
۱-ازلی نبودن کائنات:
مسئله ازلی بودن کائنات یکی از قدیمیترین سؤالات فلسفی و کیهانشناختی است که از دیرباز ذهن انسان را به خود مشغول کرده است. بهطورکلی، “ازلی بودن” به معنای بیآغازی و بیپایانی جهان است؛ جهانی که همواره وجود داشته و هیچ نقطهٔ شروع یا پایانی برای آن قابلتصور نیست. این دیدگاه با مدلهایی که برای جهان یک نقطه آغازین فرض میکنند، مانند مدل استاندارد کیهانشناسی مبتنی بر نظریه بیگ بنگ، در تضاد است.
درگذشته، بسیاری از دانشمندان و فلاسفه، از جمله ارسطو، به ازلی بودن جهان اعتقاد داشتند و بر این باور بودند که کائنات همیشه وجود داشته و هیچ آغازی برای آن متصور نیست. این دیدگاه قرنها رایج بود تا اینکه در قرن بیستم، با پیشرفتهای علم فیزیک و کیهانشناسی، نظریه بیگ بنگ مطرح شد که نگرش جدیدی درباره آغاز جهان ارائه داد.
طبق یافتههای جدید و نظریه بیگ بنگ، جهان حدود ۱۳.۸ میلیارد سال پیش از یک حالت بسیار چگال و داغ شروع به انبساط کرده است. این نظریه بیان میکند که فضا و زمان در همان لحظه بیگ بنگ شکل گرفتند و از آن زمان، جهان بهطور مداوم در حال گسترش است. بیگ بنگ به معنای یک انفجار در فضا نیست؛ بلکه توضیحدهنده انبساط خودِ فضا است. هرچند این نظریه آغاز مشخصی برای جهان در نظر میگیرد؛ اما سوال درباره آنچه قبل از بیگ بنگ وجود داشته همچنان بیپاسخ مانده است و اینکه آیا اصلاً مفهومی به نام “قبل” وجود داشته هنوز بهطور کامل مشخص نیست.
مفهوم “بیگ کرانچ” به پایان احتمالی جهان اشاره دارد، حالتی که در آن گرانش بر انبساط غلبه کرده و جهان بهسوی فروپاشی کامل بازمیگردد. در چنین سناریویی، جهان به حالتی مشابه نقطه آغازین خود بازمیگردد.
مفهوم بیگ بنگ و بیگ کرانچ که در قرن اخیر اندیشمندان به آن دستیافتهاند به این مفهوم که جهان دارای آغاز و پایانی است در قرآن کریم به آن اشاره شده است:
نظریه نسبیت زمان، که توسط آلبرت اینشتین در دو بخش نسبیت خاص (۱۹۰۵) و نسبیت عام (۱۹۱۵) ارائه شد، یکی از مهمترین دستاوردهای فیزیک مدرن به شمار میآید. پیش از اینشتین، زمان بهعنوان یک مفهوم مطلق و یکسان برای همه افراد در نظر گرفته میشد، اما آزمایشهایی مانند مایکلسون-مورلی نشان دادند که سرعت نور ثابت است و به حرکت ناظر وابسته نیست. اینشتین با معرفی دو اصل نسبیت و ثبات سرعت نور، ثابت کرد که زمان و فضا نسبی هستند و در قالب یک ساختار چهار بعدی به نام فضا-زمان به هم مرتبطاند.نسبیت زمان مفهومی در نظریه نسبیت اینشتین است که بیان میکند گذر زمان برای ناظران مختلف ممکن است متفاوت باشد. در نسبیت خاص، زمان برای ناظری که با سرعت بالا حرکت میکند، به طور نسبی کندتر میگذرد (پدیده اتساع زمان). در نسبیت عام، زمان در نزدیکی جرمهای بزرگ مانند سیاهچالهها به دلیل گرانش قوی، به کندی میگذرد. این پدیدهها نشاندهنده ارتباط عمیق بین فضا و زمان و نسبی بودن مفهوم زمان هستند.
نظریه نسبیت زمان بیان میکند که گذر زمان برای ناظران مختلف بسته به سرعت یا موقعیت آنها در میدان گرانشی متفاوت است. در نسبیت خاص، حرکت با سرعت بالا موجب اتساع زمان میشود، به این معنا که زمان برای ناظر متحرک کندتر میگذرد. در نسبیت عام، گرانش قوی (مانند نزدیکی به سیاهچاله) نیز باعث کند شدن زمان میشود. این پدیدهها در فناوریهایی مانند GPS و مطالعات اخترفیزیکی کاربرد دارند و از طریق آزمایشهای دقیق تأیید شدهاند.نسبیت زمان نهتنها علم را دگرگون کرد، بلکه تأثیرات عمیق فلسفی و فرهنگی نیز به همراه داشت. این نظریه درک ما از واقعیت و تجربه انسانی را به چالش کشید و پرسشهایی درباره ماهیت زمان مطرح کرد. از کاربردهای عملی مانند تنظیم ساعتهای ماهوارهای تا توضیح پدیدههای کیهانی مانند انبساط جهان، نظریه اینشتین همچنان یکی از ارکان اصلی فیزیک مدرن است و به گسترش جهانبینی ما کمک کرده است.
در آیه آخر سوره احقاف خداوند متعال فرموده اند: