود، فناوری ای که به گفته مدیر اس دی آی ژنرال جیمز آبراهامسون”، باعث ایجاد تغییری چشمگیر در سیستم اس دی آی می شد. همچنین بر اساس گزارش ها تامسون روی مدارهای یکپارچه گالیوم آرسنید برای اس دی آی کار می کرد. این مدارها زمان واکنش سیستم دفاعی را کاهش میدادند. مرکز تحقیقات آی بی ام در هایدلبرگ در تاریخ ۶ نوامبر ۱۹۸۶ با بمبی که در آن منفجر شد آسیب دید. فراکسیون ارتش سرخ مسئولیت این حمله را بر عهده گرفت. آی بی ام چهار قرارداد با اس دی آی داشت.
همان زمان که تعدادی از سازمانهای تروریستی مستقل شروع به هدف قرار دادن مراکز اس دی آی کردند کنجکاو هم بودند به خصوص از آنجا که گروه های تروریستی چپ به طور عادی حملات خود را به اهداف عمدتاً سیاسی یا نمادهای سرمایه داری و «امپریالیسم غربی محدود میکردند. مسکو که در آن زمان پناهگاه امنی برای تروریستها در شرق برلین و جاهای دیگر شوروی فراهم می کرد، بدون شک چیز مفیدی در این حملات می دید. (۲۳)
در جبهه دیپلماتیک گورباچف تمام امیدش در این بود که برای خاتمه بخشیدن به اس دی آی پیشنهادی به رئیس جمهور ریگان بدهد که نتواند رد کند.
اجلاس ریکیاویک در اکتبر ۱۹۸۶ چنین شرایطی را فراهم کرد.
گورباچف از دولت ریگان دو چیز میخواست. او همان طور که در سخنرانی خود در اوایل سال ۱۹۸۶ به دیپلماتهای شوروی گفته بود: «دیپلماسی شوروی باید در توسعه داخلی کشور مشارکت داشته باشد به آنان گفت که بالاترین هدف سیاست خارجی او این بود که بهترین شرایط خارجی را برای اصلاحات خود ایجاد کند (۲۴) که به معنای دستیابی به فناوری و اعتبارات غربی و خاتمه دادن به چالش های فناوری ناشی از اس.دی. آی و ساختار دفاعی ریگان بود.
اجلاس ریکیاویک از بسیاری جهات ثابت کرد که یک نشست متفاوت است. ابر قدرت ها در آن به آستانه امحای تمام سلاح های هسته ای رسیدند، اما امیدهای شوروی برای از بین بردن برنامه تحقیق اس دی آی برای همیشه از بین رفت. ریکیاویک دومین جلسه این دو رهبر ابر قدرت بود. اگر ژنو فرصتی برای احساس از میدان به در کردن یکدیگر بود ریکیاویک میدان نبردی برای دو چشم انداز بود، که در آن اهداف و ارزشها بسیار متفاوت اما به یک اندازه متعهد به پیروزی بودند.
چند هفته قبل از برگزاری اجلاس اطلاعاتی با این مضمون درز کرده بود که
دبیر کل قصد دارد موضوع مهمی را در این نشست با رئیس جمهور ریگان در میان بگذارد. یک مقام هندی از دو برینین سفیر پیشین، که آن زمان دبیر ارشد کمیته مرکزی حزب کمونیست بود شنید که گورباچف قصد دارد پیشنهادی ارائه دهد که ممکن است رئیس جمهور را به دام بیندازد. در کاخ سفید این تصور واضح وجود داشت که گورباچف به دنبال امداد و کمک است. دان ریگان تعریف می کند: آنها از توافق بر سر اس دی آی ناامید شده بودند. آنها با مشکل روبرو بودند و ما می توانستیم این را ببینیم. رئیس جمهور هم کوتاه نیامد.» (۲۵)
از بین بردن تمام سلاح های هسته ای پیشنهاد چشمگیری بود که گورباچف در ژانویه ۱۹۸۶ آماده کرده بود و این برگ برنده او بود. انزجار ریگان از سلاح های
هسته ای و ماهیت ایده آل گرای او در کرملین کاملاً شناخته شده بود. پیشنهاد گورباچف بازی با این محرک ها بود و امید داشت که بیش از آن وسوسه انگیز باشند که ریگان بتواند آن را رد کند.
ریکیاو یک کمترین برنامه ریزی را نسبت به تمام اجلاس های دیگر داشت.
چیزی که به عنوان جلسه ای مانند چند اجلاس دیگر سران شروع شد، سریعاً به قمار سیاسی پر مخاطره ای تبدیل شد و هر کدام برای دستیابی به پیروزی پیشنهاد یا پیشنهاد متقابلی را ارائه میکردند ریگان و گورباچف هر دو بدون آگاهی از آنچه در انتظارشان بود وارد مذاکره شده بودند، اما هر کدام امیدوار بودند که بتوانند زودتر دستور کار را تنظیم و دیگری را وادار به برآورده کردن خواسته های خود کنند. محل برگزاری این جلسه کاخ هوفدی بود که در جای پرتی در کنار ساحل قرار گرفته بود. شایعات زیادی مطرح بود که آن منطقه مکانی جن زده است، اما برای برآوردن این هدف مناسب بود.
اولین جلسه در ۱۱ اکتبر ساعت ۱۰:۳۰ صبح برگزاری می شد. ریگان و گورباچف به همراه مترجمان خود دور میز اتاق کوچک ناهار خوری نشستند. دبیر کل تقریباً بلا فاصله اعلام کرد که در هر زمینه ای از روابط به ویژه کنترل اسلحه، پیشنهادهای بلند پروازانه ای دارد. پس از چند اظهار نظر وزرای امور خارجه جورج شولتز و ادوارد شوارد نادزه برای ارائه طرح ها به آنها پیوستند. پیشنهاد شوروی به صفر رساندن سه حوزه تسلیحات هسته ای راهبردی نیروهای هسته ای میان برد و تسلیحات فضایی بود. این پیشنهادها در واقع کاهش چشمگیر ۵۰ درصدی در سلاح های هسته ای راهبردی و کاهش نیروهای میان برد در هر دو طرف بود اما گورباچف درباره تسلیحات فضایی اصرار داشت که اس دی آی به آزمایشگاه محدود شود.
پس از جلسه اول ریگان با دستیاران ارشد خود از جمله شولتز، جان پویند کستر پل نیتز، کنت آدلمن و ریچارد پرل به گفتگو پرداخت. رئیس جمهور، با غریزه خوب
(۲۶) نامتعارف خود به معاونان خود گوش داد و در پیشنهادهای گورباچف غور کرد. نیتز از آنچه دبیر کل آورده بود بسیار هیجان زده بود اما ریگان گفت: «او پیشنهادهای زیادی ارائه کرده است اما می ترسم که او دست روی اس دی آی بگذارد. (۳)
مذاکرات در ساعت ۲ بعد از ظهر از سر گرفته شد و ریگان گورباچف شولتز و شوارد نادزه روبروی یکدیگر قرار گرفتند. ریگان در پاسخ به پیشنهادهای گورباچف ، به تشریح پیشنهادهای ایالات متحد برای کنترل تسلیحات پرداخت. در طبقه دوم کاخ هوفدی اعضای هر دو هیئت به طور غیر رسمی مشغول مذاکره شدند. جان پویند کستر با مارشال سرگئی اکرومیف روی در گوشه ای به مذاکره پرداخت.
از نظر پویند کستر تقریباً بلافاصله مشخص شد که مارشال درباره کنترل اسلحه صادق است، اما از اس دی آی هم می ترسد. او هشدار داد : «این تلاشی برای تغییر ارتباط نیروها به نفع شماست.»
هنگامی که پویند کستر مکالمه تقریباً یک ساعته را به پایان رساند، دو موضوع راهبردی کاملاً بر ذهنیت او حاکم بود: «او صمیمانه خواستار توافق بود. از این اطمینان دارم آنها به توافق نیاز داشتند. اما همچنین کاملاً واضح بود که نگران اس دی آی و چالشی بودند که برای مسکو ایجاد میکرد. آنها آماده بودند هر کاری انجام دهند تا جلوی آن را بگیرند.» (۲۷)
در روز دوم اجلاس نیز همان مسابقه برقرار بود. امتیازات فوق العاده شوروی در بخش عمده ای از مذاکرات درباره نیروی هسته ای میان برد و راهبردی بود گورباچف گفت، اما همه اینها به اس دی آی بستگی داشت. از آنجایی که کشور او عمدتاً به خاطر توانایی های نظامی خود ابر قدرت محسوب می شد، تمایل گورباچف برای کسب موافقت با کاهش چشمگیر اس دی آی و پیوند آنها با دفاع راهبردی، شاهد دیگری بود که نشان میداد مسکو چقدر برای کمک از غرب ناامید شده بود.
ریگان سرسختانه به چشم انداز سیستم دفاع راهبردی خود چسبیده بود. او
ایسلند را با حالت عصبانی و عمیقاً نا امید ترک کرد، اما جان پویند کستر می گوید که یک ماه بعد «رئیس جمهور متوجه آنچه ما در نظام اس.دی. آی داشتیم شد و این مسئله چالشی جدی برای کرملین ایجاد کرد.» (۴۸)
سخن پایانی
در اواخر سال ۱۹۸۶، دولت ریگان با طوفان اتهامات سیاسی روبرو شد که بعدها به ماجرای ایران – کنترا معروف شد شورای امنیت ملی بلافاصله در ناآرامی غوطه ور شد. در همین زمان، ویلیام کیسی مدیر سیا به شدت بیمار شد و در اوایل سال ۱۹۸۷ در گذشت. استعفای وزیر دفاع کاسپار و اینبرگر به زودی به دنبال آن اتفاق افتاد. آن دسته ای که با مهارت کافی حمله راهبردی علیه شوروی را ترسیم کرده بودند عملاً از بین رفتند. آنهایی که باقی ماندند یا کسانی که مایل به ادامه بودند، به زودی در وضعیت دفاعی قرار گرفتند و در مقابل طوفان ایران کنترا عقب نشینی کردند.
با این حال عناصر مهم راهبرد همچنان پابرجا مانده بودند.
حمایت مالی و لجستیکی ایالات متحد از همبستگی در لهستان تا انتخابات ملی ۱۹۸۹ ادامه یافت. (۱) این حمایت به بقا و اثر بخشی همبستگی زیر زمینی کمکی اساسی کرد. کمکهای نظامی و اطلاعاتی به مجاهدین افغانستان نیز حتی پس از آغاز عقب نشینی شوروی در ماه مه ۱۹۸۸ همچنان ادامه یافت. تحریم های صادرات فناوری به بلوک شوروی حتی پس از فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ همچنان به صورت عمده باقی بود پایین آمدن قیمت انرژی و
کاهش درآمدهای ارز قوی امروزه هم مسکو را رنج می دهد.
و ساختار دفاعی که در اواسط دهه به طور مؤثری به مرحله ثباتی در بودجه رسید، همچنان با تعهد به پروژه های تحقیقاتی پیشرفته تسلیحاتی از جمله طرح دفاع راهبردی ادامه یافت پارامترهای راهبردی و منابع برای رقابت ابر قدرت ها که در سالهای اولیه ریاست ریگان ایجاد شد تا زمان فروپاشی شوروی دست نخورده باقی ماند.
شوروی با فرآیند تأثیر تدریجی فرونپاشید و دلیل آن این نبود که زمان به نوعی به نفع ما بود. اگر کرملین با تأثیرات هنگفت اس دی آی و ساختارهای دفاعی، موانع ژئوپولیتیکی در لهستان و افغانستان از دست دادن دهها میلیارد دلار درآمد ارز قوی از صادرات انرژی و کاهش دسترسی به فناوری روبرو نشده بود می توان باور داشت که می توانست طوفانی به پا کند کمونیسم شوروی ارگانیسمی نبود که در هر محیط بین المللی محکوم به خود ویرانگری شود. سیاست های آمریکا می توانست باعث تغییر مسیر تاریخ شوروی شود. جالب اینجاست که بسیاری از ناظران غربی که زمانی اصرار داشتند اقتصاد شوروی با ایالات متحد قابل مقایسه است و با توجه به قدرت نسبی موقعیت شوروی سیاست تقابل بی نتیجه خواهد بود، در این زمان ناگهان ادعا کردند که سقوط و فروپاشی امپراتوری شوروی به نوعی اجتناب ناپذیر بود.
اوایل دوره ریگان نشانگر آغاز انحطاط شوروی بود. اگر چه نشانگرهای حیاتی در آن زمان نزدیک شدن مرگ را نشان نمی دادند این دوره، استرس بی سابقه ای را به بدن از قبل مریض آن تحمیل کرد شوروی مجبور شد برای مسابقه ای در برابر یک حریف ورزشکار قوی تر نیروی حیاطی ارزشمند بیشتری را صرف کند. این جسم بیمار که قادر به دسترسی به داروهای خارجی نبود که ممکن بود آن را احیا کنند یا حداقل با برخی از علائم بیماری مقابله کند مشاهده کرد که اعضای حیاتی اش مورد حمله واقع شده است. در اوایل دهه ۱۹۸۰ شوروی اولین قدم ها را در مسیر مرگ خود برداشته بود.
در آن زمان هیچ کس در دولت به استثنای رونالد ریگان تصوری از ساختمان
در حال فروپاشی شوروی را ترسیم نکرده بود. هدف تضعیف و شکستن نظام شوروی بود. اما سیاست هایی که برای تضعیف نظام شوروی طراحی شده بودند، به مرگ آن انجامیدند. اولین ضربات به میخهای تابوت شوروی در اوایل دهه ۱۹۸۰ کوبیده شد و در پایان دهه تأثیر خود را به وضوح نشان داد.
در سال ۱۹۸۹ هنگامی که انتخابات ملی در لهستان برگزار شد، همبستگی پیروزی قابل توجهی کسب کرد به گفته سرگئی تارا سنکو، دستیار اصلی سیاست خارجی وزیر امور خارجه ادوارد شوارد نادزه بین سالهای ۱۹۸۵ و ۱۹۹۱، این رویداد مهم میخائیل گورباچف را متقاعد کرد که نظام شوروی در هم شکسته است.
اما بسیار بعید است بتوانیم باور کنیم که اگر سیاست های آشکار و پنهان دولت ریگان نبود همبستگی میتوانست حتی یک دهه زنده بماند. اگر دولت خط اروپایی را درباره لهستان در پیش گرفته بود و برای تحریم های غربی فشار نمی آورد و از ارائه پشتیبانی مالی لجستیکی و اطلاعاتی به جنبش زیر زمینی جلوگیری کرده بود و با استفاده از تحریمهای آمریکایی برای زنده ماندن مخالفان مذاکره نکرده بود احتمالاً سرکوب در لهستان موفق میشد.
شکست شوروی در افغانستان امواج شوک را در سرتاسر بلوک کمونیستی به وجود آورد. این شاهدی بود برای ابطال دکترین برژنف که معتقد بود هیچ کشور سوسیالیستی هرگز به «غرب» واگذار نخواهد شد. اما بدون سیاست تهاجمی امریکا، تردید وجود دارد که واژگونی و شکست شوروی اصلاً رخ می داد. مجاهدین، اگر چه شجاع بودند با حریفی روبرو بودند که از آنها سلاح های قوی تری داشت و هیچ تردیدی برای ظلم و ستم از خود نشان نمی داد. مطمئناً آنها بدون کمک آمریکا از دست میرفتند سرتیپ محمد یوسف می گوید: کمک های سیا در شکست نهایی روسها ضروری و حیاتی بود. برنامه کمک مخفیانه ایالات متحد که در زمان دولت کارتر در ۱۹۸۰ به طور آزمایشی انجام شده بود در طول این دهه رشد کرد اما کیفیت و پیچیدگی سلاح ها نیز افزایش یافت و اطلاعات دقیقی در اختیار مقاومت گذاشته شد. در سال ۱۹۸۵ هدف
ایالات متحد از آزار و اذیت نیروهای شوروی به تلاش برای پیروزی تغییر یافت و جنگ حتی به داخل خاک شوروی نیز کشیده شد. تأثیر مجموع این ابتکارات، افزایش چشمگیر تلفات شوروی بود که سرانجام به خروج شوروی از افغانستان انجامید.
در همان زمان که دولت در تلاش برای بهره برداری از شکافهای ژئوپولیتیکی در بلوک شوروی بود این موضوع به طور مؤثری بحران منابع شوروی را تشدید می کرد. طرح دفاعی آمریکا مورد مهمی بود. هدف فوری آن تقویت بازدارندگی بود، اما دولت هدف اساسی تری را نیز در نظر داشت. همان طور که در دستور العمل برنامه ریزی پنج ساله وزارت دفاع آمده بود این طرح نه تنها برای افزایش قدرت نسبی ارتش ایالات متحد در مقابل شوروی بلکه برای کمک به کاهش مطلق قدرت اقتصادی شوروی طراحی شده بود. این نوعی جنگ اقتصادی بود.
این ساختار فقط مربوط به بودجه های زیادتر نبود نحوه صرف کردن بودجه
نیز به همان اندازه مهم بود.
تعهد به فناوری پیشرفته سیستمهای تسلیحاتی از جمله اس.دی. آی) به طور ناگهانی چیزی را تزریق کرد که برای مسکو اقدامی خطرناک در رقابت تسلیحاتی بود. کرملین طرفدار یک رقابت کاملاً کمی بود زیرا این موضوع می توانست مزیت فناوری آمریکا را پوشش دهد. اما هنگامی که این رقابت پارامترهای کاملاً کیفی را شامل شد، مسکو در موضع ضعف شدیدی قرار گرفت و ثابت کرد که مرد این کار نیست. به همین دلیل بود که گورباچف ترس بسیار زیادی از اس دی آی و دیگر برنامه های دفاعی پیشرفته آمریکا داشت.
در همین زمان دولت ریگان در جهت تضعیف و تقلیل قدرت خرید و کاهش درآمد کرملین کوشید تکمیل خط لوله گاز طبیعی سیبری تا حد نصف اندازه برنامه ریزی شده کاهش یافت و دو سال از زمان خود عقب افتاد که به همراه مبارزه مستمر آمریکا برای کاهش قیمتهای بین المللی انرژی یک ضربه بزرگ اقتصادی بود. ده ها میلیارد دلار درآمدهای ارزهای مهم و حساس، درست در هنگام نیاز
از بین رفت تحریم های شدیدتر بر صادرات فناوری باعث عقب ماندگی عملکرد اقتصادی شوروی شد.
اما لحظه ای فرض کنید که اگر پیشرفت دفاعی آمریکا که جیمی کارتر در ۱۹۸۰ آغاز کرده بود تا سال ۱۹۸۳ بی فروغ می شد، یا اینکه اس دی آی هرگز به ظهور نمی رسید در این صورت دسترسی شوروی به فناوری های غربی ثابت می ماند و یک خط لوله گاز طبیعی ارز قوی را با قیمت نسبتاً بالای انرژی فراهم می کرد.
بحران منابع شوروی بسیار قابل کنترل تر بود.
هیچ رویداد و سیاست منفردی کرملین را به حاشیه نبرد. قدرت راهبرد کلی دولت ریگان مربوط به تأثیرات فراینده سیاستهایی بود که اتخاذ شدند. این اتفاقات به شکل طوفانی از ضربات محکم بر نظام ضعیف شوروی فرود آمدند. مرگ کمونیسم شوروی باعث مرگ جنگ سرد شد. البته جالب اینجاست که تاریخ نگاری امروز سهم عمده اعتبار آغاز دوران پس از جنگ سرد را برای میخائیل گورباچف قائل شده است. این عجیب ترین بیانی است که به بازنده بیش از برنده اعتبار بخشیده است.