از نظر بول اهداف سه گانه جامعه عبارت است از: ۱ امنیت اعضا در مقابل خشونت -۲- تضمین و فاداری به تعهدات – نظامی برای حفظ حقوق مالکیت
قواعد تکوینی یا قوام بخش که بیانگر اصل بنیادین سیاست جهانی و حفظ جامعه دولت هاست.
۲ قواعد همزیستی که شرایط حداقلی را برای همزیستی تعیین میکند مانند محدود کردن خشونت مشروعیت جنگ وفای به تعهدات و عدم مداخله
قواعد مربوط به تنظیم همکاری میان دولتها در حوزه های اقتصادی اجتماعی، ارتباطات و محیط زیست.
تأکید آشکار نویسندگانی چون وایت یا بول بر جامعه دولتها و کنشگران دولتی سبب شده این مکتب را دولت محور بشناسند، اما در آثار جدیدتر بول و وینسنت میتوان توجه آنها را به افراد انسانی به عنوان موضوع روابط بین الملل هم مشاهده کرد.
هدلی بول در ۱۹۹۷ در کنار جامعه دولتها و نظم بین المللی از نظم جهانی نیز سخن گفته است که منظور وی از این نظم شکل دیگری از گروه بندی میان انسانهاست که تشکیل دهنده نظم جهانی افراد انسانی هستند به نظر نا پول در جامعه جهانی اولویت به عدالت نسبت به افراد انسانی است و نه دولت ها
از نظر هدلی بول هر مجموعه ای از افراد در روابط بین الملل لزوماً از شان کنشگری برخوردار نیست اما در مواردی که هنجارها و قواعد بین المللی چنین شانی را برای افراد انسانی قائل باشد آنها را می توان کنش گر دانست.
مکتب انگلیسی به شکل ضمنی با تأکیدی که بر قواعد هنجارها نهادها و گفتمانها دارد دارای نوعی هستی شناسی سازه انگارانه است و با وجود تأکید بر دولت ها به عنوان کنشگران در سیاست بین الملل از لحاظ نظری جایی برای طرح دیگر کنشگران نیز باز گذارده است.
فصل هفتم: نظریه های روابط بین الملل .
اصول روابط بین الملل و سیاست خارجی که مبانی معرفت شناختی
در تحلیل مکتب انگلیسی گاه بر تعهد آن نسبت به تحقیق رها از ارزش یا انکا به روش جامعه شناختی تأکید میشود، اما دوری آن از نگاه رفتار گرایانه به روابط بین الملل نیز قابل توجه است.
این مکتب نسبت به مطالعه علمی کمی گرایانه یا روایت آمریکایی از علم گرایی در روابط بین الملل به طور کلی بدبین است.
آنچه بیانگر رهیافت معرفت شناختی مکتب انگلیسی است. عبارت است از: ۱ نفی مشاهده مستقل از نظریه – تفسیرگرایی – نگاه تاریخی یا ایدئوگرافیک یعنی تأکید بر جنبه منحصر به فرد و یگانه پدیده های اجتماعی – توجه به ابعاد توصیفی و تحلیلی
است و ور رفتار گرایی دهه های میانی سده ۲۰ راه را بر . طرح برخی از پرسش ها می بندد. از همین رو وی با توجه به محدودیت غربی بودن دانش روابط بین الملل و بی توجهی به دیدگاه های غیر غربی انتقاد کرده بود. هیمی سود سوگانا می روش روش جامعه شناختی مکتب انگلیسی را روش تفهیمی مورد نظر ماکس و بر میداند از این منظر نهادها، الگوی رفتاری قابل مشاهده از بیرون نیستند بلکه جنبه هنجاری دارند.
مارتین وایت که یک نظریه پرداز تفسیر گراست با طرح سه سنت واقع گرایی خردگرایی و انقلابی گرایی در روابط بین الملل معتقد است این سه سنت به معنای سه پارادایم غیر قابل جمع یا غیر قابل قیاس نیستند بلکه جریانهایی هستند که در بستر خود نمی مانند بلکه در هم آمیخته و تنیده اند. برهم اثر می گذارند و تغییر میکنند اما هیچگاه هویت خود را از دست نمی دهند.
به نظر مکتب انگلیسی دولتها در جامعه بین الملل از سوی افرادی نمایندگی میشوند که نقش کارگزاری دارند.
نگاه مکتب انگلیسی به رابطه ارزش و دانش نگاهی اثبات گرایانه نیست.
از دید مکتب انگلیسی جدا کردن مسائل اخلاقی – هنجاری از روابط بین الملل آن گونه که علم گرایان معتقدند امکان پذیر نیست. چون سرشت روابط بین الملل چنین اجازه ای نمیدهد از نظر هویت هر سه سنت فکری در روابط بین الملل خود دارای موضع اخلاقی نیز هستند؛ سنت واقع گرایی به دنبال اخلاق غیر کمال گرایانه سنت انقلابی گری به دنبال عدالت جهان شمول و سنت خردگرایی به دنبال ترکیب ملاحظه کاری و تکلیف اخلاقی است.
به این ترتیب در نگاه مکتب انگلیسی به جامعه بین الملل دولتها واحدهایی غیر اخلاقی نیستند و از سوی انسانهایی نمایندگی میشوند که لاجرم موضعی اخلاقی نیز دارند جامعه بین الملل نیز مبتنی بر اصول اخلاقی است. این اصول نزد شاخه کثرت گرای مکتب شامل نوعی اخلاق رقیق و کم مایه در حد توافق میان دولت ها بر سر اصولی که امکان همزیستی و همکاری برای تأمین منافع مشترک را به آنها بدهد و نزد شاخه همبستگی گرا شامل اخلاقیات غلیظ و پرمایه یعنی اصول اخلاقی جهان شمول مانند دفاع از حقوق بشر است.
مکتب انگلیسی نمایانگر تلاشی برای نظریه پردازی عملی است که هم با مسائل مرتبط با واقعیت تجربی سر و کار دارد و هم به اندیشه درباره خیر بشری می پردازد.
نگاه تاریخی به روابط بین الملل وجه دیگر مکتب انگلیسی است. برخی از برجسته ترین نویسندگان مکتب انگلیسی مانند هربرت با ترفیلد و مارتین وایت از استادان تاریخ بودند و در مطالعه و مقایسه نظامهای تاریخی روابط بین الملل بر ویژه بودن شواهد تاریخی تأکید می کردند.
وایت به وجود نوعی هدف تاریخی که تاریخ بالاجبار به سمت آن حرکت کند اعتقاد نداشت بلکه با توجه به ویژه بودن موضوع تاریخی از یک سو به ثبات و از سوی دیگر به امکانات تغییر در روابط بین الملل همراه با درس گرفتن از تاریخ توجه داشت.
هدلی بول صراحتا معتقد است فقط نگاه تاریخی است که میتواند ریشه های برساخته شدن وضعیت موجود روابط بین الملل را نشان دهد. عناصر ثبات را بشناسد و گسستها و عناصر تغییر و تفاوت را آشکار سازد.
استدلالهای بول در نقد رهیافت علمی عبارت است از:
بسیاری از مسائل بین المللی جنبه اخلاقی یا فلسفی دارند و حتی در مسائل تجربی و آزمون نظریه ها نیز نیاز به قضاوت دارند و با ابزار علمی نمی توان به پرسشهای اساسی در روابط بین الملل پاسخ داد؛
-۲ در مواردی طرفداران رهیافت علمی به موضوعات اساسی روابط بین الملل مانند جامعه بین الملل جنگ و تعارض می پردازند، عملاً از روش علمی دور و به روش کلاسیک نزدیک میشوند؛
امیدی به انباشته شدن علم در روابط بین الملل نیست زیرا تعداد متغیرهای آن غیر قابل مدیریت است؛
-۴- آنچه به عنوان مدل به شکل ساده از واقعیت انتزاع میشود از حد قیاس و استعاره فراتر نمی رود و پیوندی را با موضوع واقعی فرض می کند که وجود ندارد؛
-۵- طلسم اندازه گیری سبب تحریف و فقر تحقیقات میشود و تأکید بر کمی کردن سبب ندیدن تفاوت میان پدیده ها می شود.
فصل هفتم نظریه های روابط بین الملل
اصول روابط بین الملل و سیاست خارجی — رهیافت کلاسیک به نظریه سیاسی بین الملل توجه دارد و این نظریه نیز واجد انسجام قدرت درونی و نظم در شناخت است که لازمه نظریه پردازی اجتماعی است.
رهیافت علمی با گسستن از تاریخ فلسفه دیگر نمیتواند مفروضه های خود را مورد مطالعه انتقادی قرار دهد.
اما نباید فراموش کرد که از منظری دیگر بول در یک تقسیم بندی عام تر در میانه است. وی در میان طرفداران شناخت علمی مبتنی بر نظریه تناظری صدق یعنی سازگاری یک گزاره علمی با حقیقت و با واقعیت و نیل به قوانین جهان شمول در حوزه علوم اجتماعی مانند حوزه علوم طبیعی از یک سو و منکران نیل به هر گونه شناخت قرار میگیرد زیرا امکان شناخت را در کل نفی نمی کند.
از نظر بول، فرض جدایی میان نظریه و عمل درست نیست و تأکید میکند نظریه و عمل در هم تداخل دارند و به شکل پویا، یکدیگر را تحت تأثیر قرار می دهند. بول تأکید دارد که نباید معرفت شناسی و روش شناسی محدود کننده هستی شناسی ما باشد. واقعیت روابط بین الملل دارای بعد غیر مادی قوی است که با اتخاذ روشهای علمی نادیده می ماند.
مکتب انگلیسی و جامعه بین الملل: مکتب انگلیسی در ابعاد ماهوی روابط بین الملل شامل آنارشی بین المللی نهادهای بین المللی و امکان تغییر در نظام بین المللی نیز موضعی میانه دارد.
ه از آنارشی تا نظم
پیروان مکتب انگلیسی معتقدند نظام بین الملل آنارشیک است و دولت کنشگران مسلط اما نه لزوماً تنها کنشگران در روابط بین الملل هستند و هدفشان نیز بقاست اما معنای آنارشی برای همگان یکسان نیست.
در حالی که در سنت ها بسی یا واقع گرایی آنارشی به معنای وضعیت جنگ همه علیه همه و نوعی بی نظمی است از نظر مارتین وایت و احتمالا هدلی بول آنارشی به معنای فقدان حکومت است.
نبود حکومت و دولت مافوق در سطح بین المللی ریشه بی اعتمادی نسبت به نظام بین الملل و نهادهای آن و حتی برای برخی، به معنای نفی امکان وجود جامعه ای از دولتها در سطح بین المللی است که این ناشی از قیاس وضعیت بین المللی با وضعیت داخلی است.
به بیان وایت اگر جامعه داخلی قلمرو زندگی خوب یا به تعبیری عدالت است. نظام بین الملل قلمرو بقاست و در آن نمی توان از عدالت، اخلاق، و مانند آن سخن گفت با انتظار شکل گیری نظمی پایدار با همکاری میان واحدهای حاکم را به شکل واقعی و مستمر داشت.
نظریه جامعه بین الملل مکتب انگلیسی به نظم در شرایط آنارشی توجه دارد. برداشتهای مکتب انگلیسی از آنارشی در سه محور در میانه برداشت
واقع گرایی ٫ نو واقع گرایی از یک سو و برداشت انقلابی گری ٫ آرمان گرایی و تولیبرال از سوی دیگر، قرار میگیرد:
-۱- رفتار کنشگران در آنارشی بر پایه افزایش قدرت برای تضمین بقا است.
عامل تعدیل رفتار کنش گران
– منطق آنارشی
نقطه آغازین مکتب انگلیسی نیز آنارشی و رابطه آن با نظم است. هدلی بول در ۱۹۷۷ نوشته بود که نظم عبارت است از وجود رابطه ای که تا اندازه ای
از الگومندی برخوردار است؛ روابط اجزا تصادفی نیست بلکه از اصولی مشخص پیروی می کند.
به نظر بول وقتی نظم در برابر بی نظمی قرار میگیرد دارای این معنا نیز هست که باید بتوان مجموعه ای از ارزشها و اهداف را نیز در آن پیش برد
که به این ترتیب نظم یک موضوع اجتماعی می شود.
اهداف نخستین حیات اجتماعی از نظر بول که باید به کمک نظم آنها را تأمین کرد عبارت است از: ۱ حفظ خود جامعه مرکب از دولت ها ۲- حفظ
حاکمیت اعضا – حفظ صلح
جکسون در ۲۰۰۰ نوشته بود که جامعه بین الملل ساختاری غیر ارادی با یک نظام کارکردی مستقل از کنشگران نیست. آنچه در اینجامعه می بینیم. سازه هایی هستند که در طول زمان تغییر میکنند به وجود آمده متحول شده اند و باز هم متحول میشوند.
به این ترتیب مکتب انگلیسی مانند واقع گرایی با تأکید بر وجود آنارشی و با جذب یک عنصر دیگر یعنی جامعه بین الملل، می کوشد موضوع همکاری مورد توجه آرمان گرایان ٫ لیبرال ها در روابط بین الملل را نیز توضیح دهد.
بول معتقد است وجود جامعه منوط به وجود دولتی در راس آن نیست و از همین رو نمیتوان از نبود اقتدار عالی دولت در سطح بین المللی به این نتیجه رسید که در این سطح جامعه ای نیز وجود ندارد.
از نظر بول جامعه بین الملل وجود دارد اما از نوع ویژه ای است که در آن آنارشی غیر قابل تحمل نیست دولتها در آسیب پذیری مطلق ندارند و نتایج جنگ نیز مطلق به معنای نابودی کامل یک طرف نیست.
فصل هفتم: نظریه های روابط بین الملل .
اصول روابط بین الملل و سیاست . بنا به تعریف بول منظور از جامعه بین الملل یا جامعه دولت ها وجود گروهی از دولت ها با آگاهی از منافع و ارزشهای مشترک است که به یک جامعه شکل میدهند؛ به این معنا که تصور میکنند مجموعه ای مشترک از قواعد آنها را در روابط شان با یکدیگر مقید میکند و در کارکرد نهادهای مشترکی سهیم هستند. استفاده از واژه تصور در این تعریف نشان میدهد که بنیان جامعه بین الملل یک بنیان ادراکی و بینا ذهنی است.
دو موضوع اصلی که مکتب انگلیسی درباره درجه انسجام درونی جامعه بین الملل تشخیص داده با عنوان برداشت های کثرت گرا و همبستگی گرا شناخته میشود. این دو برداشت در افکار حقوق دانان بین المللی به ترتیب اوپنهایم و هوگو گروسیوس ریشه دارد. در هر دو برداشت بر وجود جامعه بین الملل و وجود قوانین در آن تأکید میشود و از این نظر هر دو در برابر سنت سیاست واقع گرای بین الملل قرار دارند.
در برداشت کثرت گرایانه اوپنهایمی که به واقع گرایی نزدیک تر است. فرض بر قدمت نظم بر اساس حقوق طبیعی قرار داده نشده بلکه نظم موجود بر اجماعی محدود درباره قواعد مربوط به حاکمیت و عدم مداخله استوار شده است. در این نظم به دلیل تفاوتهای فرهنگی گسترده و عدم توافق درباره مفاهیمی همچون عدالت حقوق بشر و مانند اینها نمیتوان انتظار همبستگی بیشتری را داشت.
در برداشت همبستگی گرایانه گروسیوسی که به آرمان گرایی نزدیک تر است قانون باید بر اساس آرمانهای جنگ جنگ نا عادلانه را از جنگ عادلانه متمایز کند. از این منظر جنگ عادلانه میتواند به شکل مداخله در جنگهای داخلی با به منظور تأمین اهداف بشر دوستانه باشد. بنابراین موضوع اصلی حقوق بین الملل را افراد انسانی تشکیل میدهند و نه فقط دولت ها در نتیجه جامعه بین الملل میتواند برای نجات جان افراد، علیه دولت های خاطی اقدام کند.
بول در دهه ۱۹۶۰ با بدبینی نسبت به موضوع همبستگی گرا مینگریست اما در اواخر عمر نسبت به این دیدگاه خوش بین تر شده و امکان تحول جامعه دولتها به سمت همبستگی بیشتر را مورد توجه قرار داد.
مکتب انگلیسی بسیاری از ویژگیهایی را که لیبرال ها برای اجتماع جهانی مورد نظر خود نسبت داده اند در پیوند با اجتماعات بر اساس حاکمیت قانون و در قالب جامعه بین الملل ارائه میدهند. چنین جامعه ای بر شناسایی وظیفه عام رفع آلام با کمک متقابل و در نتیجه با توزیع ثروت و درآمد استوار است.
نظم در جامعه بین الملل بر اساس منافع مشترک اعضا در اهداف اولیه قواعدی که الگوی رفتاری لازم برای تداوم آنها را تجویز میکنند و نهادهایی که موجب کارایی این قواعد میشوند حفظ میشود. احساس وجود منافع مشترک میتواند ناشی از ترس محاسبه عقلانی یا وجود ارزشهای مشترک باشد.
از نظر بول منافع باید همراه قواعدی باشد که رفتار مناسب و نامناسب با اهداف را مشخص کند. قواعد عبارت است از اصول عام دستوری که امکان یا اجازه می دهد طبقات تعیین شده ای از اشخاص یا گروه ها به اشکال تعیین شده یا توصیه شده ای رفت رفتار کنند.
این قواعد میتواند به صورت اخلاق قانون عرف یا حتی قواعد نزاکتی و قواعد بازی باشد؛ قواعد حتی میتواند جنبه ابزاری داشته و در خدمت منافع ویژه باشد. اما نظم حاصل از قواعد به نفع همه است.
به نظر بول کارایی قواعد منوط به اطاعت از آنهاست و نهادها با کارکردهایی مانند وضع اعلام مدیریت تفسیر اجراء تشریع تعدیل و حمایت از قواعد اینها را کارآمد می سازد. جامعه بین المللی هم مبتنی بر نهادهای مشترکی است که اعضا برای رسیدن به اهداف این جامعه به آنها شکل داده اند. جامعه بین الملل در برداشت مکتب انگلیسی یک بدیل به نام جامعه جهانی دارد که اعضای آن را افراد انسانی برابر تشکیل میدهند. از نظر بول در حال حاضر جامعه بین الملل تنها شکل موجود است اما نظام فعلی میتواند تغییر کند و شکل دیگری جایگزین آن شود.
بول که میدید کثرت گرایان با تأکید بر فقدان همبستگی کافی میان انسانها برای تأمین عدالت نظم را بر عدالت مقدم می دارند در اواخر عمر خود. از کثرت گرایی به سمت همبستگی گرایی تغییر موضع داد و بر لزوم تأمین عدالت برای افراد از انسانی تأکید کرده و به ! این نتیجه تیجه رسیده بود. که بدون عدالت نمی توان نظم داشت.
نهادهای بین المللی و همکاری
پیروان مکتب انگلیسی بر خلاف واقع گرایان آرمان گرایان و حتی نهادگرایان برای هنجارها قواعد و به طور کلی نهادها، در روابط بین الملل و کاهش تعارض و افزایش همکاری اهمیت ویژه ای قائل هستند.
از نظر مکتب انگلیسی نهادها نه از نقش اصلی دولتها در اجرای کارکردهای سیاسی جامعه بین المللی می کاهند و نه نقش مرجع اقتدار مرکزی در نظام را به خود اختصاص میدهند بلکه نهادها صرفاً تجلی عنصر همکاری میان دولتها در انجام آن کارکردهای سیاسی و ابزاری برای تداوم همکاری هستند.
نهادها دولت ها را متوجه آن میکنند که از اهداف مشترک خود غافل نمانند. دولتها از طریق نهادهای بین المللی برای ایجاد قوانین یا تقنین، اجرای قواعد و حمایت از قواعد عمل میکنند.

از نظر هدلی بول انواع نهادهایی که ابتدا در دولتهای جامعه اروپایی شکل گرفت عبارت است از:
موازنه قدرت وضعیتی است که در آن هیچ قدرتی در موضعی نیست که تفوق یابد و قانون را برای دیگران تعیین کند. این نهاد در قالب همکاری دولت ها، مانع ظهور یک امپراطوری برای فتح جهان و از میان بردن جامعه بین الملل می شود.
حقوق بین الملل مجموعه ای از قواعد است که دولتها و دیگر کارگزاران را در سیاست جهانی و در روابط با یکدیگر به هم پیوند داده و به نظر می رسد از منزلت قانون برخوردار باشد. این حقوق هم به قواعد تکوینی سیاست جهانی کمک میکند و هم به قواعد هم زیستی و همکاری
دیپلماسی که به ویژه به هدایت روابط در سیاست جهانی اشاره دارد از سوی اشخاص مجاز به عمل به نام دولتها یا واحدهای سیاسی ویژه مانند. سازمانهای بین المللی صورت میگیرد و موجب تسهیل ارتباط میان واحدهای سیاسی شده و از اصطکاک ناشی از مجاورت در روابط بین الملل می کاهد. از نظر شناختی دیپلماسی نماد وجود دولتها و متضمن آگاهی و شناسایی متقابل آن هاست.
جنگ به عنوان خشونت سازمان یافته واحدهای سیاسی علیه یکدیگر تعریف شده است که گاه میتواند به شکل همکاری برای حفظ موجودیت جامعه بین الملل و حفظ واحدهای تشکیل دهنده آن درآید و به این ترتیب در جنگ هم میتوان نوعی همکاری برای اهداف جامعه دولت ها مشاهده کرد. ۵ نظام مدیریتی قدرتهای بزرگ میتواند در میان دولتهای دارای منزلت کم و بیش برابر ولی برتر نظامی که قادر به حفظ استقلال خود بدون انکا به متحدان خود باشند تشکیل شود و نیز میتواند از طریق ایجاد ثبات و نظم به شکل گیری همکاری میان دیگر واحدها نیز کمک کنند.
از دید مکتب انگلیسی در صورت وجود اجماع ارزشی امکان همکاری میان دولتها افزایش یافته و گستره همکاری نیز توسعه می یابد.
تحول در نظام بین الملل
یکی از مهمترین مسائل در نظریه روابط بین الملل مسئله تحول نظام بین الملل است.
هدلی بول در ۱۹۸۴ که به تحول در مسئله مداخله کشورهای غربی در جهان سوم پرداخت به نقش تحول در فضای قواعد حقوقی و اخلاقی موثر در آن توجه کرد و نشان داد چگونه از یک سو قواعد جدید تحت تأثیر اقدامات جهان سوم و کشورهای سوسیالیستی شکل گرفت و از سوی دیگر قواعد قدیمی مشروعیت خود را از دست دادند.
به نظر بول، مداخله به شکل مستقیم و آشکار و مبتنی بر زور برای کشورهای غربی دشوار بوده اما اشکال جدیدی از مداخله شکل گرفته است.
به نظر بول طغیانهای جهان سوم علیه غرب مانند ورود به جامعه دولتها، استعمار زدایی مبارزه با نژاد پرستی ایجاد نظم نوین اقتصادی و مبارزه با امپریالیسم فرهنگی را می توان تلاشی برای تغییر در قواعد بین المللی و به دنبال آن تغییر در نظام بین المللی تلقی کرد اما این قبیل اقدامات نمی تواند تغییرات بنیادی در جامعه بین الملل ایجاد کند.
نگاه مکتب انگلیسی به تغییر در میانه بدبینی واقع گرایان و خوش بینی آرمان گرایان است و با حفظ نگاه انتقادی خود به امور جاری روابط بین الملل، در بسیاری از نظرات هدلی بول و جان وینسنت جنبه هنجاری می یابد و به عبارتی دغدغه تغییر نیز دارد و تنها منحصر به تبیین تغییر و یا احتمال آن نمی شود.
از نظر هندلی بول احتمالات جایگزین برای نظام موجود دولتی عبارت است از:
بقای نظام دولتها بدون وجود عنصر جامعه در سطح جهانی که شواهد مربوط به اقول اجماع درباره منافع و ارزش های مشترک می تواند اما نه لزوماً به اقول عنصر جامعه در میان دولت ها منجر شود.
– بقای نظام دولتها بدون وجود نظام که با توجه به وابستگیهای متقابل موجود تنها در شرایطی محتمل است که نوعی فروپاشی تمدنی به شکل فاجعه آمیز شکل گیرد؛
– شکل گیری یک حکومت جهانی و از میان رفتن واحدهای حاکم که هیچ گونه شاهدی حاکی از تمایل دولتهای حاکم به واگذاری قدرت خود به یک حکومت جهانی وجود ندارد و احتمال تسخیر جهان از سوی یک دولت نیز اندک است.
ظهور قرون وسطاگرایی جدید به شکل واحدهای کوچک تر با وفاداری های متقاطع که با وجود نمونه هایی از همگرایی منطقه ای تجزیه دولت ها احیای خشونت بین المللی از سوی گروه های غیر دولتی و وجود سازمانهای فراملی هنوز تا آنجا که تغییر کیفی در جامعه بین الملل ایجاد کنند. پیش نرفته است.
شکل گیری جایگزینهای بدون پیشینه تاریخی نیز صرف نظر از مطلوب با نامطلوب بودن آنها اندک است.
هدلی بول معتقد است کاستیها و نواقص نظام موجود که در ناتوانی دولتها در حفظ و گسترش منافع قواعد و نهادهای مشترک آشکار میشود. می تواند موجب کژکارکردی نظام و در نتیجه اقول عنصر نظم در آن شود. بنابراین نظام باید اصلاح و تعدیل شود.
فصل هفتم: نظریه های روابط بین الملل
بین الملل و سیاست خارجی
بول معتقد است اگر ساختار نظام دولتها بخواهد استحکام خود را حفظ کند. باید درباره حداقل لوازم صلح عدالت و مدیریت زیست محیطی با گنجاندن تقاضاهای کشورهای جهان سوم یک اجماع بنیادین گسترده و فراتر از اجماع میان قدرتهای بزرگ به وجود آورد و فرهنگ های غیر غربی را نیز در جهانی کردن فرهنگ بین المللی مورد توجه قرار داد.
به این ترتیب بول به رابطه عدالت و نظم در جامعه بین الملل می رسد و معتقد است نظم ناعادلانه پایدار نیست و در نتیجه برای رسیدن به عدالت باید تلاش کرد اما با توجه به برداشتهای مختلف از عدالت در فرهنگها و تمدنهای مختلف از دادن تعریفی جهان شمول پرهیز کرده و امیدوار است که
با گفت و گوی فرهنگی بتوان در حوزه هایی خاص به برداشتی مشترک دست یافت.
آنچه از نظر بول اهمیت دارد این است که با حفظ نظم، تغییر عادلانه ایجاد شود.
جان وینسنت نیز در ۱۹۷۸ نیز به اخلاق توجه ویژه ای کرده و حقوق و عدالت را در مقوله عام اخلاقیات قرار داد. به نظر او اخلاق میتواند شامل جنبه های قوی و ضعیف باشد. معنای قوی آن جهانی از گفتمان مربوط به حقوق تکالیف و مدار است و در معنای ضعیف، عرصه ای که با نیکی کمال مطلوب و رفتار ملازم با آن سر و کار داشته باشد.
وینسنت با توجه به تعدد چارچوب های اخلاقی و عدم توافق درباره آنها روابط بین الملل را فاقد اخلاقیات نمیداند بلکه آن را قلمرویی از تعدد و تکثر اصول اخلاقی عنوان کرده که با تکیه بر هر یک از آنها میتوان به نتایج متفاوتی درباره رفتار متناسب رسید.
وینسنت چندان خوشبین نیست و معتقد است جامعه ای که حتی نسبت به تقاضاهای حداقلی نیز پاسخگو نیست نمی تواند نسبت به تقاضاهای حداکثری پاسخگو باشد. به نظر وی واقعیت وجودی جامعه بین الملل در مقابل جنبه آرمانی آن ما را ناگزیر میکند که در چارچوب آن در پی تحول برآییم و نه در ورای آن
یکی از مهم ترین انتقادهایی که به مکتب انگلیسی شده است توجه مبالغه آمیز آن به بازیگران دولتی است که با راه میانه بودن آن مغایرت دارد؛ به ویژه که پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ اهمیت بازیگران غیر دولتی حتی در زمینه نظامی و امنیتی نیز افزایش یافته و باید در نظریه پردازی روابط بین الملل مورد توجه قرار گیرد.
نکته انتقادی دیگر علیه مکتب انگلیسی تأکید آن بر قدرتهای بزرگ است که شائبه در خدمت وضع موجود بودن و توجیه گر سیاستهای قدرت های بزرگ را به ذهن می آورد.
نظریه پسا تجدد گرایی
یک طرف دیگر در مناظره سوم که حوزه اصلی مناظرات را از مسائلی مانند موضوع و روش به موضوعاتی مانند بنیانهای شناخت، تغییر داد. پساساختارگرایی و پساتجددگرایی است که به دلیل اینکه پساساختارگرایی حداقل در ابعاد شناختی جزء مقوم اصلی پساتجددگرایی است. این دو به طور مسامحه به یک معنا به کار می رود.
رهیافت پساساختار پسا تجددگرا یا بینامتنی یک فرایند وارسی و اثبات علمی نیست اما به نوشته جیمز در دریان نباید آن را ذاتاً ضد علمی تلقی کرد.
ات پسا تجددگرایی در مقابل تجدد
تقریبا همه کسانی که به بحث درباره پساتجددگرایی پرداخته اند به دشواری یا ناممکن بودن ارائه تعریفی از آن اعتراف کرده اند.
به بیان پورتر، پساتجددگرایی بیشتر بر اساس نفی تجدد تعریف میشود تا انسجام درونی خود آن از نظر پساتجددگرایی، پروژه مدرن که خود یک بر ساخته فرهنگی است. تلاش میکند تا یک شیوه ویژه تفکر یا عقلانیت را به همه جهان گسترش دهد و به نام ترقی، تنوع را نابود کند. عقلانیت خود یک برساخته ایدئولوژیک و شکلی از قدرت است.
به بیان ویلیام گراسی از دید پسا تجددگرایی تجدد همان جهان بینی علمی روشنگری است و با نقد آن مدلهای جدیدی از اندیشه نگارش و سوژگی را مطرح می کند.
از نظر در دریان نیز پساساختارگرایی چالشی در مقابل مفروضه های فکری خردگرایی و اثبات گرایی غرب است.
اصول نظری پسا تجددگرایی عبارت است از:
۱ مخالفت با جوهرگرایی به معنای قائل شدن به اصالت ذاتی پدیده ها
مخالفت با شالوده انگاری به معنای امکان اتکا به مبانی مستحکم برای شناخت سوژگی مدرن با نقش مستقل کنشگر
مخالفت با کلام محوری تمامیت انگاری روایتهای کلان به معنای اسطوره های بزرگی که به دیگر روایات و گفتمانها مشروعیت می دهد؛
– حمایت از رابطه شناخت و قدرت
فصل هفتم: نظریه های روابط بین الملل
اصول روابط : بین الملل و سیاست.
۵- شالوده شکنی
۶- متن انگاری
بینامتنی بودن و برساخته شدن معنای
تأکید بر تنوع و تکثر
به نظر الکس کالینیکوس در ۱۹۹۰ شاخه های پسا ساختارگرایان عبارت است از:
-۱- ریچارد رورتی آن را متن انگاری میخواند و بیش از همه با نام ژاک دریدا اندیشمند فرانسوی در پیوند است که می خواهد ادبیات را در کانون توجه قرار دهد و هم علم و هم فلسفه را در بهترین حالت ژانرهای ادبی تلقی میکند از این منظر همه چیز متن است. راهی برای گریز از گفتمان نیست و چیزی بیرون از متن وجود ندارد
-۲- شاخه قدرت – شناخت که نماینده اصلی آن میشل فوکو است. به در هم پیوستگی گفته ها و ناگفته ها و امور گفتمانی و غیر گفتمانی اعتقاد دارد. ژاک دریدا تأثیر گذارترین نویسنده پساساختارگرایی است که کانون حمله خود را بر شالوده انگاری بازنمایی و سوژه قرار داده است. بازنمایی عبارت است از چگونگی بازسازی یا بازتاب سرچشمه های اصلی که تصاویر و متون ادعای بازنمایی دارند. معنی دیگر آن نمایندگی است و از این نظر هیچ متنی نمی تواند باز نمود هیچ امر بیرون متنی باشد.
به نظر دریدا دعاوی شناختی کلام محور هستند و محوریت کلام بر اساس معنای دو وجهی آن در زبان یونانی یعنی حقیقت و کلام است. پس کلام محوری یعنی باور به اینکه حقیقت در کلام است یا حقیقت همان کلام است.
به نظر وی با وجودی که دعاوی شناختی ظاهرا مشروعیت خود را با ارجاع به گزاره های درست در عالم خارج کسب می کنند. اما در واقع چرخشی و خود ارجاع هستند و دوباره به مفاهیم دیگری در زبان ارجاع داده میشوند. به این ترتیب هر متن ادبی از متون دیگری متاثر است و هیچ متنی را نمی توان واحد دانست و معنای متن فقط در خود آن متن یا حتی در آنچه مؤلف تعیین می کند. نیست.
برای معنا دادن به متن چیزی در ورای زبان وجود ندارد اما زبان نیز فقط بازتاب خود است و بازنمایی امکان پذیر نیست. یعنی هیچ بازنمایی نمی تواند جهان را باز کند و همه بازنمایی ها سیاسی و به نفع یا ضرر یک طرف است.
به نظر دریدا، وقتی در درون زبان میاندیشیم سخن میگوییم مینویسیم و ارجاع مفاهیم به یکدیگر نیز در درون زبان است. پس عملاً با زنجیره بی پایان دال ها روبه رو هستیم و دیگر مدلولی خارج از زبان وجود ندارد.
یکی دیگر از ابعاد مهم اندیشه دریدا که در نشانه شناسی رولان بارت فرانسوی نیز دیده میشود تأکید بر متنی دیدن جهان است. متن بودگی همه ابعاد متن از جمله ابعاد منطقی و خطایی آن را در بر میگیرد و میتواند نشان دهد که حتی متون علمی نیز بر استعاره ها متکی هستند و از این نظر تفاوتی با متون ادبی ندارد.
به نظر وی چشم انداز نشانه شناختی امور به ظاهر غیر گفتمانی را نیز به عنوان متون تحلیل میکند و نشان میدهد چگونه همه چیز بر اساس جایگاهی که در یک فرهنگ دارد. معنا می یابد و چارچوبهای مرجع ایدئولوژیک به تثبیت معانی کمک میکند. این چشم انداز معنای واقعی متن را از نیت مولف جدا میکند مرگ (مؤلف) و تألیف را در چارچوب فرهنگ جای می دهد.
دریدا هر گونه نظام یافتگی زبان را رد میکند و معتقد است تولید معنا از بازی دالها که به شکلی بی نهایت گسترش می یابد صورت می گیرد. دریدا آموزه ماورای حضور را نقد کرده و معتقد است واقعیت مستقیما به سوژه داده نمیشود. مفاهیمی مانند سوژه شناسا، آگاهی، جوهره وجود ماهیت حاکی از تلاش برای اولویت دادن به حضور در مقابل غیاب است در حالی که همین سلسله مراتب حضور و غیاب تجلی قدرت است. به نظر دریدا، هر تلاشی برای توقف زنجیره بی پایان دالها که حد اعلای آن توسل به مفهوم مرجع است متضمن فرض یک مدلول متعالی است که بدون وساطت گفتمان در آگاهی وجود داشته باشد اما امکان دسترسی مستقیم به واقعیت وجود ندارد.
به نظر دریدا سوژه تابع زنجیره بی پایان تفاوت و حتی فراتر از آن تفاوت همراه با تعویق است زیرا گریز از ماورای حضور ممکن نیست دریدا با ابداع اصطلاح تفاوت همراه با تعویق نشان میدهد فرایندی در روند معناسازی هست که حاضر است و هم غایت
منظور دریدا از زنجیره بی پایان تفاوت است.
– سوژه گرفتار زبان است و نمی توان سوژه را مستقل از شان با مقدم بر آن، یا در ورای آن فرض کرد؛
بنیان معنا در تفاوت میان واژگان است و معنای هر چیز از مقایسه آن با چیزهای دیگر ناشی می شود
خلاف : نوشتار همواره به گون ونه ای سخن گفته میشود که انگار حضور حاصل شده و گفته را . را میتوان نشان داد در حالی که در واقع چنین نیست منا هیچ گاه حاصل نمیشود بلکه دائما به تعویق می افتد تا تمامیتی شکل گیرد که در آن معنای واحد مشخص شود و این تمامیت هیچ گاه حاصل نمی شود. شالوده شکنی نیز در اینجا معنا می یابد زیرا تلاشی برای به چالش کشیدن ماورای حضور در زمین خود آن است. یک راه شالوده شکنی، قرائت متن و در حین آن تلاش برای پیدا کردن سلسله مراتب میان مفاهیم داخل متن شکستن و وارونه کردن قطب بندی آن است.
فصل هفتم: نظریه های روابط بین الملل
I ١١۶إا~
آ

 

اصول روابط بین الملل و سیاست خارجی
منتقد شالوده شکن از طریق فرایند بازگشت به عقب تلاش میکند عنصری را که در نظام غیر منطقی است پیدا کند و با نشان دادن این مسئله به شکلی آگاهانه یا ناآگاهانه متن را نابود کرده است. شالوده شکلی به معنای از هم پاشیدن ساختار متن نیست بلکه به معنای نشان دادن این مسئله است که خود متن خود را از هم پاشیده است.
به این ترتیب رویه شالوده شکنی محتوای ظاهر شناختی متون نظری را نفی میکند و آنها را به مجموعه ای از ابزارهای خطابی و فنون ادبی تقلیل می دهد و از این طریق هر گونه تفاوتی میان این نوع متون و متون صراحتا ادبی را رد می کند.
میشل فوکو فیلسوف فرانسوی نیز گرچه خود را منتقد تجددگرایی می نامید اما از نظر دیگران جزء این گروه پساساختارگرایی با پسانجد دگرایی قرار می گیرد. فوکو مانند دریدا معتقد بود معنایی بیرون از زبان وجود ندارد و آنچه هست زبان است.
فوکو معتقد بود که در میان اشیاء انواع عبارات مفاهیم و گزینه های درون مایه ای میتوان نوعی تکرار منظم تعریف کرد که در این صورت
صورت بندی های گفتمانی مختلفی مانند امنیت یا دولت شکل گرفته است و در این صورت بندی به ندرت تغییری بنیادین صورت می گیرد.
اما در مقابل گفتمان که گروهی از عبارات وابسته به یک صورت بندی گفتمانی است قابل تغییر است. گفتمان یک موجودیت تاریخی است و در نتیجه زمانمند است. آثار گفتمان در جهان اجتماعی مانند استدلالهای کنشگران اجتماعی یا اقدامات یا باورهایی است که از نهادهای اجتماعی ناشی می شود.
فوکو در آثار تبارشناختی خود به قدرت و رابطه میان قدرت و شناخت یا به عبارتی میان قلمروهای گفتمانی و غیر گفتمانی توجه کرده است. به نظر او تبارشناسی تحلیل تبار و چگونگی ظهور پدیده ها بر حسب تاریخ است و شناخت به زمان و مکان بستگی دارد.
مسئله قدرت – شناخت در برداشت فوکو از تجدد مشهود است. از نظر او تجدد فرایند فزاینده عقلانیت هنجار بخشی و سلطه است و با وجودی که نظریه های تجددگرایی شناخت و حقیقت را بی طرف عینی جهان شمول یا ابزار ترقی و رهایی معرفی میکند اما خود از عوامل قدرت و سلطه هستند. به نظر فوکو شیوه های تمامیت بخش یا وحدت بخش نظریه پردازی اسطوره های خردگرایانه روشنگری هستند که سرشت متفاوت و متکثر واقعیت را در پرده ابهام میگذارند. سوژه خود معلول زبان است و در این نظر فوکو با دریدا هم عقیده است که قوام یافتن سوژه در چارچوب تاریخی به عنوان محصول روابط قدرت و تابع گفتمان باید تحلیل شود. به عبارت دیگر انسانی عقلانی متعالی وجود ندارد و خود انسان تا حد زیادی مخلوق زبان است. از نظر فوکو شناخت و قدرت در یک رابطه چرخشی با یکدیگر قرار دارند و به ویژه در علوم انسانی که در بستری از روابط قدرت و تحت تأثیر رویه ها و فناوری هایی همچون حذف تحدید نظارت و عینیت بخشی شکل گرفته به نوبه خود نیز موجب ظهور پالایش و گسترش فنون جدید قدرت شده است. فوکو معتقد است در جست و جوی رابطه میان شناخت و قدرت نباید مرکز قدرت به عنوان سوژه قدرت شناسایی شود زیرا ماهیت قدرت مدرن، پراکنده نامشخص و چند شکلی است و از طریق هژمونی قواعد و فناوریهای سیاسی عمل میکند.
ژان فرانسوا لیوتار و ژان بودریار نیز دو نظریه پرداز مهم پساتجددگرایی هستند که بیش از روشهای نوین مطالعه بر تحول رخ داده و تغییر نگاهها تأکید دارند. در واقع تأکید آنها بر ظهور شرایط نوینی با عنوان وضعیت پسامدرن است.
لیوتار را قهرمان گست از نظریه ها و روشهای مدرن حمله به نظریه های تمامیت بخش و شالوده انگار و در مقابل تأکید بر ناهمگونی، تکثر و تنوع می دانند. لیوتار پسا تجدد را نوعی اقول اطمینان به انگاره ترقی میداند و معتقد است برداشت از ترقی به عنوان امری ممکن محتمل یا ضروری ریشه در این اطمینان داشت که توسعه هنرها فناوری دانش و آزادی به نفع کل بشر است.
فرض لیونار این است که پیشوند پسا در پسا تجدد به معنای فرایند بازگشت یا وقفه زمانی یا بازخورد نیست بلکه به معنای تحلیل و یادآوری و بازاندیشی است. لیوتار با هدف برانداختن هژمونی گفتمانها و ایجاد گسست در گفتمانهای نظری از تخیل الهام سبک شعری و چند معنایی بودن دفاع می کند. لیوتار مانند فوکو به رابطه میان عقلانیت و قدرت و یکی بودن این دو باور دارد و مانند دریدا به هیچ فرا روایت حقیقت یا روایت کلان تاریخی که نسبت به دیگر روایات امتیاز ویژه ای داشته باشد، اعتقاد ندارد.
لیوتار اساساً پسا تجددگرایی را بر اساس همین بدبینی نسبت به روایتهای کلان با فراروایتهایی که مدعی حقایق متعالی و جهان شمولی هستند که بنیان تمدن غرب را ساخته و به این تمدن مشروعیت بخشیده اند. تعریف میکند.
لیوتار در پی حمله به گفتمانهای مدرن نه از بیرون بلکه از درون خود گفتمان و نشان دادن تناقضات درونی آن است. به نظر او هدف شناخت پسامدرن پژوهش و دستیابی به حقیقت نیست بلکه گفت و گو و در گفت و گو نیز به اندازه خود گفت و گو اهمیت دارد و نه رسیدن به حقیقت از طریق گفت و گو معتقد است. ست در عصر جدید شبیه سازی های و رایانه ای پردازش اطلاعات رسانه ها سیستم کنترل سیبرنتیک و سازمان دهی جامعه بر اساس مدل ها و کدهای شبیه سازی جایگزین تولید به عنوان اصل سازمان دهنده جامعه شده است. در این وضعیت نشانه ها اهمیت فزاینده ای یافته و به نظم جدید اجتماعی قوام می بخشند.
فصل هفتم نظریه های روابط بین الملل
اصول رو روابط بین الملل و سیاست. معه معاصر به ر به تدریج تمایز میان مدل ل و واقعیت و مرز میان تصویر و واقعیت از بین می رود و همراه با آن تجربه و زمینه امر واقعی نابود می شود.
بو دربار با طرح مفهوم ابر واقعی، معتقد است در این شرایط امر غیر واقع که به صورت مصنوعی تولید شده واقعی تر از واقعیت است و مدل ها جایگرین واقعیت شده و حتی قدرت هم دیگر مفهوم قدیمی خود یا حتی مفهوم فوکوبی خود را از دست داده و به امری انتزاعی و خیالی که در هیچ نهادی وجود ندارد و به عبارتی، مرده تبدیل شده است.
به این ترتیب به نظر بودیار نشانه ها و تصاویر به عنوان سازوکارهای کنترل در فرهنگ معاصر میشود و دیگر قدرت را نمی توان پیگیری و با آن مبارزه کرد.
بازتاب اندیشه های پسا تجددگرا در روابط بین الملل
با وجودی که اندیشه پساتجددگرایی از کاربرد مفاهیم روشها و اندیشه های بنیادین این جریان در روابط بین الملل فراتر نرفته و حتی بسیاری از نویسندگان اصلی این جریان از نامیدن خود با این عنوان پرهیز داشته اند، اما به اشکال متفاوتی عرصه روابط بین الملل را تحت تأثیر خود قرار داده اند. و اسکز در ارزیابی تأثیرات پسا تجددگرایی بر حوزه مطالعاتی روابط بین الملل به ابعاد مهم این اندیشه اشاره کرده که عبارت است از:
۱ رد سرشت خودکامانه تجدد و ترقی مبنی بر پایان تاریخ و کمال انسانیت است و تأکید بر اینکه راه بهینه ای برای انجام امور وجود ندارد:
۲ طرح انتخاب به جای حقیقت و اینکه همه چیز بر ساخته است و هیچ چیز ضرورت ندارد.
واقعیت به عنوان برساخته اجتماعی مخلوق باورها و رفتارهای انسان و در نتیجه تحمیل انسانی است؛
– زبان و چارچوب مفهومی در معرض پیشگویی های خود تحقق بخش هستند و به این ترتیب علم فقط یک ابزار مفید نیست، بلکه رویه ای برای خلق شیوه زندگی است؛
هویت یکی از صورتهای بر ساخته اجتماعی است که به افراد تحمیل میشود و هر کس کنترل هویت را داشته باشد، تأثیر عمیقی بر سرنوشت و زندگی فرد، گروه و جامعه خواهد داشت و در نتیجه فرایند هویت یابی و برساخته شدن هویت شکلی از قدرت و نوعی تخطی از آزادی انسانی است. آنچه در نوشته های پساتجددگرایانه در حوزه روابط بین الملل بر می آید. نقد گفتمانی روابط بین الملل اعم از گفتمانهای نظری آکادمیک و گفتمان های مسلط در عرصه روابط بین الملل، با تأکید بر سرشت برساخته آنها است.
متن انگاری و مفاهیم پایه در روابط بین الملل
توجه پساساختارگرایان بیش از هر چیز به زبان گفتمان متون و معانی است. از این منظر روابط بین الملل نیز یک متن است و قدرت هایی که فرشت این متن را در دست دارند بر اساس تاریخ به خود هویت می بخشند.
مثلاً واکر، خواستار تعدد برداشت ها در روابط بین الملل و مقاومت در برابر جریان اصلی در روابط بین الملل برای کنار گذاشتن مباحث هستی شناختی و معرفت شناختی از مناظرات رشته است.
به اعتقاد واکر، سیاست مدرن یک بر ساخته اجتماعی است که بر عرصه سیاست مکانی مبتنی بر تمایز میان داخل و خارج تأکید دارد در حالی که ظهور روابط بین الملل محدودیت های سیاست مدرن را نشان داد و آشکار کرد که سیاست لزوماً نباید در درون مرزهای سرزمینی محدود گردد. حاکمیت نیز یک برساخته مدرن است که با توسل به رویه های قهرمانی شکل گرفته است. حاکم مدرن نمونه یک شخصیت عام از انسان خردورزی است که در تاریخ جای گرفته و باید با محدودیت های تاریخی خود مقابله کند.
دولت مدرن سوژه حاکم کنش جمعی عقلانی یعنی همان سوژگی متعالی مدرن است و ابژه دولت نیز جامعه داخلی است که منفعل و شئ گونه زیر نظر و در معرض نگاه خیره آن قرار دارد.
آنارشی نیز در اصل وجود ندارد بلکه دولتها آن را میسازند منطق آنارشی جدا از رویه هایی که یک ساختار ویژه از هویتها و منافع را به جای ساختاری دیگر خلق میکند نیست. آنچه واقع گرایان خودیاری و سیاست قدرت میخوانند به طور منطقی از آثارشی برنمی خیزد بلکه اینها هم به شکل اجتماعی برساخته شده اند.
برادلی کلاین نشان میدهد که امنیت یک روبه بسیار مدرن برای تفسیر خطر خارجی و نوعی گفتمان است که ساختارهای اقتدار و کنترل را بازنمایی می کند. به نظر شاپیرو امنیت مدرن چیزی را به شانس را نمیگذارد. همه چیز تحت نظارت قرار میگیرد تا چیزی پنهان نماند و در این روند، معنای همه چیز و همه کس در معرض شکلی از عینیت سازی قرار میگیرد یعنی به ابژه بدل می شود.
هویت امری برساخته است که با شکل دادن به مرزهای مصنوعی قوام می یابد. در ورای این مرزها دیگر بودگی سرکوب می شود آملی با استفاده از این اصل معتقد است دولتمردان از گفتمان واقع گرایی استفاده میکنند و جهان را به عرصه غیر تاریخی و غیر قابل کنترل خشونت در خارج از دولت و اجتماع داخلی سامان مند تقسیم میکنند؛ بنابراین مرزهای میان دولتها و خطوط جغرافیایی و فرهنگ ژئوپلیتیک همراه با آنها که برساخته سیاست بین الملل هستند مورد بررسی تبارشناختی قرار می گیرد.
فصل هفتم: نظریه های روابط بین الملل .

اصول روابط بین الملل و سیاست خارجی
شاپیرو معتقد است گفتمان ژئوپلیتیک به عنوان گفتمان راهبردی مطرح است. هم به این معنا که جهان را به صورت دو اردوگاه متخاصم بازنمایی میکند و هم به این معنا که دیگر بازنمایی ها از جهان را در چارچوب اقتصاد و قدرت تحت الشعاع خود قرار میدهد که این به معنای حذف دیگر بازنمایی ها یا گفتمان های بازنمایاننده است.
نقد بازخوانی متون نظری
قرائت مجدد و متفاوت نویسندگان مختلف و همچنین نقد متون و گفتمانهای نظری روابط بین الملل به ویژه گفتمان واقع گرایی از موضوعات مورد توجه پسانجد دگران است.
اشلی در رهیافت شالوده شکنانه خود به آثار کنت والتز نشان میدهد که تضاد بنیادین در متن والتز میان دو مفهوم انسان و جنگ است و در این سلسله مراتب انسان نسبت به جنگ در موضع برتری قرار دارد و بدون قلمرو آنارشی غیر قابل کنترل در روابط بین الملل، عقلانیت بشری نمی تواند وظیفه قهرمانانه خود را انجام دهد و به این ترتیب سرشت کلام محور نظریه والتز را آشکار کند.
واکر در بررسی متون ماکیاولی معتقد است وی به ساختن اجتماعات سیاسی مبتنی بر اشتراک ارزشی متعهد بود و اشلی در بررسی متون مورگنتا نشان می دهد که او هم در نهایت نظر به اجتماعی بین المللی داشته است. این اشتراک نظر آنها دولت را به عنوان سرزمینی محصور که در درون آن اجتماعی مبتنی بر ارزشهای مشترک میتواند شکل بگیرد نشان میدهد که در واقع مخالف برداشت سنت واحد و یکپارچه واقع گرایانه است.
اشلی کوشیده رگه هایی از اندیشه های ضد تجددگرایی را نیز در آثار سنتی و کلاسیک و واقع گرایا رایان نشان دهد. او به ویژه در آثار هانس مورگنتا هم رگه هایی از نسبی گرایی در شناخت علائق عملی و نه فنی به شناخت تأویل گرایی و پرهیز از عام گرایی فراتاریخی را پیدا کرده است.
جیمز در دریان هم واقع گرایی را از سه بعد تبارشناختی نشانه شناختی و سرعت شناختی مورد بررسی قرار داده و تناقضات درونی این اندیشه را بازنمایی کرده است.
عرصه سیاست بازنمایی
عرصه سیاست بازنمایی با عرصه گفتمانی نیز مورد توجه پساتجددگرایان در روابط بین الملل است. به اعتقاد اینان در جهانی که تعداد بسیار اندکی از انسان ها روابط بین الملل را به طور مستقیم تجربه میکنند و اکثر مردم تنها از طریق روزنامه تلویزیون کتاب فیلم و داستان با موضوعات آن برخورد می کنند. ساخته شدن معنا از طریق دستکاری کلمات و نشانه ها باید مورد توجه قرار گیرد. انگاره ها از طریق فنون خطایی و سازوکارهای عینی خلق و منتشر می شود.
برادلی کلاین که کتابچه های راهنمای ارتش آمریکا را در ۱۹۸۹ مورد نقد ادبی قرار داده معتقد است ذهنیت سربازان دشمن دستکاری می شود. انضباط تحمیل میشود و خشونت و جنگ و مسئولیت به کارگیری سلاح های کشتار جمعی پنهان میشود راهبرد نظامی یک تولید متنی و یک گفتمان قدرت است که تصاویر خاصی را از زندگی سیاسی می سازد و انتشار می دهد.
از نظر در دریان در مقاله «سیا هالیوود و توطئه های حاکم در ۱۹۹۳ فرهنگ مرد می توطئه بین المللی یکی از بینامتنهای مهم قدرت و بازی در سیاست جهانی است که حوزه ای از رقابت ایدئولوژیک را بازنمایی می کند.
به نظر وی ادبیات جاسوسی که یک ژانر یا نوع مهم و پرطرفدار ادبی است در روایت غالب دولت امنیتی مدرن سهیم است. جهان بیرون از مرزهای ایالت متحده جهانی بیگانه پیچیده و نامنسجم ترسیم میشود. قلمرو جاسوسی به یک فضای گفتمانی بدل میشود که در آن واقع گرایی و خیال بافی به هم پیوند می خورد.
مایکل شاپیرو هم در بررسی جنبه بینامتنی جنگ و ورزش در ۱۹۸۹ نشان داده است که چگونه سرشت بینامتنی گفتمان در پیوند با انبان نشانه ها قرار می گیرد که در مجموع معنا را در درون یک فرهنگ میسازد جنگ ورزش و بازی به منزله نوعی رقابت و هماورد جویی است که طرف برنده و بازنده دارد، پیروزی در آن مهارت میطلبد و طرف پیروز شایستگی دارد.
شاپیرو همچنین در ۱۹۹۰ به ناهماهنگی های گفتمانی در صحنه سیاست و سیاست خارجی ایالات متحده اشاره کرده و نشان می دهد که چگونه گفتمانهای مسلط زیر فشار فزاینده گفتمانی از سوی رسانه های مختلف شکل میگیرد و به طور پیوسته دیدگاههای متفاوت و متعارضی را نشان می دهد.
برادلی کلاین در مقاله ۱۹۹۰ خود با عنوان «سیاست» بازنمایی نانو این پیمان را مجموعه ای از رویه هایی تعریف میکند که غرب از طریق آن به خود. به عنوان هویت سیاسی و فرهنگی شکل میدهد. از نظر وی موفقیت ناتو در تأمین شبکه ای از بازنمایی های میان متنی برای شکل دادن به فضای سیاسی جهانی نهفته است.
فصل هفتم نظریه های روابط بین الملل
به نظر کلاین، نانو به عنوان یک اتحادیه امنیتی توانسته شرح مدرن توسعه و امنیت را در درون گفتمان راهبردی بازدارندگی قرار دهد. نانو در واقع خود به نظر کلاین، نانو به عنوان یک اتحادیه امنیتی توانسته شرح مدرن توسعه و امنیت را در درون گفتمان راهبردی بازدارندگی قرار دهد. نانو در واقع خود را متعهد به دفاع از پروژه فرهنگی مدرن غربی آتلانتیک محور ساخت و همین عنصر هویت سازی در آن مانع از آشکار شدن و نقد تناقضات موجود در درون اتحادیه شد.
نظارت، شبیه سازی و سرعت
در دریان در ۱۹۹۰ سه مفهوم شبیه سازی متاثر از بودربار نظارت متاثر از فوکو) و سرعت متاثر از پل ویریلیو و تغییر مفهومی زمان) را به عنوان نیروهای جهانی مطرح کرده که در روابط بین الملل موجب تغییر شده اند.
به نظر وی این سه مفهوم روبه های جدید فناورانه هستند که در برابر روشهای تحلیل سنتی مقاومت می کند و قدرت گفتمانی آن ها به جای آنکه جنبه ژئوپولیتیک مکانی) داشته باشد جنبه گرونوپولیتیک (زمانی دارد و همچنین تکنو استراتژیک هستند یعنی تکنولوژی را مورد استفاده جنگی قرار می دهد. در دریان تأکید میکند در عرصه های مختلف روابط بین الملل، تفکیک میان واقعیت و مدل ناممکن شده و شبیه سازی مدل و بازی به نوعی ادامه جنگ از طریق شباهت به واقعیت است.
به نظر وی نظارت در روابط بین الملل نظارت فوکو به موضوع بیمارستانهای روانی و زندانها مربوط شد نه به شکل برج های دیده بانی بلکه به شکل ماهواره ها رادارها با ابزارهای جدید الکترونیک جاسوسی است.
به نظر وی در مطالعات بین الملل به سرعت و رابطه آن با سیاست قدرت ثروت جنگ و رسانه ها و تأثیرات سیاسی آن بر تسلیحات ارتباطات و تصمیم گیری توجهی نشده است. در جهان پسامدرن فضا دیگر در جغرافیا نیست بلکه در الکترونیک است و قدرت را باید در ترمینال ها جست و جو کرد. در نتیجه حرکتی از سیاست جغرافیایی (ژئوپلیتیک به سیاست زمانی (کرونوپلیتیک) صورت میگیرد و توزیع سرزمین جای خود را به توزیع زمان می دهد. در دریان معتقد است در وضعیت پسامدرن ابزارهای شناختی مدرن نه تنها به طور کلی قابل نقد هستند بلکه در واقع کارایی خود را نیز از دست داده اند. و در این شرایط باید از فنون تحلیلی پساساختارگرایانه – پسا تجددگرایانه استفاده کرد.
در نقد جریان پسا تجددگرایی در روابط بین الملل پورتر در ۱۹۹۳ سه ضعف عمده این جریان را برشمرده که عبارت است از: ۱- عدم تحمل تنوع
دست کم گرفتن محدودیت های مادی – عدم حساسیت نسبت به اهمیت ارزشها و اجماع
شیپ هم در نقد پساتجددگرایی در روابط بین الملل بخش اعظم آن را برای تقویت گفتمان طبقاتی ممتاز اروپا مدارانه، سفید پوست و مردانه می داند.
نظریه فمینیسم
فمینیسم معمولا در وهله نخست یک جنبش اجتماعی تلقی میشود. جنبش اجتماعی یک تلاش جمعی برای دگرگون ساختن ساختار اجتماعی است.
که حداقل گهگاه از روشهای فرانها دین استفاده می کند.
این باور به تدریج نظر بسیاری از رهبران و هوادارن جنبشهای اجتماعی پذیرفته شده که ایجاد تغییر در ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی باید همراه با دگرگونی هایی در عرصه ها و ساختارهای فرهنگی و شناختی نیز باشد. این نقش به ویژه از دهه ۱۹۶۰ به بعد مورد توجه جنبش های اجتماعی جدید قرار گرفته است.
می توان اساساً جنبش اجتماعی را به عنوان رویه ای شناختی تعریف کرد و از این منظر تأثیری را که در شناخت و معرفت بشری دارد، مورد توجه قرار دارد.
فمینیسم به عنوان رویه شناختی
انگاره تأثیرگذاری جنبش های اجتماعی بر معرفت بشری کم و بیش مبتنی بر فرض بر ساختگی اجتماعی واقعیت و پیوستگی تعریف و تبیین آن به
تفسیر بشری است.
توجه جنبش های اجتماعی به اهمیت دادن رویه های شناختی در جامعه و باور به لزوم تأثیر بر آنها و دگرگون ساختنشان با باور به رابطه میان شناخت و قدرت همراه است و شناختهای حاکم از جمله علمی یا به اصطلاح فهم متعارف هم از رویه ها و نهادهای قدرت تأثیر می پذیرند و هم تحت تأثیر قرار می دهند.
از نظر ایرمن و جمیسون جنبشهای اجتماعی نقش واسط و البته مهم در تبدیل شناخت روزمره به شناخت حرفه ای و همچنین فراهم ساختن
زمینه های جدید برای باز تفسیر شناخت حرفه ای و علمی ایفا می کنند.
اهمیت رویه های گفتمانی تا اندازه ای است که جنبشهای اجتماعی دقیقا از طریق خلق بیان صورت بندی اندیشه و انگاره ها یا معرفت جدید خود را
در جامعه تعریف می کنند.
فصل هفتم نظریه های روابط بین الملل .
اصول روابط بین الملل و سیاست خارجی
هواداران جنبش زنان در غرب نیز به ویژه در دهه های اخیر به این باور رسیده اند که شناخت مسئله ای سیاسی است زیرا با قدرت در ارتباط است و در آن از سیاست نظریه سخن رفته است.
فمینیسم در نظر چاندرا موهانتی . صرف تولید شناخت درباره سوژه های ویژه نیست نیا بلکه یک رویه مستقیماً سیاسی و گفتمانی هدفمند و ایدئولوژیک است. به نظر وی فمینیسم نوعی شیوه مداخله در گفتمانهای هژمونیک و سیاسی است که در مقابل فشار تمامیت بخش مجموعه های شناختی قدیمی مشروع و علمی می ایستند و مقاومت می کند.
نکات انتقادی فمینیسم بر گفتمان علمی عبارت است از:
-۱ مطالعات در حوزه های مختلف علمی از پزشکی و روان پزشکی گرفته تا جامعه شناسی و علم سیاسی به گونه ای هدایت شده که زنان را نادیده گرفته است.
– به مشکلات و مسائل ویژه زنان مانند بیماری ها فقر بیکاری و بزهکاری آنان توجه نشده است.
– تصویری که از زن ارائه شده شکل تحریف شده ای از مرد به عنوان نمونه آرمانی انسان است و زن و زنانگی را به شکل سنتی فرودست. احساساتی غیر عضلانی نابخرد و نابهنجار توصیف می کند؟
وضعیت اجتماعی زنان را که محصول تاریخ است به صورت طبیعی جوهری و ذاتی نشان داده و تداوم این وضعیت را برای جامعه، ضروری جلوه می دهد. فعالیت علمی اهمیت بسیاری قاتل است . و از همین رو تمرکز فعالیت خود. را در صحن دانشگاه ها : ا قرار داده و برای مبارزه با کنترل پدرسالاری بر دانش و به رسمیت نشناختن دانش زنان از اوایل دهه ۱۹۷۰ دست به ایجاد دوره های مطالعات زنان در دانشگاه های آمریکا زدند که بارزترین نمود نهادی این مبارزات تلقی میشود.
هدف نخست مطالعات زنان تمرکز مطالعات پژوهشها و نظریه پردازیها بر زنان و دادن امکان به زنان که صدایی بیابند. برای خود فضایی بطلبند و خود را مشهور سازند.
این مطالعات دعوی بی طرفی یا بی ارزش بودن زنان را ندارد بلکه ویژه زنان و تعهدی سیاسی برای آنان است که در پی خود، بازیابی معرفتی زنان در کنترل زندگی خود و در کل قدرت بخشی و تغییر آنان را به همراه دارد.
فمینیسم علاوه بر اینها یک نظریه اجتماعی نیز هست یعنی یک روایت وسیع اجتماعی که در پیوند نزدیک با تعارضهای اجتماعی و مناظرات عمومی است.
بر خلاف نظریه های جامعه شناختی شالوده محور نظریه اجتماعی فمینیستی به دنبال مفروضه های مقدماتی مفاهیم و مدلهای تبیینی پایه و بنیادی هستند و مباحث آن از تعارضهای اجتماعی مبارزات سیاسی و مناظرات عمومی فارغ است از رویدادهای خارج از گفتمان تأثیر پذیر است. تعهدی اجتماعی دارد و نوعی شناخت اجتماعی عمل گرایانه و معطوف به ایجاد دگرگونی و یک نظریه اجتماعی پیامدگرا به سمت و سوی فلسفی به شمار می رود. در واقع نقطه آغاز بسیاری از مباحث انتقادی فمینیسم در علوم اجتماعی بنیان هستی شناختی و معرفت شناختی و به اصطلاح فرانظری این علوم است و سپس به مشکلات ویژه هر یک از شاخه های علوم اجتماعی توجه می کنند.
از نظر هستی شناختی حوزه های مختلف مطالعات زنان برداشت از موضوع مطالعه شرایط موجود آن و روابط میان پدیده ها را به صورت بنیادین به چالش میکشند و به مقابله با مرد محوری دانش بشری پرداخته و بر نفی جوهرگرایی دانش جریان اصلی تأکید می کنند.
در بحث درباره زمینه های معرفت شناختی و همچنین بحث های مفهومی و نظری در هر رشته ویژه جنبش زنان سخنگو و همچنین دیدگاه واحدی وجود ندارد و اختلافات درونی قمینیسم اجازه شکل گیری قرائت واحدی از آن را نمی دهد.
نقد مهم دیگر فمینیسم از شاخه های مختلف علوم و تحقیقات نقد موضوع ابژه یعنی شناخت واقعیات عینی است.
از دید اکثر فمینیستها همه نظریه های روابط بین الملل پیش از فمینیسم به دلیل جانب داری جنسیتی نظام یافته اگر کلا ناامید کننده نباشد. اما مشکوک است.
فمینیسم لیبرال
فمینیسم لیبرال معمولا نزدیک ترین جریان به جریان اصلی حاکم بر جوامع غربی است.
حوزه اصلی مبارزات این گروه فمینیست ها پیگیری حقوق زنان در عرصه های سیاسی اقتصادی و اجتماعی به صورتی مساوی با مردان است. آنها می کوشند به طور کلی تبعیض نسبت به زنان و برخورد نابرابر حاکم در نهادها رویه ها و نگرشها را نسبت به زنان از میان ببرند.
باور این گروه به تساوی کم و بیش طبیعی و ذاتی میان زنان و مردان سبب شده تا تفاوتهای عینی میان زنان و مردان را عمومی ندانسته و برای موارد استثنا نیز به دنبال تبیینهای اجتماعی برآیند. به نظر این گروه نقش برخوردها و آموزش ابتدایی در خانه و مدرسه موجب شکل گیری و تقویت الگوهای ویژه زن و مرد و در نتیجه تفاوتهای شخصیتی آنان شده است.
فصل هفتم نظریه های روابط بین الملل
اصول روابط بین الملل و سیاست خارجی – به نظر این گروه با اعمال جامعه پذیری یکسان برای دختران و پسران می توان این تفاوت را بر طرف کرد.
این گروه بیشتر به دنبال اصلاح و تغییر شناختهای متکی بر فهم متعارف است و در کنار آن به حوزه شناخت و تولید علمی نیز توجه نشان داده است. فمینیست های لیبرال در حوزه آکادمیک به تجربه گرا با ادغام گرا معروف اند و اصول حاکم بر پژوهش علمی به معنای مدرن آن از جمله واقع گرایی فلسفی و عقلانیت مدرن به عنوان پایه شناخت را پذیرفته اند و لزوم عینیت در پژوهش را مورد تأکید قرار میدهند که معتقد است پژوهش علمی می تواند واقعیت را چنان که هست توصیف کند و از این طریق راه تغییر آن را نیز مشخص سازد.
این گروه باور دارند که جنس گرایی به معنای جانب داری جنسیتی به نفع مردان یکی از موانع نیل به شناخت عینی علمی است. آنها خواستار پژوهش بی طرفانه، عینی و فارغ از پیش فرضهای زن هراسانه ای هستند که به صورت سنتی حاکی از فرودستی زنان بوده است.
به نظر ساندرا ویتورت راهبردهای فمینیستهای لیبرال برای وارد کردن زنان به عرصه های مردانه از جمله روابط بین الملل عبارت است از:
-۱- نشان دادن حضور کمتر از حد انتظار زنان در حوزه های سنتی روابط بین الملل و تبیین موانع مشارکت زنان و راه های رفع این موانع
-۲ پررنگ کردن حضور فعال زنان در همه این گونه فعالیتها که به طرق مختلف کمرنگ نشان داده شده است.
بی توجهی یا بی علاقگی فمینیستهای لیبرال به ورود به عرصه های نظریه پردازی درباره جنسیت و ریشه ها و پیامدهای آن موجب شده تا این
عرصه ها مورد توجه فمینیستهای رادیکال و فمینیست های پسامدرن قرار گیرد.
ه فمینیسم رادیکال
فمینیسم رادیکال که مشخصاً از اوایل دهه ۱۹۷۰ در ایالات متحده اهمیت یافت بر خلاف فمینیسم لیبرال به نوعی به تفاوت جوهری میان زنان و مردان باور دارد.
این فمینیستها آنچه را ستم جنسیتی تلقی میکنند مهمترین و پایدارترین شکل ستم در جوامع بشری میدانند و هدف خود را برانداختن نظام طبقاتی جنسی قرار داده اند. از نظر اینان زنان و مردان دو طبقه متضاد و با منافع متضاد هستند که در طول تاریخ مردان با استفاده از همه ازاد رویه ها، نهادها نمادها قوانین سنن و غیره بر زنان ستم کرده اند.
پدر سالاری از نظر اینان یک نظام سلطه فراگیر و جهان شمول است که در همه جا و در همه روابط انسانی ساری و جاری بوده است و از آنجا که ذهنیت زنان هم تحت تأثیر آن قرار دارد آنها به نوعی خودآگاهی کاذب دچار شده اند. تاریخ از دید این فمینیستها، تاریخ ستم مردان بر زنان است و تنها با برانداختن پدر سالاری زنان رهایی خواهند یافت.
فمینیسم رادیکال معتقد است نظام پدر سالاری فراگیر شده و در همه حوزه های زندگی رخنه کرده و بر خلاف فمینیسم لیبرال با پیوستن زنان به سهر عمومی مخالفت میکند زیرا در این صورت سلطه مردان را تحکیم کرده اند. در مقابل فمینیسم رادیکال خواهان غلبه بر مرزهای میان سپهر کرده اند بوده و تفکیک میان خانه و بیرون را انکار کرده و از مبارزه و تغییر انقلابی در نهادهای مردان تعریف اجتماعی اقتصادی، سیاسی، فلسفه و علم و زبان جانب داری می کنند.
بر اساس دیدگاه فمینیستهای رادیکال حقیقت بی واسطه نفی میشود. در فرایند شناخت همیشه عواملی که به موقعیت ویژه سوژه شناسا در صورت بندی اجتماعی – سیاسی متعین بر میشود نقش واسط را ایفا میکند؛ بنابراین شناخت عینی مستقل از موقعیت ویژه شناسا و بی طرف وجود دارد. چشم انداز زنانه فمینیسم رادیکال بدون توجه به موقعیتهای متفاوت خود زنان در درون نظام امتیازات اجتماعی و موقعیت ممتازتری را نسبت به کل زنان فرض میکند به طوری که همه زنان در یک موقعیت مشابه اجتماعی قرار دارند در حالی که به گروه های مختلف فقیر و غنی، شاغل و خانه دار جهان سومی و جهان اولی مذهبی و غیر مذهبی سیاه و سفید و غیر تقسیم می شوند.
به نظر فمینیست های رادیکال نظریه اجتماعی و سیاسی را مردان نوشته اند و می نویسند و این نظریه ها برای مردان و درباره مردان بوده و هست و زن در این نظریه غایب است و مسائل زنان دل مشغولی نظریه متعلق به جریان مردانه نیست. در این نظریه کنش زنان تنها در قیاس مستقیم با مردان توصیف میشود و خود زن به عنوان کنشگر در قلمرو اندیشه اجتماعی و سیاسی ظهوری ندارد.
فمینیسم رادیکال به منزله چشم اندازی برای شکل دادن به علوم اجتماعی فمینیستی نیز بوده است.
فمینیسم رادیکال روابط بین الملل را مانند دیگر حوزه های شناخت علمی تحت نفوذ و سلطه جهان بینی و اندیشه های مردمدارانه می داند. و بنورت در کتاب خود با عنوان و فمینیسم و روابط بین الملل در سال ۱۹۹۷ ریشه موضوعات سنتی روابط بین الملل را در جهان بینی عضلاتی مردانه دانسته و معتقد است این جهان بینی موجب اولویت یافتن بعد تعارض آمیز روابط بین الملل شده است و سیاست را مبتنی بر فهمی از منافع ملی کرده که آن هم برمبنای قدرت تعریف میشود.
فصل هفتم: نظریه های روابط بین الملل .
اصول روابط بین الملل و سیاست خارجی
بخش اعظم مباحث فمینیسم رادیکال در حوزه روابط بین الملل به تقابل میان زنان و مردان پرداخته و پرخاش جوبی و تجاوزگری را خصلتی عمیقا مردانه دانسته و در مقابل زنان را بر اساس طبیعت مادرانه و خصلت پرورش دهندگی صلح طلب ذاتی به شمار آورده است.
به نظر این گروه اگر زنان در مطالعه و عمل در عرصه روابط بین الملل مسلط بودند فهم از جنگ و صلح کاملاً متفاوت میشد و در شرایط حاکم کنونی زنان تنها امید رهایی از خطرات مربوط به جنگ هسته ای هستند.
له فمینیسم پسا تجدد گرا
رابینسون معتقد است ویژگی فمینیسم آکادمیک و مطالعات زنان در دهه ۱۹۹۰ بازاندیشی آگاهی و انتقاد از خود بوده است.
بیشترین انتقاداتی که از آن دهه به بعد متوجه فمینیسم شده با تکیه بر اندیشه های پسانجد دگرایانه بوده است که با عنوان فمینیست های پسانجد دگرا
پسا فمینیست ها شناخته می شوند.
به بیان پسانجد دگرایان فمینیسم در روایات مختلف آن یک فراروایت است که ادعا میکند میتوان بیرون حوزه ای بایستد که مدعی است حقیقت را درباره آن می گوید و زنان در آن به عنوان فاعلان شناسایی فراتاریخی و فرا گفتمانی تلقی میشوند که حقیقت را یافته اند اما صدق این روایت در واقع در درون خود آن بود و نه خارج از آن
فمینیسم پسامدرن نظریه فمینیستی یکپارچه یا حتی در هم تنیده شدن شاخه های مختلف نظریه ها در درون بافتی واحد و یکتا انگاری فمینیستی را نفی می کند و در مقابل تفاوتهای میان زنان و تکثر و تعدد فمینیسم را مطرح و از آن استقبال میکند.
فمینیستهای پسا تجددگرا جوهرگرایی را نفی میکنند و بر این نکته تأکید دارند که جنس و جنسیت برساخته هایی اجتماعی هستند یعنی نحوه نگرش به جنس امری تاریخی است. از این گذشته آنها گره خوردن به هویت را سبب تداوم جنس گرایی میدانند؛ از نظر آنها هیچ هسته طبیعی هویتی و حتی هیچ مقوله ای به نام زن وجود ندارد که فمینیستها بخواهند در راه آن عمل کنند.
شمان معتقد است سوژه فلسفی مدرن که خود را به عنوان مرجع اقتدار معرفت شناختی مطرح میکند مرد بورژوازی سفید پوست غربی است که با وجود سرشت به ظاهر فارغ از جنسیت اش سرشتی جنسیتی دارد.
هارتاک نیز معتقد است این سوژه به ظاهر متعالی و خردورزانه که مدعی است میتواند بیرون از مکان و زمان و روابط قدرت بایستد. در واقع سوژه خاص تاریخی و مهم تر از همه مذکر است.
با وجود شباهت فمینیسم پسا تجددگرا با فمینیسم رادیکال اما تفاوت اصلی میان این دو در چشم انداز زنانه است که از منظر فمینیسم پسا تجددگرا با نفی یکپارچگی زنان و حتی موجودیت زن چشم انداز زنانه دیگر موضوعیت و اعتباری نخواهد داشت همان طور که خود یکپارچه پیوسته و منسجم مذکر وجود ندارد خود مونث با این ویژگیها و به بیان هادینگ زن ژنریک نیز وجود ندارد.
به نظر فمینیسم پساتجددگرا شناخت متکی بر موقعیت است و از آنجا که زنان متفاوت شناختهای متفاوتی دارند هیچ دیدگاه و شناختی نمی تواند داعیه موثق بودن داشته باشد و همه گفتمانها از جمله گفتمان فمینیستی از ارزش و اعتبار یکسانی برخوردارند.
از منظر فمینیسم بسم پسا تجددگرا فـ فمینیسم دیگر نمی تواند . یک فراروایت : باشد بلکه مجموعه ای است. از روایات مختلفی که زنان ا به بیان می کنند به عبارت دیگر، فمینیسم چیزی نیست جز مجموعه ای از آثار نویسندگان مختلف و آن هم مجموعه ای است از گزارشها و روایات کاملاً فردی
فمینیسم پسا تجددگرا تا اندازه زیادی موفق شده از تحمیل روایات ویژه زنانه مرفه سفید پوست جهان اولی به عنوان روایات معتبر و موثق جلوگیری کند و با تأکید بر تفاوتهای میان زنان و تجارب آنها راه را برای صداهای زنان مختلف بگشاید اما همزمان با شالوده شکنی از مفهوم زن و نفی امکان سخن گفتن و عمل کردن به نام زنان در عمل به نفی فمینیسم و جنبش زنان منجر شده است و به همین دلیل است که برخی از پساتجددگرایان از ورود به عصر پسافمینیسم سخن می گویند
از نقد جریان اصلی تا نظریه پردازی فمینیستی
به نظر الشتاین یکی از درون مایه های اصلی فمینیسم در روابط بین الملل تلقی از متون به عنوان زمینه های مورد تعارض است. وی در این باره بیشتر بر امکان ارائه قرائت های بدیل از متون و به چالش کشیدن داعیه های جریان اصلی درباره معنای متون تأکید کرده است.
فمینیستها تناقضات درونی متون را نشان میدهند و از این طریق میکوشند بر شئ انگاریهای رشته روابط بین الملل فائق آیند، اما نقد گفتمان روابط بین الملل به همین جا محدود نمیشود بلکه مناظرات نظریه ها مفاهیم و برداشت ها نیز به چالش کشیده اند.
کریستیان سیلوستر در کتاب خود با عنوان «نظریه فمینیستی و روابط بین الملل در سال ۱۹۹۴ نشان داد که چگونه در هر سه مناظره نظری در رشته روابط بین الملل کنترل شناخت در دست مردان بوده و زنان با جایی نداشتند یا به عنوان چهره های منفرد گاه گاهی آمده و رفته اند. به نظر وی روابط بین الملل با غیاب زنان خود را به عنوان قلمروهای مردانه نشان داده است.
به نظر سیلوستر مشکل اصلی در هر سه مناظره روابط بین الملل تضاد میان آنارشی و همکاری است که مبتنی بر برداشت دو وجهی مردانه است که به نظر سیلوستر مشکل اصلی در هر سه مناظره روابط بین الملل تضاد میان آنارشی و همکاری است که مبتنی بر برداشت دو وجهی مردانه است که
نمی تواند در باید آنارشی و همکاری شبکه ای از روابط هستند و نه دو قطب غیر قابل جمع
از دید فمینیست ها تحلیل روابط بین الملل باید نسبت به جنسیت به عنوان یک برساخته اجتماعی حساس باشد. ساندرا ویتورت در ۱۹۹۷ با مطالعه سازمان های بین المللی بر مبنای تمایزات جنسیتی نشان میدهد که چگونه جنسیت هم در نهادهای بین المللی بازتاب داشته و هم این نهادها تا اندازه ای در سازمان دهی آن نقش داشته اند.
تیکتر در مقاله ای با عنوان «نقدی بر واقع گرایی سیاسی مورگنتاه در ۲۰۰۰ شش اصل بنیادین او را از چشم انداز فمینیستی زیر سؤال برده که عبارت است از:
۱- سرشت انسانی مورد نظر واقع گرایی در پیوند با مردانگی است در حالی که سرشت انسانی هم مردانه و هم زنانه شامل عناصری از توسعه و بازتولید اجتماعی و همچنین سلطه سیاسی است.
چند بعدی و مشروط به شرایط ویژه است و برای حل مشکلات جهانی به هـ هم وابسته باید راه حل های مبتنی بر همکاری را جست و جو کرد؛
قدرت به معنای سلطه و کنترل یک امتیاز مردانه است در حالی که معنای دیگر آن توانمند سازی جمعی است که اغلب در پیوند با زنانگی است.
امکان جدا ساختن اوامر اخلاقی از کنش سیاسی وجود ندارد و همه کنشهای سیاسی دارای اهمیت اخلاقی هستند؛
۵ با وجودی که آرمانهای اخلاقی ملتهای ویژه را نمیتوان با اصول اخلاقی جهان شمول یکی دانست اما باید به دنبال یافتن عناصر اخلاقی مشترک در آرمانهای انسانی برآمد تا به بنیانی برای کاهش دادن به اجتماع بین الملل تبدیل شود؛
– خودمختاری با استقلال امر سیاسی در فرهنگ غرب در پیوند با مردانگی است و کشیدن مرز پیرامون قلمروی سیاسی امور سیاسی را به گونه ای تعریف میکند که ملاحظات زنان را در نظر نمی گیرد.
فمینیست ها لا الزوماً مد مدعی غلط بودن دعاوی جریان اصلی در مقابل حقیقت فمینیستی نیستند بلکه تلاش میکنند مانند پاتجددگرایان، ضمن به چالش کشیدن دعوی مشروعیت و حقیقت جریان اصلی راه را برای صداهای حاشیه ای از جمله زنان و فمینیست ها بگشایند.
ابعاد جنسیت از نظر فمینیست ها عبارت است از:
۱- بعد نمادین به تفاوت در ارزش گذاری مثبت برای مردان و ارزش گذاری منفی برای زنان مربوط می شود.
-۲- بعد ساختاری به نابرابریهای موجود در روابط جنسیتی اشاره می کند؛
— بعد فردی که مسئله جنسیت را فقط برای زنان مورد توجه قرار نمی دهد بلکه از عناصر قوام بخش زنان و مردان در همه ابعاد تجربه بشری استفاده می کنند. اغلب فمینیست ها تأکید میکنند قصه ندارند نظریه رقیب ارائه کنند بلکه بیشتر به مداخله راهبردی توجه دارند که واقع نمایی های جریان اصلی را زیر سؤال میبرد. در اینجا به برخی از مهمترین مفاهیم مورد بحث فمینیسم مانند قدرت دولت امنیت توسعه و عدالت اشاره می شود.
قدرت
از نظر فمینیستها قدرت مفهومی جنسیتی است و آنچه معمولا در روابط بین الملل به عنوان رابطه سلطه درک میشود به نظر الشتاین، ریشه لاتینی دارد و به معنای کنترل تفوق و سلطه است جنبه نهادینه دارد و متمرکز است و زنان از آن حدف میشوند.
به نظر الشتاین اما هنگامی که زنان درباره قدرت مینویسند بر انرژی ظرفیت و توان بالقوه تأکید دارند و این تعریف از قدرت با تعریف مردانه از قدرت تفاوت بسیاری دارد. به نظر وی ریشه دوم واژه قدرت در لاتین به معنای توان کارایی و قوت است. این قدرت غیر رسمی و نامتمرکز و در پیوند با زنانگی است.
به نظر تیکنر اگر قدرت به عنوان رابطه توانمند سازی متقابل در نظر گرفته شود به راهبردهای اقناع سازی دولتهای کوچک در نظام بین الملل و برخی از راهبردهای ائتلاف سازی شباهت می یابد البته این به معنای نفی واقعیت مفهوم قدرت به عنوان سلطه در نظام بین الملل نیست بلکه حاکی از وجود برخی نمونه های قدرت به مثابه توانمند سازی نیز هست.
دولت
طبق تعریف جریان اصلی در نظریه های روابط بین الملل دولت به خاطر انحصار ابزار اجبار و خشونت تهدیدگرترین کنش گر کره زمین و قوی ترین عامل مشروع وعیت سلطه محسوب . سوب می شود.
فصل هفتم: نظریه های روابط بین الملل .
اصول روابط بین الملل و سیاست .
نقد فمینیستها بر دولت بر اساس فرض نابودی یا اضمحلال آن . نیست بلکه هدف دقت در هر آنچه درباره آن مسلم انگاشته می شود. از جمله هویت دولت و یکپارچگی آن است. دولت به عنوان کنشگری عقلانی و خود مختار زیر سوال میرود و به جای آنکه این ویژگی ها، مفروض و بعد دولت سرآغاز بحث در روابط بین الملل قلمداد شود. به مشکله تبدیل می شود.
الشتاین در ۱۹۹۵، ضمن بررسی ریشه های تاریخی مفهوم حاکمیت مطلق دولت نشان داد که چگونه حاکمیت از یک مفهوم شخصی تغییر کرد و بعد به دولت نسبت داده شد. به نظر او حاکمیت مطلق نیست و فاداری ها متعدد هستند و باید مفهوم کلاسیک حاکمیت رها شود و از هویت های سیاسی حاکمیت زدایی گردد و به جای آنکه کانون هویت سیاسی را در طلب فداکاری از اعضا نهاد آن را بر پایه مسئولیت گذاشت و همزمان با حفظ تکثر و خود مختاری فرهنگی استقلال سیاسی و همزیستی را نیز حفظ کرد.
نقش دولت در بازتولید روابط نابرابر جنسیتی از دیگر موضوعات مورد توجه فمینیست ها است. به نظر اینان فرایند شکل گیری دولت به گونه ای روابط اجتماعی را بازسامان میدهد که استثمار جنسیتی و طبقاتی تحکیم نهادینه مشروع و بازتولید شود از این منظر شکل گیری دولت متمرکز به جای اجتماعات محلی نامتمرکز و خویشاوندی موجب از دست رفتن بخشی از اقتدار زنان شده است.
امینت، جنگ و صلح
فمینیست ها بر خلاف برداشت تک بعدی واقع گرایانه از امنیت برداشتب چند بعدی ارائه میکنند. امنیت در اینجا به معنای کاهش همه انواع خشونت از جمله فیزیکی ساختاری و زیست محیطی است.
فمینیسم با تأکید بر ناتوانی دولت ها برای تأمین امنیت زنان در جوامع محلی این فرض جریان اصلی را که امنیت در درون ملت ها را مسلم انگاشته و تنها در سطح بین المللی مورد انکار قرار می دهند، به چالش کشیده اند.
بسیاری از مطالعات به جای تأکید بر علل و ریشه های جنگ بر پیامدهای آن به ویژه تأثیر آن بر زندگی غیر نظامیان و زنان تأکید می کنند طبیعی شمردن خشونت علیه زنان در طول جنگ و بی اعتنایی به خشونتهای نیروهای حافظ صلح سازمان ملل و همچنین عدم توجه به خشونت های خانگی در مطالعات مربوط به خشونت پدیده ای است که از نظر فمینیسم نابینایی جنسیتی مطالعات صلح قلمداد می شود.
یکی دیگر از پیامدهای مورد توجه جنگ نقش آن در هویت سازی زنانه و مردانه است. در جنگ و گفتمان جنگی زنان و مردان به سوژه های متفاوتی تبدیل میشوند و نقشهای هویتی متفاوتی به خود میگیرند چهره مردان جنگنجو و چهره زنان گریان یا معترض نشان داده میشود و این هویت سازی موقعیت مردان را رزمنده و موقعیت زنان را غیر رزمنده تثبیت میکند در حالی که شواهد بسیاری در هر دو حالت وجود دارد که این هویت سازی مانع دیدن آن می شود.
در تحریم های اقتصادی و فقر هم توجه فمینیستها به زن به عنوان مادر نان آور و مراقبت کننده و قربانی است. آنها نشان میدهند چگونه عملکرد دولت ها با اتخاذ سیاستهای توسعه و همچنین عملکرد اقتصاد جهانی و نهادهای بین المللی آن سبب فقر و فلاکت زنان شده است.
تحلیل گفتمان عقلانی در جهان عقلانی روشنفکران دفاع یکی از محورهای جالب توجه در نقد فمینیستی مباحث راهبردی در روابط بین الملل است. کارول کوهن با تأکید بر اینکه جهان تحلیل راهبردی جهانی مردانه و متکی بر زبان مردانه است به بررسی گفتمان حاکم بر این حوزه می پردازد. گفتمان راهبردی یکی از عقلانی ترین گفتمانهای رایج در روابط بین الملل است که از نفوذ اخلاق و ارزشها فارغ است و با سطح بالایی از انتزاع و حسن تعبیر همراه با زبان تغذیه از سیلوهای موشکی سخن رانده میشود در حالی که برنامه ریزی برای فاجعه ای هولناک درباره جان انسان ها صورت می گیرد.
بر خلاف برخی که بر صلح طلب بودن زنان و جنگ طلب بودن مردان تأکید دارند برخی فمینیستها نیز از جمله الشتاین با این برداشتهای مطلق انگارانه مخالف هستند الشتاین معتقد است داوطلب جنگ بیش از آنکه در تلاش برای کشتن باشد به فکر فداکاری و از جان گذشتگی است و در جنگ است که دولت به عنوان یک موجود جمعی به محک در می آید و حاکمیت دولت به رسمیت شناخته می شود.
توسعه
فمینیست های لیبرال نشان داده اند که چگونه در برنامه ریزی برای توسعه علیه زنان تبعیض شده و به این ترتیب می کوشند زنان را به درون پروژه نوسازی و فرایندهای توسعه وارد کنند. آنچه با عنوان حوزه مطالعاتی زنان در توسعه در دهه های ۱۹۸۰-۱۹۷۰ شکل گرفت. تلاشی برای آشکار کردن نقش زنان و اهمیت آن در توسعه بود. با این حال تلاشی برای انتقال مهارتهایی که بتواند آنان را با نظام های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی موجود آشنا کند. صورت نگرفته است.

۱۲۸
۱۲۸
فصل هفتم نظریه های روابط بین الملل

 

اصول روابط بین الملل و سیاست
فمینیست های رادیکال برداشتهای زن مدارانه از توسعه را مطرح کرده و معتقدند ارزشهای زنانه مانند مراقبت برای بقا کارامدتر بوده و به تنها بازتولید و بارآوری زنان ارزشمند است بلکه به عنوان مدلی برای طراحی مجدد توسعه که نیازهای اساسی و عدالت را تأمین کند. باید مورد توجه قرار
گیرد. فرض اینان بر این است که اگر نگاه به توسعه کمتر ابزاری و بیشتر کل گرایانه باشد زنان به کنشگران اصلی در تصمیم گیری های سیاسی اقتصادی و اجتماعی تبدیل میشوند.
فمینیستهای پسانجد دگرا با انتقاد مفهوم غربی توسعه و نگاه های جنسیتی ویژه آن و تفاوت در وضعیت زنان در جوامع مختلفه معتقدند زنان متفاوت باید صداهای متفاوت خود را داشته باشند و از تأکید جوهرگرایانه بر تضاد میان زنان و مردان انتقاد کرده و معتقدند با این کار نمی توان تفاوت های درونی را مورد توجه قرار داد.
فمینیستهای پسا استعماری نیز با مقاومت در برابر طلسم انگاری – آنچه را که عرصه سیاست قربانی سازی به معنای بازتولید کردن حاشیه سازی ها با تأکید بر قربانی بودن زنان است مینامد بر این باورند که باید از مفهوم تفاوت بهره گرفت تا مبارزات سیاسی زنان و مردان ستمدیده در تلاش برای واژگونی ملزومات نوسازی را اعتبار بخشد و راهبردهای جایگزین برای توسعه ایجاد شود.
عدالت
بحث عدالت برای جریان اصلی علم گرا در روابط بین الملل غیر علمی نقلی میشود اما برای نظریه پردازی هنجاری حائز اهمیت بسیاری است. از میان فمینیست ها اونارا اونیل در مقاله ای در ۱۹۹۰ وارد این بحث شده و معتقد است درباره عدالت بین المللی باید به شباهت آن به بحث درباره عدالت جنسیتی نیز توجه داشت. در هر دو مورد مسئله این است که اصول عدالت باید از تفاوتها ناشی شده باشد و هر گونه قضاوتی درباره عدالت نسبت به تفاوت های میان آنها نیز پاسخگو باشد.
به عقیده اونیل نظریه های عدالت از جمله نظریه لیبرال عدالت به دلیل آنکه جنبه آرمانی دارد یعنی به کارگزار انسانی عقلانیت و سبک زندگی ویژه ای جنبه آرمانی میبخشد و از این طریق جنبه های ویژه را کنار میگذارد به تفاوتهای ملی و جنسیتی توجه نمیکند. در این نوع برداشتها عدالت معنای واحدی دارد. در مقابل برداشتهای نسبی گرا بر مبنای اولویتی که به تنوعات و تفاوت ها میدهد عدالت را امری کاملاً نسبی و مخصوص گفتمانها و سنت های ویژه میداند در نتیجه نمیتوان تعریفی عام و جهان شمول از عدالت داشت. اولی به نفع دارندگان امتیاز است و دومی به تأیید سنتهای ملی گرایانه و جنس گرایانه منجر می شود.
به نظر اونیل در برداشت لیبرال اساساً توجهی به عدالت بین المللی نمی شود زیرا توجه فقط به داخل جوامع است و در سطح بین المللی فقط از کمک که امری داوطلبانه و بدون تکلیف محسوب می شود. می توان سخن گفت.
پیشنهاد اونیل بر ساختن نظریه ای از عدالت است که در عین انتزاعی و عام بودن به زمینه های متفاوت نیز توجه داشته باشد و برای قضاوت درباره پایبندی به اصول آن معتقد است برای همه کارگزاران شان کارگزاری به رسمیت شناخته شود و در هر موردی که اقدام با اقدام نکردن موجب تأثیر بر کارگزار ویژه ای شد. جلب رضایت او ضرورت یابد.
رویکردهای انتقادی و بازتابی در روابط بین الملل
نظریه انتقادی
نظریه انتقادی در شکل محدود آن به دیدگاه های مارکسیستی و نظریه وابستگی اطلاق می شود.
بخش عمده ای از نظریه انتقادی به مکتب فرانکفورت به ویژه به دیدگاه های هابرماس مربوط است. از نظر وی نظریه انتقادی بسیاری از شالوده های معرفت شناسی (منبع دانش و هستی شناسی (ماهیت) نظم اجتماعی موجود را زیر سؤال برده به گونه ای که کل دانش مبتنی بر جنبه های تاریخی و چنین شیوه تحلیلی در عرصه روابط بین الملل در دهه ۱۹۸۰ در واکنش به سلطه دیدگاه های نو واقع گرایی و تولیبرالیسم بود که با وجود تفاوت های ظاهری آنها هر دو بر پروژه روشنگری استوار بودند؛ یعنی اعتقاد به آزادسازی انسانیت از طریق خرد و کاربرد معقولانه دانش علمی که خود، اساس مدرنیته به شمار می رفت.
بحران مدرنیته از آنجا ناشی میشود که روندهای مسلط اندیشه های ترقی خواهانه قرون ۱۹ و ۲۰ لیبرالیسم مارکسیسم و سوسیال دموکراسی به رهایی انسان منجر نشد بلکه برعکس شکل جدیدی از برده داری و انسانیت زدایی به صورت نازیسم و استالینیسم ظهور یافت.
ریشه تفکر انتقادی را باید در آثار کانت هگل مارکس و به ویژه پست مدرن هایی چون نیچه جست و جو کرد که پیروزی عقلانیت را نوعی فاجعه تلقی می کردند. نظریه انتقادی تا اندازه ای مدیون پست مدرنیسم فرانسوی از جمله میشل فوکو بوده است.
اصول روابط بین الملل و سیاست خار
در مقایسه میان مواضع خردگرایی و مدرنیستی مکتب فرانکفورت با مکتب ساختار شکنی پست مدرنیسم نکات قابل ملاحظه عبارت است از:
-۱- هر دو نسبت به اثبات گرایی برخوردی انتقادی داشته و به فرایندهای مبهم کنترل اجتماعی و نهادی شدن توجه دارند؛
در هر یک میتوان رویکردهای بدیلی را برای قدرت دگرگونی تاریخی یافت که در این مورد تا رابطه میان قدرت و دانش گسترش می یابد؛
بسیاری از پست مدرن ها و فراساختارگرایان در روابط بین الملل اعتقاد دارند که کارهای آنان دانا ضد تجربی نیست؛
– هر دو رویکرد نسبت به نظریه های سنتی روابط بین الملل که مبتنی بر مسئله آشوب زدگی است، به شدت انتقاد می کنند.
از نظر بسیاری از پست مدرن ها به طور کلی مفاهیم پیشرفت و عام گرایی اخلاقی خودسرانه اند و به حذف گروه ها و انگاره های ساختاری و ادعاهای
توتالیتری حقیقت منجر شده است.
هابرماس و محققان متاثر از وی تلاش میکنند با یافتن راهی برای فایق آمدن بر تفاوت ها از طریق اجماع منطقی مبتنی بر مباحثات منطقی، به سوی پیشرفت حرکت کنند.
نظریه پردازان انتقادی معتقدند دانش جنبه ایدئولوژیک داشته و رابطه نزدیکی میان رویه های اجتماعی و تعقیب منافع مشاهده می شود. رابرت کاکس معتقد است میان دانش و منافع رابطه وجود دارد.
به نظر کاکس نظریه ها بر حسب هدف به دو دسته تقسیم میشوند که عبارت است از:
۱ نظریه حل مشکل که در آن نظریه راهنمایی برای یافتن راه حل است ۲ نظریه انتقادی که به مفروضه های خود نظریه و نیز فرایند نظریه پردازی
توجه دارد.
از منظر نظریه پردازان انتقادی دانش از لحاظ اخلاقی سیاسی و ایدئولوژیک نمی تواند خنثی و بی طرف باشد و از آنجا که دانش مبتنی بر دیدگاه تحلیل گر است. همواره با دانش به صورت تعصب آمیز برخورد میشود. در این شرایط دانش چه آگاهانه و چه ناخودآگاه به سوی منافع ارزشها گروهها احزاب و ملت های ویژه گرایش دارد.
از نظر کاکس نظریه های اثبات گرایانه حل مشکل نسبت به حفظ وضع موجود بین المللی که مبتنی بر نابرابری قدرت و محروم سازی است. بسیار تعصب آمیز برخورد میکند. این نوع نظریه اساساً محافظه کار است و به پیشرفت انسان کمکی نمی کند.
با وجود آنکه کاکس به رابطه میان نیروهای تشکیل دهنده دولت و نظم جهانی توجه دارد ولی تأکیدش تنها بر فرایند است. پتانسیل رهایی بخش در نظریه کاکس نوعی کار کرد دیدگاه تاریخی منعطف وی است.
نظریه پردازان انتقادی برای بهره گیری از دانش برای مقاصد سیاسی تلاش میکنند تا بدین وسیله سبب رهایی انسان از ساختارهای سرکوب کننده سیاست و اقتصاد جهانی شوند که زیر سلطه قدرتهای بزرگ به ویژه سرمایه داری ایالات متحده آمریکاست.
آنان به رابطه میان نظریه و عمل توجه ویژه ای دارند و معتقدند تناسبی میان سازمان اقتصادی (سرمایه داری) و روابط اجتماعی (نظام طبقاتی) و نیز یک نوع سازمان سیاسی (دولت) وجود دارد.
از دیدگاه نظریه پردازان انتقادی صلح و امنیت واقعی زمانی در سطح جهان ظهور می یابد که تناقض های عمده سرمایه داری که به پیدایش بحران های اقتصادی و بی ثباتی منجر می شود. از میان رفته با انسانها به صورت ابزار برخورد نشود؛ هدف از تولید صرفاً سود نباشد و نظام بین الملل شکل استثماری خود را از دست بدهد.
از دیگر نظریه پردازان انتقادی آندرو لینک لیتر است که معتقد است نظام دولتها متشکل از حاکمیت های جداگانه واحدهای مستقل و وجود مرزبندی های حقوقی و جغرافیایی اصولا ضد روابط بین الملل هستند و به جای ایجاد اجتماع انسانی عملاً سبب جدایی و دوری اجتماعات از یکدیگر می شوند.
لینک لیتر معتقد است تعقیب منافع امنیت و اهداف ملی دولتها در مرحله غایی سبب بروز تعارض و تنش در سیاست بین الملل خواهد شد. وی به دنبال ظهور آشکال جدیدی از روابط سیاسی بین المللی است که در آن کلیه انسانها بر اساس اصل مساوات در همزیستی با یکدیگر به سر برند. در حقیقت هدف هنجاری نظریه انتقادی تسهیل گسترش اجماع اخلاقی و سیاسی در امور بین المللی است.
نظریه پردازان انتقادی همچون جهان گرایان (ساختارگرایان به جای اعتقاد به اجتناب ناپذیری فروپاشی سرمایه داری بیشتر روی نیاز به مداخله کارگزاران انسان و نیز مبارزه سیاسی برای ایجاد دگرگونی تأکید می ورزند اما بر خلاف پست مدرن ها بر وجود ساختارهای واقعی مادی و روابط قدرت اصرار داشته اند. اصولا ادبیات انتقادی فرایند و هنجار در کنار همدیگر هر دو بر اهمیت یک رویکرد کلیت نگر تأکید دارند ولی یکی خود را به تنگناهای پراکندگی علوم اجتماعی محدود نکرده و دیگری میل به حالت جهانی دارد.
اصولا انتقادهای وارد شده بر روند کلی نظریه روابط بین الملل در حول و حوش دولت محوری است زیرا در این مورد به سیاست بین الملل از زاویه محدود فرایندهای بین المللی به صورت کارکرد رفتار میان دولت ها نگاه میشود.

I Ft
فصل هفتم نظریه های روابط بین الملل

 

به طور خلاصه نظریه انتقادی اصول اثبات گرایانه وجود یک واقعیت خارجی تمایز میان سوژه و ابژه و فارغ بودن علم از ارزش را رد کرده و معتقد به طور خلاصه نظریه انتقادی اصول اثبات گرایانه وجود یک واقعیت خارجی تمایز میان سوژه و ابژه و فارغ بودن علم از ارزش را رد کرده و معتقد
است تمام دانش منعکس کننده منافع مشاهده کننده است. همچنین در تلاش برای آزادسازی انسانیت از ساختارهای سرکوب کننده سیاست و اقتصاد جهانی است که تحت کنترل قدرتهای هژمون قرار دارد و با تضعیف استقلال و تمامیت پژوه آن را در حد ایدئولوژی و برنامه سیاسی تقلیل می دهد.
پست مدرنیسم
موضوع محوری پست مدرنیسم نبود واقعی منحصر به فرد و عینی است به گونه ای که به دلیل چندگانگی و کثرت و برداشت ها به سادگی نمی توان آنها را طبقه بندی کرد.
پست مدرنیسم بر متون معانی مخفی و گفتمانها تأکید کرده و ضمن بازخوانی متفکران کلاسیک به آشکال دیگری به بازسازی مفاهیمی چون دولت حاکمیت آشوب زدگی می پردازد.
پست مدرنیسم بر این اعتقاد است که هیچ داور نهایی برای تشخیص حقیقت وجود ندارد و آمیزش زبان و قدرت سبب میشود تفسیر جدیدی از روابط بین الملل ارائه شود.
از منظر پست مدرنیسم ارزشها اعتقادها و رفتارهای انسانی طبق شرایط فرهنگی و اجتماعی وسیع تر متفاوت هستند؛ زیرا هیچ ویژگی با ارزشی وجود ندارد که کاربرد عام و جهانی داشته باشد.
پست مدرنها منکر نقش و اهمیت مفهوم دولت در روابط بین الملل نیستند ولی معتقدند نمیتوان دولت را به عنوان نقطه آغازین در نظر گرفت.
مفاهیم دولت و ملت از نظر اینان ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند؛ با این حال از یکدیگر جدا هستند.
برخی از اینان معتقدند ایجاد دولت ساختن خصم دیگری) را ایجاب میکند زیرا گفتمان تهدید یا خطر از موضوعات محوری برای ایجاد مرزها و هویت به شمار می رود.
به اعتقاد پست مدرنیسم ضمن اینکه دولت – ملت تبیین مهمی از اجتماع سیاسی است ولی تنها تبیین هویت یا اجتماع نبوده و نباید دیگر جنبه های مهم اجتماع و هویت مانند جنبشهای اجتماعی را نادیده گرفت. همین مفهوم دولت ملت نیز به علت طرد دیگران و عدم اعتقاد به برابری خارجی و داخلی با یک سلسله تناقض های اخلاقی مواجه می شود.
بر خلاف واقع گرایی از نظر پست مدرنیسم واقعیت عینی منافع وجود ندارد و به راحتی نمیتوان یک سلسله ارزشها یا منافع را به همه واحدهای سیاسی دولتها) تعمیم داد.
پست مدرنیسم برای شکستن ساختارهایی نظیر دولت و نظام بین الملل که واقع گرایان از آن به عنوان ماهیت روابط بین الملل نام می برند. تلاش می کنند. فرایند ساختار شکنی یک متن بدین گونه است که به منظور آشکار شدن معانی مخفی کلمات آنها را از یکدیگر جدا میکنند به معانی مخفی ای که به طور صریح در متن نیامده باشد غالبا متن فرعی و یا نوشته شده میان سطور گفته می شود.
پست مدرنیسم با این شیوه نشان میدهد که واقع گرایی در مطالعه روابط بین الملل چگونه معانی مخفی متعددی همچون نقش زنان جنسیت قومیت مذهب افراد سیاست داخلی طبقات اقتصادی و دیگر بازیگران غیر دولتی و حتی بازیگران دولتی جنوب را حذف کرده است. پست مدرنیسم بر این اعتقاد است که دیدگاه محدود و جزئی نگر واقع گرایی نسبت به روابط بین الملل سبب میشود تا به یک مدل ساده یکپارچه و متعصب تقلیل داده شود. اصول پست مدرنیسم از تجارب گوناگون در مطالعه بین الملل استقبال میکند؛ ولی با توضیح رفتارهای پیچیده بین المللی به شکل ساده شده و تقلیل یافته آن مخالفت می ورزد.
فمینیسم پست مدرن نیز در انتقاد از رویکرد واقع گرایی معانی مخفی درباره نقش جنسیت در روابط بین الملل را تذکر داده و معتقد است نمی توان اصل ثابتی درباره جنس مرد یا زن در نظر گرفت.
پست مدرنیسم ضمن نقد مدرنیته خاطر نشان می سازد که نتیجه عقلانیت برخاسته از مدرنیته سبب ظهور سلاحهای کشتار جمعی شده که این خود ناشی از کنار گذاشتن ملاحظات اخلاقی بوده است. از نظر اینان پرسشهای مربوط به اخلاق صرفاً در درون مرزهای ملی مطرح نمی شود بلکه باید بر آثار اخلاقی جهان متنوع و از نظر فرهنگی، نامتجانس، تأکید کرد.
از نظر اینان خشونت به واسطه شرایط آشوب زدگی نمیتواند واقعی باشد چرا که برساخته خارج برای معنابخشی به تهدید و وجود دشمن برای مشروعیت بخشی به خشونت در سیاست بین الملل است و توجیهات واقع گرایان درباره منافع ملی اصل خودیاری و نگاه بی اعتمادی به دیگران از لحاظ اخلاقی قابل توجیه نیست.
بر اساس تحلیل پست مدرن ها از آنجا که نباید منافع ملی را مفروض تصور کرد؛ بنابراین دیپلماسی و سیاست خارجی نیز نمی تواند برای تبیین و اجرای آن معنادار باشد.
فصل هفتم نظریه های روابط بین الملل .
بسیاری از پست مدرن ها مسئله تعمیم را که موضوع محوری در علوم اجتماعی است رد میکنند. از نظر آنان موضوع تعمیم نه تنها گمراه کننده است. بلکه سبب تقویت مشروعیت ساختارهای موجود قدرت به صورت نشان دادن یک واقعیت عینی می شود.
اصولا موضوع جنس از طریق نظریه پردازی تحقیقات صلح و مطالعات توسعه در خلال دهه های ۱۹۸۰ – ۱۹۷۰ وارد خط اصلی فکری و نظری روابط بین الملل شد.
برخی از محققان معتقدند نگاه به روابط بین الملل از منظر فمینیسم سبب میشود بنیادهای هستی شناختی معرفت شناختی و روش شناختی روابط بین الملل مورد تجدید نظر قرار گیرد.
در بررسی دولت به عنوان بازیگر اصلی در سیاست بین الملل فمینیست ها مولفه های دولت و ستفالیایی را ناقص تصور میکنند و به استقلال عمل دولت ها و حاکمیت های جداگانه اعتقادی ندارند.
به نظر فمینیستها فلسفه روابط بین الملل بر پایه تعامل و همکاری میان جوامع گوناگون است نه تقابل رقابت جنگ و تعارض بنابراین، دولت ها در وابستگی متقابل به سر برده و به هیچ وجه این وضعیت، آسیب پذیری تلقی نمی شود.
اما علت برداشتهای متفاوت از نظر فمینیستها به تفاوت رفتار جنس مرد و زن بستگی دارد که آن هم به تجربه کودکی باز میشود. پسران اصولا روابط اجتماعی خویش را بر مبنای استقلال فردی بنا میکنند اما دختران این گونه روابط را بر اساس پیوند و همبستگی تعریف میکنند. این وضعیت سبب میشود زنان بیش از مردان نگران رها شدن باشند.
طبق مطالعات فمینیستی از لحاظ اخلاقی پسران ضمن تأکید بر حقوق فردی بر به کار بستن مقررات انتزاعی اصرار دارند ولی دختران ضمن توجه به مسئولیت اعضای گروه نسبت به یکدیگر به چارچوبهای عینی و ملموس توجه می کنند.
اصولا نوک حمله فمینیسم متوجه واقع گرایی است و معتقدند مفروضه های واقع گرایی به ویژه موضوع نبود اقتدار مرکزی و مسئله حاکمیت – از جمله مواردی است که بیشتر نشان دهنده دیدگاه مردانه و ناقص نسبت به جهان است.
بر خلاف واقع گرایان که دولت ها را بازیگران مستقل و دارای منافع جداگانه خویش میدانند فمینیستها معتقدند منافع دولت ها ماهیتی چندگانه و متکثر دارد و در فرایند مطالعه این مقوله باید منافع انواع گروه های فراملی و تعاملات آنها نیز در نظر گرفته شود.
فمینیست ها معتقدند نگاه مردانه به روابط بین الملل سبب شده تا قدرت نظامی پشتوانه ای برای منافع و امنیت ملی تلقی شود؛ در حالی که افزایش نیروی نظامی نه تنها نمی تواند تأمین کننده منافع باشد بلکه سبب به مخاطره افتادن آن نیز می شود.
از نظر فمینیسم جنگ پدیده ای اجتناب پذیر است و نباید آن را جزء ویژگیهای دائمی دولتها به شمار آورد. امروزه قدرت سخت افزاری اهمیت خود را
از دست داده و دیگر اعتبار جهانی ندارد.
برخی از فمینیست ها بر این نظرند که نمیتوان به سادگی جنبه های اخلاقی را از رفتار سیاسی جدا کرد بلکه هر رفتار سیاسی، اهمیت اخلاقی دارد به این ترتیب نمیتوان چارچوب اخلاقی یک دولت را به صورت یک اصل کلی اخلاقی جهانی و همگانی تلقی کرد.
آنان در صدد کشف عناصر مشترک اخلاقی میان ملل گوناگون اند که این تلاش میتواند ضمن کاهش تنشهای بین المللی و تقویت تشکل بین المللی از لحاظ نظری به گسترش نظریه هنجاری در روابط بین الملل کمک شایانی کند.
در نگاه فمینیستها در مصاف میان حقوق بشر و حاکمیت اولی اولویت بیشتری دارد همچنین امنیت ملی را باید بر اساس امنیت مشترک تجزیه و تحلیل کرد نه بر مبنای منافع خود.
آنان تفکیک واقع گرایانه سیاست داخلی و بین المللی را بر اساس نگاه مردانه اندرونی و بیرونی تصور کرده و معتقد به ارتباط کامل این دو با یکدیگر و بلکه ارجحیت سیاست بین الملل بر سیاست داخلی هستند.
از لحاظ موضوع ساختار – کارگزار فمینیستهای سوسیالیست خواهان تحول در ساختارهای سرمایه داری و پدرسالاری هستند و آن را زمینه ساز دگرگونی اساسی در ایستارها و نگاه ها نسبت به روابط بین الملل می دانند.
فمینیستهای کمونیست شرایط اجتماعی زنان را به استثمار سرمایه داری مرتبط می سازند در حالی که فمینیستهای لیبرال کارگزاری انسان در دگرگون ساختن محیط اطرافش را تعیین کننده می دانند.
قرائت مردانه از تاریخ جهان موجب شده تا مسائل نظامی، تعارض قدرت و مانند اینها در سیاست بین الملل برجسته شود و در حاشیه قرار دادن نقش زنان در تحولات تاریخی فضا را برای طرح هستی شناسی و معرفت شناسی مردان خالی گذارده است.
فصل هفتم نظریه های روابط بین الملل

در چارچوب روابط بین الملل بوم شناسی به رابطه میان انسانها و محیط فیزیکی و بیولوژیک آنان اشاره دارد.
مسائل زیست محیطی گرچه موضوعی قدیمی است اما امروزه به صورت بخش جدایی ناپذیر نقد مدرنیته درآمده است.
اکثر بوم شناسان افراطی معتقدند حاکم بودن سیاست قدرت برای مدت طولانی سبب بروز جنگهای جهانی و توسعه فناوری های نظامی شده که آثار آن بر محیط زیست بسیار ویران کننده بوده است.
واقع گرایی از یک هستی شناسی اثبات گرایانه و تقلیل گرایانه حمایت میکند که به هیچ وجه مورد تأیید بوم شناسان افراطی نیست.
در آغاز هزاره سوم هنگامی که مسائل زیست محیطی را در چارچوب توسعه پایدار بررسی میکنیم اساس آن توجه به کرامت، رفاه و پیشرفت انسانی است و در حقیقت انسان به عنوان هدف مطرح است، نه وسیله.
دیدگاه واقع گرایی درباره سلسله مراتب به شدت مورد انتقاد سوسیالیستها و آنارشیستهای زیست محیطی است زیرا پروژه اجتماعی هر یک از آنان آزاد کردن انسان و اشکال گوناگون زندگی از طریق برابر کردن تدریجی منزلت اجتماعی افراد است.
ارزیابی واقع گرایی از سوی دیدگاه های زیست محیطی گوناگون متفاوت است. اگر طبیعت منبع تلقی شود که باید به طور صحیح آن را مدیریت کرد. آنگاه واقع گرایی یک چارچوب هایسی را برای مدیریت مؤثر دولت در ارتباط با هر گونه بحران منابع پیشنهاد میکند.
در ارتباط با دیدگاه لیبرال و مسائل زیست محیطی بیشتر نظریه پردازان زیست محیطی روی جهان بینی عام گرایانه لیبرالیسم بحث های بسیاری دارند. نظریه پردازان افراطی زیست محیطی با اندیشه های آزادی خواهانه ای که اینک در چارچوبهای زیست محیطی بسیار قوی است. موافق اند.
میان سوسیالیسم زیست محیطی و کارکردگرایی با تأکید آنها بر توزیع رفاه و تخصیص فن سالاری، پیوند نزدیکی وجود دارد.
بوم شناسان رادیکال معتقدند خط اصلی نظریه روابط بین الملل فرایندها و هنجارهای بین المللی را به گونه ای تعریف می کند که به صورت بنیادی با اصل توسعه پایدار منافات دارد.
بوم شناسان افراطی نظریه پردازان روابط بین الملل را متوجه محدودیتهای امنیت یا نظام در جهان بدون توجه به بنیادها و جنبه های زیست محیطی آن کرده اند.
دغدغه های زیست محیطی از اواخر دهه های ۱۹۷۰-۱۹۶۰ در محیط های دانشگاهی بازتاب یافت و با نظرهای انتقادی درباره بیماریهای جامعه مدرن از جمله صنعتی شدن سریع همراه شد.
بوم شناسان و نظریه پردازان روابط بین الملل هر دو به واسطه توجه به نظم سیاسی و اجتماعی که ممکن است شامل صلح، امنیت و ثبات باشد. به گونه ای با یکدیگر پیوند دارند. همه انواع بوم شناسان به این نکته آگاهی دارند که نظامی گری محصول و پیامد رقابتهای ملی است و منافع حامیان آن میتواند سبب تاخیر در موافقت نامه های زیست محیطی بین المللی شود.
دیدگاههای زیست محیطی و خط اصلی نظریه روابط بین الملل مشترکات فراوانی داشته و هر دو دغدغه نظم سیاسی دارند. در عین حال، تعارض های جدی نیز وجود دارد. از آنجایی که امروزه در عصر جهانی شدن نمیتوان یک رشته مطالعاتی را مستقل از دیگر رشته ها تحت بررسی قرار داد؛ بنابراین در چارچوب یک مطالعه میان رشته ای میتوان به تعادل و تا اندازه ای به نوعی سنتز دست یافت.
امروزه مسائل زیست محیطی گاه به صورت بخشی از روابط شمال و جنوب تلقی می شود.
دیدگاه زیست محیطی عقلانیت روشنگری را رد میکند و به جای تأکید جنبه های بین المللی موضوعات جهانی را مورد توجه قرار می دهد.
واکنشهای سیاسی نسبت به مسائل زیست محیطی جهانی سبب تعدیل حقوق و ظرفیت دولت ها شده است.
بسیاری از جوامع جنوب از توان لازم برای تطابق خود با استانداردهای زیست محیطی برخوردار نیستند و ایجاد نهادهای بین المللی زیست محیطی و فعالیت بازیگران فراملی زیست محیطی به ویژه بازیگران غیر حکومتی سبب بروز آشکال جدیدی از حکومت مداری و اقتدار شده است.
موضوع توسعه پایدار دولت ها را وادار میکند سلسله مسئولیتهای جدیدی را بر عهده گیرند. این وضعیت تغییر هنجارها و حاکمیت را در بر داشته و در نتیجه به ایجاد کانالهای مشروع و بدیل فعالیت سیاسی منجر میشود. در چنین شرایطی است که باید منتظر اختلال در رابطه میان دولت و جامعه بود.
در حالی که لیبرالها مسائل زیست محیطی را از همان ابتدا به موضوع وابستگی متقابل ربط داده و دولت ها را به تعقیب راهبردهای همکاری جویانه فراخوانده و روند فرسایش حاکمیت را پیش بینی کردند واقع گرایان با وجود چالشهای فراروی دولتها همچنان آن را به عنوان تنها نهاد مشروع که قادر به وضع و اجرای قوانین زیست محیطی است. به رسمیت میشناسند.
بوم شناسان معتقدند دولت ها با بهره گیری از اقتدار خویش میتوانند در توزیع مجدد منبع و حرکت آن از مناطق ثروتمند به مناطق فقیر کمک کرده، و از طریق اقدامات موثر بین المللی به مذاکره در سطح جهانی بپردازند.
فصل هفتم: نظریه های روابط بین الملل .
۴:ابب:«
از منظر واقع گرایی به عنوان یک دیدگاه ابزاری محیط زیست تا آن اندازه اهمیت دارد که بتواند به عنوان یک سلاح به کار رود، زیرا نبود منابع می تواند. توانایی بالقوه و یا بالفعل را تضعیف کند. البته واقع گرایان ترجیح میدهند مسائل زیست محیطی را به زیست شناسان و بوم شناسان واگذار کنند.
کمیابی زیست محیطی می تواند سبب تقویت شکافهای اجتماعی شده اشکال جدیدی از تعارضهای قومی مذهبی طبقاتی و مانند اینها را سبب می شود که این خود روابط دولت ها را به ویژه در مناطقی که اختلاف ها درباره سرزمین یا مالکیت و کنترل منابع باشد، تحت تأثیر قرار می دهد. اصولا فقر موجب بروز مسئله مهاجرت شده و احساس محرومیت سبب بروز تعارض شده و به سادگی نمیتوان از ابزارهای نظامی برای حل آن بهره گرفت خرابی محیط زیست مشروعیت حکومت و نهادهای اجتماعی را زیر سوال برده و سبب تشدید خشونت سیاسی میشود.
به اعتقاد بوم شناسان تخریب محیط زیست از برخورد نامناسب با طبیعت ناشی میشود. از همین رو انتقادهای بسیاری را نسبت به وضعیت حاکم بر اقتصاد سیاسی بین الملل یعنی سرمایه داری وارد می کنند.
بوم شناسان معتقدند از آنجا که سرمایه داری برای بقای خود به رشد دائم نیازمند است موجب تخریب مستمر محیط زیست میشود. بر این اساس استقرار صلح پایدار مستلزم برقراری روابط هماهنگ میان انسان و طبیعت است و امنیت مستلزم تغییر جهان بینی است.
بوم شناسان زیبایی جهان را در تنوع آن میدانند؛ بنابراین در مقابل از بین بردن تنوعات و تفاوتها مقاومت بسیاری میکنند و معتقدند تحول مثبت جامعه بین المللی مستلزم درک گوناگونی از خود یا هویت و رابطه با دیگران است.
ورود دیدگاه های زیست محیطی به روابط بین المللی نه تنها به تضعیف روابط بین الملل منجر نشده بلکه سبب تقویت آن نیز شده است. زیرا طیفی از نظریات مربوط به دولت تعارض همکاری نابرابری نهادها و حکومت مداری را مورد توجه قرار می دهد.
به این ترتیب اگر در دنیای پیشامدرن انسان به طبیعت احترام میگذاشت و یا از آن هراس داشت در عصر مدرنیته به دنبال توانایی انسان برای تسخیر طبیعت برآمده و اینک در عصر جهانی شدن در تلاش برای برخورد مناسب انسان و طبیعت است و آن را به عنوان خانه خود مورد توجه قرار داده است.
مطالعات صلح
مطالعات صلح تلاش میکند سطح تحلیل میان دولت ها را به سطح وسیع تری از روابط اجتماعی فردی داخلی و جهانی گسترش دهد و مسائل جنگ و صلح را بیشتر ناشی از مسئو ئولیتهای فردی نابرابری اقتصادی و روابط ناعادلانه جنسی میداند و بر درک صحیح از فرهنگ ها و ابعاد گوناگون روابط اجتماعی تأکید می کند.
در سنت تحقیقات صلح از لحاظ ذهنی دو رویکرد نسبت به موضوع تعارضهای خشونت بار و از بین بردن آن وجود دارد
۱- برخی با تأکید بر محیط روانی از نوعی دیدگاه ذهنی گرایانه پیروی میکنند و تمرکز اصلی خود را بر برداشتهای درست یا نادرست و رابطه این گونه فرایندهای روانی با تنش ها گذاشته و معتقدند اگر اصحاب دعوا تعریف خویش را از شرایط بررسی کنند راه حل غیر خشونت بار قابل دستیابی است.
برخی دیگر نیز به جای تمرکز بر پیامدها بیشتر به ساختارها و محیط عملیاتی توجه میکنند و معتقدند اصولا شرایط عینی در درون نظام های تعاملی سبب ایجاد رفتارهای تعارض آمیز خشونت بار می شود.
هر دو رویکرد توافق دارند که خشونت حادترین حالت تعارض به شمار میرود و برای حفظ شرایط صلح آمیز ابتدا باید خود تعارض را درک کرد. مطالعات صلح تلاش میکند تا امکانات موجود برای استقرار صلح را در تغییرات جوامع از طریق انقلاب اجتماعی و در اجتماعات فراملی جست وجو کند و بر همین اساس بهترین راه را در مشارکت عملی میداند نه نظاره کردن صرف
در این رویکرد نوعی تعصب هنجاری قابل مشاهده است زیرا طرفداران آن خواهان تحمیل ارزشها و هنجاریهای شخصی خویش هستند.
برخی از محققان علوم سیاسی به علت آنکه نتایج مطالعات صلح را فاقد عینیت علمی میدانند بر آن اعتبار چندانی قائل نیستند. در پاسخ به این برخورد طرفداران رویکرد مطالعات صلح معتقدند خود واقع گرایان تعصبات هنجاری داشته و سعی کرده اند در شرایطی که آنان در موقعیت مشاور رهبران دولت قرار داشته اند توصیه های راهبردی بکنند.
بر پایه این استدلال بسیاری از مفروضه های واقع گرایی تعصب آمیز و دارای بار ارزشی و هنجاری بوده است؛ بنابراین واقع گرایی بیشتر به ایدئولوژی
شباهت دارد تا به یک نظریه
طرفداران رویکرد مطالعات صلح با واقع گرایان که جنگ و تعارض در سیاست بین الملل را امری طبیعی تصور میکنند. مخالفت می کنند و با زیر سؤال بردن ماهیت جنگ و نقش آن در جامعه معتقدند جنگ تبیین طبیعی قدرت نیست بلکه به ویژگیهای نظامی گری در هر فرهنگ بستگی دارد. مفهوم صلح مثبت به صلحی اشاره دارد که سبب حل و فصل دلایل زیر بنایی جنگ شود. بر این اساس صلح تنها در قالب آتشیس توصیف نمی شود بلکه به نوعی دگرگونی در روابط رخ میدهد.
فصل هفتم نظریه های روابط بین الملل
اصول روابط : بین الملل و سیاست خارجی
برخی از طرفداران این رویکرد فقر گرسنگی و سرکوب را از اشکال گوناگون خشونت میدانند که به خشونت ساختاری موسوم است؛ زیرا مسبب این نوع خشونت ساختار روابط اجتماعی است که تعداد قربانیان آن به مراتب بیش از یک جنگ تن به تن است.
هدف اصلی صلح مثبت از میان بردن خشونت ساختاری در جامعه است؛ در حالی که صلح منفی صرفاً از بروز خشونت ظاهری جلوگیری می کند. طرفداران صلح مثبت با انتقاد از فرهنگ نظامی گری برای تغییر کل نظام تلاش میکنند و نه فقط بخشی از آن سازوکارهای پیشنهادی این گروه برای حل و فصل تعارض به جای جنگ تقویت هویت بین المللی یا جهانی برای پیشگیری از اختلاف های قومی مذهبی و نژادی است و خواستار روابط برابر در درون جوامع در حوزه های اقتصادی سیاسی و اجتماعی هستند.
سازه انگاری
سازه انگاری در مطالعه سیاست بین الملل خود از ترکیب دیگر رویکردها تشکیل میشود و در تلاش است به گونه ای نارسایی های نظریه های گوناگون را بر طرف کند و تصویر واقعی تری از الگوهای رفتاری به دست دهد.
از لحاظ آرمان گرایی فلسفی این رویکرد صرفاً بر شرایط و نیروهای مادی تکیه نکرده بلکه بر انگاره ها و اندیشه ها نیز تأکید می ورزد و معتقد است دولت ها و سیاست گذاران هستند که به عوامل فیزیکی مانند سرزمین و تسلیحات و مانند اینها معنی می بخشند.
سازه انگاران تمرکز خویش را بر اعتقادات بین الاذهانی که در سطحی گسترده میان مردمان جهان مشترک است قرار میدهند و هویت های ملی را به صورت ساخت بندیهای اجتماعی در نظر میگیرند و بر این تصورند که منافع و هویتهای انسانها آن گونه که خویشتن را در روابط با دیگران درک می کنند. از طریق همان اعتقادهای مشترک شکل گرفته و تبیین می شوند.
بنابراین ابزار نهاد اجتماعی جمعی مانند حاکمیت با وضعیت آشوب زدگی بر اساس برداشت بازیگران شکل میگیرد و ساخته و پرداخته ذهن آن هاست.
ظهور سازه انگاری اجتماعی در عرصه سیاست بین الملل در حقیقت کوششی بوده برای پر کردن شکاف میان خردگرایی و رویکردهای انتقادی
ریشه سازه انگاری حداقل به آثار ویکو در سده هجدهم که نوعی روش شناسی قدیمی بود بر می شود.
نظریه پردازان سازه انگاری بسیار گوناگون اند و هر یک بر موضوع ویژه ای تأکید میکنند برخی معتقدند سنتز نو واقع گرایی و تولیبرالیسم قادر به توضیح منافع و هویتها نیست و سنتز نو نو نمیتواند نشان دهد چگونه دولتهای سرزمینی سبب شکل دادن به منافع و هویتهای ویژه میشود. سازه انگاران بر نقش انگاره ها در عرصه سیاست بین الملل تأکید می ورزند؛ بنابراین به یک سلسله نقشهای از پیش تعیین شده اعتقاد نداشته و تلاش می کنند درک درستی از نقشهایی که انگاره ها در سیاست جهانی ایفا می کنند. به دست آورند.
بر اساس رویکرد سازه انگاری نهادهای بین المللی دارای دو دسته هنجار هستند -۱ هنجارهای تنظیمی مقررات اساسی و مبنایی را برای استانداردهای رفتاری تعیین میکنند -۲- هنجارهای تأسیسی به تعریف و معنابخشی رفتارها اقدام می کنند.
منظور سازه انگاری از نهاد به مراتب بیش از یک سازمان واقعی است. نهاد به صورت یک وضعیت با ثبات و ساختار هویتها و منافع است که جنبه شناختی داشته و از انگاره های بازیگران درباره چگونگی عملکرد جهان جدا نیست.
سازه انگاری اجتماعی مدلی از تعاملات بین المللی را ارائه میدهد که در آن تلاش میشود تا تأثیر هنجاری ساختارهای نهادی بنیادی را بررسی کرده
و ارتباط میان دگرگونیهای هنجاری هویت و منافع دولت ها را مشخص کند.
در چارچوب این رویکرد از آنجا که بازیگران درصدد توسعه و درک خویش از طریق هنجارها و عملکردها هستند در نبود هنجارها اعمال قدرت برای بروز رفتاری بی معنا خواهد بود.
نظر به اینکه ساختار بدون وجود یک مجموعه بین الاذهانی از هنجارها و رفتارها بی معنا است مفهومی به نام آشوب زدگی نیز بی معنا و غیر واقعی خواهد بود.
داور نهایی معنا ساختار بین الاذهانی است. ساختارهای سیستمیک بین الاذهانی از یک سلسله برداشتها انتظارات و دانش اجتماعی که در نهادهای بین المللی جای گرفته اند تشکیل میشود. به عبارت دیگر این ساختارهای بین الاذهانی هستند که اجازه معانی ویژه را به توانایی های مادی می دهند. جنگ سرد یک ساختار بین المللی به شمار می رفت تا یک ساختار مادی
آشوب زدگی بین المللی از منظر واقع گرایی جنبه تعارض آمیز داشته از دیدگاه آرمان گرایی جنبه همکاری جویانه به خود گرفته، در نزد سازه انگاری نه تعارض آمیز و نه همکاری جویانه بلکه ناشی از آن چیزی تلقی شده که دولت ها خود می سازند.
از نظر برخی از سازه انگاران خردگرایی موجب محدودیت درک نظری درباره تغییر کارگزاران و ساختارها میشود؛ زیرا صرفاً به بررسی تغییرات در رفتار می پردازد و توجه چندانی به تغییر هویتها و منافع ندارد.
فصل هفتم: نظریه های روابط بین الملل .
اصول روابط بین الملل و سیاست خارجی
از بعد هستی شناختی ساختار بر اساس شیوه ای که دولتها هویت و منافع خویش را تعریف میکنند ساخته و پرداخته میشود. ساختارها مجموعه ای از روابط داخلی به شمار می روند که هویتها قدرتها و منافع را تعریف می کنند.
سازه انگاران تلاش میکنند شکاف میان خردگرایی و انعکاس گرایی انتقادی) را تا حد امکان به حداقل ممکن کاهش دهند و در حقیقت، توازنی میان اثبات گرایی و فرا اثبات گرایی برقرار کنند.
آنان از یک سو با اثبات گرایان هم عقیده اند که میتوان به نظریه های تجربی دست یافت و آنچه را در روابط بین الملل میگذرد توضیح داد و از سوی دیگر بر انگاره ها و دانش مشترک تأکید می ورزند.
تلاش سازه انگاران برای ارائه یک سنتز انتقاد اثبات گرایان و نیز فرا اثبات گرایان را برانگیخته است. برای نمونه جان برشایمر به عنوان یک نو واقع گرا معتقد است سازه انگاران به صورت مبالغه آمیزی روی انگاره های ذهنی و دانش تأکید می ورزند. استیو اسمیت نیز در جرگه فرا اثبات گرایی معتقد است. که شیوه سازه انگاران بسیار نارساست.
اصولا سازه انگاری به عنوان یک رویکرد نظری کاربرد اندکی دارد و قادر به پیش بینی هر گونه ساختار اجتماعی که بر رفتار دولت ها حاکم باشد، نیست. سازه انگاران در پاسخ به انتقادهایی که بیشتر از سوی واقع گرایان مطرح میشود خاطرنشان میسازند دنیای اجتماعی روابط بین الملل صرفاً بر اساس ساختار مادی نظام بین الملل شکل نمی گیرد.
آنان همچنین برخورد افراطی فرا اثبات گرایان را که در آن دنیای اجتماعی به تنهایی از طریق زبان انگاره ها و مفاهیم ما ایجاد میشود. رد میکنند و یادآور میشوند بحث اصلی درباره انتخاب میان عوامل مادی و یا انگاره ها نیست بلکه نکته مهم این است که. هر دو این عوامل در تبیین و توضیح

دو نوع لیبرالیسم در روابط بین الملل عبارت اند از مداخله گر و غیر مداخله گر
جنگ عادلانه بر پایه مفروضات لیبرالیسم مداخله گر در روابط بین الملل است.
سیاست سد نفوذ بر پایه مفروضات لیبرالیسم غیر مداخله گر است.
طبق نظریه کارکردگرایی متخصصان فنی بهترین عوامل ایجاد پیوندهای تشریک مساعی هستند به جای دیپلمات های حرفه ای
کار کردگرایی همکاری فراملی در عرصه های فنی به عنوان اولین گام در مسیر صلح است.
رویکرد نوکارکردگرایی به میزان قابل توجهی مرهون کارهای ارنست هاس است.
ارنست هاس بر خلاف میترانی معتقد است که جدا کردن مسائل فنی از مسائل سیاسی بسیار دشوار است.
ایجاد جامعه ذغال و فولاد جامعه اقتصادی اروپا و نیز اوراتوم منطق تفکر نو کار کردگرایی را تأیید می کند.
رویدادهای اروپای غربی در دهه ۱۹۵۰ مهر تأییدی بر اهمیت نظریه نو کار کردگرایی بود.
در دهه ۱۹۶۰ نوکارکردگرایی اروپای غربی با پدیده گلیسم مواجه شد.
دیالکتیک وحدت در تنوع مربوط به نظریه فدرالیسم در باب همگرایی است.
عهده سهیم شدن در قدرت مشروع به همگرایی رسید
منطقه گرایی در سیاست بین الملل گاه مترادف فوق ملی گرایی و یا گرایشهای بین حکومتی شناخته می شود.
در حقیقت امانوئل کانت و جرمی بنتام از چهره های سرشناس انترناسیونالیسم لیبرال عصر روشنگری به شمار می روند.
ریچارد کوبدن انترناسیونالیست قرن ۱۹ بود.
انترناسیونالیسمهای لیبرال بیشتر اصلاح طلب اند تا انقلابی
آرمان گرایی از اواخر جنگ جهانی اول تا اواخر دهه ۱۹۳۰ بر مطالعه روابط بین الملل سایه افکنده بود.
آرمان گرایی شکل افراطی لیبرالیسم به شمار می رود.
با فروپاشی جامعه ملل و وقوع جنگ جهانی دوم بسیاری از اندیشه های آرمان گرایان اهمیت و ارزش خود را از دست داد.
مناظره واقع گرایی آرمان گرایی در اواخر دهه ۳۰ و اوایل دهه ۵۰ در مطالعات روابط بین الملل حاکم بود.
در برخی از موارد از نئولیبرالیسم به عنوان نهادگرایی نئولیبرال یاد میشود.
نظریه صلح دموکراتیک مورد توجه انترناسیونالیسم نئولیبرال است. به این معنی که دولتهای لیبرال هیچ گاه علیه یکدیگر وارد جنگ نمی شوند.
نهادگرایی نئولیبرال بر این اعتقاد است که همگرایی در سطوح منطقه ای و جهانی رو به افزایش است.
فصل هفتم: نظریه های روابط بین الملل

اصول روابط بین الملل و
واقع گرایی در دهه ۱۹۶۰ به واسطه مسائل روش شناختی از سوی رفتارگرایان به چالش کشیده شد.
واقع گرایی اعتقادی به انقلاب در سیاست بین الملل ندارد.
نو واقع گرایان بر فایده های نسبی تأکید می ورزند.
نو واقع گرایان بر خلاف واقع گرایان توجه چندانی به استفاده از زور ندارند.
مجموعه مسائلی که واقع گرایان از تحلیل آن عاجز بودند عبارت است از جنگ ویتنام جنگ رمضان سد نفوذ.
در ساختارگرایی به سیاست بین الملل از بالا به پایین نگریسته می شود.
ساختارگرایی اساساً مربوط است به داراها و ندارها
اصولاً نظریه ثبات هژمونیک منحصراً مربوط به روابط درون کشورهای صنعتی پیشرفته جهان اول است.
نظریه انتقادی در شکل محدود آن به دیدگاههای مارکسیستی و نظریه وابستگی اطلاق میشود ولی به طور کلی شامل طیف گسترده ای از
رشته های شالوده گرایی و ضد شالوده گرایی و در عین حال توصیفی است.
بخش عمده ای از نظریه انتقادی مربوط به مکتب فرانکفورت و به ویژه دیدگاه های هابرماس است.
نظریه انتقادی صرفاً به دنبال تفسیر جهان نیست بلکه به دنبال تغییر آن نیز هست.
نظریه انتقادی معتقد است که دانش جنبه ایدئولوژیک دارد.
از منظر نظریه پردازان انتقادی دانش از لحاظ اخلاقی سیاسی و ایدئولوژیک ممکن نیست خنثی و بی طرف باشد.
نظریه پردازان انتقادی به رابطه میان نظریه و عمل توجهی خاص دارند.
نظریه انتقادی به دنبال آن است که چگونه از نظریه میتوان برای رهاسازی بهره گرفت.
موضوع محوری پست مدرنیسم عدم وجود واقعیت منحصر به فرد و عینی است.
پست مدرنیسم به دنبال شکستن ساختارهایی نظیر دولت و نظام بین الملل است که واقع گرایان از آن به عنوان ماهیت روابط بین الملل نام می برند.
مفهوم صلح مثبت به صلحی اشاره دارد که باعث حل و فصل دلایل زیر بنایی جنگ میشود.
هدف اصلی صلح مثبت از میان بردن خشونت ساختاری در جامعه است.
صلح منفی به دنبال آن است که از بروز خشونت ظاهری جلوگیری کند.
سوالات چهارگزینه ای کنکور سراسری فصل هفتم
۳۷۷ در چارچوب نظریه همگرایی درجه وابستگی و تبعیت واحدهای فرعی از نهاد فوق ملی چه نام دارد؟
۳۷۸ گروه قابل ملاحظه ای از واقع گرایان از جمله مکریدیس نقش تاریخ در سیاست خارجی را ناشی از ………….. کشور می دانند.
۳۷۹ کدام گروه زیر از مخالفان انقلاب دائمی در روابط بین الملل می باشند؟
الگوهای سیاست خارجی (۴) رئالیست ها
۳۸۰ انتقاد رفتارگرایان به سنت گرایان این است که آنان
۱۳۷
۱۳۷

 

 

 

 

 

 

 

اصول روابط بین الملل و سیاست خارجی

-۳۸۳ کدام گزینه از ویژگیهای ساختاری نظم نوین جهانی است؟
۳۸۵- به نظر جوزف فرانگل اراده مردم و یا ملت برای تجزیه و تحلیل رفتاری چگونه است؟
کاملاً واضح نیست.
٣٨۶- کدام حمله فرضیه برون گرایی اشمیتر را بهتر توصیف می کند؟
(۲) پیروان فعال همگرایی دولت ها را برای حفظ منافع مشترک بازیگران درونی به ادامه پروسه همگرایی تشویق می کنند.
۳۸۷ کدام یک از مفاهیم گرایشهای تحلیلی با دیدگاه ها به طور نادرستی کنار هم قرار گرفته اند؟
کشور – مرکزیت دیدگاه روابط فراملی
-۳۸۸ قدرت به عنوان زیربنای سیاست در کدام رهیافت صدق می کند؟
۳۸۹ کدام عامل سبب می گردد تا نتوان به سادگی از مدل استراتژیک در تجزیه و تحلیل سیاست خارجی استفاده کرد؟ برداشت های گوناگون از منطقی بودن
-۳۹۰ تصمیم گیرندگان در مدل فزاینده دارای کدام ویژگی میباشند؟
(۲) درصدد تغییرات اساسی در تصمیم های قبلی نمی باشند.

 

۳۹۱- به منافعی که هر یک از طرفین در صدد تحصیل آن از طریق همکاری با عدم همکاری با دیگران باشند و باعث تعارض میان آنها نگردد. جه منافع گفته می شود؟

۳۹۱- به منافعی که هر یک از طرفین در صدد تحصیل آن از طریق همکاری با عدم همکاری با دیگران باشند و باعث تعارض میان آنها نگردد. (سال (۷۹)
) درجه تبعیت زیر سیستم ها از نهاد فوق ملی

 

-۳۹۳ کدام گزینه با دیدگاه کارکردگرایان جدید مطابقت دارد؟
جدا کردن مسائل قدرت و امور رفاهی قابل قبول نمی باشد.
٣٩۴ از دیدگاه سیستمی
۳۹۵ از جمله پیش فرضهای لازم برای استقرار نظام موازنه قوا کدام است؟
فصل هفتم نظریه های روابط بین الملل
اصول روابط بین الملل و الملل و سیاست خارجی

۳۹۷ از دیدگاه واقع گراها، ماهیت سیاست …………… است.
(۲) در عرصه داخلی متفاوت از عرصه خارجی
۳۹۸ کدام لیبرال علت عمده بروز تعارضات و جنگ را در روابط بین الملل در ماهیت غیردموکراتیک سیاست بین الملل تصور می کند؟ وودرو ویلسون
(۱) بی ثبات ترین
۳۹۹ به نظر روزنا کار سیاست خارجی از ..
۴٠٠- در عمل، عقل مناسب برای تصمیم گیری علمی، کدام است؟
روابط سیاسی است.
۴٠١ – کدام محقق تلاش نمود تا مفهوم قدرت را از جایگاه محوری آن کار نظریه روابی بین الملل خارج کند؟
۴٠١ – کدام محقق تلاش نمود تا مفهوم قدرت را از جایگاه محوری آن کار نظریه روابی بین الملل خارج کند؟ کارل دوج
۴٠٣- فاکس، کدام محقق را سنت گرا می داند؟
۴٠٢ – نقطه نظرهای مورگنتا را باید بیشتر در ..
جست وجو کرد.
جامعه شناسی ماکس وبر
۲) این هولدنیپور
۴٠- درجه انسجام …. رابطه میان کل و اجزا را در چارچوب واحد ملی و نیز نظام بین الملل مشخص می کند. ر درونی و بیرونی
۴٠۵ – موضوع منافع مثبت ناشی از همکاری فراملی از مباحثات محوری ……….
۴٠۶- چنانچه تغییرات در روابط بین الملل در سطح خرد متوقف شود. در این صورت کدام ارزشهای نظام دست نخورده باقی خواهد ماند؟
) پارامتریک
۴٠٧ کدام و نکرد کسب ثروت به صورت مطلق آن را از کسب قدرت با اهمیت تر تلقی می کند؟
) لیبرالیسم
۴٠٨- کدام رویکرد نظم در سیاست جهانی را لزوماً نشئت گرفته از سیستم موازنه قدرت نمی داند؟
الیبرالیسم
۴٠٩ – موازنه قدرت نوعی نظام بین المللی است که هم……….. و همه قاعده کلی رفتار در آن …………… است.
۴٠٩ – موازنه قدرت نوعی نظام بین المللی است که هم……….. و همه قاعده کلی رفتار در آن …………… است.
۴٠٩ – موازنه قدرت نوعی نظام بین المللی است که هم……….. و همه قاعده کلی رفتار در آن …………… است.
۴١٠- نظام های تبعی در نظام بین المللی جهانی شده دارای کدام ویژگی می باشد؟
۴١٠- نظام های تبعی در نظام بین المللی جهانی شده دارای کدام ویژگی می باشد؟
(۱) مقابله با همگرایی نظام
۴١١ – نظم نوین جهانی بدون توجه به ساختار قدرت خود ساختاری شبیه نظام های سیاسی …………….. دارد.
۴١١ – نظم نوین جهانی بدون توجه به ساختار قدرت خود ساختاری شبیه نظام های سیاسی …………….. دارد.
فصل هفتم نظریه های روابط بین الملل

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اصول روابط بین الملل و سیاست خارجی

 

۴١٢- در حقوق بین الملل
و در اصول روابط بین الملل ……………. مطالعه می شود.

بایدهای هنجاری واستهای هنجاری
۴١٣- به نظر مورگننا موازنه قوا عبارت است از:
صلح برآمده از تعادل ناشی از برابری یا نابرابری قدرت
۴١۴ – اصولاً هدف های ملی کوتاه مدت، میان مدت و بلندمدت را باید بر اساس معیارهای زیر در نظر گرفت:
۴١۵ معیار و ضابطه اصلی میان سیستم موازنه نیروهای ملی و نظام موازنه قدرت بین المللی عبارت است از:
استقلال و خود مختاری
۴١۶- بر اساس تجزیه و تحلیل سیستمی
۴١۶- بر اساس تجزیه و تحلیل سیستمی
بین المللی تلقی می شود
۴١٧- کارکرد گزاها و طرفداران وابستگی متقابل معتقدند که
سیاست خارجی هر یک از بازیگران سیاسی به صورت نهادهای ۱۲۳
(۳) گسترش همکاری در زمینه های مختلف به یک حوزه خاص جغرافیایی محدود نمی شود.
۴١٨ کارل دویچ از دو نوع جامعه امنیتی بین المللی با نام های زیر نام میبرد
جامعه امنیتی ادغام شده و کثرت گرا
۴١٩ موقعیت ژئوپولتیک ایران ایجاب میکند که ایران استراتژی کوتاه دامنه ۲۰ اتحادهای دو منظوری در شرایطی به وجود می آیند که منافع و ارزشهای
را پی گیرد.
(۳) دولت طالب حفظ وضع موجود با یک دولت تجدید نظر طلب هماهنگی دارد.
.۴٢١- حال فزاینده در بررسی سیاست خارجی تلفیقی از ……………… است
امکانات و محدودیت ها
۴٢٢ از دید واقع گرایانی چون مورگنتا قدرت هدف
.۴٢١- حال فزاینده در بررسی سیاست خارجی تلفیقی از ……………… است
۴٢٢ از دید واقع گرایانی چون مورگنتا قدرت هدف
سیاست است.
۲۳- هم گوهر و هم فرات نظام بین المللی وستالیا………… است. ۲۳- هم گوهر و هم فرات نظام بین المللی وستالیا………… است.
۴٢۴- نقطه تأکید تلفیق در سطح تحلیل در روابط بین المل ……….. قدرت است.
های روابط بین المس

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اصول روابط بین الملل و سیاست خارجی

۴٢۵- محدوده بازی قدرت متوسط
۴٢۶- در نظم و ستغالیایی اعمال حاکمیت در داخل …………. و خارج …………. است.
حقوقی – سیاسی
.است …
منطقه ای و نسبی
۴٢۶- در نظم و ستغالیایی اعمال حاکمیت در داخل …………. و خارج …………. است.
۴٢٧ سطح تحلیل کشورهای عقب مانده سیاسی سطح تحلیل
۲۸ یکی از اصول و ویژگی های رفتارگرایی عبارت است از: اکمی گرایی
۴٢٩- نگرش کلان به مسائل سیاست خارجی چه سطحی از روابط را نشان می دهد؟
) نسبت روابط بازیگران
۴٣٠ – ترکیب مفهومی دو هدف محیطی تملیکی با کدام یک از ترکیبهای مفهومی زیر سازگار است؟ ملایم – حاد
۱- کدام یک از رویکردهای زیر بر اعتدال و انعطاف پذیری در روابط بین الملل تأکید دارد؟
۴٣٣- در کدام یک از سطوح تحلیلی زیر به سبک رهبری و ویژگیهای فرهنگی و مهارتی تصمیم گیرندگان توجه می شود؟
۴٣۴- سیاست خارجی چین میان سال های (۱۹۶۹ ۱۹۶)، به استراتزی … تغییر پیدا کرد.
۴٣۴- سیاست خارجی چین میان سال های (۱۹۶۹ ۱۹۶)، به استراتزی … تغییر پیدا کرد.
(۱) تعامل داده های سیاست خارجی دولت ها و رهبران آنها
۴٣۶ مهم ترین موضوع مناظره دوم در روابط بین الملل چه بود؟ ) روش مطالعه روابط بین الملل
۴٣٧- کدام عنصر زیر از اجزای تشکیل دهنده دولت نمی باشد؟
شناسایی
۴٣٨- آنچه موجب موفقیت سیاسی کشور د در عرصه بین الملل می مال می شود، منرکت
۴٣٩- پویش روابط بین الملل معاصر عمدتاً متأثر از کدام دسته از عوامل است؟
) ملی – جهانی
۴۴٠- کدام یکر از مکاتب نظری به بی طرف بودن علم اعتقاد دارند؟
۴۴٠- کدام یکر از مکاتب نظری به بی طرف بودن علم اعتقاد دارند؟
۴۴١ آرمان گرایی لیبرال در روابط بین الملل به ……….. منافع بازیگران معتقد است.
(۱) همگونی
۴۴١ آرمان گرایی لیبرال در روابط بین الملل به ……….. منافع بازیگران معتقد است.
کشور است.
فصل هفتم: نظریه های روابط بین الملل
۴۱

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اصول روابط بین الملل و سیاست خارجی
۴۴٢- کدام دیدگاه مبتنی بر تاریخ حقوق و فلسفه میباشد؟
۴۴٣- توصیه آرمان گرایان برای ترغیب همکاری جهانی عبارت است از:
ا تأکید بر وجود دولت های حاکم مبتنی بر وفاداری های ملی و محلی
۴۴۴ منزلت کشورهای استراتژیک کوچک نیازمند استراتژی ………………… است.
۴۴۵ – نوآرمانگرایان نتواید نالیستها به ..
ر١٠
دموکراتیزه شدن در سطوح خرد

 

 

۴۴۶ – موازنه قدرت نظامی بین المللی است که دارای ………………… نیست. ) بازیگر سیاسی
۴۴٧ ارزش سیاسی در روابط بین الملل ارزشی
ا پسینی
۴۴٨- بسیاری از واقع گرایان معاصر بر این اعتقادند که در یک نظام خود – یار .. (۱) بسیار دشوار است که بتوان به همکاری دست یافت و آن را حفظ نمود.
همه درگاه دست یافت.

۴۵١- آرمان گرایان بر این اعتقاد هستند که سیاستمداران در حیطه سیاست خارجی …
(۱) آزادی عمل
است.
(۱) هر که هر که و آناشیکم
(۱) هر که هر که و آناشیکم
از دستاوردهای ملی است.
رضایت
۴۵۴ به نظر کارکردگرایان همگرایی کشورها عمدتاً ماهیتی ……
۴۵۵- بهترین تصمیم گیری باید منتج به حالت منتظره مطلوب شود این کدام خصوصیت از تصمیم گیری می باشد؟
پیامدها
۴۵۶- در سیاست خارجی واقع گرایان ……….. دائمی است.
منافع ملی
فصل هفتم نظریه های روابط بین الملل
ب*«
۴۵٧ نظام بین المللی امروز را میتوان در قالب کدام ساختار سیاسی تعریف کرد؟ (۱) سلسله مراتبی غیر دستوری
۴۵٨- اداره یک سرزمین توسط چند دولت خارجی را در اصطلاح چه می نامند؟
حاکمیت مشترک (کند و مینیوم)
۴۵٩- از دیدگاه لیبرال ها نظم در سیاست جهانی از کدام عوامل سرچشمه می گیرد؟
(۳) موازنه قدرت میان گروه بندیهای سیاسی، اقتصادی و نظامی
۴۶٠- نظریه پردازان واقع گرا اعتقاد دارند که تمایلات
(۱) امپریالیستی
۴۶١ – نوع قدرت نظامی موجب تمایز دو پویش مبادلات …………… در عرصه بین الملل می شود.
موازنه قدرت بازدارندگی
۴۶٣ از نظر نوکارکردگرایان
همگرایی اقتصادی لزوما به اتحاد سیاسی منتهی نخواهد شد.
۴۶۴ – فاشیسم و نازیسم را جزء کدام ناسیونالیسم می توان قرار داد؟
۴۶۵- مهمترین علت جنگ از نظر نو واقع گرایی چیست؟
آنارشی
۴۶۶- نشان گذار مکتب جامعه شناسی روابط بین الملل کیست؟ ریمون آرون
ریمون آرون
۴۶٧- کدام رویکرد به منطق «تسری اعتقاد دارد؟
) کار کردگرایی
۴۶٨- جمله انسان حیوانی است جنگ طلب و جنگ سرنوشت شوم آن است، از کیست؟
هایز
۴۶٩ – کدام ، و بکرد عقلانیت واحدی برای کشورها قائل است؟
واقع گرایی
۴٧٠- اخلاقیات مذهب مسیحی حقوق اثباتی عقل گرایی کانتی و لیبرالیسم اقتصادی منجر به پیدایش کدام نظریه در روابط بین الملل شده
۴٧١ حرکت از واقع گرایی کلاسیک به سوی رفتارگرایی سبب میشود تا تجزیه و تحلیل سیاست خارجی به باشد.
حکومت ها و هنجارها
فصل هفتم: نظریه های روابط بین الملل

اصول روابط بین الملل و سیاست خارجی
۴٧٢ بر اساس وابستگی متقابل پیچیده
(۳) نمی توان دولت ها را لزوماً به صورت واحدهای منسجم تصور کرد.
۴٧٣- مسئله عمده برای جهان گرایان کدام عامل است؟
اقتصادی

۴٧۴ از دیدگاه ایمانوئل والرشتاین مرزهای سیستم جهانی مرزهای
(۲) کارکردی بوده و سیستم جهانی موجود از دو بخش اقتصاد جهانی و امپراطوری جهانی تشکیل شده است.
۴٧۵- از دیدگاه هدلی بول به عنوان بنیان گذار نگرش جامعه بین المللی مهمترین ویژگی (های) جامعه بین الملل چیست؟
(۳) جنگ و صلح آنارشی و ارزشها و قواعد مشترک
۴٧۶ از دیدگاه تو واقع گرایی والتز متداول ترین روش تحول سیستمی تغییر ………….. است.
در نحوه توزیع توانایی ها
۴٧٧ وجه نخست قدرت در توانایی
(۱) اعمال تصمیمات
۴٧٨ قدرت نهادی یک کشور عبارت است از:
اکنترل کنشهای کشورهای دیگر از طریق به کارگیری نهادهای بین المللی
۴٧٩ از نظر رابرت کیوهن سازگاری ارادی سیاستهای دو یا چند کشور برای تأمین منافع مشترک را چه می نامند؟
همکاری
۴٨٠ کدام جنگ در استفاده از استراتژی متفاوت از دشمن استوار است؟
نامتقارن
۴٨١- یکی از مهمترین دلایل غفلت از نقش تکوینی فرهنگ در روابط بین الملل چیست؟
ا اثبات گرایی
۴٨٢- در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ الگوی مسلط در ادبیات روابط بین الملل به کدام ترتیب ظهور یافتند؟
(۲) واقع گرایی نتو واقع گرایی لیبرالیسم ٫ نئولیبرالیسم، مارکسیسم ٫ رادیکالیسم
۴۸۳- سازه انگاران آنارشی فقدان اقتدار مرکزی را ..
همکاری جویانه
۴٨۴- یکی از انتقاداتی که در ارتباط با واحد ساختار در چارچوب تو واقع گرایی مطرح میشود عبارت است از ……………
باقی گذاردن فضای اندک برای دگرگونی سیستمیک توسط خود واحدها
فصل هفتم: نظریه های روابط بین الملل